در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله اندیشه حوزه » مهر و آبان 1385 - شماره 60 ، سلیمی، اسماعیل ؛


انواع آزادی

در آثار و نوشته های استاد، اقسام مختلف آزادی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. ایشان گاهی آزادی را به معنوی و اجتماعی، و زمانی به فکری و عقیدتی، و گاه به آزادی انسانی و حیوانی تقسیم می کنند و آن ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند و در بعضی موارد نیز از آزادی فلسفی سخن به میان آورده و می گویند:

معمولاً دو گونه آزادی برای انسان در نظر گرفته می شود؛ یکی آزادی به اصطلاح انسانی و دیگری آزادی حیوانی، یعنی آزادی شهوت، آزادی هوا و هوس ها ... کسانی که درباره ی آزادی بحث می کنند، منظورشان آزادی حیوانی نیست، بلکه آن واقعیت مقدسی است که آزادی انسانی نام دارد. (مطهری، 1370 ، 7)

و در جای دیگر می نویسد:

آزادی سه جهت پیدا می کند، آزادی از محکومیت طبیعت، آزادی از محکومیت انسان های دیگر، آزادی از محکومیت انگیزه های درونی خود. (مطهری، 1373 د، 233)

الف - آزادی فلسفی

منظور از آزادی فلسفی، در مقابل جبر می باشد و این که انسان موجودی مختار، آزاد و صاحب اراده است یا این که مجبور است و از خود اراده ای ندارد. این بحث، محل معرکه ی آراء متکلمان و فیلسوفان بوده است. اندیشمندان اسلامی در پاسخ به این پرسش بنیادین، سه رهیافت عمده داشتند: اشاعره بر این گمان

(صفحه 116)

بودند که انسان موجودی کاملاً مجبور است و هیچ اراده ای از خود ندارد. در مقابل، معتزله، انسان را مختار محض می دانستند.

امامیه برخلاف این دو مکتب که یکی به افراط گرویده - و دیگری راه تفریط را انتخاب کرده است، با استفاده از تعالیم اهل بیت علیهم السلام ، طریق وسط را برگزیدند و انسان را نه مختار محض و نه مجبور مطلق، می دانند بلکه به تعبیر امام صادق علیه السلام «امر بین الامرین» را می پذیرند.

 در مغرب زمین هم مکاتب اومانیستی، به ویژه اگزیستانسیالیست ها، به آزادی مطلق انسان گرایش پیدا کرده و سه نوع وابستگی آدمی را اسارت و سلب آزادی قلمداد کرده اند: «این مکتب معیار کمال انسانی و در واقع جوهر انسان و ارزش های انسان را آزادی می داند و معتقد است که انسان تنها موجودی است که در این عالم، آزاد آفریده شده است، یعنی محکوم هیچ جبر و هیچ ضرورت و هیچ تحمیلی نیست. (مطهری، 1373 الف، 330) این مکتب می گوید: «هر چیزی که بر ضد آزادی و منافی با آن باشد، انسان را از انسانیت خارج و او را بیگانه از انسانیت می کند. انسان بالذات آزاد آفریده شده است. ممکن است عواملی از جمله وابستگی ها و تعلق ها آزادی را از انسان بگیرند. اگر انسان خودش را به چیزی ببندد و به آن تعلق و وابستگی پیدا کند و بنده و تسلیم چیزی باشد، از نظر این مکتب از انسانیت خارج شده است؛ زیرا آزادی از او گرفته شده است.» (همان، 334) و از دست دادن آزادی یعنی خروج از انسانیت.

از نظر شهید مطهری، در این مکتب ها شخصیت انسانی را مساوی می دانند با تمرد و عصیان و آزادی از هر چه رنگ تعلق پذیرد بلا استثناء، و هر تقید و انقیاد و تسلیمی را بر ضد شخصیت واقعی انسان و موجب بیگانه شدن او با «خود» می شمارند. ایشان در ادامه ی می نویسد: عرفان که به آزادی از هر چه رنگ تعلق پذیرد دعوت می کند، استثنایی هم در کنارش قرار می دهد. حافظ می گوید:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است 

مگر تعلق خاطر به ماه رخساری 

که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است 

(صفحه 117)

از نظر عرفان از هر دو جهان باید آزاد بود، اما بندگی عشق را باید گردن نهاد؛ لوح دل از هر رقم باید خالی باشد، جز رقم زلف قامت یار؛ تعلق خاطر به هیچ چیز نباید داشت جز به ماه رخساری که با مهر او هیچ غمی اثر ندارد، یعنی خدا.

