در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه كتاب نقد، شماره 14 ، سخنران : رحیم پورازغدی، حسن؛


 

 

من بحث «تساهل در حوزه حكمت نظری» را با اشاره ای به مسئله قرائات مختلف از دین و نظر استاد شهید مطهری در این خصوص می بندم. بعضی سرتاسر دین را مجمل و متشابه و قابل برای هر قرائت و تفسیری می دانند و نتیجه هم می گیرند كه همه قرائات، درست است یا اگر كوتاه بیاییم، همه قرائات، محترمند. اما آقای مطهری اصالت الحقیقتی است. اصالت القرائتی نیست. كسانی كه «شكّ» را نه تنها به عنوان «متدلوژی» بلكه حتی به عنوان «ایدئولوژی» برگرفته اند، مطهری را در تفسیر دین، انحصارطلبی می دانستند كه فهم خودش را درست می داند و برداشت اینها را التقاطی، ماركسیستی و لیبرالیستی با نقاب اسلام می داند. مطهری درباره «برداشت» یا «قرائت»، همان متدلوژی اجتهادی و جواهری را قبول دارد. او معتقد است كه دین، محكمات و نصوصی دارد و ظنیات و متشابهاتی دارد. در محكمات آن كه جای قطع است، یك قرائت بیشتر ممكن نیست. اینجا هر كس بگوید قرائت های مختلف است و من هم یك قرائت جدید دارم، می خواهد تحریف و تفسیر به رأی یا تكذیب كند. در قطعیات دین و عقل، و آنجایی كه نصّ و محكمات است، یك قرائت بیشتر امكان ندارد. این نظم تفسیری، مخصوص دین هم نیست. در تمام علوم همین گونه است. در همه علوم و معارف، محكمات و اصولی هست كه اگر كسی خلافش را بگوید، نمی گویند كه او نیز عالمی در این علم است بلكه می گویند او منكر این علم است. چون اكسیوم ها و اصول موضوعه آن علم را قبول ندارد. اما در متشابهات و ظنیّات، مطهری قبول دارد كه اینجا اختلاف قرائت و تكثّر فهم و برداشت، وجود دارد. هم یك تفكر می تواند تجدیدنظر كند و فتوایش عوض شود و هم متفكرین دینی متعدّد می توانند با هم اختلاف داشته باشند ولی این در حوزه ظنّیات و متشابهات است نه قطعیات.

در این حوزه نیز ایشان شرط می گذارد، شرط عقلایی. و آن این است كه اینجا هم هر قرائتی، حجّت نیست. هر كسی شب خوابید و صبح بیدار شد نمی تواند بگوید من یك قرائت جدیدی از دین پیدا كرده ام. او باید در این فنّ، كاركرده باشد. مثل

................................. ص 250................................

پزشكی، معماری و مهندسی و هر فنّ دیگری است. متخصصّین هر فن در محكمات آن علم، بیش از یك قرائت ندارند و در متشابهات آن، حقّ قرائت ها و تجدیدنظرها و اختلاف ها وجود دارد اما برای چه كسانی؟ چه كسی حق دارد یك قرائت جدید در معماری بدهد؟ كسی كه معمار باشد. كسی كه متدولوژی تفسیر دین را نمی داند، كسی كه اصول دین را قبول ندارد، آیا می تواند در فروع دین، قرائت جدید بدهد؟ در هیچ حوزه علمی، هیچ یك از عقلاء، این اجازه را نمی دهند، چرا باید در حوزه معرفت دینی، این اجازه را داد؟ این پاسخی است كه مطهری به بحث «قرائات» می دهد. حال اگر كسی در این حوزه آمد و نظراتی را مستّدل و با متدولوژی درست، ارائه داد، آری همه آن قرائات، محترم و مأجور هستند. چنانچه كه الان متكلمین، فقهاء، مفسّران و... با اینكه در برخی فروع و مسائل (نه در همه چیز دین)، گاه اختلاف دارند و هر متفكری هم خودش و هم مقلّدین و تابعینش مأجورند. این باز بدان معنی نیست كه همه آنها درست می گویند. خیر، نمی شود چون نظریه متّضاد یا دو نظریه متناقض، همگی درست و صراط مستقیم باشند، یكی درست

............................. ص 251.................................

