در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1378، شماره 91، حکیمی، محمّدرضا ؛


سخن به درازا کشید. و این به دلیل دردها و نابسامانیهای بسیاری است که هست, وچه بسا برکتی بود از روح شهیدی تعهّدآشنا و تکلیف شناس, که اکنون به ادامه گفتار درباره وی می پردازم. برای این که مقصودهای من در این باره به خوبی روشن گردد و مسائلی را با طلاب جوان و جویای خودسازی و قوام پذیری در میان نهاده باشم, آنچه را در نظر دارم, در ضمن چند بخش, به عرض می رسانم.

1. جامعیّت

مطهّری عالمی بود جامع, صاحب تفکّری وسیع و منضبط و شناختی تا حدود بسیاری منطبق با زمان و نیازهای واقعی زمان. مطالعات بسیار متنوّع و بسیار پردامنه او, از او دانشمندی ساخته بود مفید و منشأ اثر و تأثیر. او از مجموعه معلومات خویش به شایستگی بهره می برد و آن معلومات را به شایستگی عرضه می کرد, چه در سخنرانیهایش, چه در درسهایش, چه در کتابهایش و چه در مقالاتش. آنچه او به صورت سخنرانی القا کرده است, یا به صورت کتاب نوشته است, از جمله گرامی ترین آثار فرهنگ گفتاری و نوشتاری اسلام است در این روزگار. کدام عالم و نویسنده ای است که آثارش, نوعا, غنی و سودمند باشد و جهت بخش؟ و کدام عالم و نویسنده ای است که تا این اندازه انسجام بر مطالب عرضه داشته او حکم راند؟

مرحوم مطهّری, همچنین یکی از حاملان صاحب نظر میراث فلسفه اسلامی بود. در این مقوله آثاری بلندپایه از وی بر جای مانده است, مانند گفتاری درباره مسائل مورد گفت وگوی بیرونی و ابن سینا, و مقاله (نگاهی اجمالی به سیر فلسفه در اسلام) و…44 یک روز که قرار ملاقاتی داشتیم, من به دانشکده الاهیات رفتم, به اطاق ایشان. مشغول تدریس بودند. گویا درسی خصوصی بود برای تنی چند, غیر از درسهای رسمی کلاسی. متن, کتاب (نجات) (النّجاة) ابن سینا بود. من بعمد وارد شدم و پس از تعارف ایشان, نشستم تا شیوه تدریس ایشان را دیده باشم. نجات متنی مختصر و نسبتاً ساده است, لیکن ایشان مطالب و مسائل فلسفی را با تسلّطی تقریر و تحریر می کردند, که انسان را به یاد فلاسفه بزرگ قدیم می انداخت, فلاسفه خراسان قدیم.

2. حضور در صحنه های سیاسی و اجتماعی

مردی آگاه و متعهّد, چونان مطهّری, که دارای آفاق فکری برونحوزه ای بود, نمی توانست تکالیف بزرگ سیاسی و اجتماعی خویش را فراموش کند و در صحنه ها حاضر و فعّال نباشد. او از سالها پیش, پوسته حوزه مآبی را شکست و خود را در دریای متحرّک و آموزنده و بیدارگر اجتماع افکند. او از عناوینی که ممکن بود از حوزه مداری کسب کند چشم پوشید و هجرت الی التکلیف کرد45 و برای ادای تکلیف راهی محیط رنج آور تهران گشت و با دیگران و دیگران مصاحبت کرد و از همه جا و همه چیز با خبر شد. او از بازار تا دانشگاه, از هیچ جمعی و جمعیّتی غافل نبود. از هر سوی حمله ای به باروهای دین و مقدّسات شروع می شد, او نیز به تدارک دفاع می پرداخت. اینها همه از آثار او و ادوار زندگانی او به خوبی محسوس است. در بخشی دیگر نیز در این باره اشاره ای خواهم کرد.

3. آثار, گستردگی, ابداع

من در این جا نمی خواهم به بیان ارجهای آثار ارجمند مطهّری بپردازم, یا آنها را تحلیل کنم و دیگر نویسندگان و متفکران مذهبی را توجه دهم که آن آثار را به دقت بخوانند و آنها را سرمشقی بشناسند, برای غنای عرضه, سلامت برخورد, فصاحت بیان, استقامت اندیشه, وضوح مقصود, تعهّد والا, رسالت تألیف و گسترش مکتب… نه, نمی خواهم این کار را بکنم, زیرا که این کار خود نیازمند است به مقاله ای جدا, بلکه کتابی مستقل. آثار مطهّری, هر یک جایی را پر می کند که خالی بوده است. و ارزش این گونه آثار هنگامی بیش تر نمایان می شود, که ما به انبوه نوشته ها و آثار بی ارج و بی ارزشی که به نام مذهب منتشر می شود بر بخوریم….

ای کاش مطهّری سالهای سال زنده بود و از رده کتابهای پر ارجی که به یادگار گذاشت (و فرهنگ اسلام و تشیّع را به همان نسبت غنی کرد و نیاز نسل پویای امروز را در موارد چندی برآورده ساخت) کتابهای بسیار دیگری برای ما می نوشت. آثار مطهری از چندین امتیاز برخوردار بود که من به اجمال به آنها اشاره می کنم:

1. نثر فصیح و استوار و روشن.

2. عرضه منطقی و وزین و والا.

3. اعتبار داشتن و استناد به مآخذ.

4. انطباق با نیازهای روحی و اعتقادی و فکری اجتماع.

5. ابداع و تنوّع در مواردی چند.

6. دریافت صحیح و برداشت درست.

و اموری دیگر, که در آغاز همین بخش نیز یاد گشت. از جمله مسائل آموزنده در زندگی علمی مطهّری که می تواند برای هر جوینده کمالی سرمشق باشد, بویژه برای طلاّب جوان و دانشجویان, یکی پرکاری ایشان بود و دیگری تنوعّ مطالعه46 و وسعت مآخذ کارهای او.

وقتی به مآخذ مطالعه وی می نگرید (با توجه به این که او به هر حال عالمی بود از حوزه قم) به زحمات بسیاری که او کشیده است پی می برید. تنوّع مراجعه و گسترش مطالعه, مربوط است به داشتن شناخت و آگاهی از ابعاد تعهّد و تکلیف و وضع زمان و جهان. این شناخت و آگاهی, انسان متعهّد را به تنوع و گستردگی در مطالعه و اخذ دانش دیگران وا می دارد. این است که در آثار ایشان همه گونه مأخذ دیده می شود, از کتابهای علمی سنّتی, تا کتابهای دیگران, و مجلاّت و متون گوناگون, و حتّی اگر لازم شد مَزدیَسْنای مرحوم دکتر معین. و این همه از بیداری و تعهّد شناسی است.