از نظر فلسفه های به اصطلاح اومانیستی و انسانی، آزادی عرفانی دردی از بشر را دوا نمی کند؛ زیرا آزادی نسبی است، آزادی از هر چیزی برای یک چیز است. اسارت بالاخره اسارت است و وابستگی وابستگی است، عامل آن هر چه باشد. (مطهری، 1378 الف، 298-299)

ایشان در نقد سخن اگزیستانسیالیست ها می نویسد:

تعلق یک موجود به غایت و کمال نهایی خودش، برخلاف نظر آقای سارتر، «ازخود بیگانه شدن» نیست، بیشتر در خود فرورفتن است؛ یعنی بیشتر «خود، خودشدن» است. آزادی اگر به این مرحله برسد که انسان حتی از غایت و کمال خودش آزاد باشد؛ یعنی حتی از خودش آزاد باشد، این نوع آزادی از خود بیگانگی می آورد، این نوع آزادی است که بر ضد کمال انسانی است. آزادی اگر بخواهد شامل کمال موجود هم باشد، یعنی شامل چیزی که مرحله ی تکاملی آن موجود است، به این معنا که من حتی از مرحله ی تکاملی خودم آزاد هستم، مفهومش این است که من از «خود» کامل ترم و «خود» ناقص تر من از «خود» کامل تر من، آزاد است. این آزادی بیشتر انسان را از خودش دور می کند تا این وابستگی. در این مکتب میان وابستگی به غیر و بیگانه، با وابستگی به خود، یعنی وابستگی به چیزی که مرحله ی کمال خود است تفکیک نشده است. (مطهری، 1373 الف، 340)

اشکال دومی که استاد بر این مکاتب وارد می کند این است که این ها بین هدف و وسیله خلط کرده اند:

آقایان اگزیستانسیالیست بین هدف و وسیله اشتباه کرده اند. آزادی برای انسان کمال است ولی آزادی «کمال وسیله ای» است نه «کمال هدفی»؛ هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان

(صفحه 118)

موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتی به تعبیر دقیق تر خودش باید خودش را انتخاب کند. (همان، 346)

اشکال دیگری که استاد ذکر می کنند این است که:

آزادی که آنها می گویند اساسا مفهوم ندارد و صددرصد غلط است؛ زیرا برابر با آزادی است که اشاعره می گفتند و می خواستند ثابت کنند اراده ی انسان کاملاً آزاد و بی ارتباط به همه چیز است... حداکثر معنای این حرف این است که هیچ عاملی مقصّر بدبختی من نیست، من اگر بدبخت شدم خودم مقصر هستم. ولی آیا معنای این، مسؤولیت در برابر دیگران هم هست که بگویم من در انتخاب خود مسؤولم چیزی را انتخاب کنم که به نفع دیگران هم باشد؟ (مطهری، 1377 ، 120-121)

از این رو لازمه ی این فلسفه، هرج و مرج (آنارشیسم) اخلاقی، بی تعهدی و نفی هرگونه مسؤولیت است. (مطهری، 1378 الف، 303)

ب - آزادی فکری

یکی دیگر از انواع آزادی که شهید مطهری در برخی آثارش به آن می پردازند، آزادی فکر و اندیشه می باشد. که در این بخش از مقاله، جوانب مختلف دیدگاه استاد را بیان می کنیم.

1 ) آزادی فکری، مایه ی پیشرفت و رشد اسلام، و محدودیت یا عدم آن، باعث شکست اسلام است؛ استاد در این به اره می فرماید: «اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری ولو از روی سوء نیت برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه ی ما محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف هایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم، در چنین زمینه ی سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می کند.» (مطهری، 1370 الف، 63) و نیز

(صفحه 119)

می فرماید: «اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم.» (همان، 64)

2 ) باید بحث های فکری و علمی، آشکارا و به صورت منطقی انجام گیرد و از نفاق کاری و پنهان عمل کردن پرهیز شود. «این که فردی پنهانی به صورت اغواء واغفال بخواهد دانشجویان ساده وکم مطالعه را تحت تأثیر قرار دهد و به رایشان تبلیغ کند، این قابل قبول نیست.» (همان) پس بین آزادی فکری و آزادی در اغفال انسان ها فرق است.