می گوید و بقیه غلط می گویند یا اصلاً هیچ یك درست نمی گوید. اما همه محترم و مأجور است برای اینكه از راه منطقی و درست و معقول آمده اند. والاّ اگر كسی این مرزی را كه مطهری كشیده است قبول نداشته باشد دیگر قرائت و قرائت بازی، یعنی هرج و مرج. یعنی استبداد. یعنی من و قرائت من، ملاك است نه حقیقت.

و معنی این قرائت بازی ها، آن است كه شما به دشمن خودت، و به مستبدّین هم اجازه می دهی كه بگویند: قرائت من از دین، این است و براساس آن هم عمل می كنم. اگر وارد قرائت بازی بدون متدولوژی، شدید، معنی آن این است كه به مستبدّین هم اجازه داده ای كه قرائت خود را داشته باشند و آن را علیه تو اعمال كنند آن وقت دین و قرآن و اخلاق و همه چیز پا در هوا است. این تساهل در تفسیر دین و قرائت از دین، بمعنی نفی امكان داوری له یا علیه قرائات است و نوعی آنارشیزم معرفتی است.

بخش دوم و آخر عرایضم مربوط به دیدگاه آقای مطهری در مورد «تساهل در حكمت عملی» است. گفتم كه مطهری، هم با انجماد دینی و طالبان گری صریحا در افتاد (مثلاً در «كتاب اسلام و مقتضیات زمان»، مطهری را ببینید كه خیلی از دگم های جامعه مذهبی را شكسته است. بحث تحریفهای عاشورا را ببینید. در زمان او نقد روضه و روضه خوانی، جرأت بسیاری می خواست. ایشان صریح گفت چرا روضه دروغ می خوانید؟ بحث حجاب، بحث حقوق زن، مباحث حقوق بشر، سوسیالیزم و سرمایه داری و مباحث دیگر)، از طرف دیگر با نواندیشی انحرافی دینی درافتاد كه با عنوان «تفسیر مدرن» و «برداشت جدید»، تأویلات غیردینی از دین می كردند و من اینجا یك جمع بندی كنم و وارد بخش دوم عرایضم بشوم در حالی كه همچنان منتظر برادر عزیزمان [آقای مهاجرانی [نیز هستیم و آن این است كه برادران و خواهران، این نكته مهم است و امروز به درد نهضت و انقلاب ما هم می خورد چون حكایت همچنان باقی است. آن دو نوع مخالفت با مطهری هم همچنان باقی است. به نظر من این «صلابت»، یكی از درسهای بزرگ مطهری برای ما است. امروز ما باید این نتیجه را بگیریم كه انقلابی كه با «یقین»، شروع شد با «شكّ»، نمی تواند ادامه

.............................. ص 252................................

پیدا كند. انقلابی كه با «یقین»، شروع شده، با «یقین» باید ادامه پیدا می كند. با «شكّ» نمی تواند ادامه پیدا كند. تا خود انقلابیون در انقلاب، شكّ نكنند، دیگران جرأت نمی كنند در آن انقلاب، شكّ كنند. تا خودمان در خودمان شكّ نكنیم و اسباب شكّ به وجود نیاید، دیگران جرأت نمی كنند به ما شكّ كنند. انقلاب و دین با بهای سنگینی بدست آمده و ارزان نباید از دست برود و در واقع، مطهری به ما آموخت كه با صدای بلند بگوییم: ما از درب پشتی، وارد تاریخ نشده ایم تا پاورچین از تاریخ، خارج شویم یا كسانی بتوانند ما را از تاریخ، بیرون كنند. ما روز روشن، دروازه تاریخ را كوبیدیم و وارد شدیم و بنا هم نداریم آن را ترك كنیم. اگر مخالفین ما نمی توانند ما را تحمل كنند، ترجیح می دهیم آنها تاریخ را ترك كنند. این استدلال مطهری، استدلال درستی بود. عده ای لیبرالیست یا ماركسیست بودند. ولی می خواستند مذهب را هم مصرف كنند چون فكر می كردند «مذهبی حرف زدن» در جامعه مذهبی و در دانشگاه بین بچه مسلمانها، یك رانت است، رانت قوی برای جلب افكار عمومی است لذا سخنان خود را با ادبیات مذهبی، ترویج كردند و مطهری جلو این اغواگری آنها را گرفت و البته قیمتش را هم پرداخت و این بود كه عرض كردم «شهید نبرد تأویل» است و این نبرد همچنان و شاید همیشه ادامه دارد تا حال بحث در حوزه نظر و فهم دین بود.

