در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه حیات دانشگاه امام صادق، بهرامی محمد ؛


شهید مطهری از جمله اندیشمندانی است که به مفاهیم «حیات و ممات جامعه» توجه ویژه داشته و در آثار ایشان ویژگی ها و مولفه های این دو مفهوم مورد بررسی قرار گرفته است. در این نوشته خلاصه ای از اندیشه استاد شهید در مورد این دو موضوع که از کتاب احیاء تفکر اسلامی استخراج شده است می آید.

تعریف و تقسیم مفهوم حیات:

شهید مطهری حیات انسانی را تقسیم به دو نوع می کند: حیات حیوانیِ انسان و حیات انسانیِ انسان. و حیات حیوانی را آن نوعی می داند که انسان در آن با حیوانات مشترک است و منظور از آن جریان خون در بدن و کار کردن قلب و مغز است و در بیان قسم دیگر می گوید:

«ولی در قرآن یک نوع حیات دیگر غیر از این حیات برای انسان اعلام شده است یعنی انسان از نظر منطق قرآن کریم ممکن است زنده باشد، یعنی در میان مردم راه برود، قلبش ضربان داشته باشد، اعصابش کار بکنند، خون در بدنش در جریان باشد ولی در عین حال مرده باشد.»[1]

این نوع زندگی همان حیات انسانی انسان است و نظر در این مقاله به همین قسم است. شهید مطهری این نوع از حیات را بسیار مهم تر و فراتر از قسم دیگر می داند و برنامه اسلام و قرآن را متوجه این نوع از حیات انسان می داند:

«اسلام همه اش دم از حیات و زندگی می زند، می گوید این پیغمبر برای شما حیات و زندگی آورده است، شما الان مرده اید، خودتان نمی فهمید؛ بیائید تسلیم این طبیب روحانی مسیحا دم بشوید تا ببینید چگونه به شما زندگی می دهد.»[2]

«اساسا همه این تعبیرات : حیات اسلامی، حیات تفکر اسلامی، همه اینها، اساسی است که طرحش را خود قرآن ریخته است و تعبیرها از خود قرآن است می گوید : « یا ایهاالذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم».[3] ای مردم! ندای این پیغمبر را بپذیرید، این پیغمبری که شما را دعوت می کند به آن حقیقتی که شما را زنده می کند. این پیغمبر برای شما یک اسرافیل است، یک محیی است، تعلیمات او زندگی بخش است، حیاتبخش است.»[4]

اما پس از این تقسیم این سوال مطرح است که خصوصیت و ویژگی های این نوع حیات چیست؟ حیات انسانی یا حیات اجتماعی به چه معناست و آثار و عناصر آن و ملاک ها و شاخص های آن چیست؟ و از طرف دیگر ویژگی های ممات اجتماع کدام است؟

حیات انسانیِ انسان یا حیات اجتماعی

شهید مطهری حیات اجتماع را با دو ملاک «آگاهی» و «جنبش» تعریف می کند:

«حیات یعنی حقیقت مجهول الکنهی که دو خاصیت دارد، یکی آگاهی و دیگری جنبش. انسان به هر نسبت که آگاهی بیشتری دارد، حیات بیشتری دارد به هر نسبت که تحرک و جنبش بیشتری دارد حیات بیشتری دارد، و به هر نسبت که آگاهی کمتری دارد و بی خبرتر است، مرده تر است به هر نسبت که ساکن تر است، مرده تر است و بهر نسبت که بی خبری را بیشتر می پسندد، مردگی در مردگی دارد و بهر نسبت که سکون را بیشتر می پسندد، مردگی در مردگی دارد... اینها علائم حیات و موت است البته اینها، دو علامت بارزتر و مشخص تر حیات بودند که عرض کردم والا علائم دیگر هم زیاد دارد.»[5]

علاوه بر تفاوتی که ابتدائاً در تعریف مفهوم حیات میان دو قسم آن ذکر شد از عبارت فوق تفاوت دیگری نیز به دست می آید و آن اینکه حیات حیوانی انسان مطلق است و می توان در مورد آن گفت که یا وجود دارد و یا وجود ندارد ولی حیات انسانی و اجتماعی نسبی است و با توجه به علائم آن، می توان آن را اندازه گیری کرد و یا در مقایسه دو جامعه با هم حیات و زنده بودن یکی را از دیگری بیشتر و یا کمتر دانست.