3 ) وجه امتیاز اسلام با مذاهب دیگر، به ویژه مسیحیت، همین است. از نظر اسلام اصول عقاید، جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری جایز نیست، اما اصول دین مسیحی، ماورای عقل و فکر شناخته شده است. (همان، 94-95)

4 ) آزادی فکری از نظر استاد، به طور مطلق و بدون هیچ محدودیتی صحیح و مایه ی رشد آدمیان معرفی شده است؛ زیرا، اولاً آزادی در اندیشه، ناشی از استعداد انسانی بشر است و پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است. پس این استعداد بشری باید آزاد باشد تا پرورش یابد و انسان را به کمال نهایی برساند. (همان، 7)

ثانیا «علم چیزی است که براساس منطق پیش می رود. در نتیجه، انسان باید در علم آزاد باشد.» (مطهری، 1376 ، 224)

ثالثا «تفکر قوه ای است در انسان، ناشی از عقل داشتن؛ انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل تفکر کند. به واسطه ی تفکری که در مسائل می کند، حقایق را تا حدودی که به رایش مقدور است کشف می کند؛ حالا هر نوع تفکری باشد، تفکر به اصطلاح استدلالی و استنتاجی و عقلی باشد یا تفکر تجربی.» (مطهری، 1364 ، 92-93) پس کشف حقایق دلیل دیگری است بر مطلق نهادن آزادی فکری.

5 ) اجتهاد نوعی حریت و آزادی است. البته منظور از حریت این نیست که مجتهدان خود را محدود و مقید به آنچه از ناحیه ی کتاب و سنت رسیده

(صفحه 120)

نمی دانند و از تقید به حدود کتاب و سنت آزادند. همچنان که تفکر معتزله بر آن است. (نقل از: خسروپناه، 1380 ، 172-173)

ج - آزادی عقیده

آزادی عقیده یکی دیگر از مباحثی است که استاد به آن پرداخته است و در اینجا به بررسی آن می پردازیم. (لک زایی، 1381 ، 218-220)

استاد مطهری در تبیین مفهوم آزادی عقیده، به گونه ای مقایسه ای آزادی عقیده را با آزادی تفکر در کنار یکدیگر توضیح می دهد. از نظر او «آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می تواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.

اما آزادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد. می دانید که هر عقیده ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست. منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادت ها و تقلیدها و تعصب هاست. عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست بلکه نوعی انعقاد اندیشه به حساب می آید؛ یعنی فکر انسان در چنین حالتی به عوض این که بازو فعال باشد بسته و منعقد شده است.» (مطهری، 1370 الف، 7)

همان گونه که ملاحظه می شود، در این قسم آزادی نیز معیار پذیرش و عدم پذیرش آزادی، تکامل انسان هاست. آزادی تفکر زمینه ساز رشد و تکامل فردی است؛ در نتیجه پذیرفته می شود، اما آزادی عقیده لزوما این گونه نیست.

آزادی عقیده از نظر مطهری، در این معنا، نه تنها مفید نیست، بلکه زیان بارترین آثار را برای فرد و جامعه به دنبال دارد. (همان) مطهری با بیان این تمایز میان آزادی تفکر و آزادی عقیده، بر این نکته تأکید می کند که هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی تفکر و اندیشه باشد و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتقادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می گیرد. (همان، 11) بر این اساس یکی از

(صفحه 121)

مهم ترین عوامل تأکید استاد مطهری بر آزادی تفکر، دیدگاه وی درباره ی دین اسلام است. از نظر او، اسلام دارای چنان توان نظری و ایدئولوژی قوی ای است که می تواند به اندیشه ها و آراء مخالف و حتی معاند خود پاسخ منطقی دهد. در نتیجه وجود آزادی اندیشه نه تنها ضرر و آسیبی به دین اسلام وارد نمی سازد، بلکه با طرح نظرگاه ها و پرسش های رقیب و تلاش برای پاسخ گویی به این دیدگاه ها و پرسش ها، بربالندگی و شکوفایی دین می افزاید. از نظر مطهری، «اسلام آن چنان دینی است که در محیط علم برتر از محیط جهل رشد می کند» (مطهری، 1373 ب، 119) و «اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و صراحت با افکار مختلف مواجه شده است.» (مطهری، 1370 الف، 134) و «پایه و اساس دین، روی منطق و فکر و تفکر است» (مطهری، 1364 ، 134)

