در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه حوزه 21، دژاکام، علی ؛


 «آزادی از واژه ها و مفاهیم مقدّس و والایی است که در طول تاریخ،بسیاری آن را ستوده اند.قرآن کریم یکی از فلسفه های بعثت انبیا را آزادی انسان ها و رهایی آنان از قید اسارت ها می داند: و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم. اعراف/157

معصومان و رسولان الهی نیز هماره بر جایگاه و ارزش آزادی در زندگی فردی و اجتماعی بشر تاکید کرده اند؛به عنوان مثال،حضرت علی علیه السّلام خطاب به فرزند گرامی خویش می فرماید:

«بنده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد و رها آفریده است. «1 »

در دوره معاصر نیز در میان تمامی ملل،آزادی،ارزش و جایگاه ویژه ای دارد. هر ملتی خود را آزاد و طرفدار آزادی می داند و می نمایاند و بدان مفتخر است؛ اما این که:

-در جوامع مدعی،آزادی به چه میزان تحقق یافته؟

-فاصله میان آزادی تحقق یافته و آزادی آرمانی و مطلوب چه اندازه است؟

-وجوه مشترک و افتراق آزادی دینی و آزادی امروزین چیست؟

صفحه 5

-آیا این دو می توانند در کنار هم سعادت و کمال را برای آدمی به ارمغان آورند؟

از جمله پرسش های مهمّی است که پاسخ و تحقق جدی می طلبد.در این نوشتار ما در پی آنیم تا دیدگاه های استاد مطهری درباره آزادی را تبیین کنیم.

تعریف آزادی

به جرأت می توان گفت که:«هیچ کلمه ای به اندازه کلمه آزادی،اذهان را متوجه نساخته،و به هیچ کلمه ای معانی مختلف مانند آزادی داده نشده است.

یکی از نکات در خور تأمّل درباره آزادی،گونه گونی و تکثّر تعاریفی است که برای آن ارائه شده است.در اینجا به عنوان نمونه به چند تعریف اشاره می کنیم: الوسیوس در تعریف آزادی می گوید:

«آزاد مرد کسی است که در زنجیر نباشد و گرفتار زندان نباشد،و همچون برده از بیم مجازات در وحشت نباشد. «2 »

هابز در این باره می نویسد:

«آزاد مرد آن است که از انجام کاری که بخواهد،بازداشته نشود. «3 »

از دیدگاه کانت،آزادی عبارت است از استقلال از هر چیز-بجز قانون اخلاقی. «4 »

شیلینگ نیز در مورد آزادی چنین تعریفی ارائه می کند:

«آزادی نیست جز تعیین مطلق امر نامتعیّن از طریق قوانین ساده هستی «5 »

رابطه جهان بینی و انسان شناسی با آزادی

این گونه گونی و تکثّر در تعریف آزادی را می توان معلول اختلاف اندیشمندان در حوزه جهان بینی به طور عام و انسان شناسی به طور خاص دانست.

بی شک،نوع نگرش آدمی به جهان هستی در تعریف آزادی و برداشتی که از آن دارد،موثّر و هدایتگر است.اندیشمندی که آرا و تفکراتش بر یک جهان بینی الهی -دینی استوار است،آزادی و عدم آن را به گونه ای هم نوا و هماهنگ با جهان بینی خود و مغایر با جهان بینی مادی تفسیر می کند.شگفت نیست که گروهی از اگزیستانسیالیست ها بندگی خداوند و سر نهادن به اوامر و نواهی او را به معنای سلب آزادی بشر می انگارند؛چه اساساً خداوند در جهان بینی اینان جایگاه و مفهومی ندارد.مکاتب اومانیستی که اصالت را به انسان داده و انسان محوری را جایگزین خدا محوری کرده اند،چگونه می توانند دین گرایی و بندگی حقّ را عین

صفحه 6

آزادی بدانند؟طبیعی است که تعریف آزادی از دید نحله های مادی گرا که گستره و فراخنای این جهان با عظمت را در تنگنای ماده و خواصّ آن محدود می کنند،با آزادی از منظر اندیشمندان متألّهی که هستی را مرکّب از غیب و شهادت(عالم ماده و عوامل فرا طبیعیمیدانند،کاملاً متفاوت است.

افزون بر این،تعریف آزادی با تعریف انسان نیز ارتباط تنگاتنگی دارد؛چرا که متعلّق آزادی خود انسان است.از این رو هر تعریفی از انسان در درک و برداشت از آزادی نقش دارد،بلکه بدون ارائه تعریفی از انسان،تعریف آزادی ممکن نخواهد بود. به دیگر سخن،هرکس که انسان را موجودی آزاد می داند،پیش از آن باید بداند که آدمی از چه چیز،در چه چیز و برای چه چیز باید آزاد باشد،و این خود مبتنی بر آن است که نخست ماهیت انسان،گوهر وجودی او و توانایی ها و استعدادها و هدف نهایی آفرینش او را بشناسد.

حق یا تکلیف بودن آزادی

استاد مطهّری در تبیین آزادی از منظر متفکران غربی می نویسد:

«غربیان،آزادی را یک حق می شمرند، حقی غیرقابل سلب که نه تنها دیگران بلکه خود فرد هم نمی تواند محدودش کند،و معتقدند هیچ چیز آزادی را محدود نمی کند جز آزادی دیگران. «6

به اعتقاد شهید مطهری«خود آزادی حق نیست،بلکه تکلیف است که متوجه دیگران است و منشأ انتزاع آن،حقی است در طبیعت که عبارت است از«استعداد کمال انسان به ما هو انسانکه مانع ایجاد کردن در راه آن استعداد،سبب محرومیت و مغبونیت انسان می گردد.علت این که آزادی غیرقابل سلب است،این است که تکلیف است و در تکلیف،قابلیت سلب و اسقاط معنی ندارد،تازه در حقوق نیز فرق است میان حقوق طبیعی،که در عین این که حق فرد است،حق طبیعت است،و حقوق اجتماعی موضوعه،که واضع آن ها خود انسان ها و قوانین موضوعه می باشند. حقوق موضوعه به این معنی است که قانون مجوّز برای استفاده درست می کند، ولی حقوق طبیعی به این معنی است که طبیعت این مسیر را برای کمال خود انتخاب کرده است،لهذا فرد در حقوق طبیعی نیز حق استنباط ندارد. «7