با مطالعه دیگر مباحث شهید در این موضوع به دست می آید که آگاهی و جنبش معنای دیگری از مفاهیم «ایمان» و «عمل» است که بیشتر وقتی جنبه اجتماعی و عمومی مد نظر است اینگونه از آن تعبیر می شود. البته در ظاهر مفهوم آگاهی وسیعتر از ایمان است اما از تعابیر شهید مطهری چنین برداشت می شود که ایمان کامل و واقعی آن است که همراه با آگاهی، بصیرت و بینش جامع باشد. برخی دیگر تعبیر به «عقیده» و «جهاد» نموده اند و حیات را شامل این دو دانسته اند. و از آنجا که این مفاهیم تعابیر متفاوت از یک مضمون می باشند در ادامه ما به تبع از شهید مطهری آنها را به جای یکدیگر به کار می بریم.

رابطه آگاهی و جنبش:

نکته مهمی که مرحوم مطهری به آن توجه می دهد وابستگی مفهوم حیات به نسبت میان دو پایه آن است؛ یعنی رابطه ایمان و عمل با یکدیگر و نقص هر یک بدون دیگری. این رابطه تا آنجا نزدیک و وابسته به یکدیگر است که در تعالیم اسلامی و دینی ذیل هم تعریف می شوند:

«وقتی که از ائمه ما سؤال می کنند که ایمان چیست ؟ می فرمایند: الایمان، معرفة بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالارکان.[6] ایمان با سه چیز محقق می شود : اعتقاد قلبی ، اقرار به زبان ، و عمل با اعضا و جوارح. اصلا ائمه ما عمل را جزو ایمان شمرده اند، یعنی کسی که عمل ندارد ایمان ندارد؛ دلش را خوش نکند بگوید ایمان مجزای از عمل می تواند وجود داشته باشد. اگر در قرآن می بینید مؤمنین تمجید شده اند، خیال نکنید مقصود کسانی است که یک گرایش اعتقادی دارند ولی در برنامه عملی شرکت ندارند.»[7]

«جنبش فرع حیات است و حیات عین علم و قدرت و ارده است و چون در ما علم نیست، قدرت و تصمیم هم نیست، جنبش نداریم.»[8]

و لذا از منظر شهید مطهری و به سبب نزدیکی و گره خوردن این دو پایه حیات انسانی، جامعه ای را که ایمان بدون عمل و عمل بدون ایمان دارد را نمی توان یک جامعه زنده و دارای حیات واقعی دانست.

حیات بخشی، نشانه ای برای تعلیمات اسلام:

شهید مطهری حیات بخش بودن را از مقیاس های کلی شناخت اسلام معرفی می کند و تعلیماتی که اثر حیات بخشی ندارد و مردگی و سکون در پی دارد و بشر را از جنبش و حرکت باز می دارد را اساساً از اسلام جدا می داند:

«زندگی یعنی دانائی و توانائی و برنامه اسلام برنامه دانائی و توانائی است، همان برنامه ای که قرنها اسلام آن را در عمل پیاده کرد. پس آن طرز تفکری که نتیجه اش دانایی یا توانائی نباشد، و نیز طرز تفکری که نتیجه اش سکون و عدم تحرک و بی خبری و بی اطلاعی باشد، از اسلام نیست. اسلام دین حیات است، دین حیات، با بی خبری ناسازگار است، دین حیات با ناتوانی و عجز ناسازگار است. شما همین را می توانید به عنوان یک مقیاس کلی برای شناخت اسلام همیشه در دست داشته باشید... اسلام کوشش و سعی بلیغ دارد که در تعلیمات خود سرنوشت انسان را وابسته به عمل او معرفی کند، یعنی انسان را متکی به اراده خودش بکند. اسلام می گوید ای انسان سعادت تو به عمل تو بستگی دارد، شقاوت تو هم به عمل تو بستگی دارد. عمل انسان به چه چیز بستگی دارد؟ به خواست و اراده خود انسان در نتیجه، انسان یک موجود متکی به خود و متکی به کردار و شخصیت خود می شود. آیا فکر می کنید این مسئله شوخی است که به بشر بگویند: « لیس للانسان الا ما سعی»[9] از این صریحتر دیگر نمی شود برای انسان جز آنچه با سعی و کوشش و عمل به دست آورده چیزی نیست، با یک حصر عجیبی می گوید، این خودش عامل تحرک است، عامل بیداری و بینائی و توانائی است.»[10]