براساس همین اعتقاد و باور است که او آزادی تفکر را به حوزه ی دین و اعتقادات دینی سرایت می دهد و راه نقد و طرح پرسش در مسائل دینی را باز می داند:

من برخلاف بسیاری از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهه هایی که در مسائل اسلامی می شود، با همه ی علاقه و اعتقادی که به این دین دارم، به هیچ وجه ناراحت نمی شوم، بلکه از ته دلم خوشحال می شوم؛ زیرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کرده ام که این آیین مقدس آسمانی در هر جبهه از جبهه ها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندی و سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است. خاصیت حقیقت همین است که شک و تشکیک به روشن شدن آن کمک می کند. شک مقدمه ی یقین و تردید پلکان تحقیق است. (مطهری، 1379 الف، 23)

نکته ی شایان ذکر درباره ی آزادی عقیده از نظر استاد مطهری این است که هر چند ایشان در ظاهر با آزادی عقیده مخالفت می کند، اما توجه به مجموعه ی کلام وی بیانگر تفاوتی است که او میان آزادی عقیده ی مبتنی بر تفکر و آزادی عقیده ی مبتنی بر مسائل غیر اندیشه ای از قبیل عادت ها، تقلیدها و مبانی وراثتی،

(صفحه 122)

ایجاد کرده است. از نظر وی نوع اول پذیرفتنی است، برخلاف نوع دوم:

بسیار تفاوت است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده. اگر اعتقادی بر مبنای تفکر باشد، عقیده ای داشته باشیم که ریشه ی آن تفکر است، اسلام چنین عقیده ای را می پذیرد، غیر از این عقیده را اساسا قبول ندارد. آزادی این عقیده آزادی فکر است. اما عقایدی که بر مبنای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت به خاطر فکر نکردن و تسلیم نشدن در مقابل عوامل ضد فکر در انسان پیدا شده است، این ها را هرگز اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد. (مطهری، 1370 الف، 103-104)

بنابراین می توان گفت که آزادی عقیده، اگر براساس تفکر باشد، همان آزادی تفکر بوده وقابل پذیرش است. به سخن دیگر، می توان تفاوت میان آزادی تفکر و آزادی عقیده و اقسام آزادی عقیده را براساس فرق میان فکر و عقیده از نگاه مطهری توضیح داد. از نظر او:

فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده. تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل تفکر کند... اسلام در تفکر نه تنها آزادی تفکر داده است، بلکه یکی از واجبات در اسلام تفکر است، یکی از عبادت ها در اسلام تفکراست...[اما] عقیده البته در اصل لغت اعتقاد است. اعتقاد از ماده ی عقده و انعقاد و ... است، بستن است، منعقد شدن است... دل بستن انسان به یک چیز دو گونه است: ممکن است مبنای اعتقاد انسان، مبنای دل بستن انسان، مبنای انعقاد روح انسان همان تفکر باشد، در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است؛ ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند واین اعتقاد بیشتر کار دل است، کار احساسات است، نه کار عقل. (مطهری، 1364 ، 92-93 ؛ لک زایی، 1381 ، 218-220)

د - آزادی فردی

قسم دیگر از اقسام آزدی که استاد مطهری از آن بحث کرده است، آزادی

(صفحه 123)

فردی است. «آزادی فردی یعنی برای فرد شخصیت قائل شدن.» (مطهری، 1363 ، 76) ایشان آزادی فردی را یکی از مشخصات ایدئولوژی اسلامی معرفی می کند و می فرماید:

اسلام در عین این که دینی اجتماعی است وبه جامعه می اندیشد و فرد را مسؤول جامعه می شمارد، حقوق و آزادی فرد را نا دیده نمی گیرد و فرد را غیر اصیل نمی شمارد و فرد از نظر اسلام، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و چه از نظر قضایی و چه از نظر اجتماعی، حقوقی دارد؛ از نظر سیاسی حق مشورت و حق انتخاب و از نظر اقتصادی حق مالکیت بر محصول کار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف و اجاره و مزارعه و مضاربه و غیره در مایملک شرعی خود دارد و از نظر قضایی حق اقامه ی دعوی و احقاق حق و حق شهادت، و از نظر اجتماعی حق انتخاب شغل و مسکن و انتخاب رشته ی تحصیلی وغیره و از نظر خانوادگی حق انتخاب همسر دارد. (مطهری، 1372 د، 242)

