در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله رشد آموزش معارف اسلامی » زمستان 1380 - شماره 47 ، سوزنچی، حسین ؛



 

 

اشاره: 

در شماره پیش از دو اقدام مهم شهید مطهری در دوره هجرت به تهران سخن به میان آمد.اقدام نخستین بررسی شد.اقدام دوم شهید بزرگوار مطهری،مطلع این قسمت از مقاله است که در پی آن با سایر مقاطع زندگی آن شهید نیز آشنا خواهیم شد.

اقدام دیگر شهید مطهری تشکیل«انجمن ماهانه دینی»بود که طرح آن را با عمده ای از دوستانش خصوصا دکتر محمد آیتی ریختند.این انجمن دو سال و نیم برقرار بود و سی سخنرانی به وسیله افراد مختلف در آن ایراد شد که هفت سخنرانی آن را خود استاد مطهری بر عهده گرفت که در سال 1356 سخنرانی خود را مستقیما در ضمن کتاب ده گفتار منتشر ساخت.1آن طور که خود ایشان در سخنرانی اول این جلسات گفته است،هدف این جلسات،تحقیق و مطالعه جدی در اطراف یک سلسله موضوعات دینی است.روال جلسات بدین شیوه بوده است که سخنرانان، موضوع مورد نظر خود را اعلام و سپس درباره آن مطالعه و تحقیق می کردند و پس از ایراد سخنرانی،استخراج و اصلاح می شد و جلسه بعد به صورت جزوه به شرکت کنندگان داده می شد و در نهایت به صورت سه جلد کتاب به نام گفتار ماه منتشر شد.2 برخلاف تصور بسیاری که این مجموعه را از سنخ سخنرانی های منبری و خطابی دانسته اند و اهمیتی برایش قایل نیستند،باید گفت که این مجموعه حاوی خلاصه ای از مهم ترین آرای استاد مطهری درباره دین و دین شناسی است و گزارشی از آن در این جا بی فایده نیست.همان طور که قرار بوده است،استاد در ابتدا موضوعی دینی را انتخاب می کند:«تقوی».در جلسه درباره این موضوع و بدفهمی هایی که از آن شده است،دادسخن می دهد.این موضوع بحثی است در«اصطلاح خود»و استاد مطهری در جلسه بعدی به بحث امر به معروف و نهی از منکر می پردازد که بحث اصلاح دیگران است؛در نهایت به شدت اظهار تأسف می کند که چرا ما با وجود داشتن چنین فریضه ای در اسلام و داشتن شخصیت های مبرز در زمینه هر یک از فرایض اسلامی(علم،جهاد و...)، «مصلح»بسیار کم داشته ایم و ظاهرا خود این سخنرانی(در 2/10/1339)اولین جرقه ها را در این باره در ذهن ایشان ایجاد می کند.در نوبت بعدی(1/2/1340)به مناسبت این که سه هفته از رحلت آیت الله بروجردی گذشته بوده است،سخنرانی ای تحت عنوان اصل اجتهاد در اسلام ایراد می کند و پس از اندکی بحث،با پیش کشیدن مسأله عدم جواز تقلید از میت،به این موصمع می پردازد که مسلمانان با مسایل جدیدی مواجه شده اند و کم کم به بحث تأثیر جهان بینی فقیه در فتواهایش می رسد و پس از اظهار این که:«فتواهای عرب بوی عرب می دهد و فتوای عجم بوی

(صفحه 21)