اهمیت مقوله جنبش و حرکت و اصالت آن:

اینکه آگاهی و شناخت که که یکی از اصول حیات و پایه اصل دیگر آن است چگونه و از کجا به دست می آید خود بحث مفصلی می طلبد و بایستی به مباحث جهان بینی توحیدی و ایدئولوژی اسلام مراجعه کرد، در عنوانی کلی آگاهی را شناخت محتوای تعالیم اسلامی و در روح حاکم بر این تعالیم معرفی می کنند و لذا در این فرصت، مجال بررسی همه جانبه این موضوع نیست و از این رو مخاطبین را به منابع آن ارجاع می دهیم. و اما درباره مقوله جنبش و عمل شهید مطهری آن را بسیار مهم و دارای اصالت می داند، ایشان سرنوشت انسان را وابسته به عمل او می داند و طبق اسناد روایی فاقد عمل را فاقد ایمان معرفی می کند.

«وقتی یک ملت فهمید که سرنوشتش به دست خودش است، سرنوشت او را عمل خودش تعیین می کند، آن وقت متوجه عمل و نیروی خودش می شود، متوجه اینکه هیچ چیز به درد من نمی خورد مگر عمل و نیروی من که صرف فعالیت و سعی می شود. این خودش عامل بزرگی است برای حیات. شما اگر می بینید در صدر اسلام مسلمین آنقدر جنبش و جوشش داشتند، چون یکی از اصول افکارشان همین بود آنها این تعلیم را که از سرچشمه گرفته بودند، هنوز منحرف نکرده بودند فکرشان این بود که هر چه من عمل و سعی می کنم و هر چه که می جنبم (البته عمل یک مسلمان اختصاص به عمل جوارح ندارد بلکه نیت او هم باید صحیح باشد، ایمانش هم باید صحیح باشد)، فقط همین است که به درد من می خورد و جز این، چیز دیگری نیست این چقدر به انسان اعتماد به نفس می دهد، چقدر انسان را متکی به نیروی خودش می کند؟!»[11]

 

آسیب ها و آفات حیات جامعه:

   1. عدم آگاهی و جهل و بی سوادی:

شهید مطهری در یک آسیب شناسی کلی یکی از  ضعف ها را نداشتن آگاهی و جهل و بی سوادی و بعد از آن عدم آشنایی با روش ها ی عمل اجتماعی می داند:

«مسلمانان باید اول بفهمند و بدانند که نقاط ضعفشان چیست و به اصلاح آن بپردازند. نقص اول ما این است که جاهل و بی سوادیم و همین است سرّ ضعف ما و و اینکه در حالت دفاعی هستیم و ابتکار نداریم و نقشه نداریم و پیش بینی نداریم... نقص دیگر ما در این است که هنوز به طرز تفکر اجتماعی و عمل اجتماعی آشنایی نداریم.»[12]

   2. خوار شمردن تاثیر عمل:

ایشان فکری که انسان را از حرکت و جنبش باز می دارد را یکی از آسیب ها و عوامل ممات جامعه اسلامی ذکر و از آن به «خوار شمردن تاثیر عمل» تعبیر می کند:

«به فکر امروز خودمان که نگاه می کنیم می بینیم عمل به عناوین و اسامی مختلف تحقیر می شود. می بینیم ملت ما به چیزی که اعتنا ندارد عمل است.»[13]

«از جمله آسیبهای قرون اولیه اسلامی خوار شمردن تأثیر عمل در سعادت انسان است به عبارت دیگر رجوع از طرز تفکر واقع بینانه به خیالبافانه .»[14]

«در میان تعلیماتی که ما از پیش خودمان به خودمان می دهیم، عمل را تحقیر می کنیم مثلا می گوئیم انتسابت را به علی بن ابیطالب درست کن، یا علی بگو، اسمت شیعه باشد و در دیوان عزاداران حسینی ثبت بشود، همین کافی است جزو حزب باش، خیال کردیم العیاذ بالله حسین بن علی علیه السلام یک آدم حزب باز است می گوید: هر کس که کارت عضویت در اینجا صادر کرد همان کافی است و مصونیت پیدا می کند! اساسا فلسفه شهادت حسین بن علی علیه السلام این بود که می خواست اسلام را در مرحله عمل زنده کند. «اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده».[15] یعنی تو کشته شدی که اسلام را در عمل زنده کنی. ولی ما می گوئیم، نه او کشته شد برای اینکه عمل را در اسلام بمیراند ، انتساب و وابستگی ظاهری را درست کند.»[16]

و لذا ضعف اصلی و اساسی تفکری است که هم خودش صحیح نیست و هم منتهی به عمل صحیح نمی شود. یعنی هم آگاهی زیر سئوال می رود و هم جنبش و این چنین موجبات ممات جامعه رقم می خورد.بنابرابن یکی از عوامل احیاء جامعه، احیاء فکر و اندیشه آن در مورد «عمل» است.