ایرادی که بر آزادی فردی از نظر اسلام کرده اند، مسأله ی وجوب حجاب برای زنان مسلمان است. بدین معنا که حجاب موجب سلب حق آزادی، که یک حق طبیعی بشری است، می گردد و نوعی توهین به حیثیت انسانی زن به شمار می رود. می گویند احترام به حیثیت و شرف انسانی یکی از مواد اعلامیه ی حقوق بشر است. هر انسانی شریف و آزاد است و مجبور ساختن زن به این که حجاب داشته باشد بی اعتنایی به حق آزادی او و اهانت به حیثیت انسانی اوست.

استاد در پاسخ به این سؤال متذکر می شوند که «فرق است بین زندانی کردن زن در خانه و موظف دانستن او به این که وقتی می خواهد با مرد بیگانه مواجه شود پوشیده باشد. در اسلام محبوس ساختن و اسیر کردن زن وجود ندارد. حجاب در اسلام یک وظیفه ای است که برعهده ی زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیت خاصی را در لباس پوشیدن مراعات کند. این وظیفه نه از ناحیه ی مرد بر او تحمیل شده است و نه چیزی است که با حیثیت و کرامت

(صفحه 124)

او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعی او، که خداوند به رایش خلق کرده است، محسوب شود. اگر رعایت پاره ای از مصالح اجتماعی، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت روش خاصی را اتخاذ کنند و طوری راه بروند که آرامش دیگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقی را از بین نبرند، چنین مطلبی را «زندانی کردن» یا «بردگی» نمی توان نامید و آن را منافی حیثیت انسانی و اصل «آزادی» فرد نمی توان دانست... پوشیده بودن زن در همان حدودی که اسلام تعیین کرده است موجب کرامت و احترام بیشتر اوست؛ زیرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق مصون می دارد. (مطهری، 1379 ج، 446-447)

ه - آزادی بیان

رأی به آزادی فکر بدون رأی به آزادی بیان، سخنی ناصواب و ناپخته است. به همین جهت استاد مطهری پس از تبیین آزادی فکر به تبیین آزادی بیان و مطبوعات پرداخته و به اجمال حدود آن را مشخص کرده است.

مسأله ی آزادی فکر به مسأله ی آزادی بیان نیز می انجامد. برای تداوم انقلاب اسلامی، هر کس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از آزادی فکری - ولو از روی سوء نیت - برخوردار بوده، در نهایت به سود اسلام تمام شده است. اگر در جامعه ی ما محیط آزاد برخورد آراء، و نظریات پدید آید که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف خود را مطرح کنند، ما هم بتوانیم حرف خود را مطرح کنیم. تنها در چنین زمینه ی سالمی است که اسلام رشد می کند. من مکرر گفته ام که هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی می کنند، مقاله می نویسند، نه تنها متأثر نمی شوم که خوشحال هم می شوم؛ زیرا کار این ها باعث می شود چهره ی اسلام بیشتر نمایان شود. در سال های اخیر، کسروی، توده ای ها و... علیه اسلام و واقعا به طور غیرمستقیم به اسلام خدمت کرده اند؛ زیرا مسائلی که سال ها در اثر عدم اعتراض و تشکیک در

(صفحه 125)