و امّا در باب تساهل در حكمت علمی، مطهری چه موضعی گرفت؟ «تولرانس»، یك مفهوم غیردینی و لیبرالی است و من فرض می گیرم كه همه حضّار محترم، این را می دانند كه تولرانس و تساهل، غیر از تسامح و رفق و مدارا در فرهنگ اسلامی است. البته مصادیق مشتركی هم دارند ولی از نظر تئوریك، توجیه آنها با هم متفاوت است. از نظر علل تاریخی نیز با هم متفاوت هستند. راجع به مدارا و تساهل اسلامی، تأكید بر حقوق بشر، رعایت ظرفیت مردم، آیه و حدیث زیاد وجود دارد كه من وارد آنها نمی شوم و فرض می كنم این هم روشن است كه چرا یك دفعه، بحث «خشونت و تساهل»، چند سال است در ایران و یكی دو دهه است در سطح جهان و جهان اسلام از طرف رسانه های غرب، باب شده است و چرا مسأله اصلی شده است مسأله خشونت و تساهل؟ و فرض ما این است كه دوستان همه با هم توافق داریم كه اگر یك دین در صدر فهرست همه ادیان ضد خشونت باشد آن، اسلام است كه برای حرمت مردم و حیثیت و آبروی آنها و برای هر قطره

........................ ص 253...........................

خونشان، حرمت قائل است و وقتی برعلیه فردی بی گناه، اعمال خشونت شود، اگر بدنش سرخ بشود دیه اش اینقدر، اگر كبود بشود اینقدر و... در دنیا عذاب و در آخرت هم عذاب، ولی چرا، این اسلام كه دین جهاد و عطوفت است، دین مدارا و خشونت هر یك در جای خودش است، چرا ناگهان متهم شده به دین خشونت؟ آن هم از طرف بلوكی كه خودش ركوددار خشونت در دنیا است یعنی نظام لیبرال سرمایه داری؟ چون هژمونی لیبرال سرمایه داری، اصولاً ركوردار خشونت در كل تاریخ بشر تا امروز است و عظیم ترین جنگهای بین المللی را و زرّادخانه ها و سلاح های میكروبی و كشتار جمعی را در جهان دارند كه در تاریخ سابقه نداشته است و اینها همه جزء سوغاتهای مدرنیته است. همین الان كه ما اینجا نشسته ایم، كلاهكهای هسته ای برای هر كدام از ما سهمی آماده شلیك گذاشته اند، و آن وقت اینها دارند در دنیا علیه خشونت، صحبت می كنند. كسانی كه در ویتنام، سر یك بچه را می گرفتند و جمجمه او را می كوبیدند به درخت و وقتی متلاشی می شد، قاه قاه می خندیدند، كسانی كه در حلبچه، بمبهای شیمیایی ریختند و پنج هزار زن و بچه را روز

............................. ص 254.............................