«اینکه می گوئیم احیاء تفکر اسلامی یکی از مواردش این است که در مسئله عمل فکر ما باید زنده بشود.»[17]

   3. بدعت گذاری یا تفکر مسخ شده:

شهید مطهری تفکر مسخ شده را یکی دیگر از آفت های آگاهی و جنبش می داند و نتیجه آن را «تفسیر کج» از مفاهیمی می داند که معنی اصلی آنها حیات بخش و حماسه ساز است ولی معنی مسخ شده آنها باعث سکون و رخوت و مردگی جامعه می شود. ایشان زهد، توکل، توسل، شفاعت، انتظار فرج و غالب تعلیمات اسلام را از این دست می خواند و نتیجه این کج تفسیر کردن را دوری و فرار از عمل و عامل مرگ و ممات جامعه معرفی می کند.

«امروز غالبا می بینیم معانی و مفاهیمی که ما از اسلام داریم خاصیت حیات بخشی و ایجاد زندگی ندارد ، پس ناچار باید تجدید نظری در این معانی و مفاهیم بکنیم ، شاید مفهوم و تصور ما درباره این معانی و مفاهیم اشتباه باشد ، ما باید تصور خودمان را تصحیح کنیم و این است معنی احیاء تفکر اسلامی یعنی ما باید طرز تفکر و طرز بینش خودمان را درباره اسلام اصلاح کنیم.»[18]

«توکل در قرآن یک مفهوم زنده کننده و حماسی است یعنی هر جا که قرآن می خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترسها و بیم ها را از انسان بگیرد، می گوید نترس و توکل بخدا کن تکیه ات به خدا باشد و جلو برو، تکیه ات بخدا باشد و حقیقت را بگو، بخدا تکیه کن و از کثرت انبوه دشمن نترس.ولی وقتی که شما همین توکل را در میان تفکر امروز مسلمین جستجو می کنی ، می بینید یک مفهوم مرده است وقتی می خواهیم ساکن بشویم و جنبش نداشته باشیم، وقتی می خواهیم وظیفه را از خودمان دور کنیم و آن را پشت سر بیندازیم آن وقت به توکل می چسبیم مفهوم توکل درست وارونه آن چیزی که قرآن تعلیم داده در افکار ما وارد شده است .»[19]

«یکی از موضوعات زنده در تعلیمات اسلامی «زهد» است، ولی می توانیم بگوئیم امروز این مفهوم یک شکل مرده ای پیدا کرده، یعنی دچار انحراف و تحریف شده است.»[20]

«این زاهدهائی که می بینیم مظهر زهدشان فقط این است که با کسی حرف نزنند، بکار کسی کار نداشته باشند، سکوت کنند، از این کنار بیایند و از آن کنار بروند، عبایشان را سرشان بکشند و با کسی حرف نزنند، زهد اینها زهد مرده است و زهد اسلام نیست اسلام از چنین زهدها و چنین زاهدها بیزار است.»[21]

   4. فرهنگ و ادبیات مرده

عناصر و مفاهیم ادبی مرده که در جامعه و در میان مردم رایج است آفت دیگری است که به صورت ضرب المثل، اعتقادات دینی و عرفی، رسوم و آداب و... وجود دارد.

«فرهنگ و ادبیات هر قومی ممکن است زنده و محیی باشد و ممکن است مرده و بی روح. در میان علوم و فنون هیچ چیز به اندازه ادبیات عمومی در حیات و رقاء فکری مردم تاثیر ندارد.  یعنی اینکه آن قوم چه تاریخی و چه دستورالعمل هایی و چه ضرب المثل ها و چه شخصیت های مورد احترامی و چه کتب ادبی و چه اشعار و چه حکایتها و افسانه های ملی داشته باشند.