آزادی از آن رو که تکلیف است خود بر دو قسم می باشد:آزادی معنوی و آزادی اجتماعی.آنجا که انسان ممکن است خود را برده و بنده خرافات فکری یا هواهای نفسانی قرار ندهد آزادی جنبه

صفحه 7

درونی و باطنی دارد،و آنجا که دیگران مکلّفند که نسبت به او و راه و مسیر او قید و بندی ایجاد نکنند آزادی جنبه خارجی و بیرونی دارد. «8»

و در آنجا که تکلیف دیگران نسبت به فرد مطرح است،تکلیف آزادی به شش مورد مربوط می شود:اول در مسائل شخصی و سلیقه ای.دوم در مسائلی که کمال بودن آن ها فرع بر این است که انسان آزادانه آن ها را انتخاب کند؛مثل راستی و امانت و عدالت.سوم در مواردی که امکان اجبار آن ها نیست از باب این که یک عمل آزادی نیست،مثل محبت و علاقه.چهارم در مواردی که رشد اجتماعی موقوف است به این که افراد آزادانه عملی را انجام دهند؛ مثل انتخاب وکیل.پنجم در مواردی که مرجّحی برای تحمیل عقیده دیگران بر عقیده خود شخص وجود ندارد.ششم-که از همه شاید مهم تر است-در مورد برخورد تفکرات منطقی است. «9

مبنای آزادی

بسیاری از فلاسفه غرب مبنا و اساس آزادی را میل،خواست و اراده فرد میدانند، ولی استاد مطهری به عنوان یک عالم و فیلسوف دین مدار بر این باور است که پایه و اساس آزادی،استعداد ترقّی و تکامل انسان است که توسط آفرینش در وجود او نهاده شده است:

«برخلاف تصور بسیاری از فلاسفه غرب،آن چیزی که مبنا و اساس حق آزادی و لزوم رعایت احترام آن می شود،میل،هوی و اراده فرد نیست،بلکه استعدادی است که آفرینش برای سیر مدارج ترقّی و تکامل به وی داده است. «10

به همین جهت میل،خواست و اراده انسان تا جایی که محترم است که با استعدادهای متعالی و قدسی آدمی هماهنگ بوده و او را در مسیر ترقّی و تکامل یاری رساند.

لذا باید گفت بدون شناخت«حیثیت ذاتی انسانفهم و تبیین مبنای آزادی ممکن نیست.بر همین اساس اعلامیه جهانی حقوقی بشر نیز آزادی را بر اصل «حیثیت ذاتی انساناستوار کرده و شناسایی«حیثیت ذاتی انسانرا مبنای آزادی در غرب قرار داده است؛اگرچه به اعتقاد شهید مطهری در این شناسایی ناموفق بوده اند و همین عدم توفیق در معرفت«حیثیت ذاتی انسانتوسط فلاسفه عرب سبب شده که نتوانند فلسفه و منشأ آزادی را به درستی فهم و تبیین کنند:

«از نظر ما فلسفه اروپایی از لحاظ بیان فلسفه و منشأ آزادی و همچنین از

صفحه 8

لحاظ بیان علت لزوم احترام آزادی عقیم است؛زیرا قادر نیست حیثیت ذاتی بشر را اثبات کند. «11»

استاد مطهری بر این باور است که:

«در فلسفه غرب سال هاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده و تا حد یک ماشین تنزل کرده و روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده و اعتقاد به علت غایی و هدف داری آفرینش طبیعت و با اشرف مخلوقات بودن انسان، عقیده ای ارتجاعی و خودخواهانه تلقی شده است. «12

به اعتقاد ایشان«کسی که انسان را جز یکسری دستگاه های مکانیکی نمی داند و انگیزه ها و محرک های وی را تا سطح تقلیل می دهد،چگونه می تواند دم از حیثیت ذاتی و شرافت لازم الاحترام انسان بزند. «13

با تفسیر مادی از انسان نمی توان «حیثیت ذاتی انسانرا توجیه کرد و آن را مبنای آزادی قرار داد،بلکه«توجیه حیثیت ذاتی انسان به این است که برای انسان به مقامی و درجه ای خاص در وجود قائل شویم و برای او مأموریتی تکوینی و غایی قائل گردیم. «14 فقط در این صورت است که می توان آزادی را بر اصل«حیثیت ذاتی انسانمبتنی کرد و لزوم احترام به آزادی را توجیه نمود.

دلیل عدم شناخت«حیثیت ذاتی انسانتوسط برخی از فلاسفه غرب این است که«فکر می کنند لازمه احترام گذاشتن به انسان رها کردن اوست،در حالی که«لازمه حیثیت ذاتی انساناین است که آن حیثیت را محترم بشماریم به این که آن را تکمیل کنیم و او را دور از آلودگی نگه داریم،نه این که آن را به حال خود بگذاریم،هر طور می شود بشود... لازمه احترام گذاشتن،کاری به کار او نداشتن نیست،بلکه لازمه اش این است که هر عملی که استعدادهای طبیعی او را رشد بدهد،جایز بشماریم؛لذا آزادی را علاوه بر آزادی دیگران،مصالح خود فرد و همچنین مصالح اجتماعی می تواند محدود کند.انسان از آن نظر محترم است که به سوی هدف تکامل طبیعی حرکت می کند، پس تکامل محترم است و هرچه مانع آن شود احترام ندارد. «15 »

حدود آزادی

صاحب نظران بر این باورند که آزادی بی حد و حصر به افسانه شبیه است تا واقعیت، اما شمار زیادی در عمل،به ویژه در بستر زندگی اجتماعی،خواهان آزادی مطلقند.