روشن كشتند و صدای آن در دنیا هم در نیامد، آن وقت اینها به بچه مسلمانهایی كه در خط مقدّم جبهه هم وقتی راه می رفتند، مراقب بودند پای شان را روی مورچه ها نگذارند خشونت طلب می گویند یعنی آنهایی كه برای صبحانه، آدم، كباب می كنند به اینها كه حریم انسان بیگناه را حریم خدا می دانند، اتّهام خشونت و مظاهر خشونت می زنند؟! این صحنه را من دیده ام كه در خط مقدّم جبهه زیر آتش خمپاره، حواسش بود كه مورچه ها را له نكند. به این بچه ها می گویند خشونت طلب! آنوقت منادیان مدارا و تسامح، كسانی شده اند كه هر لحظه دگمه ای را فشار بدهند میلیونها انسان را در دنیا می كشند. آیا كلمات معنی شان عوض شده است؟! اینها چرا بحث خشونت و تساهل را دم گرفته اند من روی این قضیه خیلی فكر كرده ام.

مدرنیته، سه فرزند به نامهای «لیبرال سرمایه داری»، «ماركسیسم» و «فاشیسم» دارد كه در نیم قرن اخیر بزرگترین مظاهر خشونت تاریخ بشر بوده اند. این هر سه فرزندان مدرنیته و پدران خشونت هستند. «خشونت» در آكادمیهای غرب، تئوریزه و در لابراتوارهای غربی، تبدیل به تجهیزات كشتار جمعی شد. كجا خشونت تئوریزه شد و آن وقت به چه كسانی می گویند خشن؟ به جوانانی و ملتی كه از شرف خودشان دفاع كرده و می كنند! شما می خواهید جوهر مقاومت را بشكنید، می خواهید بگویید دوران انقلاب و مقاومت در برابر ارباب دنیا به سر رسیده است. منظورتان از خشونت، مقاومت و جهاد است والّا شما پدران و مادران خشونت، هر دو هستید. چرا انقلابیون كه از شرف و حقوقشان دفاع می كنند در تبلیغات آقایان در درون و بیرون كشور و در سطح جهان، متّهم به خشونت می شوند؟ این نوع بحث «تساهل»، در واقع، فراخواندن به تسلیم و ترك جهاد است. این كه «مجاهدین»، می شوند «خشونت گرا» و وابسته ها و خائنین، می شوند عقل گرا و ملایم و متین!، اینكه می گویند دوران جدید، دوران وداع با مقاومت و وداع با انقلابهاست، اینها همه معنی دارد. اینها یك پروژه تبلیغاتی و جنگ روانی از طرف هژمونی لیبرال سرمایه داری علیه ملتهای جهان سوم است. این اندیشه تولرانس، غیر از مدارا و تسامح اسلامی است، ما معتقدیم كه اسلام، بزرگترین پشتیبان «تسامح حداكثر» و «خشونت حداقل» است.

............................... ص 255....................................

«تسامح و جذب در حدّ اعلی» و «خشونت و دفع در حد ضرورت»، این است پیام اسلام و انقلاب و این عقیده تمام بچه هایی است كه برای انقلاب و اسلام از جان خود گذشتند و باز هم خواهند گذشت. اما اندیشه تولرانس كه غیر از مدارا و تسامح است چطور پیدا شده؟ و چرا دارد ترویج می شود؟ من عرضم را با این توضیح به پایان خواهم برد و امیدوارم بعضی از عباراتی كه به كار می برم منشأ سوءتفاهم های جدیدی نشود. اقتصاد آزاد،اخلاق آزاد، احزاب آزاد و جوهر این مفهوم خاص از آزادی و تساهل، به معنای «سعادت انسانی» در مفهوم لیبرالی و سرمایه داری آن مربوط است. اساسا اینها قایل به حق و باطل نیستند. تولرانس و تساهلی هم كه مطرح می كند با این مبناست.

