در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه ایران، ؛


شهید مطهری را غالباً نماینده نسلی از متفکران مسلمان می دانند که در مواجهه با مدرنیته بیشتر به نقادی نتایج آن برخاسته اند و نه ماهیت آن. نوشته پیش رو از آن جهت مورد توجه است که نشان می دهد چگونه علامه شهید به نقادی یکی از مقومات ظاهراً زیبای مدرنیته یعنی «علم (Science)» پرداخته است.

می دانید که در حدود ۴ قرن پیش یعنی در قرن شانزدهم، در علم و منطق تحولی پیدا شد و ۲ نفر از فیلسوفان بزرگ جهان که یکی انگلیسی (بیکن) و دیگری فرانسوی (دکارت) است، پیشرو علم جدید خوانده شدند. بویژه بیکن نظری درباره علم دارد که این نظر، همه نظریات گذشته را دگرگون کرد. این نظر که منشأ ترقی علوم و تسلط زیاد و فوق العاده انسان بر طبیعت بود، عیناً منشأ فاسد شدن انسان ها شد؛ یعنی این نظریه هم طبیعت را به دست انسان آباد کرد و هم انسان را به دست خود انسان خراب و فاسد کرد. این نظریه چیست؟

قبل از بیکن، اکابر بشر اعم از فلاسفه - بویژه ادیان - علم را در خدمت حقیقت گرفته بودند نه در خدمت قدرت و توانایی؛ یعنی وقتی انسان را تشویق به فراگیری علم می کردند، تکیه گاه این تشویق این بود که ای انسان، عالم باش! آگاه باش! که علم، تو را به حقیقت می رساند؛ علم وسیله رسیدن انسان به حقیقت است، و به همین دلیل علم، قداست داشت؛ یعنی حقیقتی مقدس و مافوق منافع انسان و امور مادی بود. همیشه علم را در مقابل مال و ثروت قرار می دادند: آیا علم بهتر است یا مال و ثروت؟ می بینید در ادبیات ما - چه فارسی و چه عربی - میان علم و ثروت مقایسه می کنند و آن وقت علم را بر ثروت ترجیح می دهند.

علم دادند به ادریس و به قارون زر و سیم

آن یکی زیر زمین و دگری فوق فلک

امیرالمؤمنین علی (ع) در جمله هایی که در نهج البلاغه است میان علم و مال و ثروت مقایسه می کند و علم را بر مال و ثروت ترجیح می دهد. همیشه (در ادیان) به علم به عنوان امری مقدس و مافوق امور و منافع مادی نگاه می کردند و معلم یک مقام قدسی داشت. علی (ع) می فرماید: من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً.(۱) ببینید قرآن کریم مقام علم و قداست علم را تا کجا بالا برده که در داستان خلقت آدم و تعلیم اسما و سجده ملائکه می فرماید: ای ملائکه! ای فرشتگان من! به آدم سجده کنید به دلیل این که آدم می داند چیزی را که شما نمی دانید.

بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: اینها برای انسان سرگرمی است که دنبال علم برود برای این که می خواهد حقیقت را کشف کند، (با این توجیه که) خود کشف حقیقت، مقدس است؛ نه، انسان علم را باید در خدمت زندگی قرار دهد؛ آن علمی خوب است که بیشتر به کار زندگی انسان بخورد، آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت مسلط کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد.

این بود که علم، جنبه آسمانی خودش را به جنبه زمینی و مادی داد؛ یعنی مسیر علم و تحقیق عوض شد و علم در مسیر کشف اسرار و رموز طبیعت افتاد برای این که انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و به عبارت دیگر، رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند.

البته این نظریه، از یک نظر به بشریت خدمت بسیار بزرگی کرد، چرا که علم در مسیر کشف طبیعت، برای تسلط انسان بر طبیعت و بهره مند شدن او از طبیعت افتاد و از این نظر بسیار خوب بود. اما در کنار این، علم دیگر آن قداست و والایی و مقام قدس و طهارت خود را از دست داد. الآن هم اگر توجه کنید برای دانشجویان و طلاب علوم دینیه ای که در حوزه ها و با معیارهای قدیم تحصیل می کنند، علم همان ارزش را دارد، همان ارزشی که مثلاً کتاب «آداب المتعلمین» و یا کتاب «منیه المرید» شهید (ثانی) بیان کرده است و آن کتاب ها پر از روایت و حدیث (در فضیلت علم) است.