عجم،فتوای دهاتی بوی دهاتی و فتوای شهری بوی شهری»، می گوید:«چگونه ممکن است فقیهی از نظامات و جریان طبیعی بی خبر باشد،به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد و آن گاه بتواند دستورات عالی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظامات آمده و ضامن هدایت این جریان ها و تحولات و پیشرفت هاست کاملا و بهطور صحیح استنباط کند»3وی در ادامه این بحث از لزوم ادراک ضرورت های زمان سخن می گوید و مسأله تقسیم کار تخصصی در فقه و تشکیل شورای فقهی را مطرح می سازد.4بالاخره در سخنرانی بعدی تصمیم می گیرد بحث در موضوعات دینی را کنار بگذارد و به سراغ بنیادها برود و از احیای فکر دینی سخن بگوید(27/5/1340).چنان که خود در دست نوشته هایش در نه سال بعد اذعان داشته است،این عنوان را از اقبال لاهوری الهام گرفته بوده است.5در این جلسه به شدت بی سابقه ای به طرز تلقی مسلمانان از اسلام حمله می کند و از جمله می گوید:«فعلا لازم نیست که زیاد دنبال این باشیم که کسی را که مسلمان نیست،مسلمان کنیم.البته منتهای آرزو این است،ولی آن چیزی که فکر می کنیم در درجه اول لازم است، این است که فکر دینی که الان ما متدین ها و مسلمان ها و نمازخوان ها و روزه گیرها زیارت روها و حج کن ها داریم،این فکری که در خود ما به حالت نیمه مرده درآمده است،...این را زنده کنیم...در میان کشورهای دنیا به استثنای چند کشور،کشورهای اسلامی عقب مانده ترین و منحطترین کشورها هستند و نه تنها در صنعت،در علم،اخلاق،معنویت و انسانیت هم عقب هستند...باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام به صورت اصلی در مغز و روح ما موجود نیست؛بلکه این فکر اغلب در مغزهای ما به صورت مسخ شده موجود است.توحید ما،نبوت ما،امامت و ولایت ما،معاد ما،همه دستورات اسلامی مثل صبر و زهد و تقوی و توکل،در ذهن ما مسخ شده است...فکر دینی ما باید اصلاح شود.تفکر ما درباره دین غلط است؛غلط.به جرأت می گویم:از چهار تا مسأله فروع،آن هم در عبادات،چند تایی هم از معاملات،از این ها که بگذریم،دیگر فکر درستی درباره دین نداریم،نه در این منبرها و این خطبه ها می گوییم و نه در این کتاب ها و مقاله ها و روزنامه ها می نویسیم،و نه فکر می کنیم».6 در پایان این سخنرانی پس از اشاره به این حدیث«اذا ظهرت البدع فعلی العالم أن یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله»وظیفه احیای دین- از راه مبارزه با بدعت ها و تحریف ها-را بر عهده علمای دین گذاشته،می گوید این مقدمه ای بود که بعدا بحث مفصل تر در این باب داشته باشیم.

باید بگوییم که در این برهه،نقد سنت برای شهید مطهری(ره) اهمیت بسیار یافته است و چنان که از سخنان بالا برمی آید،بر این باور است که ما با نقد سنت،می توانستیم مزایای تجدد را خودمان به صورت خودجوش داشته باشیم؛نه تنها در معنویت و انسانیت و اخلاق،بلکه در علم و صنعت.و باز چنان که برمی آید، در این جا روش وی در نقد سنت،تصفیه سنت است از بدعت ها و تحریف ها؛یعنی از طریق بازگشت به کتاب و سنت اصیل، در عین آگاهی از زمانه.به هرحال وی دو سخنران بعدی خود «فریضه علم»و«رهبری نسل جوان»را در راستای همین اندیشه احیای دین مطرح می کند.اندیشه ای که تا آخر عمرش،یکی از ارکان مباحث وی بود.