ریشه تئوریك اش این است كه اصلاً حق و باطل یعنی چه؟ اصلاً چه كسی گفته كه حقیقتی هست؟ كی گفته حقیقت آن قدر مهم است كه باید به خاطرش خودی و غیرخودی داشت و مرز كشید؟ كی گفته حقیقت ثابت و دست یافتنی است. تازه اگر هست چه كسی گفته كه قابل كشف است؟ بلكه هر كسی یك قرائت از حقیقت دارد. یكدسته از اینها می گویند «حقیقت»ای در كار نیست. یكدسته می گویند اگر هم هست به ما مربوط نیست و دخالتی در سعادت انسان ندارد. دسته سومی می گویند كه اگر «حقیقت مربوطه»ای هم هست، قابل فهم و كشف قطعی مطلقا نیست و هر كس سهمی دارد و دسته چهارمی می گویند قابل درك هم كه باشد، اصلاً مهم نیست و آنقدر اهمیّت ندارد كه براساس آن صفبندی كنیم و خودی و غیرخودی و جهاد و خشونت و... راه بیفتد. پس «حقیقت»، یا نیست یا اگر هست، قابل دستیابی و دسترسی نیست. مجمل و مبهم است و تشخیص قطعی از آن نمی توان حاصل كرد و امكان داوری در آن نیست. ریشه اینها همان مفهوم خاص است از اندیویدالیسم سرمایه داری است كه استاد مطهری به آن اشاره می كند باید به ارتباط این مفهوم از آزادی دموكراتیك و تولرانس عقیدتی با نوع خاصّی از مواجهه حقوقی كه همین آقایان بامفهوم «مالكیت» و رویكرد لیبرال در باب «معیشت» دارند توجه می كنیم و از خودمان بپرسیم كه چرا در رأس فهرست این CivilSociety، امنیت سرمایه گذاریهای ربوی

.............................. ص 256.................................

است؟ چرا؟ چرا از اینجا شروع می كنید؟ چرا ما در همه «حقوق طبیعی» در رویكرد جامعه مدنی جان لاك، حقّ «مالكیت خصوصی» است؟ بدون حدّ و مرزی كه عدالت در مورد آن اعمال شود. اینها سؤالات مهمی است. این سؤالات را نمی گذارند بپرسیم. در محافل دانشگاهی هم نمی گذارند بپرسیم. متفكرینی كه در غرب این سؤال را كردند كتابهایشان در ایران ترجمه نمی شود. هیچ كس هم نمی پرسد چرا این كتابها را ترجمه نمی كنید؟ چرا یك فیلسوف لیبرال سرمایه داری درجه 3 تمام كتاب ها و مقالاتش در ایران ترجمه و ترویج می شود در دانشگاهها و یك حزب منادی و بوقچی دارد، چندین مجله و نشریه افكارش را دارند نشر می دهند اما، فیلسوفان درجه یك و دو كه در همان اروپا بارها و بارها امثال او را نقد كرده اند و ده ها برابر آثار عمیق تر دارند، چرا ترجمه نمی شود در ایران؟ چرا مافیای روشنفكری، این دیدگاه ها را بایكوت كرده اند؟ چرا؟ من از مافیای روشنفكری صحبت كردم ضمن این كه كاملاً به ضرورت «روشنفكری دینی» معتقدم كه الان جایش نسبتا خالی است. روشنفكری دینی باید اصالتهای مبنایی را از دین بگیرد و مجال جولان و نواندیشی و طرح سؤالش را از طریق تحصیلات آكادمیك جدید اخذ كند. در تعامل حوزه و دانشگاه است كه روشنفكری دینی به شرطی كه اوّلاً «روشنفكری» باشد یعنی خلّاق و مولّد باشد نه مترجم و مقلّد، و ثانیا دینی باشد نه التقاطی و اهل تفسیر به رأی، ضرورت این روشنفكری دینی كاملاً مورد قبول است.

یكی از اصول این نگرش كه الان در ایران هم تبلیغ می شود می گوید كه «دولت»، هم در عرصه اقتصاد و هم در عرصه فرهنگ، باید بی طرف باشد. این نظریه «دولت بی طرف»، از كجا آمده است؟ كسی كه یك جلد كتاب تاریخ فلسفه سیاسی در غرب را خوانده باشد، می داند از كجا آمده است. نظریه «دولت بی طرف» می گوید كه دولت و حكومت در عرصه اقتصاد، بی طرف است یعنی نباید دغدغه عدالت داشته باشد. بازار آزاد و رقابت آزاد و فقط نظم و امنیّت و آزادی برای رقابت كافی است. نظریه «دولت بی طرف» در عرصه فرهنگ، می گوید دغدغه «حقیقت» نباید داشت. دولت فقط مسئول امنیت و نظم و آزادی است. دغدغه حفاظت از عدالت و حقیقت و پس زدن تهاجماتی كه به حقیقت و عدالت و ارزشهای انسانی می شود،

........................... ص 257.............................