پرده ی ابهام قرار گرفته بود، دوباره مطرح شد و علما به آشکار ساختن حقایق پرداختند. یک دین زنده هرگز از این حرف ها بیمی ندارد. آن وقت بیم است که حامیان دین آن قدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند، همان طور که وقتی در اوایل مشروطیت به نظام جزایی اسلام حمله شد، یک نفر دفاع نکرد. به نظر من تنها راه درست برخورد با افکار مخالف همین است، و الا اگر بخواهیم جلوی تفکر و آزادی را بگیریم، جمهوری اسلامی را شکست داده ایم. البته باید توجه کرد که برخورد آراء و عقاید، غیر اغوا و اغفال است. اغفال یعنی کاری توأم با دروغ و تبلیغات نادرست. بر همین مبناست که خرید و فروش کتب ضلال در اسلام تحریم شده است؛ یعنی کتاب های ضد دین و ضد اسلام دو دسته اند: برخی بر یک منطق و تفکر خود را عرضه می کنند که این جا محل آزادی است، مثلاً اگر کسی درباره ی رئیس حکومت دروغ هایی بنویسد، آیا آزادی ایجاب می کند اجازه پخش آن ها را بدهیم؟ یا اگر کسی آیه ای یا مطلب تاریخی را به صورت تحریف شده در کتابش آورد تا نتایج دلخواهش را بگیرد، آیا ممانعت از نشر این کتاب، ممانعت از آزادی بیان است؟ آزادی ابراز نظر و عقیده، یعنی آنچه که کسی واقعا بدان معتقد است بگوید، نه این که به این نام دروغ گویی کند و مثلاً زیر پوشش اسلام، افکار مارکسیستی را نشأت گرفته از اسلام قلمداد نماید، بلکه استادی که واقعا خود، مارکسیست است باید بیاید، ما هم منطق خودمان را عرضه می کنیم و هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد. اما این که به نام آزادی بیان، افکار ضد دین را در پوشش اسلام، عرضه کنند ممنوع است. البته منحصر در کتب نیست، بلکه همان طور که کتب ضلال هست، نطق و خطابه و فیلم ضلال هم هست که همگی مانند غذای مسموم می باشند و مقیاس ضلالتش از اثر و نتیجه اش که عاید روح بشر می شود معلوم می شود و هم خود افراد موظفند غذای روح خود را کنترل کنند و هم مسؤولین اجتماع، از آن نظر که مدیر و مسؤول جامعه اند، وظیفه دارند

(صفحه 126)

مراقب اغذیه ی روحی اجتماع باشند. (مطهری، 1370 الف، 49-50)

بر این اساس استاد مطهری از کسانی که به بهانه ی آزادی بیان و عقیده، به عقاید خرافی احترام می گذارند و لب به اعتراض نمی گشایند، انتقاد می کنند. به نظر ایشان در واقع این نوع حرکت، احترام به اسارت است، نه احترام به آزادی. احترام به آزادی این است که با این عقاید که فکر نیست، بلکه عقیده است، یعنی صرفا تقلید و انعقاد است مبارزه شود. (ر. ک: مطهری، 1370 ب، 252)

و - آزادی اجتماعی

آزادی اجتماعی یعنی رهایی از قیود، محدودیت ها، اختناق ها، سخت گیری ها و مانع ایجاد کردن هایی که افراد بشر خودشان برای خودشان به وجود می آورند. (مطهری، 1380 ، 278)

باید در اجتماع از ناحیه ی سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانی در نیاورند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استبعاد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند؛ این را می گویند آزادی اجتماعی. (مطهری، 1372 الف، 14)

ایشان، این نوع آزادی را یکی از اهداف انبیا معرفی می کند:

یکی از مقاصد انبیاء به طور کلی و به طور قطع این است که آزادی اجتماعی را تأمین کنند و با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادی هایی که در اجتماع هست مبارزه کنند.

در ادامه می نویسد:

دنیای امروز هم آزادی اجتماعی را یکی از مقدمات خودش می شمارد. اگر مقدمه ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را خوانده باشید این را می فهمید. در آنجا می گوید علة العلل تمام جنگ ها، خونریزی ها و بدبختی ها که در دنیا

(صفحه 127)

وجود دارد این است که افراد بشر به آزادی دیگران احترام نمی گذارند. (همان، 18)

ز - آزادی معنوی

نوع دیگر آزادی، آزادی معنوی است. شهید مطهری این نوع آزادی را از مقدس ترین آزادی ها و بزرگ ترین برنامه ی انبیا معرفی می کند.

تفاوتی که میان مکتب انبیا و مکتب های بشری هست در این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند، و آزادی معنوی است که بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست، بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست و این است درد جامعه ی بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود؛ یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و کتاب های آسمانی نمی توان تأمین کرد. (همان، 19)

ایشان در جای دیگر، آزادی معنوی و آزادی اجتماعی را وابسته به هم و توأم با یکدیگر می داند که اگر هر دو قسمش در جامعه ی بشری تحقق پیدا نکند، آزادی به معنی واقعی در جامعه ی بشر هرگز وجود پیدا نمی کند و آزادی معنوی را چنین تعریف می کنند:

آزادی معنوی یعنی این که انسان در درون خودش موجودی آزاد باشد. (مطهری، 1380 ، 274)

آزادی همیشه دو طرف می خواهد، به طوری که چیزی از قید چیز دیگر آزاد باشد. در آزادی معنوی، انسان از چه چیز می خواهد آزاد باشد؟ جواب این است که آزادی معنوی برخلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسان از خودش است. آزادی اجتماعی، آزادی انسان از قید اسارت افراد دیگر است، ولی

(صفحه 128)

آزادی معنوی نوع خاصی از آزادی است و در واقع آزادی انسان از قید اسارت خودش است.