در سال 1340 جریان رخ می دهد که باعث جدی ترشدن استاد مطهری در این مباحث می شود.در فروردین این سال، آیة الله بروجردی که مرجعیت کل شیعه را داشته اند رحلت می کند.شاه برای انحراف اذهان مردم،پیام های تسلیت به مراجع نجف می نویسد تا از قدرت حوزه علمیه قم بکاهد. در میان مردم هم بحث شدیدی درباره این که مرجع بعدی چه کسی باشد،درمی گیرد.شرکت سهامی انتشار،که مطهری نیز عضو هیأت تحریریه آن بوده است،تصمیم می گیرد کتابی برای آگاه شدن مردم نشر دهد؛اما کم کم به این نتیجه می رسد که به جای بحث درباره اشخاص،اساسا درباره موضوع مرجعیت و روحانیت نگرش جدیدی از جانب اساتید حوزه و دانشگاه ارائه شود.مطهری که در تدوین این کتاب نقش بسزایی داشته،علاوه بر دادن متن سخنرانی اصل اجتهاد در اسلام برای درج آن،دو مقاله مهم دیگر نوشت.یکی«مشکل اساسی در سازمان روحانیت»،که به برخی اصلاحات ضروری در نهاد روحانیت،خصوصا مسأله نحوه ارتزاق روحانیان،اشاره می کند؛ دیگری«مزایا و خدمات مرحوم آیت الله بروجردی»که اولین گام وی در معرفی شخصیت های احیاگر و اصلاح گر است؛ایده ای که غیر از گام بعدیش که در سال 1349 برداشته شد(در سلسله سخنرانی های احیای تفکر اسلامی)،تا سال 1357(و نوشتن کتاب«بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر») متوقف ماند.البته وی در همان مقاله به طور ضمنی،چنین تأخیری را پیش بینی می کرد؛چرا که می گفت:«جامعه ما هنوز به سطحی نرسیده است که بتواند یک شخصیت را تحلیل کند.برخوردش با شخصیت ها یا«مداحی»است یا«لجن مالی»که وجه مشترکشان «گزافه گویی»و فرار از تحلیل عمیق است».7به هرحال این کتال ابتدا در سال 1341 چاپ شد و با چنان استقبالی مواجه شد که از سویی به عنوان کتاب برگزیده سال معرفی گشت و از سوی دیگر در سال بعد تجدید چاپ گردید.استاد مطهری بعدها از این کتاب

(صفحه 22) 

به عنوان اولین مظهر فعالیت هایی یاد کرد که هدف این فعالیت ها «ایجاد پلی بود میان فرهنگ قدیم و فرهنگ جدید؛میان طبقه تحصیل کرده قدیم و طبقه تحصیل کردهجدید،میان اندیشه غربی و اندیشه شرقی و بالاخره میان دانشگاهی و روحانیت».8 استاد مطهری این گونه بحث ها را در سطوح غیر تخصصی و عامیانه تری نیز مطرح می کرد؛مثلا در همین ایام،در مباحث عمومی تری که بعدها در کتابی به نام حکمت ها و اندرزها منتشر شد،در سخنرانی ای تحت عنوان«موجبات کاهش تأثیر تعلیمات دین»،باز از مرده بودن تلقی مسلمانان از اسلام شکوه می کند. ظاهرا این مسأله احیای فکر دینی با مسأله«علل انحطاط مسلمین» که از مدت ها پیش برای او مطرح بوده است،گره می خورد؛چرا که در همین سال ها سخنرانی هایی دارد پیرامون حدیث«الاسلام یعلو و لا یعلی علیه»و دامنه بحث را به علل انحطاط مسلمین می کشاند.9با این سخنرانی دغدغه ایشان درباره علل انحطاط مسلمین حادتر می شود و لذا در هیأت های مؤتلفه اسلامی مباحث انسان و سرنوشت را آغاز می کند و این مباحث را با مقدمه مهمی درباره عظمت و انحطاط مسلمین در سال 1345 منتشر می سازد، که درباره وقایع این ایام به بعد،اندکی بعد توضیح خواهم داد.