4. نثر استوار و روان

از نکات مهم دیگر درباره مطهّری, که باید همواره به یاد طلاب جوان آورده شود, کار نویسندگی اوست. او در این مورد باید به یقین برای آنان اُسوه ای معتبر به شمار آید. چگونه مطهّری در درون حوزه توانست صاحب چنین نثری بشود؟ نثری که هیچ به حوزه نمی خورد, بویژه حوزه در آن روزگار. ما در حوزه ها به کار تربیت نویسنده نپرداخته ایم, از این رو نثر قابل توجّهی نداریم, یا کم تر داریم.47 حوزه قم, باید, دست کم, 20 نویسنده صاحب سبک و 200 نویسنده صاحب قلم و زبردست داشته باشد, نویسندگانی آگاه, فارسی دان, تعهّدشناس, دردآشنا و ترقی آفرین. متأسّفانه حوزه این چنین نیست, لیکن مطهّری دارای نثری بود خوب و سالم و روان و استوار. کم تر ضعفهایی که در نثرهای دیگرانی دیده می شود در نثر او به چشم می خورد. این چگونگی باید طلاب جوان را وابدارد تا در پی تحصیل و تکمیل فنِ نویسندگی بشتابند و از این راه خدمات خود را به اسلام و جامعه, مؤثر و سودمند و جاودان سازند, باروهای (حق بزرگ) را پاس دارند و (حماسه جاوید) را مرزبان باشند.

5. روح لطیف و شعرشناسی

این نیز یکی دیگر از ویژگیهای این عالم بود. او اشعار لطیف را خوب می شناخت, از این نوع شعر از برداشت و در مناسبتهایی می خواند. نمونه بارز آشنایی او با کار ذوق و هنر, بررسیی است که درباره دیوان حافظ کرده است و به نام (تماشاگه راز) انتشار یافته است. او این جهت را نیز در راه پاسداری از مرزهای فکری و اعتقادی جامعه به کار می برد و مدّعیان بی اطّلاع از فرهنگ غنی و والای اسلامی را منکوب می کرد.

تلطیف ذوق, یکی از امور لازم برای هر کسی است که با امور عقلی و روحی و علمی و تربیتی سروکار دارد. خشن طبعی و خشک ذوقی, درد سر بزرگی است برای خود انسان و دیگران, بویژه برای کسی که به گونه ای با کتاب و فهم سروکار دارد. بسیاری از عالمان ما خود اهل ذوق و دارای طبع شعر بوده اند و از آنان دیوانها, یا اشعاری در دست است, مانند سیّد رضی, سیّد مرتضی, شهید اوّل, شهیدثانی, شیخ بهائی, صاحب معالم, قاضی نوراللّه شوشتری, شیخ حرّ عاملی, ملاّ احمد نراقی, میرزا محمّد تقی شیرازی, علاّمه طباطبائی و….

باید طبع لطیف داشت وگرنه باید برای تلطیف طبع خود کوشید و طبع را تلطیف کرد, و ذوق را حسّاس و سالم ساخت. والبته از آن در راه صحیح و منظورهای صحیح بهره گرفت.

6. نمونه ای از تعهّد

در زیر و بمهای کار و پیچ و خمهای موضع گیری و اقدام, تعهّدگرایی و تعهّدشناسیِ اشخاص, تا حدود بسیاری دانسته می شود. کسانی که درصدد خدمتند, چه بسا بسیاری از امور دیگر را فراموش می کنند, بویژه نام طلبی و عنوان دوستی, و شأنمآبی را. برخی در اندیشه خویش, برای خود شأنی می یابند و چنان حرکت می کنند, که آن شأن متصور و موهوم درهم نریزد. و از این جاست که فراوانی از تکلیفهای لازم را فرو می گذارند, و بدتر از این و زیانمندتر این که فراوانی از کارهای نالازم را انجام می دهند, زحمتهای نالازم و خود گرفتنهای بیهوده را تحمّل می کنند, و اوراقی بیفایده را سیاه می نمایند و چه هزینه هایی و عمرهایی را که بر باد نمی دهند.

مطهّری, به دلیل همان ذهن عالمانه, شخصیّت اصیل, برخورد منطقی با مسائل, و ایمان به تکلیف, علاقه به خدمت, ذوق و درک و اقعیّات حیات اجتماعی و آشنایی با فرهنگ جامعه و مردم در مرحله شناختِ موضوعات کار خویش نیز توفیقی بزرگ به دست آورد و صمیمیّتی ویژه ابراز داشت. مطالعه مقدمه (داستان راستان), نمونه والای این شناخت و خضوع متعهّدانه را به ما نشان می دهد, نشان می دهد که عالمی با آن همه گرفتاری علمی و… حتّی از داستان نویسی و تألیف کتابی داستانی, برای نوجوانان و کم سوادان غافل نیست. هم این ضرورت و نیاز را درک می کند و هم به دنبال آن دست به اقدام می زند. و ما در سیره پیشینیان خویش از این گونه بسیار می یابیم. علاّمه بزرگوار مجلسی, کتابهای چندی به فارسی می نگارد و حتی مسائلی از قبیل آداب حمّام رفتن را به قلم می آورد. عقل بشری بزرگ, خواجه نصیرالدّین طوسی, رساله های کوچک فارسی درعقاید و اخلاق تألیف می کند. سید جمال الدّین اسدآبادی به قصه نویسی می پردازد (قصه های استاد).

مطهّری, در این مقوله, سخنانی دردمندانه در مقدمه (داستان راستان) گفته است که چون می تواند دردگزار هر دردمند آگاه باشد, آنها را نقل می کنم:

*

(… از ذکر این نکته نیز نمی توانم صرف نظر کنم که در مدّتی که مشغول نگارش یا چاپ این داستانها بودم, بعضی از دوستان ضمن تحسین و اعتراف به سودمندی کتاب, از این که من, کارهای به عقیده آنها مهم تر ولازم تر خود را موقتاً کنار گذاشته و به این کار پرداخته ام, اظهار تأسّف می کردند و ملامتم می نمودند که چرا چندین تألیف علمی مهم را, در رشته های مختلف, به یک سو گذاشته ام و به چنین کار ساده ای پرداخته ام, حتّی بعضی پیشنهاد کردند که حالا که زحمت این کار را کشیده ای, پس لا اقل به نام خودت منتشر نکن! من گفتم: چرا, مگر چه عیبی دارد؟ گفتند: اثری که به نام تو منتشر می شود لاقل باید در ردیف همان (اصول فلسفه) باشد, این کار برای تو کوچک است. گفتم: مقیاس کوچکی و بزرگی چیست؟ معلوم شد مقیاس بزرگی و کوچکی کار, در نظر این آقایان, مشکل و سادگی آن است, کاری به اهمیت و بزرگی و کوچکیِ نتیجه کار ندارند…

اگر این منطق و این طرز فکر, مربوط به یک نفر یا چند نفر می بود, من در این جا از آن نام نمی بردم, متأسّفانه این طرز تفکّر, که جز یک بیماری اجتماعی و یک انحراف بزرگ از تعلیمات عالیه اسلامی چیز دیگری نیست, در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا کرده چه زبانها را که این منطق نبسته و چه قلمها را که نشکسته و به گوشه ای نیفکنده است؟ به همین دلیل است که ما امروز از لحاظ کتب مفید و مخصوصاً کتب دینی و مذهبی سودمند بیش از اندازه فقیریم. هر مدّعی فضلی حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت کند و یک رَطب و یا بسی به هم ببافد و به عنوان یک اثر علمی, کتابی تألیف کند و با کمال افتخار نام خود را پشت آن کتاب بنویسد, بدون آن که یک ذره به حال اجتماع مفید فایده ای باشد, امّا از تألیف یک کتاب مفید, فقط به جرم این که ساده است و کسر شأن است, خودداری می کند….).