اصلا تزکیه ی نفس، یعنی آزادی معنوی؛ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها (شمس، 9 و 10)، بزرگ ترین خسران عصر ما این است که همه اش می گویند آزادی، اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی گویند، از آزادی معنوی دیگر حرفی نمی زنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمی رسند. (مطهری، 1372 الف، 32 و 51)

استاد مطهری، سر موفقیت انبیا در دعوتشان را همین آزادی معنوی ذکر می کنند.

سر این که انبیا در برنامه ی عدالت و آزادیشان موفق شدند یعنی توانستند انسان هایی تحویل بدهند که واقعا و به مفهوم واقعی آزادی خواه باشند، انسان هایی که قدرت را به دست بیاورند و سوء استفاده نکنند این بود که اول برای آزادی معنوی کوشش می کردند؛ بشر را از شهوات خودش، از خرافاتش، از تعصب و تحجرش، از وابستگی های پست و دنی و ازتعلقات حیوانی اش آزاد می کردند؛ آنگاه چنین بشری شایستگی آزادی اجتماعی پیدا می کند. اما بشری که روز به روز در فساد غرقه می شود، محال و ممتنع است که به آزادی اجتماعی برسد. (مطهری، 1380 ، 278)

ح - آزادی جنسی

آزادی جنسی یکی از انواع آزادی اجتماعی است و در زیرمجموعه ی آن قرار گرفته است. غربیان با استفاده از آزادی جنسی، هوس رانی و بی بند و باری را در دنیای مغرب زمین رواج دادند و سعی کردند برای آن توجیهات عقلانی فلسفی و روان شناختی درست کنند که نتیجه ی آن فسادی است که امروزه شاهد آن هستیم. شهید مطهری در این به اره می فرماید:اشتباه کرده اند کسانی که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانی را تنها معلول

(صفحه 129)

محرومیت ها و عقده های ناشی از محرومیت ها دانسته اند. همان طور که محرومیت ها سبب طغیان و شعله ور شدن شهوات می گردد، پیروی و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعله ور شدن آتش شهوات می گردد ... اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته اند تنها راه آرام کردن غرایز ارضا و اشباع بی حد و حصر آن هاست. این ها فقط متوجه محدودیت ها و ممنوعیت ها و عواقب سوء آن ها شده اند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت، غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و نا آرام می سازد. طرحشان این است که برای ایجاد آرامش این غریزه باید به آن آزادی مطلق داد، آن هم بدین معنی که به زن اجازه هر جلوه گری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود.

این ها چون یک طرف قضیه را خوانده اند توجه نکرده اند که همان طور که محدودیت و ممنوعیت، غریزه را سرکوب و تولید عقده می کند، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات در آوردن آن را دیوانه می سازد، و چون این امکان وجود ندارد که هر خواسته ای برای هر فردی برآورده شود، بلکه امکان ندارد همه ی خواسته های بی پایان یک فرد برآورده شود، غریزه بدتر سرکوب می شود و عقده ی روحی به وجود می آید. (مطهری، 1379 ج، 460)

استاد در انتقاد از این آزادی جنسی افراطی می نویسد:

نتیجه چه شد؟ متأسفانه نتیجه ی معکوس بخشید؛ بدبختی بر بدبختی های پیشین افزود، تا آنجا که بعضی از پیش قدمان آزادی جنسی، که تیزهوش تر بودند، سخن خود را به صورت تفسیر و تأویل پس گرفتند. گفتند از حدود و مقررات اجتماعی چاره ای نیست؛ غریزه را از تمتعات جنسی نمی توان به طور کلی ارضاء و اشباع کرد، باید ذهن را متوجه مسائل عالی هنری و فکری کرد و غریزه را به طور غیرمستقیم به سوی این امور هدایت نمود.