شهید مطهری از جمله اندیشمندانی است که تنها آزادی محدود و مشروط را

صفحه 9

ارج می نهد و معتقد است که آزادی مطلق نه دست یافتنی است و نه مطلوب.ایشان برای اثبات ادعای خود اینگونه استدلال کرده است:

-بشر به حکم این که در سرشت خود دو قطبی آفریده شده،یعنی موجودی متضاد است،و به تعبیر قرآن،مرکّب از عقل و نفس یا جان-جان علوی-و تن است،محال است بتواند در هردو قسمت عالی و سافل وجود انسان،مساوی با محدود شدن قسمت دیگر است. «16

-آزادی و مساوات دو ارزش انسانی هستند که با یکدیگر متعارض می باشند. اگر افراد آزاد(مطلقباشند،مساوات از میان می رود،و اگر بخواهد مساوات کامل برقرار شود،ناچار باید آزادی ها را محدود کرد.آزادی به فرد تعلّق دارد و مساوات به جامعه. «17 »

-ملاک شرافت و احترام آزادی انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هرچه که خودش انتخاب کرده باید آزاد گذاشت،ولو این که آنچه انتخاب می کند،ضد انسانیت باشد. «18 »

-بدیهی است که امکان ندارد در جامعه،آزادی مطلق باشد.لازمه طبیعت جامعه این است که آزادی ها محدود باشد؛ یعنی آزادی هر فرد به آزادی فرد دیگر محدود گردد.مواهب اجتماعی به طور عادلانه در میان افراد تقسیم شود.نظامات اجتماعی،نظامی دست و پاگیر نباشد و افراد به حد اکثر آنچه در آن جامعه ممکن است،بتوانند به کمال خودشان برسند. «19 »

انواع آزادی

بخش درخور توجهی از نوشته ها و آثار استاد را مباحث مربوط به انسان شناسی تشکیل می دهد؛و در میان این مباحث، مقوله آزادی انسان در اشکال گوناگونش، جایگاه والایی دارد.استاد در جای جای آثار خو به گونه ها و تقسیم های آزادی اشاره کرده است.تقسیم های زیر از جمله آن هاست:

-آزادی انسانی و آزادی حیوانی.

-آزادی از محکومیت طبیعت،آزادی از محکومیت انسان های دیگر،آزادی از محکومیت انگیزه های درونی.

-آزادی معنوی و آزادی اجتماعی.

آزادی فلسفی

اندیشه آزاد بودن انسان از کهن ترین افکار فلسفی-کلامی به شمار می آید. اندیشهوران از دیر باز به این می اندیشیدند که آیا انسان موجودی مختار،آزاد و

صفحه 10

صاحب اراده است،با مجبور و محتوم اراده موجودی دیگر؟

در میان متکلمان مسلمان در پاسخ به این پرسش بنیادین،سه رهیافت عمده وجود داشت:

1.رهیافت اشعری:اشاعره بر این گمان بودند که انسان موجودی کاملاً مجبور است و در برابر اراده الهی هیچ اختیاری ندارد.

2.رهیافت معتزلی:معتزله چنین می انگاشتند که آدمی مختار محض است.

3.رهیافت شیعه:متکلمان شیعه راه میانه را برگزیدند و بر آن شدند که انسان نه مختار محض است و نه مجبور مطلق، بلکه به تعبیر امام صادق علیه السّلام امری است ورای جبر و اختیار.

در این میان،آیات قرآن که مورد پذیرش هر سه گروه است.با اندیشه هر سه سازگاری و هم نوایی دارد.استاد مطهری برخلاف شماری از پیشینیان همچون فخر رازی و زمخشری،معتقد است که میان آیات یاد شده هیچ تهافتی وجود ندارد و می کوشد تا به گونه ای با رفع تعارض ظاهری میان آیات،هم تفسیر درست و منطقی از آزادی و اختیار انسان ارائه دهد و هم نادرستی گمانه اشاعره و معتزله را نمایان سازد.

4.در میان مکاتب فلسفی معاصر غربی،مکاتب اومانیستی به ویژه اگزیستانسیالیست ها به اثبات آزادی مطلق انسان پرداخته اند،و هرگونه وابستگی آدمی-حتی اعتقاد به خدا-را نوعی اسارت و سلب آزادی انگاشته اند.استاد مطهری در مقام نقد بر این اندیشه چند اشکال مهم وارد کرده است:

الف.اگرچه«وابستگی به یک ذات بیگانه با خود،موجب مسخ ماهیت انسان است...و واقعاً موجب سقوط ارزش انسانی است.اما تعلق یک موجود به غایت و کمال نهایی خودش،برخلاف نظر آقای سار تر،از خود بیگانه شدن نیست؛بیشتر در خود فرورفتن است،یعنی بیشتر خود خود شدن است. «20 »

ب.اشکال دوم این که اینان میان «هدف و وسیله اشتباه کرده اند.آزادی برای انسان کمال است،ولی آزادی،کمال وسیله ای است نه کمال هدفی.هدف انسان این نیست که آزاد باشد،ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خود برسد. «21 »

ج.«بعضی جهان بینی ها تعهدآور است؛ مانند جهان بینی توحیدی،ولی برخی چنین نیست؛مانند اگزیستانسیالیسم که می گوید:من چون آزادم،مسئول خود هستم،ولی این آزادی فقط معنایش این است که دیگری مقصر بدبختی من نیست. حد اکثر معنای این حرف این است که هیچ

صفحه 11

عاملی مقصر بدبختی من نیست،ولی آیا معنای این،مسئولیت در برابر دیگران هم هست که بگویم من در انتخاب مسؤولم چیزی را انتخاب کنم که به نفع دیگران هم باشد. «22

د.بندگی و وابستگی به خدا-برخلاف پندار اگزیستانسیالیست ها-عین آزادی انسان است و نه به منزله سلب آزادی او، «خدا از دو راه با انسان بیگانه نیست:

اولاً،تعلّق انسان به خدا تعلّق به یکشی مغایر بالذات و یکشی مباین نیست که انسان با تعلّق به خدا خودش را فراموش کند؛زیرا علت ایجادکننده هر چیزی که قوام آنشی به اوست،از خودشی به او نزدیکتر است.قرآن می فرماید: «ما از خود شما به شما نزدیکتریم.نه فقط آگاهی ما به شما از خودتان بیشتر است،بلکه ذات ما از شما به شما نزدیکتر است.