*

البته بسیاری از این مدّعی فضلها هم خدا کند که دست به کتابنویسی و تألیف نزنند, مگر وقتی مانند خود مطهری, مقدمات لازم را کسب کنند: نثر خوب, ذوق سلیم, درک نیاز و آگاهیهای لازم, زیرا که فاضل حوزه ای بودن غیر از نویسنده دینی و اجتماعی بودن است. امر دوم را باید با کوششهای بسیار, پس از فضل حوزه ای, کسب کرد, که این خود مرحله دیگری است. اگر در کسی این هر دو جهت جمع شد, نمونه ای والا خواهد بود.

7. قرآن کریم

شهید مطهّری با (قرآن کریم) اُنس بسیار داشت. از سخنرانیها و گفتارهای تفسیریِ وی این امر به خوبی مشهود است. در فهم نکات تعبیری قرآن نیز دستی داشت. این چگونگی از دقّت و ممارست و ذوق نیرومند و مطالعه تفاسیر حاصل می گردد. شاید در این مقام, تعالیم و تذکّرات علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبائی, رحمة الله علیه, صاحب تفسیر (المیزان) نیز در ایشان مؤثر بوده است.

هنگامی, شهید مطهّری مشغول تحقیق درباره (فطرت) بود, از این روی, دوست داشت نظر مکتب معارفی خراسان را که بر پایه خالص فهمی و خالص سازی معارف (قرآن) مبتنی است نیز بداند. مکتبی را که این جانب از آن به (مکتب تفکیک) تعبیر می کنم.48 باری ایشان گفتند:

(مشغول تحقیقی هستم درباره فطرت… می خواهم کتابهای مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی را ببینم. شنیده ام ایشان در این باب بحثی دارند, شما دارید؟)

گفتم: بله.

گفتند: به من بدهید.

دوره کتاب (بیان الفرقان) را برای ایشان فرستادم. بعد از مدّتی که مرور کرده بودند به من رد کردند. من نیز مشغول کاری بودم, در آن باره با ایشان گفت وگو کردم, به مناسبت, از یکی از کتابهای چاپ نشده خود نام بردند و قرار شد آن را برای من بفرستند تا بخوانم. و چنین کردند. کتابی بود درباره (قرآن کریم) و موضوعات قرآن و شناخت آن موضوعات, که برای عموم تألیف شده بود. من پس از مراجعه دریافتم که در مورد آن کار خود نمی توانم از این کتاب استفاده و نقل کنم, اما کتاب چندان خوب بود که آن را شاید همه اش را خواندم و به ایشان رد کردم. و همواره تأکید داشتم که (این کتاب را چاپ کنید, بسیار آموزنده است, خوب است, خیلی خوب…) و اکنون نمی دانم که آن کتاب چه سرنوشتی یافته است, تاکنون که چاپ شده آن را ندیده ام.

8. سیره نبوی (زندگانی پیامبر اکرم(ص)

شهید مطهری, که روانش شاد و شادتر باد, یادداشتهایی بسیار و تحقیقاتی فراوان درباره زندگانی و سیره پیامبر اکرم(ص) داشت. یکی از مسائل بسیار غم انگیز این است که در زبان فارسی, صدها کتاب, در موضوعات مذهبی کم داریم و نداریم. موضوعاتی که نداشتن کتابِ خوب درباره آنها, مایه زیانهایی بزرگ است… آیا تأسفبار نیست که در زبان فارسی, چند زندگینامه تحلیلی و سیره تحقیقی و خوش قلم و مستند, در سطوح متفاوت, درباره پیامبر اکرم(ص) نداشته باشیم؟ زندگی پیامبر اکرم که خود بزرگ ترین عامل سازنده و مکتب تربیت و چشمه حیات عقلی و اخلاقی و روحی و تربیتی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اداری و نظامی است, و عظیم ترین نمونه و اُسوه است, (وَلَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة).

مطهّری, از جمله به اهمیت این موضوع به نیکی پی برده بود و در قصد نگارش (سیره نبوی) بود, سیره ای جامع و روشن و تحقیقی و آموزنده و درست. و پیداست که اگر مردی چون او, دست به تحقیقات متنی و تاریخی , تطبیق و مقایسه, دریافت و استناد, رفع ابهام و ردّ اتهام می زد, چگونه اثری پدید می آورد. در این باره, یک نمونه, مقاله تحقیقی زیبا و آموزنده اوست درباره چگونگی و حکمت تعدّد زوجات پیامبر اکرم(ص).49

تا آن جا که به یاد دارم می فرمود:

(من درباره زندگی و سیره پیامبر(ص) چندهزار فیش و یادداشت جمع کرده ام….)

و این یک بخش از کارهای علمی و تحقیقی مطهّری بود. وی به صورتی آگاهانه و عارفانه به شخصیّت پیامبر اکرم(ص) عشق می ورزید. و از اموری که به صورتی شگفت, در آگاهی متعهّدانه مطهّری نقش داشت, همین توجّه عمیق او به شخصیّت و معنویّت و زندگی حضرت رسول اکرم(ص) و شیفتگی او در این مرحله و در این معرفت بود. تأمّل در شخصیّت و عظمت پیامبر اکرم(ص) در نزد بسیاری مورد غفلت است. یکی از علّتهای این امر, مقام عظیم الشان, جهت نَفَسُ الرّحمانی و هویّت باطنه آن حضرت است. و این مقام به تعبیری و تشبیهی چونان خورشید است که کم تر چشمانی قدرت توجّه به آن و ادامه نظر در آن را دارند. و در این مقصود بیش از این تشبیه و اشاره نشاید گفت, رعایت حدود استعدادات را.

باری, شهید مطهّری, از این توفیق و فیض, به مقداری قابل توجّه, برخوردار بود و به پیامبر اکرم(ص) توجّهی خاص داشت و به تألیف و تحقیق درباره تاریخ و زندگی پیامبر اکرم(ص) بسیار می اندیشید. و در این باره سخنی بسیار دقیق و جالب می گفت:

(اگر کسی بخواهد زندگانی پیامبر را مورد مطالعه قرار دهد, باید تمام دوره های این زندگانی را مورد دقت و تحلیل قرار دهد. سراسر زندگانی پیامبر اعجاز و تربیت است, و باید همه در ارتباط با هم مورد مطالعه قرار گیرد. زندگانی پیامبر(ص) 63 سال است. این 63 سال یک واحد است. من اگر موفّق شوم, زندگی پیامبر را زیر عنوان (63 سال) خواهم نوشت).

و این سخنی درست است, زندگی پیامبر اکرم(ص) 63 سال است و باید پیوسته به هم مورد شناخت و تفسیر و تبیین قرار گیرد, بویژه که این سیره چنانکه یاد کردیم از جهات گوناگونی برای مسلمین و بشریّت مطرح است: روحی, بدنی, اخلاقی, تربیتی, رهبری, اداری, فرماندهی, سیاست, شناخت, حکمت, اخلاق رهبری, اخلاق تبلیغی. اینها همه و هنوز جوانب بسیاری دیگر, باید مطرح گردد. و مطهّری در این باره در صدد کاری بود جامع و بزرگ. سخنی را هم که از او نقل کردیم ناظر به همین طرح و عرضه جامع بود, در آن سالها کتابی به عنوان گفت وگو درباره زندگانی پیامبر, از سوی ایادی خائن تهیّه و تألیف شده بود و در دسترس برخی قرار گرفته بود,نوشته ای باطل و کتابی مبتنی بر افترا در وقایع, تقطیع در نقل, تحریف در متن و خیانت و تدلیس در عرضه… شهید مطهّری چون مؤمنی متعهّد, از آن کتاب اطّلاع یافته بود و به موارد نقص و خیانت آن کتاب و اغراض ساواک از تهیه و پخش آن پی برده بود, از این رو, می خواست با کاری جامع, جلو این گونه نغمه های شوم را که گاه گاه از سوی برخی مستشرقان یهودی و مسیحی و دیگر ایادی خیانت و فجور و جاسوسی و ظلالِ داخلی در کشورهای اسلا می در افکنده می شود, یکباره بگیرد. در همان ایّام در صدد بود تا از چند تن دیگر از صاحب نظران نیز بخواهد که در پاسخ آن یاوه های مرموز, تقطیعهای مزوّرانه (که بر خوانندگان بی اطّلاع پوشیده می ماند), دروغهای تاریخی بزرگ, به هم اندازیهای طرّارانه و تصویرگریهای کاذب قلم, کتابی بنویسند. او کسانی چند را نام می برد, از جمله آقای دکتر سیّد جعفر شهیدی و مرحوم دکتر علی شریعتی. می گفت: اینان می توانند آثار سوء این نوشته مزوّرانه و مرموز را خنثی کنند.