نکته جالبی را که از این دوره باید ذکر کنیم،تفاوت موضع گیری استاد مطهری با سایر روشنفکران دینی این عصر است که نشان می دهد ایشان موضع مستقلی داشته اند و نه تنها تحت تأثیر جوّ حاکم بر فضای روشنفکری واقع نمی شده اند،بلکه سعی داشتند در هر عصری،آن بحث هایی را که سایر روشنفکران از آن غفلت کرده اند،مطرح سازند.بهترین شاهد این مدعا آن است که در سال 1341،جلال آل احمد کتاب غرب زدگی را منتشر ساخت که کل جریان روشنفکری در ایران را تحت تأثیر قرار داد؛ تا جایی که از نظر بسیاری،گفتمان مسلط این دوره، بحث غرب زدگی بود و حتی فخر الدین شادمان در سال 1344 پیشنهاد کرد در برابر شرق شناسی غربیان،رشته ای به نام فرهنگ شناسی یا غرب شناسی تأسیس شود.10مطهری با این که این کتاب آل احمد را خوانده بود11،اما در همین ایام که بحث نقد تجدد بازارش بسیار گرم بود،وی توجهش را به نقد سنت معطوف و مباحثی همچون احیای فکر دینی را مطرح می کرد که داستانش را گفتیم.شبیه چنین موضع گیری هایی را باز هم شاهدیم.مثلا در حوالی سال های 1349 و 1350 که مخصوصا با بحث های دکتر شریعتی و اقدامات برخی از سازمان ها و گروه ها،توجه همگان به جنبه های اجتماعی اسلام جلب شده بود،ایشان بحث هایی در باب جنبه های معنوی اسلام مطرح ساخت(که عمدتا در کتاب گفتارهای معنوی آمده اند)و نسبت به غفلت از این ابعاد هشدار داد.

از دیگر اقدامات ایشان در سال 1341،یکی شروع درس های اقتصاد اسلامی در مدرسه مروی تهران بود.دیگری شکل دادن جامعه روحانیت مبارز تهران است،همراه با شخصیت هایی از قبیل شهید بهشتی،مهدوی کنی،هاشمی رفسنجانی و....جامعه روحانیت در هشت منطقه تهران فعالیت می کرد که هر منطقه زیر نظر دو نفر بود و کل این ها زیر نظر دو یا سه نفر مشاور عالی، که شهیدان مطهری و بهشتی،مهم ترین آن ها بودند.

از دیگر حوادث این سال تشکیل جلسات کنگره انجمن های اسلامی ایران در مدرسه کمال و مسجد جامع نارمک به مدت دو سال بود که مطهری با این که از مؤسسان و عضو دبیرخانه دایمی آن بود،چندان به عنوان سخنران حاضر نمی شد و برخی معتقدند علتش این بوده است که«اغلب سخنرانان آن مثل مهندس بازرگان،دکتر سحابی،آیت الله طالقانی و...غالبا به شاه حمله می کردند ولی به طور سطحی و با تمسخرکردن وی و سیاست هایش؛ولی مطهری در فکر پایه ریزی بنیادهای اصیلی برای انقلاب بود تا اسلامیت آن حفظ شود.»12البته با توجه به مشی سیاسی استاد مطهری این سخن پذیرفتنی است.توضیح مطلب این که استاد مطهری،مخصوصا پس از طی دوره زندان به خاطر نقش مهمی که در برپایی قیام 15 خرداد داشت،13سعی می کرد بیش تر پشت جبهه فکری انقلابیون را تأمین کند.از جمله حجة الاسلام انواری در این زمینه می گوید:«پس از جریانات خرداد 1342،چهار یا پنج گروه که فعالیت مذهبی داشتند و بین تهران و قم رفت و آمد می کردند،به فکر تشکل افتاده بودند.امام آن ها را جمع و با هم آشنا کرد واین ها در تهران«جمعیت مؤتلفه اسلامی»را پایه گذاری کردند که مطهری،بهشتی و...از همان آغاز در آن حضور داشتند.پیشنهاد مطهری در اولین جلسه تهران این بود که باید دو جبهه تشکیل دهیم،یکی در جلو و آشکار و دیگری در عقب که کارش فکر و ایده دادن به جلویی ها باشد.این جمعیت یک کمیته مرکزی داشت و یک شورای روحانی که مطهری و بهشتی و من و...در آن بودیم که از وظایف مهمش تهیه خوراک فکری بود.بسیاری از ایده ها مال مطهری بود ولی اصرار داشت نامش مخفی بماند.پس از تبعید امام به ترکیه(13 آبان 1343 بعد از جریان کاپیتولاسیون)در اواخر سال 43 هیأت مؤتلفه به فکر افتاد از صورت فعالیت تعلیمی و ایدئولوژیکی بیرون آید و به صورت سازمان سیاسی-نظامی وارد کار شود که بنده هم موافق بودم،ولی مطهری می گفت ما هنوز یک ایدئولوژی صحیح و مدون ارائه نداده ایم و جوان ها فعلا فقط با احساسات پیش می روند و اطلاعاتشان نسبت به اسلام کم است؛ممکن است این ها