به دولت مربوط نیست. این نظریه «دولت بی طرف» كه دولت، در آن شخص ثالث است و نباید در حوزه عدالت و اخلاق، دخالت كند از كجا آمده است؟ البته توجه بدهم كه منظور بنده، دفاع از «دین دولتی»، و «دین بخشنامه ای» یا «اقتصاد دولتی و بخشنامه ای» نیست. فرق است بین دین دولتی و دولت دینی.

ما از دولت دینی داریم حرف می زنیم نه از دین دولتی، و فرق است بین اینكه شما سیاست و فرهنگ و اقتصاد را به چشم بازار آزاد نگاه كنید و بگویید همه چیز بازی است و قواعد بازی را رعایت كنید و بروید جلو!! خوب، قواعد این بازی ها را چه كسی معلوم كرده؟ داور این بازیها كیست؟ فرق می كند كه این ایده را بگویید یا قایل باشید كه دولت، ضمن پرهیز از دولتی كردن دین و اقتصاد و فرهنگ و سیاست، ضمن پرهیز از اینكه دائما حزب های دولتی و روزنامه های دولتی راه بیندازد، در عین حال مسئول است،. در حوزه اقتصاد، مسئولِ «عدالت» و در حوزه فرهنگ، مسئول «حقیقّت» است. در آن تفكر، دولت فقط «ژاندارم امنیت» و «ضامن آزادی» است و دیگر هیچ. یعنی نظارت و ارشادی نباید باشد. اینها می گویند اگر گفتی «ارشاد»، این توهین به انسان و بشر است. «ارشاد»، ولایت و هدایت و این نوع گفتمان، اینها همه توهین به بشر است. چون وقتی می گویی «هدایت»، مفهومش این است كه یك افرادی هستند كه شعورشان نمی رسد و قبلاً هدایت نشده اند. وقتی تو از «هدایت» و «ضلالت» حرف می زنی، به یك عدّه ای توهین می كنی!! كلمه «هدایت» در این تفكر، توهین و تجاوز به حقوق بشر است. بنابراین نه فقط آزادی و تساهل بلكه معنی «برابری» هم در این منطق، تحریف می شود. آقای مطهری معتقد است ارتباط لیبرالیزم با سرمایه داری در آغاز دوره رنسانس، یك تقارن اتفاقی نبوده است. من فكر می كنم كه این كشف مهمی است. نمی گویم كسی قبل از او این را نگفته است. چرا. كسانی قبل و همزمان با او این را گفته اند، اما زاویه نگاه مطهری، زاویه نگاه برجسته ای است. ایشان معتقدند كه ارتباط لیبرالیزم با سرمایه داری در آغاز دوره رنسانس، یك تقارن اتفاقی نیست. فلسفه لیبرال آمد تا سرمایه داری را و نظام طبقاتی را تئوریزه كند و توجیه و تطهیر كند. لیبرالیزم، جاده صاف كن فاصله های طبقاتی و نظام سرمایه داری است و

.............................. ص 258..................................

مخالفت طنزآلود متفكران لیبرال با هر گونه «اصول گرایی ایدئولوژیك»، بیهوده نیست بلكه یك واكنش حساب شده از طرف پاسداران فرهنگ سرمایه داری و اخلاق اباحی مسلك است و اینها نشان می دهد كه چرا «معرفت شناسی حسّ گرای لیبرال»، تمام توانش را برای نسبی كردن ارزشها، برای شخصی كردن حقّ و حقیقت و عدالت گذاشته و تمام توانش را گذاشته برای معطوف كردن گرایشات اخلاقی جامعه به سمت «اصالت لذّت» و «اصالت سود» كه هسته فلسفه اخلاقی لیبرالیزم است.