9. آشنایی با (نهج البلاغه)

این کتاب مظلوم و کتاب مظلوم دیگر, (صحیفه سجادیه), به صورتی عجیب در حوزه های ما ناشناخته اند, البته به استثنای افراد یا جریانهای استثنایی. نهج البلاغه; تبلور اعلای تعالیم اسلام است در سطح حاکمیّت و صحیفه سجادیه, تبلور اعلای تعالیم اسلام است در سطح تربیت50. این دو کتاب باید در حوزه های ما هیچ گاه از دست طالبان علم به زمین گذاشته نشود, باید بحث و درس و شناخت و تحلیل این دو زبور مقدّس و صحیفه مکرّم, یکی از ارکان اصلی تعلیم و تعلم در حوزه ها باشد. و با کمال دردمندی و دریغ خوری این گونه نیست.

شهید مطهری, پس از پیشامدی که خود شرح داده است51, با نهج البلاغه آشنا می شود, و این آشنایی در جان او می توفد و او را گرفتار خویش می سازد. مطهری از آن هنگام سر به آستان (نهج البلاغه) می نهد و به (سیری در نهج البلاغه) می پردازد و جان جویای خویش, در مطلع انوار آسمانی کلام عظیم, به فیض طلبی و نورگیری می برد. از آن پس, نه تنها در کتاب ویژه ای درباره نهج البلاغه, که بر نوشته ها و سخنرانیهای او نیز سخنان علی(ع) پرتو می افکند و نور می پاشد.52

10 . عبادت و تهجّد (شب زنده داری و سحرخیزی)

از عوامل عمده, در کار طلب و توفیق, چه برای طالب علمان روحانی, یا دانشجویان, یا دیگر جویندگان کمال و تعالی, عمل به عبادات و مستحبّات, پرهیز از محرّمات و مَنهیّات و مداومت بر ادعیه و اوراد و زیارات است. هرکس طالب است باید هر قدر و هروقت و از هر وقت بتواند به این امور بپردازد و فارغ از دیگر مسائل, این امور را جزء برنامه زندگی خویش قرار دهد. تصوّر باطلی است که بگویند و بپندارند که پرداختن به این امور وقت را می گیرد و از دیگر کارها باز می دارد. البتّه باید این کار هم به اندازه و طبق برنامه ای که شخص برای اوقات خود می ریزد باشد, لیکن توفیق و (بَسط الوقت) ی که از این رهگذر عاید می گردد, غنیمت بزرگی است که جبران همه چیز می کند….

باری, اثر امور یاد شده در روح و تهذیب و تکامل آن و افزایش توفیق و کامیابی در طلب, جزء مسلّمات و مجرّبات است و اما پاداشهای اخروی و مینوی آن که در جای خود محفوظ. و در این راه اوقات و اغتنام آنها نیز نقشی عمده دارد (مانند مکان و برخی چیزهای دیگر). شب و سحر و سپیده دم (بینَ الطّلوعین) از جمله مهم ترین و مستعدترین اوقات کلّی است:

(إنَّ المُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَعُیُونٍ… کانُوا قَلیلاً مِنَ اللّیلِ مایَهجَعُون. وبِالاسحارِهُمْ یَسْتَغْفِرُون.)53

پرهیز پیشگان, که در آن جهان در دل باغستانها و بر لب چشمه سارها جای خواهند داشت, در این جهان, شبها اندکی می خفتند, و سحرگاهان به آمرزشخواهی می کوشیدند.

مطهّری متهجّد و مستغفر بالأسحار, با این عالم جانانه آشنا بود و از آن بهره مند. ایمان در مرحله کمال خویش, عشق است و محبت (الایمانُ هُوَ الحُبّ)54, و همه چیز در گرو این عشق و محبّت است و انسان باید همچون دیگر کاینات از این آتش مقدّس که درجان همه چیز افتاده است (وَإن من شیءٍ إلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه), شعله ای درجان خویش بیفکند:

طفیل هستیِ عشقند آدمی و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

و باید تا کار جهان به سر نیامده است (یَوْمَ نَطوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلکُتُب), عاشق شد, و نقش مقصود از کارگاه هستی خواند:

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید

نا خوانده نقش مقصود از کار گاه هستی

و چون کار ایمان به حب رسید (و عنان عقل در دست عشق افتاد) دل دریای راز می گردد و به راز گویی میل می کند. و رازگویی با محبوب خلوت می طلبد و چه خلوتی بهتر از شب, دل شب:

نباشد ای پسر صاحبدلان ر

بجز دل, در دل شبها, قرینی

و چون دل, عاشق گشت, متنبّه می گردد و چون متنبّه و بیدار گردید, آنچه را می طلبد و می خواهد در عالم تن و طبیعت نمی یابد و دیگر از پرفشانی در قفس طبیعت و پرواز در عالم کدورت طرفی نمی بندد, این است که به (عالم جان) توجّه می یابد و بدان آفاق روی می آورد و برای رسیدن به عالم جان, خویشتن را آماده سفر کردن از (عالم تن) می سازد:

در حیات تن, سفر کردن ز تن می خواستم

ییک سراسر سیرِ عالم بی بدن می خواستم

پر فشانی در قفس نتوان به کام خویش کرد

نیست عالم جای پروازی که من می خواستم

از هوسها, بت پرستِ خودپرستی گشته ام

عشق را در کعبه دل بت شکن می خواستم

با وجود آنکه چیزی در نظر جز او نبود

دیده نتوانست دید آن را که من می خواستم

داشت روح امید آسایش ز (ملک تن) نجیب!

ساده لوحی بین که در غربت وطن می خواستم55

آری, روح بیدار اندک اندک از عالم تن می گسلد, امید آسایش از ملک تن بر می گیرد و از وطن خواستن در (غربت) دست بر می دارد. دلِ بیدار نمی تواند عالم جان را نبیند و بر این نابینایی بشکیبد. در یکی از سخنرانیها از او شنیدم که این دو بیت را که حاکی از توجّه به این مراحل است می خواند:

ترسم بروم, عالَمِ جان, نادیده

بیرون روم از جهان, جهان نادیده

در عالم جان, چون روم از عالَمِ تن

در عالمِ تن, عالَمِ جان نادیده؟

و مرد, از سالها سال پیش, خویش را برای این سفر آماده کرده بود و با توشه تهجّد و مرکب شبخیزی و راهبری فیضِ سحر, عمری در این راه گام کوبید و به یقین به مقصودهایی رسید: همین آثار فراوان و خدمات شایان او نشانه فوز و توفیق اوست و همچنین کامیابی او به سعادت شهادت….