ثانیاً،قرآن می گوید:انسان به خدا باید تعلّق خاطر داشته باشد،چون خدا را کمال و نهایت سیر انسان می داند و مسیر را به سوی خدا می داند.پس توجه انسان به خدا،توجه او به نهایت کمال خودش است. رفتن انسان به سوی خدا،رفتن انسان به سوی خود اوست.رفتن انسان از خود ناقص تر به خود کمال است. «23 »

 آزادی عقل

در نظام اندیشه استاد مطهری،عقل جایگاه رفیعی دارد.او بسیار کوشید تا منزلت حقیقی عقل را در تفکر دینی و انسانی ترسیم کند و نسبت آن را با مقولاتی چون وحی،آزادی و...تبیین نماید.

در این بخش بر آنیم که تا به اجمال اسباب اسارت عقل را از دیدگاه ایشان تشریح کنیم.عوامل اسارت آور عقل را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

عوامل بیرونی

عقل ستیزی:یکی از عوامل بسیار مهم پیروی جریانات عقل ستیزی همچون اخباری گری،اندیشه های کلامی اشعری، رویکردهای فقهی مالکی و حنبلی است. اینان در تعیین گستره کاربرد عقل به بیراهه رفتند و سرانجام در ورطه تعطیل عقل گرفتار آمده،هیچ ارزش اعتباری برای عقل و رها وردهای آن قائل نشدند.

تقلید:تمامی انواع و مصادیق تقلید- اعم از تقلید از پیشینیان،تقلید از جو حاکم بر جامعه،تقلید از بزرگان و مکاتب فکری- با تعقّل در تعارض است.تقلید،استقلال و آزادی عقل را از میان می برد و مانع شکوفایی و کمال آن می شود.

عادات اجتماعی:نفوذ سنت ها،عادات و

صفحه 12

آداب اجتماعی و حکومت تلقینات محیط و عرف،یکی از آفات بزرگ آزاداندیشی عقل است.از این رو هر متفکر دینی برای این که از عقل آزاداندیش و مستقل برخوردار باشد و بتواند یافته های خویش را به راحتی در اختیار جامعه قرار دهد،باید خود را از سیطره جبر عادات اجتماعی برهاند.

قضاوت دیگران:از دیگر عواملی که در اندیشیدن افراد و در حکم عقل نیز تأثیر می گذارد،قضاوت دیگران در مورد آن هاست.از این رو هر اندیشمند دینی باید به مرتبه ای از سلامت روح برسد که قضاوت و دیدگاه های دیگران در او تأثیر نگذارد تا بتواند بدون هیچ قید و بندی، درست بیندیشد و بر مقتضای آن حکم کند. «24 »

عوامل درونی

پیروی از هوای نفس:در نصوص و منابع دینی هواهای نفسانی و اوصاف رذیله چون:خودپسندی،طمع،تعصب و خشم،به عنوان دشمنان اصلی و حقیقی عقل،و در برابر،تقوا به منزله عامل به کمال رسیدن عقل و آزادی او از قید هواهای نفسانی به شمار آمده است.

عشق:یکی از رقیبان بلکه دشمنان عقل،عشق است،چرا که عشق به هر چیزی باعث می شود که حجابی بر روی دیدگان عاشق بیفتد و نتواند حقایق را آن گونه که هست ببیند؛از این روست که گفته اند:«حبّ الشی یعمی و یصمّ؛عشق به هر چیزی دیده را کور و گوش را کر می کند.

آزادی تفکر

یکی از رسالت های اساسی ادیان الهی دعوت آدمی به اندیشیدن برای رسیدن به کمال و سعادت واقعی است.جایگاه رفیع تفکر و اندیشه را باید در نقش کلیدی آن در تحولات فردی و اجتماعی جستوجو کرد.چرا که حیات،سلامت و طراوت و شادابی جوامع بشری در گرو حیات، سلامت و پویایی تفکر و اندیشه افراد هر جامعه است،و هر آنچه که مانع تفکر و آزاد اندیشی باشد،جامعه را به رکود،ایستایی و تباهی می کشاند.

موانع آزاداندیشی

آزادی تفکر را به دو شیوه می توان سلب کرد:

مستقیم:گاه دشمنان آزادی به شکل صریح اندیشیدن و تعقّل را منع می کنند و مخاطبان خود را وا می دارند که تنها به چیزهایی بیندیشند که آن ها می پسندند. نمونه بارز اینان،اربابان کلیسا در دوران ما قبل رنسانس،و اهل حدیث و اشاعره در

صفحه 13

دوره های نخستین تفکر اسلامی هستند.

غیرمستقیم:در شیوه غیرمستقیم، اندیشه و تعقّل به منزله مخالفت با دین و وحی آسمانی معرفی نمی شود،بلکه توسط تحریک عوامل درونی-غرایز و هواهای نفسانی-و شرایط بیرونی-همچون تبلیغات،تلقینات و...-زمینه های آزاد اندیشی را از میان می برند و اندیشه مخاطبان را به بند می کشند.

شاید بتوان گفت که این شیوه نسبت به شیوه نخست رایج تر است،چرا که متولیان آن نه تنها به عنوان سلب کنندگان آزادی متهم نمی شوند،بلکه به عنوان مدعیان و طرفداران آزادی نیز مطرح می گردند.

ثمرات آزادی تفکر

پیشرفت دین:«هرکس می باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.اتفاقاً تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری-ولو از روی سو نیت-برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده،بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. «25

استاد مطهری معتقد است که بهترین شیوه مقابله با اندیشه های مخالف،مناظره و مباحثه و گفتمان علمی است و نه سانسور و سلب آزادی.