مطهری نشان داد كه اینها همه اضلاع یك موجودیت هستند و بر هم سوار می شوند و یك تمدن حیوانی را تشكیل می دهند. طبقه جدید سرمایه داری اروپا كه چیزی نبود و تازه داشت چیزی می شد، برای رشد كردن، احتیاج داشت به اباحی گری در اخلاق و ارزشها و دیانت و عدالت.

این احتیاج را لیبرالیزم برآورده كرد برای این كه لیبرالیزم، زیادت خواهی را، دین سكولار را، مصرف پرستی و اقتصاد آزاد را، توسعه را، مالكیت نامحدود را تئوریزه كرد و اینها امكان نداشت مگر بعد از حذف به قول آقایان جزمهای اخلاقی و عقیدتی.

آن جزمها باید بشكند. باید اخلاق و ارزشها و دین، همه نسبی و شخصی و خصوصی بشود و اعتبار خود را از دست بدهد، تا بشود این كارها را كرد و در رأس همه هم، دستكاری عنصر دیانت و دین و معرفت دینی بود و این كار از 20 سال پیش در جهان اسلام، در مصر، شمال آفریقا، توسط كسانی مثل نصرحامد ابوزید، در شبه جزیره هند و پاكستان كسانی مثل فضل الرحمان و كسانی مثل محمد آركون و دیگران شروع شد و بعد از 10 سال، مقلدین و مترجمین درجه 2 آن در ایران شروع كردند به نسبی كردن دین و شخصی كردن اخلاق و تفكیك دین از سیاست و همه اینها در راستای تلاشهای اصلاحات سرمایه داری و آمریكایی است. و این كار 20 سال است كه در جهان اسلام، شروع شده است. از وقتی كه صدای امام در گنبد تاریخ پیچید و «جنبش بیداری دینی» در جهان اسلام ایجاد كرد احساس كردند باید آتش این فوندامنتالیزم را خاموش كنند به قول خودشان. از طریق جنگ و محاصره نشد حال از طریق متلاشی كردن هسته فكری و معرفتی انقلاب، این كار شروع شده و هنوز ادامه دارد.

كمترین لازمه لیبرالیزم، سكولاریزه كردن

.......................... ص 259...............................

دین، مادی كردن نهاد دین، به زمین آوردن خدا و حقیقت برای تأمین منافع سرمایه داری بود. لازم بود آخرت، نفی بشود یا تأویل بشود، دكترین «كمال و كمال طلبی»، مسخره شود، مفاهیمی مثل ایثار، انفاق، زهد، قناعت، جهاد، شهادت، توكل، همه مسخره شوند و تشدید جنون آمیز سیكل تولید و مصرف هم در نظام آكل و مأكولی سرمایه داری، تشدید شود. نتیجه این می شود كه دین و اخلاق، امری خصوصی اند و در مسایل خصوصی باید تساهل و تولرانس داشت، هر كسی سلیقه ای دارد، هر كسی به سلیقه خودش عمل می كند. دین و ارزشهای دینی، مال یكشنبه ها در كلیسا و جمعه ها در نماز جمعه، اما اگر قرار شد دین و اصول عقیدتی دین و عدالت علوی كه بیخ خِر مسئوولین و متصدیان اختلاس چی و رشوه خوار را می گیرد و می كشد پایین و حاكمان سوءاستفاده چی را با مغز بر زمین می زند، آن عدالت علوی، آن دكترین عهدنامه مالك اشتر، اگر قرار شد وارد حكومت و مسایل اجتماعی و امور پابلیك بشود، اینجا دیگر نه. از این جا به بعد خط قرمز است!! و دین، امری خصوصی می شود و ارزشها هم كه قرار شد نسبی باشد و اعتبار بین الاذهان و عام نداشته باشد، عیسی به دین خود، قیصر به كار خود، این همان تقسیم كار بین عیسی و قیصر می شود كه هر كدام، فنكسیونهای اجتماعی خودشان را داشته باشند و در كار دیگری دخالت نكنند!! نهاد «دین» از نهاد حكومت و دنیا جداست. بنابراین آن فرهنگی كه می گوید همه اصول، مبهم اند و هر كسی قرائتی دارد و مجاز است كه قرائتی داشته باشد و ملاك عامّی برای تشخیص حق و باطل نیست، معلوم است كه انقلاب و اصولگرایی و ایدئولوژی، اینها همه جزمگرایی اتوپیستی خواهد بود و انحصارطلبی است و طبیعی است كه دین را از دولت جدا كند، اخلاق را از سیاست، دانش را از ارزش، دنیا را از آخرت، حق را از تكلیف، همه اینها باید از یكدیگر جدا شوند برای اینكه پیكره انسان، باید مثله و متلاشی بشود و با عقیده و زندگی عقیدتی، تحت عنوان بنیادگرایی، مبارزه شود.