در این مقام اشاره به امری دیگر نیز مناسب است. و آن امر, ارادتِ پر عمقِ وی به خاندان پیامبراکرم و ائمه طاهرین, علیهم السّلام, بود. این ارادت عمیق و مبتنی بر حکمت و دانایی و متجلّی در جان و روح و توأم با منطق و فرزانگی, در شور پرژرفای او به هنگام ذکر مطهّر آنان نمودار می گشت. او حتی یاد کرد نام پیامبر اکرم(ص) و خاندان پیامبر(ع) را با ادای احترام توأم می ساخت و فعل را در جمله به صیغه جمع ادا می کرد. و اگر ولایت است و ولایتی, مصداق درست آن, از جمله, این است و این چنین مرد.

و سرانجام از همه والاتر, این که آل محمد(ص) او را پذیرفتند ووی را مَحرم حریم حرمت خویش دانستند و مُحرم حرم خود خواستند و با رخسار پرخون و کفن گلگون در آستان اقدس خود جای دادند و همانسان که خواجه نصیرالدین طوسی را, در حرم انور حضرت امام موسی بن جعفر(ع) پذیرفتند, او را, در حرم مطهّر دختِ اطهر آن امام همام پذیرا گشتند. اَفاض اللّهُ عَلَیه شابیبَ الرّحمة وَالغُفران, وَحسُره مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ اولیاءِ الأکوان.

11. شناخت تحلیلی تاریخ اسلام

شناخت تحلیلی تاریخ اسلام, موضوعی بسیار مهم و جهت بخش و بیداری آموز و حرکت آفرین است. این رشته به صورت تحقیق و تحلیل باید یکی از درسهای اساسی حوزه ها باشد و متخصّصانی و مدرّسانی داشته باشد. بسیاری از متفکّران و مصلحان اسلامی, مایه های عمده تفکر و اقدام خویش را از شناخت تحلیلی تاریخ اسلام و حرکتهای اسلامی گرفته اند. مطهّری نیز از همین رده متفکّران بود. او در سخنرانیها و نوشته های خویش, شناخت مستند و تحلیلی خویش را از تاریخ و تسلّط خود را بر بهره گیری از منطق حوادث نشان داده است.

12. اطّلاع از احوال عالمان

مطالعه احوال عالمان گذشته و آگاه شدن از چگونگی حال آنان: زهد, تقوی, پشتکار, انسانیّت, عظمت و دیگر صفات برجسته آنان, در سازندگیِ روح, اثری عظیم دارد. طلاب جوان نباید از این منبع عظیم انرژی و نیروی روحی غافل باشند. فواید بسیار دیگری نیز از مطالعه کتابهای زندگانی عالمان بزرگ به دست می آید, که همه ٌ آنها, به گونه ای در وسعت دهی به معلومات و قوام بخشی به شخصیّت طالب علمانِ جوان مؤثر است. از آثار مطهّری پیداست که او از احوال عالمان, بویژه سلسله های آنان, در طبقات استادی و شاگردی و نقل و حمل مشعل علم و آگاهی, آگاه بوده است.

13. خوی علمی

عالمان راستین همواره در صدد آموختنند و اندوختن, (مَنهُومانِ لایَشْبَعَان…) دو گرسنه هیچ گاه سیر نمی شوند: یکی گرسنه علم و دیگری گرسنه مال. شهید مطهّری, به صورتی عجیب درصدد بود تا با آگاهان دیگر تماس گیرد و از اندیشه ها با خبر گردد. او بویژه علاقه داشت که در میان دانشگاهیان و روشنفکران متجدّد, و مولّفان و مترجمان خارج از حوزه کسانی باشند که معلومات آنان برای او قابل استفاده باشد, با ایشان ارتباط یابد و استفاده کند و در ضمن به آنان چیزهایی بیاموزد. یکبار در این باره از خود این جانب کمک خواست و من آنچه را ایشان می خواست و منظور داشت عملی کردم56. و این چگونگی باید برای اُسوه جویان ملاکی مهم به شمار آید. من به حضور محترم طلاّب جوان بر توجّه به این امر تأکید می کنم.57

از عرضه کارهای علمی خود نیز بر کسانی که به آنان اعتقاد داشت و آنان را در خور می دید ابایی نداشت, بلکه بدین کار اقدام می کرد. همچنین به رایزنی و مشورت درباره برخی بحثها و طرحهای علمی و تحقیقی که به نظرش می رسید, یا می خواست بدان دست یازد, یا بدان دست یازیده بود, اهمیّت می داد, و این کار را می کرد.

هنگامی که من, (حماسه غدیر), بخش مدخل را نوشتم به ایشان دادم تا مرور کنند و نظر بدهند. و ایشان چنین کردند. ایشان نیز در مورد برخی از کارهایشان مایل بودند که این بنده مرور کند و اگر چیزی به نظرش می رسد بگوید و گاه چنین می شد, از جمله در مورد کتاب (خدمات متقابل اسلام و ایران) (چاپ دوم).

14. حریّت فکری و شهامت اصلاحی

دردآشنایی, روشن بینی, آرمانخواهی و اصلاح طلبی, انسان را حُرّ و آزاد و با شهامت بار می آورد. انسانِ دردآشنای روشن بینِ آرمانخواهِ اصلاح طلب, نخست می کوشد تا خود را اسیر هیچ قیدوبندی نکند, و در دام عنوانی, مقامی, وظیفه ای و درآمدی گرفتاری نشود. این چنین کسی سپس آنچه را دید و دانست و درک کرد می گوید. هم درست می فهمد و هم با شهامت ابراز می دارد.

نمونه روحیّه یاد شده در بالا, در مرحوم مطهّری نیز بود. یک اثر از آثار این واقعیّت, مقاله پربار و بلند و آگاه کنند و حریّت نشان ایشان است با عنوانِ (مشکل اساسی در سازمان روحانیّت). و این نمونه ای است از آن که گفتیم: (اَلرّائِدُ لایَکذِبُ أهلَه). طلاّب جوان (که اگر امیدی به حوزه هست به دلیل وجود آنان و خودسازی و آگاهی طلبی متعهّدانه و زمانمدار آنان است) باید با این مقاله و این مقوله (یعنی: اصلاح حوزه ها و تصفیه روحانیت و ایجاد تشکیلات صحیح در آن) به طور کامل و جدّی و تکلیفی آشنا گردند و آن مقاله را بخوانند و برای عملی ساختن پیشنهادهای آن فکر کنند و گامهای مناسب بردارند. وَالتّوفیق مِنَ اللّهِ تَعالی, والتَّأییدُ مِنْ بَقیّتةِ بَینَ عِبادِهِ وَذَخیرَتِهِ فی بِلادِهِ.

15. شناخت اقتصاد زمان و توجّه به امر حیاتی عدالت اجتماعی.