پیشرفت های مادی:رشد،توسعه و پیشرفت های-علمی همه از رها وردهای فرخنده آزادی اندیشه و فکر است.شاهد صدق این مدعا،جوامع اروپایی کنونی است.اروپا تا آن گاه که در سیطره اربابان کلیسا بود،از هر نوع پیشرفتی محروم بود، اما زمانی که اندیشه و فکر آن ها از قید و بند رها شد،به سرعت پله های رشد و ترقّی را پشت سر نهاد.

آزادی عقیده

آیا آدمی حق دارد که هر عقیده ای را برگزیند،با آن زندگی کند،آن را آشکار سازد و دیگران را نیز بدان بخواند؟شهید مطهری برای عقایدی که مبتنی بر تفکر منطقی،عقلانی و برهانی است احترام قائل بوده و بر این باور بود که گزینش و بیان چنین عقایدی در چارچوب خاص اجتماعی آزاد است.از دیدگاه ایشان تنها صاحبان چنین عقایدی حق دارند عقاید خود را آزادانه ابراز کنند و دیگران را بدان دعوت نمایند.اما آزادی در عقایدی که برآیند شیوه های غیرمنطقی همچون تقلید،تعصّب،منافع فردی و گروهی، دلبستگی ها و احساسات باشد،به هیچ وجه جایز نیستعقیده،یعنی دل بستن،که مبنایش

صفحه 14

ممکن است تفکر باشد با چیزهای دیگری همچون تأثیر از محیط،تقلید از آبا و اجداد،علایق شخصی... چنین عقایدی دست و پای فکر را هم می بندد. «26 »

استاد مطهری آزادی افراطی و بیحد و مرز دین و عقیده در غرب را معلول عملکرد نادرست اربابان کلیسا در قرون وسطی،دیدگاه های نادرست فلاسفه غرب نسبت به ادیان الهی و عکس العمل شدید و افراطی به جریان تفتیش عقاید در قرون وسطی می داند:

«به نظر من علت این که غرب،آزادی دین و عقیده را اعلام کرده، عکس العمل شدید و افراطی به جریان تفتیش عقاید در قرون وسطی است، دیگر این که آن ها آزادی عقیده را بر سه اصل مبتنی کرده اند:اولاً می گویند انسان محترم است و لازمه احترام به انسان،احترام به هر نوع عقیده اوست: خواه حق باشد یا باطل.ثانیاً دین را امری فردی و شخصی و سلیقه ای میدانند و خوبی آن را نسبی می شمرند،و ثالثاً تحمیل عقیده ای بر شخصی که عقیده ای خاص دارد را ترجیح بلا مرجّح میدانند.

ایشان در نقد سه اصلی که آزادی عقیده بر آن ها مبتنی شده است چنین می گوید:

«درباره اصل اول باید گفت که لازمه احترام به انسان،احترام به هر نوع عقیده ای نیست.در مورد اصل دوم، باید بگوییم که در نظر آن ها،دین امری مربوط به وجدان شخصی است و همانطور که بشر احتیاج به سرگرمی هنری،تفریحی و...دارد،به سرگرمی ای به نام مذهب هم نیاز دارد و در اینجا هم حق و باطل واقعاً وجود ندارد و همچون رنگ لباس است که کاملاً سلیقه ای ماست.در حالی که ما دین را یک راه واقعی برای سعادت بشر می شناسیم و دینی را که عقیده در آن مطلقاً آزاد باشد اصلاً دین نمی دانیم و بر اساس این منطق، دیگر نمی توان گفت عقیده به راه واقعی سعادت بشر ولو بر مبنای تفکر هم نباشد جایز است،آیا در ترویج بهداشت و فرهنگ هم همین حرف را می زنند؟اگر مردم آزادند،چرا به زور سعی در ترویج بهداشت و تعلیمات اجباری مدارس دارند؟زیرا این ها را سعادت واقعی بشر میدانند.ولی دین را یک سلیقه فردی.

البته اسلام هیچ کس را به زور به ایمان دعوت نمی کند و اصلاً ایمان اجبار بردار نیست و مقررات اسلامی

صفحه 15

هم صرفاً برای تمکین و اطاعت نیامده،بلکه آمده تا در دل ها ایمان و عشق و شور و محبت پدید آورد و برای همین است که دین داری را تنها از روی تفکر می پذیرد.

در مورد اصل سوم هم باید بگوییم،در مسائلی که جدی است و مربوط به مصالح عالی بشریت است.نظیر طب و علاج بیماری های خطرناک،اگر حقیقت ثابت و مسلم شناخته شود همه موظفند از شاهراه بروند...جایی که حقیقت از روی علم ثابت و مسلم شده،دیگر تحمیل اراده شخصی نیست،بلکه تحمیل حقیقت قطعی است. «27

به اعتقاد استاد مطهری در اسلام نیز آزادی عقیده وجود دارد،ولی آن را بر اصولی غیر از اصول یاد شده مبتنی می داند:

«در اسلام هم آزادی عقیده و فکر وجود دارد،اما مبتنی بر سه اصل دیگر،که اولاً فضایل روحانی و نفسانی در فضیلت بودن خود نیازمند اراده و اختیار می باشند،دیگر این که محبت و عقیده از قلمرو اجبار خارج است: لا اکراه فی الدین و سوم این که اسلام به طور کلی طرفدار تفکر آزاد است.در اصول دین و در اسلام تعبد و تقلید در عقاید و اصول دین پذیرفته نیست.اما این که اسلام اختلاف عقیده و جنگ عقاید را لازم می داند نمی تواند دلیل مستقل شمرد؛زیرا این اختلاف عقیده در مسائل اصولی مطلوب بالذات اسلام نیست،مطلوب بالعرض است،یعنی نه از آن جهت مطلوب است که اسلام می خواهد که این اختلاف موجود باشد،بلکه از جهت اختلاف مطلوب است که تا جنگ عقاید نباشد،حقیقت ایمان و مسائلی که باید به آن ها ایمان آورد مشخص نمی شود. «28 »

رابطه آزادی معنوی و اجتماعی

آن گونه که از آیات و روایات برمی آید، انسان هماره با دو دشمن درونی و بیرونی روبروست که خواهان به اسارت درآوردن اویند و رهایی از بند این دو و چیرگی بر آن ها،دو نوع آزادی درونی و بیرونی را به ارمغان خواهد آورد:

ای شهان کشتیم ما خصم برون ماند خصمی ز آن به تر در اندرون کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره خرگوش نیست سهل دان شیری که صف ها بشکند شیر آن است که خود را بشکند متأسفانه در جریان اندیشه اسلامی

صفحه 16

گروه هایی چون صوفیه،آن قدر به آزادی های درونی و رهایی از بند رذایل اخلاقی شیطانی پرداخته اند،به آزادی بیرونی و رهایی از خدایان زرو زور و تزویر توجه نکردهاند.