این است که برای آنها علم، یک قداست و طهارتی دارد. مثلاً وقتی می خواهیم در یک حوزه علم، درس بخوانیم (بهتر است) وضو بگیریم و با طهارت برای تحصیل برویم. برای یک طلبه، استاد و معلم یک احترام و جلالت و قداست خاصی دارد.

یک طلبه واقعاً در عمق روحش نسبت به استادش خضوع دارد. اگر بخواهد علم را برای مال تحصیل کند، در خودش احساس شرم می کند که من علم را تحصیل کنم برای این که در عاقبت پولی گیر من بیاید! یا یک معلم اگر بخواهد تعلیم دهد و تعلیمش را در ازای پول و مزد و اجر قرار دهد، این را تنزل مقام علم می داند.

ولی در تحصیلات جدید که ادامه همان روش بیکن است، اصلاً مسأله تعلیم و تعلم آن قداست خود را به کلی از دست داده است. یک دانشجو وقتی تحصیل می کند، تحصیل برای او یک عمل مقدماتی برای زندگی است. [طبق این روش] دیگر فرقی نیست میان این که یک انسان در مدرسه و دانشگاه درس بخواند برای این که فردا دکتر و مهندس شود و یک زندگی خوب فراهم کند و یا این که در بازار، شاگرد یک تاجر و یا یک عطار و بقال شود. اودنبال پول می دود و آن دیگری هم دنبال پول می دود. درباره معلم خودش هم فکر می کند که این فرد، در ماه چند هزار تومان حقوق می گیرد و در ازای حقوقش باید این حرف ها را در اینجا بزند. عملاً هم ما می بینیم که شاگرد پشت سر استاد، ده تا فحش هم ممکن است بدهد و هیچ در وجدان خود احساس شرم نمی کند و برای او مسأله ای نیست.

بیکن گفت: علم برای قدرت و در خدمت قدرت؛ دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر. این نظریه در ابتدا اثر بد خودش را ظاهر نکرد ولی تدریجاً که بشر از علم، فقط توانایی و قدرت می خواست، به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت.

الان چرخ دنیا بر این اساس می گردد که علم به طور کلی در خدمت قدرت هاست. هیچ وقت در دنیا علم به اندازه امروز اسیر و در خدمت زورمندان و قدرتمندان نبوده است و علمای تراز اول عالم، اسیرترین و زندانی ترین مردم دنیا هستند. عالم ترین فرد، مثلاً آقای اینشتین است ولی علم اینشتین در خدمت کیست؟ در خدمت روزولت.

اینشتین نوکر آقای روزولت است و نمی تواند نباشد. چه در اردوگاه امپریالیزم و چه در اردوگاه سوسیالیزم همینطور است، فرق نمی کند؛ در همه جا علم درخدمت قدرت است. الان دنیا را قدرت می چرخاند نه علم. این جمله را که می گوییم: «دنیای ما دنیای علم است.» باید اندکی تصحیح کنیم؛ دنیای ما دنیای قدرت است نه دنیای علم، به این معنا که علم هست ولی نه علم آزاد، بلکه علم در خدمت قدرت و زور و توانایی.

علم امروز اسیر است و آزاد نیست و لهذا هر اختراع و اکتشافی که در دنیا رخ می دهد، اگر بشود آن را در خدمت زور قرار داد و از آن یک سلاح مهیب خطرناک و وحشتناکی برای کشتن انسان ها ساخت، اول آنجا از آن استفاده می شود، [وقتی کاملاً در آن جهت استفاده شد] آن وقت در خدمت کارهای دیگر بشر قرار می گیرد؛ یعنی اول درخدمت زور قرار می گیرد، مگر این که اکتشافی باشد که به درد زور نخورد. احیاناً در ابتدا اکتشاف را بروز نمی دهند و تا وقتی که لازم باشد، این سر را حفظ می کنند برای این که «زور» به آن احتیاج دارد. راهی که بیکن طی کرد خواه ناخواه به آنچه که ماکیاول و بویژه نیچه گفته است، منتهی می شود.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است