ییکی از نقطه های اوج در ادراک و تعهد شهید مطهری, نظریات اوست درباره اقتصاد. گوشه ای نشستن, و تحت تأثیرهای گوناگون سرمایه داران متکاثر و مُتْرَف و مُسرِف قرار گرفتن, و این همه ظلم و تفاوت را پذیرفتن, و استخوان طبقات محروم را خرد شده دیدن و دم بر نیاوردن و نگفتن و ننوشتن, از ساحت تعهّد و اندیشه این عالم آگاه به دور بود, بسیار به دور. مطهّری با توجّه پیدا کردن به مسائل جدید و شناختن جهان نو و ماهیّت سرمایه و کار در این جهان, نشان داد که عالمی است آگاه از (حوادث واقعه), نه انسانی غرق در (وقایع سابقه). مطهرّی با فرق گذاشتن میان (کارگر) در دنیای جدیدِ (صنعت), با (اجیر) در دنیای قدیمِ (خدمت), فهماند که زمان را, بشریّت را, مسائل را, تحوّلات اجتماعی را, درک می کند, خردمند است و خردور, عاقل است و بصیر, مرزبان است و با عاطفه, شریف است و انسان, مطهّری به نام طرفداری از برخی امور… موجب منزوی گشتن اسلام و متّهم شدن فقه اسلامی به نداشتن کتابی و بابی درباره (عدالت اجتماعی) نمی گشت و به طاغوتان مالی نمی گرایید و به بیش تر خرد شدنِ استخوان محرومین کمک نمی کرد و به فراوان تر دوشیدن و مکیدن این زالویان,

مردم محروم را, مدد نمی رسانید. و این بود آن که گفتیم: (اَلرّائِدُ لایَکذِبُ أهْلَه).

اکنون بر طلاّب جوانی که روزی عالم و مبلّغ و مدیر اجتماع زنده اسلامی می گردند, واجب است این گونه آگاهیها را به خوبی دریابند و شم زنده زمانی پیدا کنند و از غرق شدن در کتاب و درس, به صورتی که با واقعیّاتِ زمان و زندگی بیگانه گردند, به سختی بپرهیزند و بفهمند که وقتی مطهّری, از فقیه بزرگ, مرحوم آسید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه فقهی) نقل می کند که, می توان بر ابواب فقه بابهایی دیگر افزود, چه منظوری دارد, می خواهد کدام مرز جامعه را پاس دارد و کدام بُعد متحرّک اسلام و فقه اسلام را نشان دهد. این مطالب را به خوبی درک کنند و خود را و خرد خود را تسلیم متحجّران واقع نبین و واپس روانِ زمان نشناس نسازند. و توجّه داشته باشند که اسلام منهای عدالت اجتماعی و منهای مبارزه با استضعاف و تبعیض, نه دین خدا است و نه فقه آل محمد(ص) است و نه قابل دفاع است و نه قادر بر بقا, با این که دین خدا تا قیام قیامت باقی است. و اسلام منادی دفاع از محرومان است نه محرومیت آفرینان.

جالب توجه است که در احادیث, از امام علی(ع) رسیده است:

(مَن زادَ عِلمُهُ عَلی عَقلِه, کانَ وَبالاً عَلَیه.)58

عالمی که علمش بیش از فهمش باشد, بدفرجام است و بدبخت.

این تعلیم بیدارگر, برای کوبیدن عالمان ساده اندیش, کم خرد, بسته ذهن, بی تجربه, زمان نشناس و کم عقل و مرتجع است. این حدیث بیان نفی ارزش, بلکه بیان زیانبخشی و صدمه رسانی عالمان و واعظان ومدرّسان و فقیهانی است که سالهایی چند را در کنج مدارس و لای کتابها و در حوزه های درس خارج گذرانده اند, درس خارج دیده اند و گفته اند و مبانی و اصطلاحات را فرا گرفته اند و از این جهت قوی شده اند, لیکن در جهت داشتن عقل زمانی و کسب کردن آگاهی اجتماعی, سیاسی, اقتصادی, عملی, عصری و نسلی گامی برنداشته و کوششی نکرده اند. این گونه کسان, در هر مقام, مایه افت کردن اسلام, انحطاط یافتن جامعه اسلامی, عملی ناشدن و عده های انقلابی, رکود پذیری حرکتهای مردمی و جمودگرایی جهشهای اصلاحی و آرمانیند. اینانند که علمشان مایه و بال (بیچارگی و بدفرجامی) است و علمشان و اطلاعات و استحضارشان بدفرجام است, هم برای خودشان, هم برای طلاّب, هم برای جامعه, هم برای تاریخ و هم برای انقلاب و اسلام, زیرا که از دست اینان و تشخیصهای بسته ذهنانه و موضع گیریهای رکودآفرین اینان, برجامعه و تاریخ و نسل و عصر و اسلام و ارزشها, مصیبتها خواهد رفت و زیان ها خواهد رسید… وَلا حولَ ولا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ العَلیّ العظیم.

در هر صورت, آنچه یاد شد یکی از نقطه های مهم بیداری آفرینی است در طلاّب جوان, تا بکوشند که علاوه بر علم حوزه ای و عقل کتابی, از علم محیطی و عقل حیاتی (در شعبه های گوناگون آن) نیز برخوردار باشند و این علم و عقل را نیز از طریقهایی که دارد کسب کنند و به معلومات, همواره به چشم (کمّی) ننگرند و به معلوماتِ (کیفی) نیز بها دهند و تنها کمیّت تحصیلات و معلومات کسان و استادان و مدرّسان و مربّیان, آنان را مرعوب یا مجذوب نسازد, بلکه به کیفیّت معلومات و درسها و دریافتها و عقلها و شناختها نیز به شایستگی توجّه نمایند و به سختی و سرسختی با بسته ذهنی و محدود اندیشی بستیزند و خود بسته ذهن و محدود اندیش بار نیایند. عقل نعمت بزرگ خداست و اجلّ از آن است که انسان آن را در وجود خود زندانی کند, به هر نامی که باشد.

دراین جا لازم است یاد کنم که شهید مطهری به حوزه بسیار علاقه مند بود و طلاب را بسیار دوست می داشت و به آنان احترام می گذاشت. آنچه هم در مقاله یاد شده نوشته است از سر درد و درک و دیده و درایت است و از باب (اَلرّائِدُ لایَکذِب…), نه از جهتی دیگر و به دلیلی دیگر. یادم هست که مدتی پیش از شهادتش می فرمود:

(می خواهم به قم بروم و به کار تدریس حوزه ای دست زنم و به تربیت طلاّب بپردازم… و بقیه کتابهایم را مرتّب کنم و به چاپ برسانم…).

13. اِشراف در مرزبانی

اکنون که به پایان این مقال نزدیک شدیم, و برخی خصوصیات شهید مطهّری را, از جمله به منظور اُسوه جویی و اُسوه یابی طلاّب جوان, یاد کردیم, من نمی توانم از یاد کرد موضوع دیگری چشم بر بندم.

در پیش یاد شد که شهید مطهّری (حضور اجتماعی) داشت, تعهّدها و تکلیفها را بسیاری را خوب می شناخت, دنبال انجام دادنِ تکلیف بود و از سختی و دشواری آنها نمی هراسید. احساس مسؤولیت او را وا می داشت تا مانند یک برجبان مراقب به همه سوی جامعه نظر بیفکند و نابسامانیهای فکری و اعتقادی و فرهنگی جامعه را تا آن جا که در آن روزگار در امکان او بود, و چنانکه تشخیص می داد به سامان آورد. او از نوشتن حواشی بر کتاب (روش رئالیسم), و نوشتن مقاله (کتابسوزی در ایران و مصر) و رد این موضوع ورساله (مسئله حجاب) گرفته, تا دفاع از تحریف مقاصد عرفانی در شعر فارسی, یا مقاله نویسی برای مجله (زن روزِ) آن روز, و تا پاسخ گویی به فیلم خائنانه و مرموز و مبتنی بر کذب و تزویرِ (محلّل), در همه جا و همه جا, از روی اعتقاد و مسؤولیت, و درک وظیفه و اقدام به وظیفه, قلم می زد و کار می کرد و حضور داشت.