در مقابل،گروهی از آزادی خواهان معاصر،مخاطبان خویش را به آزادی های اجتماعی فرا می خوانند و توجهی به آزادی های درونی ندارند.متفکرانی بزرگ چون امام خمینی،شهید صدر،شهید مطهری و روشن فکرانی مانند دکتر شریعتی و اقبال لاهوری بر این باورند که آدمی برای رسیدن به کمال و سعادت و آزادی حقیقی به هردو شکل آزادی نیازمند است؛چه این دو ارتباط بسیار تنگاتنگی با یکدیگر دارند:

«آیا ممکن است بشر،آزادی اجتماعی داشته باشد،ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟امروزه عمد تا می گویند بله،ولی آیا این یکی از تضادهای اجتماع امروز بشری نیست. «29 چه «آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسور و عملی نیست.این درد جامعه بشری است که می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند،ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود. «30

بشر امروز برای ساختن یک جامعه ایدهآل و انسانی و رهایی از سرگشتگی ها و معضلات فردی و اجتماعی،باید از افراط و تفریط و یکسونگری به آزادی بپرهیزد و در تحصیل دوگونه آزادی بکوشد.تحقّق این مهم،مسئولیت تمامی اندیشمندان- به ویژه متفکران دینی-را دو چندان می کند و آگاهی مضاعف همگان را می طلبد.

آزادی بیان

رأی به آزادی فکر بدون رأی به آزادی بیان،سخنی ناصواب و ناپخته است.به همین جهت استاد مطهری پس از تبیین آزادی فکر به تبیین آزادی بیان و آزادی مطبوعات پرداخته و به اجمال حدود آن را مشخص کرده است:

«این مسأله آزادی فکر به مسأله آزادی بیان نیز میانجامد.برای تداوم انقلاب اسلامی،هرکس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و اتفاقاً تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از آزادی فکری-ولو از روی سو نیت-برخوردار بوده،در نهایت به سود اسلام تمام شده است. اگر در جامعه ما محیط آزاد بر خورد آرا و نظریات پدید آید که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف خود را طرح کنند،ما هم بتوانیم حرف خود را مطرح کنیم،تنها در چنین زمینه سالمی است که اسلام رشد می کند.

صفحه 17

من مکرر گفته ام که هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه السلام سخنرانی می کنند،مقاله می نویسند، نه تنها متأثر نمی شوم که خوشحال هم می شوم؛زیرا کار این ها باعث می شود چهره اسلام بیشتر نمایان شود.در سال های اخیر،کسروی، توده ای ها،و...علیه السلام و واقعاً به طور غیرمستقیم به اسلام خدمت کردند؛زیرا مسائلی که سال ها در اثر عدم اعتراض و تشکیک در پرده ابهام قرار گرفته بود،دوباره مطرح شد و علما به آشکار ساختن حقایق پرداختند.یک دین زنده هرگز از این حرف ها بیمی ندارد.آن وقت بیم است که حامیان دین آن قدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند،همان طور که وقتی در اوایل مشروطیت به نظام جزایی اسلام حمله شد،یک نفر دفاع نکرد.به نظر من تنها راه درست برخورد با افکار مخالف همین است. والا اگر بخواهیم جلوی تفکر و آزادی را بگیریم،جمهوری اسلامی را شکست داده ایم.البته باید توجه کرد که برخورد آرا و عقاید،غیر اغوا و اغفال است.اغفال یعنی کاری توام با دروغ و تبلیغات نادرست.بر همین مبناست که خرید و فروش کتب ضلال در اسلام تحریم شده است؛یعنی کتاب های ضد دین و ضد اسلام دو دسته اند:برخی بر یک منطقه و تفکر خود را عرضه می کنند که اینجا محل آزادی است و مبارزه با این ها باید در قالب ارشاد و هدایت و عرضه منطق صحیح باشد.اما گاه مسأله دروغ و اغفال در میان است،مثلاً اگر کسی درباره رئیس حکومت دروغ هایی بنویسد آیا آزادی ایجاب می کند اجازه پخش آن ها را بدهیم؟یا اگر کسی آیه ای یا مطلب تاریخی را به صورت تحریف شده در کتابش آورد تا نتایج دلخواهش را بگیرد.آیا ممانعت از نشر این کتاب،ممانعت از آزادی بیان است؟آزادی ابراز نظر و عقیده،یعنی آنچه که کسی واقعاً بدان معتقد است بگوید،نه این که به این نام دروغ گویی کند و مثلاً زیر پوشش اسلام،افکار مارکسیستی را نشأت گرفته از اسلام قلمداد نماید،بلکه استادی که واقعاً خود،مارکسیست است باید بیابد،ما هم منطق خودمان را عرضه می کنیم و هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد.اما این که به نام آزادی بیان،افکار ضد دین را در پوشش اسلام،عرضه کنند ممنوع است.