این تفكر جدید باید می آمد و انسان را حیوان اقتصادی، تعریف می كرد، فلسفه زندگی را «خوشباشی» می ساخت و روح مذهب و احكام دین و مفاهیم ارزشی و حق و اصول و هر باید و نبایدی را از سر راه باید بر می داشت. بین آنها و حاكمیت

............................ ص 260...............................

باید فاصله ایجاد می كرد تا این مقولات ارزشی را بگویند كه آقا اینها انتزاعی و شخصی هستند و خلاصه این كه شعار لیبرالیسم، این شد كه «جرأت مسخره كردن همه ارزشها و اصول را داشته باش»، هرگز اتفاقی نبود.

به عنوان آخرین عبارت برای جمع بندی عرض می كنم كه یك سرمایه داری نوكیسه و فاقد اصولی داشت پدید می آمد كه سدّ همه ارزشها و سدّ ماوراء طبیعت و سدّ اخلاق و سدّ عدالت را باید می شكست. سابقه فشار تلخ كلیسای قرون وسطی را هم داشتند و تولرانس به این علل پدیدار شد واینها مشكل گفتمان اسلامی نیست به شما بگویم كه حمله به سكولاریزم هم اصلاً به معنای دفاع از كلیسای قرون وسطی یا تفكر طالبان گری در جهان اسلام نیست. من به شما عرض می كنم كه بعضی تحت عنوان دفاع از دین و حمله به سكولاریزم، از كلیسای قرون وسطی هم دفاع می كنند. اسلام همانقدر كه با لیبرالیزم و اومانیزم، مرز دارد، همان قدر هم با دین قرون وسطایی مرز دارد. ما در حمله به سكولاریزم نباید به دفاع از كلیسای قرون وسطی و دین به سبك قرون وسطایی آلوده شویم. حواستان جمع باشد. قرآن كریم اقلاً در 8 آیه با دین از نوع قرون وسطی برخورد شدید كرده است. قرآن كریم، متولّیان دین و روحانیت را در جهان مسیحیت و یهودیت، در چندین آیه و به چندین سبك صریحا مورد حمله قرار می دهد. قرآن كریم می فرماید احبار و رهبان، متولیان دین و كسانی كه به دین خیانت كردند، اینها اهل مال حرام بودند (اكالّون للسّحت)، جایی دیگر می فرماید اینها به جای این كه مردم را به خدا دعوت كنند، به خودشان دعوت كردند (تخذونهم اربابا من دون الله)، می فرماید اینها به اسم خدا و دین یك چیزهای من درآوردی به مردم گفتند: «ویلٌ للّذین یكتبون الكتاب بایدیهم. و ای بر آنها كه از نزد خود چیز می نویسند. ثمّ یقولون هذامن عنداللّه.»

قرآن می گوید این كشیش ها این كار را كردند، یك چیزی از خود درمی آوردند و به نام دین به خورد مردم می دادند. بنابراین قرآن و اسلام به شدت در مقابل این نوع تولّی دینداری، موضع گرفته و ما نیز نباید مواضعمان با اینها مخلوط بشود.

مقالات مرتبط:

«اجتهاد»، شهید نبرد «تحجر» و التقاط» (بحثی در تساهل نظری و عملی)  بخش اول

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است