مگر نه این است که عالم دینی راستین و آگاه, مرزبان روحی جامعه و پاسدار باروی اعتقادات است؟ و مگر برای مرزبان مسؤول فرق می کند که (تانکی) مجهّز حمله کند, یا بچه ای تیری بیندازد, در هر مورد دفاع وظیفه است.

انسانی که می نشیند و مطالب علمی و فلسفی دقیق را بررسی می کند بر حسب قاعده نباید ملتفت شود که فیلمی ضدّ اسلامی, ضدّ اخلاقی, دروغ و مرموز به نام (محلّل) به دست تهیه کننده ای… ساخته شده و به نمایش درآمده است, یا مقالاتی انحرافی در فلان مجلّه کذایی درج گشته است… تا پاسخ دهد. امّا مطهّری بیدار بود, متوجّه بود, مسؤول بود, متعهّد بود, زندگی و مردم را می دید و می شناخت, از بیرون حوزه که مقصد اصلی, حفظ آن است نیز آگاه بود و نه تنها (درس خارج) خوانده بود که (خارج درس) هم خوانده بود. و این بیداری و دیده بانی و دیده وری او را به خروش وا می داشت و به اقدام.

همین جا جای یاد کردن این نکته اخلاقی و تربیتی و تأثیری و اجتماعی مهم نیز هست که او انحراف زدایی و پاسخ گویی و چاره جویی را با جنجال و هوچی گری و عوام آشوبی همراه نمی کرد, بلکه می نشست, فکر می کرد. کتاب می خواند, سند می یافت, تنظیم می نمود و آن گاه پاسخی متین و مقاله ای کوبنده و محکم می نوشت و آن رخنه را می بست. و بدین گونه او مرابط (مرزبان) بود, در ثَغْر شیطان, یعنی جاهایی که شیطان و پیروان شیطان از آن جاها حمله می کنند. مرابطه و مرزبانی در ثغر شیطان و در برابر شیطان, از اوصافی است که در احادیث, درباره عالمان آگاه و متعهّد رسیده است.

14. یادی از مرزبانان

خوشبختانه در تاریخ (روحانیّت شیعه), چهره هایی عظیم, که هر یک می توانند برای اُمّتی اُسوه باشند, فراوان ظهور کرده اند. طلاّب جوان می باید با مطالعه در احوال آنان و شناخت درست زندگی آنان, در افق همّت خویش نمونه هایی قرار دهند و به سوی آن افق حرکت کنند. در همین 120 سال اخیر (1300 1420ق) نیز چه بسیار کسانی, در رده مرزبانان و مُرابطان بزرگ داشته ایم, اینان می توانند, از نظر قوام اندیشه ای, ارزش و جودی و حضور تکلیفی, هر کدام از جهتی و نظر به رسالتی, نمونه و اُسوه باشند.

من در این جا, 30 تن از این گونه بزرگان و اُسوگان را برای توجّه و تبرّک یاد می کنم و نام می برم:

1. میر حامد حسین نیشابوری هندی (م:1306ق).

2. میرزا محمد حسن شیرازی (م:1312ق).

3. سید جمال الدّین اسدآبادی ( م:1314ق).

4. حاج آقا رضا همدانی (م:1322ق).

5. حاج شیخ فضل اللّه نوری (م:1327 ق).

6. آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانی (م:1329ق).

7. میرزا محمّد تقی شیرازی (م:1338ق).

8. شیخ محمّد خیابانی (م:1338ق).

9. شیخ محمّد جواد بلاغی (م:1352ق).

10.سیّد موسی زَرآبادی قزوینی (م:1353ق).

11. سیّد حسن صدر کاظمی (م:1354ق).

12. میرزا محمد حسن نائینی (م:1355ق).

13. سید حسن مدرس (م:1356ق)

14. سیّد ابوالحسن اصفهانی (م:1365ق).

15. میرزا مهدی اصفهانی (خراسانی) (م:1365ق).

16. حاج آقا حسین طباطبائی قمی (م:1366ق).

17. سیّد محمّد تقی خوانساری (م: 1371ق).

18. شیخ محمّد حسین کاشف الغطا (م:1373ق).

19. سیّد عبدالحسین شرف الدّین (م: 1377ق).

20. حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی (م:1340ش).

21. سیّد ابوالقاسم کاشانی (م:1340ش).

22. سیّد هبةُ الدّین شهرستانی 0م:1386ق).

23 . شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (م:1346ش).

24. شیخ آقا بزرگ تهرانی (م:1389ق).

25. علاّمه امینی (م:1390ق)

26. سیّد محمد طالقانی (م:1399ق).

27. علاّمه طباطبائی (م:1402ق).

28. محمّد تقی شریعتی مزینانی (م:1366ش).

29. پرفسور عبدالجواد فلاطوری (م:1375ش).

30. علاّمه جعفری (م:1377ش).

15. آرمانخواهی در عینیّت

پس از آنچه گفته شد باید یاد کنیم که مقصود اصلی, از این همه تأکید, بر ایجاد زمینه های پرورش و سازندگی در حوزه ها چیست؟ چرا این تأکید به این صورت درباره دیگر بخشهای اجتماع مطرح نمی شود؟ البته همه جامعه لازم است رو به صلاحِ انسانی و فلاح اسلامی حرکت کنند, اما نظری که به حوزه ها هست نظر دیگری است.

واقع این است که بسیاری از متفکّران مذهبی, که صلاح و اصلاح جامعه ها,به ویژه جامعه های اسلامی و جامعه ایران را, در حاکمیّت مذهب تشخیص داده اند.59 به حوزه ها اهمیت بسیار می دهند. آنچه هم که می گویند و می نویسند و پیشنهاد می کنند, به دلیل همین اهمیّت دادن است. این متفکّران (چه جامعه شناس آنان و چه غیر جامعه شناس به حسب اصطلاح), معتقدند که باید در جامعه, مذهب با ابعاد عمیق و وسیع آن حاکم گردد و باید این کار به دست آگاهان مذهبی تحقق یابد. و این آگاهان باید آگاهانی باشند زاهد و ساده زی و وارسته از مطامع و به دور از تمتّع خواهی و رفاهجویی, این نظریّه درست است و برای احدی قابل خدشه نیست. در این نظریّه چهار جزء اخذ شده است:

1. حاکمیّت مذهبی.

2. با همه ابعاد.

3. به دست آگاهان.

4. به شرط زهد و وارستگی در آنان.

و آیا با دید مذهبی, در کجای این چهار بخش می توان تردید کرد؟ لیکن مسأله ای که هست و بسیار مهم و حیاتی است این است:

1. که همه ابعاد مذهب اخذ گردد, نه بخشهایی از آن, قرآن کریم با تمام آیات برنامه مدیریّت اجتماع باشد نه با برخی آیات. احوال عملی پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) نیز به حساب آید, نهج البلاغه مغفول نباشد; عدالت اجتماعی اسلامی و (قسط قرآنی) طرح ریزی و اجرا گردد.