البته منحصر در کتب نیست.بلکه

صفحه 18

همانطور که کتب ضلال هست،نطق و خطابه و فیلم ضلال هم هست که همگی مانند غذای مسموم می باشند و مقیاس ضلالتش از اثر و نتیجه ای که عاید روح بشر می شود معلوم می شود و هم خود افراد موظفند غذای روح خود را کنترل کنند و هم مسؤولین اجتماع از آن نظر که مدیر و مسؤول جامعه اند وظیفه دارند مراقب اغذیه روحی اجتماع باشند. «31 »

دفاع منطقی از اسلام

به اعتقاد شهید مطهری جلوگیری از بیان اندیشه ها راه معقولی برای دفاع از دین نیست،بلکه تنها راه دفاع از اسلام دفاع منطقی و عملی است:

«من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنید راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است،از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجه ها صریح و روشن با آن ها. «32 »

«راه مبارزه با این خطر(شبهه پراکنی تحریم نیست،مگر می شود تشن گانی را که برای جرعه ای آب له له می زنند، از نوشیدن آب موجود به عذر این که آلوده است،منع کرد؟این ما هستیم که مسئولیم،ما به قدر کافی در زمینه های مختلف اسلامی کتاب به زبان روز عرضه نکردیم.اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم،به سراغ آب آلوده نمی رفتند.

«گر نه تهی باشد بیشتر جوها خواجه چرا می دود تشنه در این کوه ها«33 »

آزادی،هدف یا وسیله

برخی از فلسفه های مغرب زمین آزادی را به عنوان هدف نشانه رفته اند، درحالی که در ادیان الهی به ویژه در اسلام هدف،هدایت و تکامل انسان است.در اسلام آزادی هدف نیست،بلکه وسیله ای برای رسیدن به هدف متعالی دیگر است.لذا ارزش ذاتی ندارد و تا جایی محترم است که انسان را در مسیر شدن یاری رساند.شهید مطهری در نقد اگزیستانسیالیست ها می فرماید:

«اینان میان هدف و وسیله اشتباه کرده اند.آزادی برای انسان کمال است،ولی آزادی،کمال وسیله ای است نه کمال هدفی.هدف انسان نیست که آزاد باشد،بلکه انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خود برسد. «34 »

صفحه 19

آزادی سیاسی-اجتماعی

شهید مطهری به چند دلیل آزادی سیاسی-اجتماعی را لازم و ضروری می داند:

رشد سیاسی-اجتماعی مردم

«بسیاری از مسائل اجتماعی است که اگر سرپرست های اجتماع،افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند،گمراه می شوند.اگر هم بخواهند ولو با حسن نیت(تا چه رسد به این که سو نیت داشته باشند وبه بهانه این که مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمی فهمند آزادی را از آن ها بگیرند به حساب این که مردم خودشان لیاقت ندارند،این مردم تا ابد بی لیاقت باقی می مانند.مثلاً انتخابی می خواهد صورت بگیرد،حالا یا انتخاب وکیل مجلس و یا انتخاب دیگری.ممکن است شما در فوق این جمعیت قرار گرفته اید واقعاً حسن نیت هم داشته باشید و واقعاً تشخیص شما این باشد که خوب است،این ملت فلان فرد را انتخاب بکند،و فرض می کنیم واقعاً هم آن فرد شایسته تر است.اما اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل کنید و بگویید شما نمی فهمید و باید حتماً فلان شخص را انتخاب کنید، این ها تا دامنه قیامت مردمی نخواهند شد که این رشد اجتماعی را پیدا کنند.اصلاً باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند،تلاش کنند،آن که میخوهد وکیل شود تبلیغات کند. آن کسی که می خواهد انتخاب کند مدتی مردد باشد که او را انتخاب بکنیم یا دیگری را،او فلان خوبی را دارد،دیگری فلان بدی را دارد. یک دفعه انتخاب کند،بعد به اشتباه خودش پی ببرد،باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتش کامل بشود و بعد به صورت ملّتی دربیاید که رشد اجتماعی دارد و الاّ اگر به بهانه این که این ملت رشد ندارد باید به او تحمیل کرد،آزادی را برای همیشه از او بگیرند،این ملت تا ابد غیر رشد باقی می ماند.رشدش به این است که آزادش بگذاریم ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بکند.صد بار هم اگر اشتباه بکند باز باید آزاد باشد...اصلاً بشر را باید در این مسائل آزاد گذاشت تا به حد رشد و بلوغ اجتماعی برسد. «35 »

گرایش مردم به دین

«یکی از مهم ترین علل گرایش به مادیگری در غرب،نارسایی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بود،بدین معنی،

صفحه 20

آن گاه که مسأله حقوق طبیعی و مخصوصاً حق حاکمیّت ملی به میان آمد،عده ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران قائل به وظیفه شدند.این عده در استدلال های خود برای یافتن پشتوانه ای برای نظریات استبدادی به مسأله خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران فقط در برابر خدا مسؤول است و مردم حق ندارند که حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کردی،ولی حقوقی بر مردم دارد که باید ادا کند.در نتیجه تلازمی پدید آمد بین اعتقاد به خدا و پذیرش استبداد قدرت های مطلقه،که فرد حکمران فقط در پیشگاه مردم.درحالی که از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی،نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست،بلکه حاکم در مقابل مردم مسئولیت دارد. از نظر این فلسفه،تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسئول می سازد و افراد را ذی حق می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه شرعی معرفی می کند.

امیر المؤمنین علیه السّلام پیشوای سیاسی- اجتماعی و امام معصوم در این به اره نزد مردم خطبه ای خوانده،فرمودند:

«حقّ تعالی با حکومت من بر شما، برای من حقی بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حق بر عهده من است که مرا به عهده شماست.حقّ همواره دو طرفی است.کسی را بر دیگری حقی نیست مگر این که آن دیگری را هم بر او حق است... «36 »

از نظر اسلام مفاهیم دینی،همیشه مساوی با آزادی بوده است،درست برخلاف غرب که مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است و پر واضح است که چنین روشی جز گریزاندن افراد از دین و سوق ایشان به ضدیّت با خدا و هرچه رنگ خدایی دارد،محصولی نخواهد داشت. «37 »

جلب رضایت مردم

«یکی از چیزهایی که رضایت عموم بدان بستگی دارد،این است که حکومت به چه دیده ای به توده مردم و به خودش می نگرد؟...و اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی که مشعر بر نفی حقّ حاکمیّت آن ها باشد،از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است. «38 »

صفحه 21

آزادی اجتماعی هدف انبیا

شهید مطهری یکی از اهداف انبیا را آزادی اجتماعی بشر ذکر می کند:

«یکی از مقاصد انبیا به طور کلّی و به طور قطع این است که آزادی اجتماعی را تأمین کنند و با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادی های که در اجتماع هست، مبارزه کنند.