حقیقت این است که اشباع غریزه و سرکوب نکردن آن یک مطلب است و آزادی جنسی و رفع مقررات و موازین اخلاقی مطلب دیگر. اشباع غریزه با

(صفحه 130)

رعایت اصل عفت و تقوا منافی نیست، بلکه تنها در سایه ی عفت و تقواست که می توان غریزه را به حد کافی اشباع کرد و جلو هیجان های بی جا و ناراحتی ها و احساس محرومیت ها و سرکوب شدن های ناشی از آن هیجان ها را گرفت. به عبارت دیگر پرورش دادن استعدادها غیر از پر دادن به هوس ها و آرزوهای پایان ناپذیر است. (همان، 658-659)

ط - آزادی سیاسی

یکی از اقسام آزادی، که استاد مطهری از آن بحث کرده است، آزادی سیاسی است. منظور از آزادی سیاسی یعنی آزادی مردم در زندگی سیاسی و این که در تعیین سرنوشت سیاسی خود آزادند که در این بخش به دیدگاه شهید مطهری می پردازیم.

مهم ترین و اساسی ترین بحث آزادی سیاسی، حق تعیین سرنوشت سیاسی و آزادی انتخاب و رأی است. این که آیا یک انسان مسلمان می تواند و حق دارد که به حکومتی رأی دهد و او را انتخاب کند و به آن گردن نهد و یا این که در مقابل حکومتی بایستد و به آن رأی ندهد و در براندازی آن بکوشد، از جمله پرسش هایی است که پاسخ های متفاوت و متناقضی به آن داده شده است. هر پاسخی که به این پرسش بنیادین داده شود، در نهایت باید با پذیرش مردم همراه شود، چه این پذیرش با اجبار و اکراه توأم گردد و چه با اختیار و طوع و رغبت همراه شود. در هر صورت، هر حکومتی برای دوام و استقرار خود می باید مردم را با خود همراه کند و در غیر این صورت، پایه های حکومتش برای همیشه سست و لرزان خواهد بود.

در بحث های استاد مطهری نمی توان به نتیجه ی قطعی در مورد دیدگاه هایشان درباره ی مشروعیت حکومت اسلامی رسید، اما برخی مؤلفه ها در آثار ایشان مبین آن است که مردم در حکومت تأثیر گذارند و می توانند به هر نوع حکومتی که بخواهند گردن نهند. به ویژه که ایشان حکومت هایی را که بر پایه ی زور بنا

(صفحه 131)

شده اند، نمی پذیرد و می گوید:

حکمران بالضروره یعنی کسی که متابعت مشروع دارد، نه کسی که به زور خود را تحمیل کرده است و آن کسی که متابعت مشروع دارد به دو گونه ممکن است: یکی به نحو ولایت ودیگر به نحو وکالت. (مطهری، 1364 ، 150)

در اینجا وی حاکم مشروع را حاکمی توصیف می کند که مشروعیتش برخاسته از مردم و یا از خدا باشد؛ یعنی به نحو ولایت از سوی خدا و یا به نحو وکالت از سوی مردم.

آنچه از استقرا و فحص آراء ایشان برداشت می شود، مسلم انگاشتن مشروعیت الهی ولایت فقیه به نحو «انتصاب کلی» است. به این معنا که شارع مقدس با ارائه ی ملاک ها و شرایط کلی، ولی فقیه را مأمور تصدی امر قضا و حکومت کرده است و منشأ مشروعیت او هم، از این لحاظ، به شرع و شریعت برمی گردد؛ اما این که آیا این مصدر به نحو جزء العلة است یا تمام العلة، جای بحث و بررسی دارد.

 ایشان در تبیین نظریه ی انتصاب کلی می گویند:

آن حکومتی که باید میان مردم باشد، باید واجد شرایطی باشد که آن شرایط را اسلام معین کرده است، اگر آن شرایط را که اسلام معین کرده است، داشته باشد، همان طور که مفتی بدون این که خدا شخصش را معین کرده باشد با آن شرایط می تواند فتوا بدهد، حاکم هم بدون این که خدا شخصش را معین کرده باشد، می تواند در میان مردم حکومت کند. (شریف لک زایی، 198-199)

مقالات مرتبط:

آزادی از دیدگاه استاد مطهری بخش اول

آزادی از دیدگاه استاد مطهری بخش سوم

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است