بزرگترین مردان تاریخ مخترعین و مکتشفین نیستند، بلکه آنها هستند که مخترعین و مکتشفین ساختند یعنی نویسندگان و گویندگان زبردست... ادبیات زنده ملتی را زنده می کند.»[22]

«هی دنبال بهانه هائی هستیم بلکه بهشت را با یک بهانه درست بکنیم می گوئیم بهشت را به «بها» نمی دهند، به «بهانه» می دهند این را که گفته است؟ علی بن ابیطالب علیه السلام از بهشت به «بها» تعبیر می کند و می گوید «ثمن»، ثمن اعمال شما، ولی ما می گوئیم نه، بهشت را به بها نمی دهند، یعنی بهشت را نمی شود با عمل تهیه کرد و خرید، بهانه ای باید درست کرد این نوعی گریز از واقعیت به خیال است. وای به حال ملتی که اینجور فکر کند و بگوید بهشت را به بها نمی دهند ولی به یک بهانه دروغین می دهند وای به حال ملتی که پایه سعادت خود را بر وهم و خیال بگذارد.»[23]

برخی دیگر آثار و علائم حیات و ممات

شهید مطهری علاوه بر دو شاخص اصلی حیات انسانی، علائم دیگری نیز برای حیات ذکر می کند که به آنها اشاره می شود:

   1. همبستگی، تعاون و همکاری

«یکی از علائم حیات یک جامعه این است که همبستگی میان افرادش بیشتر است خاصیت مردگی، متلاشی شدن و متفرق شدن و جددا شدن اعضا از یکدیگر است، خاصیت زندگی یک اجتماع به همبستگی و پیوستگی بیشتر اعضاء و جوارح آن اجتماع است.»[24]

   2. امید و اطمینان

«یکی دیگر از آثار و علائم حیات روحی و اجتماعی، امید و اطمینان به آینده است. روح مرده آینده را تاریک می بیند... امید و اطمینان به آینده و اینکه آینده از آن ماست، شان یک انسان یا یک جامعه زنده است.»[25]

   3. توجه به آینده و برنامه ریزی برای آن

«یکی از علائم جامعه مرده سرگرمی به گذشته و افتخارات گذشته است. توجه به گذشته باید باشد ولی آن اندازه که پایه و اساس ساختن آینده باشد، نه اینکه موضوع سرگرمی برای زمان حال باشد... عرب جاهلیت همه به گذشته می بالید و افتخارش به این بود که از نسل ابراهیم است و کار تکاثری اش به سرشماری مقابر رسید.»

   4. عکس العمل متناسب

«از جمله آثار حیاتی این است که موجود زنده در برخورد با امور ملایم عکس العمل موافق و در برخورد با امور مخالف عکس العمل مخالف نشان می دهد... در جامعه زنده حس شکر و حس تنفر هست، اصل تشویق و تنبیه حکمفرماست. جامعه ای که در آن جامعه اصل تشویق و تنبیه حکمفرما نباشد مرده است.»[26]

«این علامت جامعه مرده است؛ دروغ را می پذیرد اما راست را هرگز حاضر نیست بپذیرد.»[27]

 

پی نوشت

[1] . احیای تفکر اسلامی ص 34

[2] . همان ص 35

[3] . سوره انفال آیه 24

[4] . احیای تفکر اسلامی ص 9

[5] . همان ص 10 و11

[6] . جامع الاخبار ، فصل هجدهم ، ص 42

[7] . همان ص 22

[8] . یادداشت های استاد مطهری ج3 ص205

[9] . سوره نجم آیه 39

[10] . احیای تفکر اسلامی ص 36

[11] . همان ص 21

[12] . یادداشت های استاد مطهری ج3 ص 205

[13] . احیای تفکر اسلامی ص 28

[14] . همان ص 20

[15] . مفاتیح الجنان - زیارت امام حسین در روز عید فطر و قربان

[16] . همان ص 22 و 23

[17] . هما ن ص 29

[18] . همان ص 45 و 46

[19] . احیای تفکر اسلامی ص 38

[20] . همان ص 59

[21] . همان ص 71

[22] . یادداشت های استاد مطهری ج3 ص 313

[23] . احیای تفکر اسلامی ص 24

[24] . همان ص 11

[25] . یادداشت های استاد مطهری ج3 ص 312

[26] . یادداشت های استاد مطهری ج3 ص 311

[27] . احیای تفکر اسلامی ص 16


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است