(صفحه 23) 

(به صفحه تصویرمراجعه شود) تحت تأثیر نیروهای الحادی قرار بگیرندد و ما درست نتیجه عکس بگیریم.»14

آخرین مطلبی که در ضمن حوادث سال 1341 باید گفت و برای بحث ما اهمیت دارد،نوشتن مقاله ای به نام حق عقل در اجتهاد در ماهنامه مکتب تشیع است.15مطهری در این مقاله ابتدا به این مطلب می پردازد که در تاریخ فقه،یک افراط و تفریطی مشاهده شده است.مهم ترین تجلی افراط،قیاس های ابوحنیفه بود که به اسم دخالت دادن عقل،پای قیاس فقهی(تمثیل منطقی)را به فقه باز کرد و مهم ترین تجلی تفریط در روش فقهی احمد بن حنبل و اهل حدیث و بلکه تا حدودی اشاعره بود که به ظواهر متون جمود داشتند و هرگونه دخالت عقل را انکار می کردند.خصوصا در بحث کلامی،حسن و قبح عقلی را نفی کردند.ائمه شیعه با هر دو گروه مبارزه کردند.هم قیاس را به شدت تخطئه کردند و هم بر اصل عدل و حسن و قبح عقلی تأکید فراوان مبذول داشتند.اما در طول تاریخ،شیعه در حالی که به مبارزه با قیاس اصرار می ورزیدند،تأکید بر حسن و قبح عقلی را تنها در شعار رعایت کرد و عملا آن را فراموش کرد وحتی در موارد کثیری، از ترس قیاس،هرگونه حق عقل در اجتهاد عملا نفی شد.ایشان، لزوم توجه به حق عقل در اجتهاد را مطرح می کند از جمله در پایان بحث و به عنوان سؤالی که جای بحث دارد مطرح می کند که اگر اسلام قائل به فطرت است و حقوق فطری و طبیعی را می پذیرد، آنچه غریبان تحت عنوان مباحث حقوق طبیعی مطرح کرده اند،16 اگر اثبات شود که واقعا جزو حقوق طبیعی و فطری انسان است، شرعا رعایتشان واجب می شود.بعدها می بینیم که این سؤال و «اگر»،جنبه قطعی در ایشان به خود می گیرد و مهم تر از هر جا در مقالات«نظام حقوق زن در اسلام»(1345 و 1346)بر این حقوق تأکید می کند و اساسا آن را مبنایی برای دفاع عقلی از نظریات فقهی می داند.این امر نشان می دهد که برخلاف گفته بعضی که پنداشته اند«وی مثل سایر اصولیین بنای احکام را بر مصالح و مفاسد واقعی می داند و این را به پیوند عقل ودین باز می گرداند،اما مثل سایر فقها این در آرای وی تأثیر نگذاشته و فقط قائل است در نفس الامر،احکام خدا عقلی اند»،17آن قدر جسارت و شهامت دارد که جایی که تشخیص دهد عقل حکمی دارد،قاعده«کل ما حکم به العقل،حکم به الشرع»را جاری سازد.

پی نوشت : 

(1).ظاهرا مقارن همین ایام طرح یک برنامه عمومی تر برای«آشنایی با فرهنگ اسلامی»را نیز ریخته بوده است و مقالاتی برای آن تدارک می بیند،که اینک در کتابی به نام حکمت ها و اندرزها منتشر شده است.درباره این برنامه،

(صفحه 24) 

اطلاعات بیشتری در دست نیست.

(2).مرتضی مطهری.ده گفتار.ص 15-11.

(3).همان،ص 122.