آزادی احزاب

به اعتقاد استاد مطهری در حکومت اسلامی احزاب سیاسی تا زمانی که دست به توطئه نزنند،آزادی فعالیت دارند:

«در حکومت اسلامی احزاب آزادند،و هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد آزاد است؛امّا ما اجازه توطئه گری نمی دهیم.احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می گویند و با منطق خود به جنگ ما می آیند،آن ها را می پذیریم.اگر بخواهند در زیر لوای اسلام،افکار و عقاید خودشان را بگویند،ما حق داریم که از اسلام چنین چیزی نمی گوید،حق داریم بگوییم به نام اسلام این کار را نکنید.

به اعتقاد شهید مطهری بهترین دلیل بر آزادی احزاب در حکومت اسلامی،نوع برخورد حضرت علی علیه السّلام با خوارج است:

«امیر المؤمنین علیه السّلام با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد.او خلیفه است و آن ها رعیتش،هرگونه اعمال سیاستی به رایش مقدور بود.امّا او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد،به آن ها همچون سایر افراد می نگریست.این مطلب در تاریخ زندگی علی علیه السّلام عجیب نیست.امّا چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد.آن ها در همهجا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو می شدند و صحبت می کردند،طرفین استدلال می کردند. استدلال یکدیگر را جواب می گفتند. «39 »

دموکراسی

از مجموعه نظریات استاد مطهری درباره آزادی،رابطه جمهوریت و اسلامیت، انتخاب یا انتصاب ولیّ فقیه،جایگاه ولیّ فقیه در حکومت اسلامی و...چنین استنباط می شود که ایشان معتقد است با تعریفی خاص از اسلام و دموکراسی می توان بین آن دو جمع کرد و از همین رو بارها به دموکراسی تصریح کرده است:

صفحه 22

«در اسلام،دموکراسی وجود دارد وقتی از جمهوری اسلامی سخن به میان می آوریم،به طور طبیعی آزادی و حقوقی فرد و دموکراسی هم در بطن آن است.

در غرب ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواهش های انسان میدانند آزادی به این معنی مبنای دموکراسی غربی قرار گرفته است.در نقطه مقابل این نوع دموکراسی و آزادی،دموکراسی اسلامی قرار داد. دموکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است،امّا این آزادی انسان،در آزادی شهوات خلاصه نمی شود.

با معیارهای غربی کار ابراهیم خلیل بر ضد اصول آزادی و دموکراسی است. چرا؟چون آن ها می گویند بگذارید هر کاری دلش می خواهد بکند،آزادی یعنی همین.امّا منطق انبیا غیر از منطق انسان امروز غربی است. «40»

آزادی و تداوم انقلاب اسلامی

به اعتقاد استاد مطهری یکی از ارکان بقا و تداوم انقلاب اسلامی تضمین آزادی های مشروع و قانونی است:

«از آنچه در باب استقلال فرهنگی گفتیم،نباید نتیجه گرفت که پس آزادی های مشروع و معقول هم باید سلب شود اگر بنا شود حکومت جمهوری اسلامی زمینه اختناق به وجود آورد،قطعاً شکست خواهد خورد،لذا یکی از ارکان انقلاب اسلامی،اهمیّت دادن به آزادی است.

پیوند آزادی و آگاهی

آزادی در همه ابعاد آن باید بر آگاهی استوار باشد؛زیرا آگاهی شجره طیبه آزادی را تنومند و پربار می کند و از آن در مقابل آسیب ها محافظت می نماید.

جان نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر،جانش فزون اقتضای جان چوی دل آگهی است هر که آگه تر بود جانش قوی است

پی نوشت

1-نهج البلاغه،نامه 31.

2-آیزایابرلین،چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمّد علی موحد،ص 238.

3-همان،ص 239.

4-موریس گرنستون،تحلیل نوین آزادی، ترجمه جلال الدین اعلم،ص 30.

5-همان،ص 30.

6-کیهان 18 و 17 و 21/11/1378.

7-همان.

8-همان.

9-همان.

صفحه 23

 

10-مرتضی مطهری،اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب،(انتشارات صدرا،ص 40-39.

11-کیهان 14/9/1378.

12-مرتضی مطهری،حقوق زن در اسلام، ص 170.

13-همان،ص 171.

14-کیهان،17 و 18و 31/11/1378.

15-همان.

16-مرتضی مطهری،پیرامون انقلاب اسلامی، ص 101.

17-مرتضی مطهری،فلسفه اخلاق،ص 267.

18-مرتضی مطهری،آشنایی با قرآن،ج 3، ص 224.

19-مرتضی مطهری،فلسفه تاریخ،ص 259.

20-مرتضی مطهری،انسان کامل،ص 286.

21-همان،ص 346.

22-مرتضی مطهری،تکامل اجتماعی انسان، ص 121-120.

23-انسان کامل،ص 341-340.

24-مرتضی مطهری،تعلیم و تربیت، ص 288-287.

25-پیرامون انقلاب اسلامی،ص 63.

26-همان،ص 17-11.65-63،73،75.

27-همان.

28-کیهان،18/11/1378،بنگرید به:پیرامون انقلاب اسلامی.

29-مرتضی مطهری،گفتارهای معنوی،ص 63.

30-همان،ص 19.

31-پیرامون انقلاب اسلامی،ص 50-49.

32-همان،ص 15.

33-بنگرید به همان،ص 134 به بعد.

34-همان،ص 123-121.

35-انسان کامل،ص 346.

36-نهج البلاغه،خطبه 216.

37-مرتضی مطهری،سیری در نهج البلاغه، ص 119-118.

38-همان.

39-پیرامون انقلاب اسلامی،ص 114.

40-همان،ص 104-99.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است