(4).ظاهرا این سخنرانی است که الهام بخش آقای مرتضی جزایری می شود تا مقاله«تقلید اعلم یا شورای فتوا»را برای کتاب بحثی درباره مرجعیت و روحانیت بنویسد.ر.ک:مرتضی مطهری و دیگران.بحثی درباره مرجعیت و روحانیت. ص 231-216.

(5).اقبال،کتاب خود را در سال 1930(1309 ش)به انگلیسی نوشت و اولین ترجمه اش به زبان ترکی بوده است.(در سال 1946-1325 ش)و ترجمه فارسی ان نیز در سال 1346 منتشر شد.ر.ک:محمد اقبال لاهوری. احیای فکر دینی در اسلام.ترجمه احمد آرام.(تهران:کانون نشر پژوهش های اسلامی.چاپ اول،1346).صفحات سه و چهار؛و استاد در زمان سخنرانی مذکور،چنان که خود اعتراف کرده اند«این عنوان را از کتاب اقبال شناسی آقای سعیدی استفاده کرده»است.یادداشت های استاد مطهری. ج 1،ص 230.

(6).مرتضی مطهری.ده گفتار.صص 148-142.با توجه به این که خود ایشان،این سخنرانی ها را در سال های 56 و 57 تجدید چاپ کرد،نمی توان مدعی شد که وی بعدا از این مواضع عدول کرده است.

(7).مرتضی مطهری و دیگران.بحثی درباره مرجعیت و روحانیت.ص 235-234.لازم به ذکر است که مطهری بعدها مقاله«مشکل اساسی در سازمان روحانیت»را با اصلاحاتی اندک در ضمن ده گفتار منتشر ساخت و انتشارات صدرا نیز مقاله«مزایا و خدمات مرحوم آیة الله بروجردی»را بعد از شهادت ایشان در ضمیمه کتاب تکامل اجتماعی انسان نشر داد.

(8).نگاه کنید به یادداشت شخصی استاد مطهری منتشر شده در کتاب لمعاتی از شیخ شهید،ص 38.

(9).به نقل از خود مطهری در مقدمه کتاب انسان و سرنوشت،ص 9. ظاهرا مقصودش سخنرانی«علل انحطاط مسلمین»در مکتب توحید در سال 1342 است که در یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری(ص 550)جزو نوارهای سخنرانی باقی مانده از ایشان،از چنین سخنرانی ای یاد شده است.

(10).مهرزاد بروجردی.روشنفکران ایرانی و غرب.ص 110 و 205-204.

(11).مثلا در منبع ذیل به آن اشاره می کند.مرتضی مطهری.فلسفه اخلاق (تهران:صدرا.چاپ یازدهم،1372)،ص 245.

(12).واعظ زاده خراسانی.یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری،ص 348.

(13).پس از واقعه 15 خرداد و دستگیری امام خمینی،استاد مطهری جزو پنج، شش نفر اولی بود که در همان نیمه شب دستگیری امام،دستگیر شدند.وی در چهارشنبه 26 تیر 1342 از زندان موقت شهربانی آزاد و در سه شنبه 15 مرداد به خانه ای روبروی کوچه باغچه امیر الامرا منتقل شد.ر ک:لمعاتی از شیخ مفید.ص 19.سید حسین شفیعی دارابی.یادواره استاد شهید مطهری. ص 48.

(14).سید حسین شفیعی دارابی.پیشین.ص 212-207.

(15).این مقاله با این که حاوی مطالب مهمی از مباحث استاد مطهری است، تنها یک بار در کتابی به نام مجموعه مقالات مرتضی مطهری توسط انتشارات جهان آرا و بدون ذکر تاریخ چاپ،منتشر شد(این غیر از مجموعه مقالات مرتضی مطهری است که توسط دفتر انتشارات اسلامی منتشر شده است)و از آن پس دیگر هیچ گاه تجدید چاپ نشد.(یا لااقل من در تفحص هایم چاپ جدیدی از آن را ندیدم).

(16).مرتضی مطهری.مجموعه مقالات.تهران.جهان آرا.بی تا.ص 98.

(17).مجید محمدی.دین شناسی معاصر.تهران.قطره.چاپ اول،1374، ص 153.

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است