2. این که در این حاکمیّت, آگاهانه باز فکرِ زمانشاسِ حیات آزمونِ واقع گرای انساندوست دردآشنای عدالت پرورِ ستم ستیز, دست اندرکار باشند, چه کار نظری و تدوینی و چه کار عملی و اجرایی.

3. زهد و ساده زیستی دولتمردان و مُجریان حاکمیّت اسلامی(چه روحانی و چه غیر روحانی بویژه روحانی) و همطراز بودن زندگی آنان با پایین ترین قشر جامعه و محروم ترین مردم, جزءِ اصول باشد و در عمل دیده شود.

و چون حوزه, مدّعی است که آگاهان ماییم, به خوبی روشن می شود که بار حوزه در این راه چقدر سنگین است و به منزل رساندن این بار چقدر سخت و مشکل. امروز جهان با صدها مکتب و هزاران متفکّر و انساندوست و اندیشمند و مصلح و حقوقدان و انقلابی و ایدئولوگ, ناظر ما و جامعه ماست. اکنون آیا با توجّه به این امور و واقعیّات, بدون اصلاحات بنیادین, در حوزه, بدون بها دادن به عنصر درک و شناخت و… می توان بی دغدغه خاطر, این توقّع را از حوزه موجود داشت, و او را در این کار موفّق دید؟ اینها مسائلی است که مسلمان متعهّد نمی تواند نسبت به آنها بی تفاوت باشد و بی تفاوت ماند!

این پیگیریها چنانکه آشنایان و آگاهان می دانند همه و همه, برای این است که آرمان منظور از حوزه, عینیّت یابد و حوزه اییان, در این قرن پرآشوب و در کنار این بشریّت متلاطم, بتوانند رسالت خود را به عنوان وارثان جریان انبیایی تاریخ ادا کنند. و این هدف بزرگ و مقدس جز با داشتن و پروردن انسانهای بزرگ, بزرگ عقل, بزرگ روح, بلند طبع و زهد پیشه, تحقّق نخواهد یافت.

امرزو جامعه ما جامعه ای پیشرفته نیست. ما از نظر فرهنگی, اخلاقی, هنری, اقتصادی, صنعتی, و… آیا در چه حدّی قرار داریم؟ آنچه مایه نگرانی عمیقِ دینی و تکلیفی و تاریخی و انقلابی است این است وگرنه بجز احساس مسؤولیّت چیزی نیست, پروای چیزی نه و علاقه به چیزی نیز نه. امید که خدای بزرگ, رحمت و توفیق خویش را از مردم ما دریغ ندارد و وعاء مشیّت مطلقه, این تداوم رحمت و توفیق را برای ما بخواهد.

وَلاحَولَ وَلاقُوّة اِلاّ بِاللّهِ العَلیّ العظیم

وَالسَّلامُ عَلی مَن یَخدِمُ الحَقَّ لِذاتِ الحَق, وَیَسعی لا قامَةِ القِسْطِ وَالعَدل.

مقالات مرتبط:

آفاق فکری برون حوزه ای شهید مطهری بخش اول

آفاق فکری برون حوزه ای شهید مطهری بخش دوم

پی نوشتها:

44. اکنون که بیست سال از شهادت شهید بزرگوار مطهّری می گذرد, آثار بسیاری از این عالم و متفکر بزرگ به چاپ رسیده است, از جمله چند اثر ارزنده درباره موضوعات فلسفه اسلامی.

45. هجرت الی التکلیف, کاری بود که این بنده نیز آن را وظیفه دانست و انجام داد; یعنی از مزایای حوزه ای چشم پوشید و راهی تهران گشت و بنابر تکلیف, به محیطهای فرهنگی و روشنفکری متعارف پا نهاد و در چند مؤسسه نشر مذهبی و غیر مذهبی وارد شد و در چند حوزه مهم مطبوعاتی و فکری و فرهنگی, که در دوران طاغوت, با نامها و هدفهای مختلف کار می کردند و تأثیر می گذاشتند, نفوذ کرد و با افراد و گروههایی متفاوت از طیفهای مختلف علمی و هنری و ادبی و دانشگاهی و روشنفکری و مرامی آشنا و نزدیک گشت و به تعبیر مثنوی: (جفت بدحالان و خوشحالان شد) و در پاسداشت فکر دینی و معارف اسلامی وحقایق شیعی و تبیین مبانی انقلابی هر جا که امکان چنین تبیینی بود) با قلم و سخن, ادای وظیفه کرد… و در فرصتهایی مناسب, تعالی اندیشه اسلامی را روشن ساخت. هجرت الی التکلیف شهید مطهری از حوزه قم بودبه تهران و هجرت الی التکلیف این جانب از حوزه مشهد به تهران.

46. یکی از دوستان که مدیر مؤسسه مطبوعاتی بود که سالها مرحوم مطهری با آن مؤسسه همکاری داشت, می گفت:

(بسیار می شد که مرحوم مطهری تلفن می کرد و می گفت: (در روزنامه خوانده که فلان مؤسسه نشر, یا فلان ناشر (از انواع ناشران و مؤسسه های گوناگون نشر) کتابی به این نام منتشر کرده است, آن را برای من بخرید.)

و من تعجب می کردم که یک عالم دینی, این گونه کتابها را می خواهد چه کند؟

47. باید توجه داشت که این اظهار نظر مربوط به 20 سال پیش است. البته در آن روزگار نیز, استثناهایی وجود داشت که آثاری ارزنده پدید آید. و در این روزگار, خوشبختانه نویسندگانی با ذوق و با استعداد و مایه ور در میان طلاب و عالمان جوان حوزه ها به هم رسیده اند که امید است راه خود را هر چه استوارتر بپویند و بپیمایند و بر حجم میراث افتخارآمیز فرهنگ اسلام بیفزایند و آثارشان چونان مشعلی فروزان فرا راه اجتماعات قرار گیرد. ان شاء اللّه تعالی.

48. مکتب تفکیک, مکتب با صلابت و عظیم معارفی خراسان است. مکتبی علمی روشمند, با پرباری و غنایی ژرف, برگرفته از حقایق و معارف قرآن کریم و حدیث شریف (یعنی حقایق مستقیم و غیرمستقیم وحی) این مکتب, نظام شناختی قرآن و وحی را, از مکاتب فلسفی و مشارب عرفانی جدا می داند و موارد (انطباق) را عام نمی داند و موارد (تطبیق) و (تأویل) را, به دلیل عقل و نقل نمی پذیرد.

شرحی مختصر در معرفی این مکتب (و 900 مسأله مهم علمی و فلسفی وعرفانی و کلامی و تاریخی وتاریخ تمدنی, که از نظر (مکتب تفکیک) باید از نو مورد رسیدگی علمی و پژوهشی عمیق قرار گیرد) در کتاب (مکتب تفکیک) آمده است, با حوصله و تأمل و با دید علمی ملاحظه شود.

چنانکه از واژه (تفکیک) پیداست, این مکتب, فلسفه را نفی نمی کند و به ارزش کاربردی آن در جای خود و در حد خود توجه دارد و بر ضرورت تعلیم و تعلّم آن برای مستعدّان تأکیدمی ورزد و به مدرّسان و مؤلّفان و استادان فلسفه در هر محیط احترام می گزارده و اصحاب آن خود, فلسفه دان و فلسفه گو و فلسفه نویسند (حتی فلسفه اجتهادی و انتقادی, نه تنها تقلیدی و تکراری) بلکه این مکتب (تطبیق)ها و (تأویل)های ناروا و ناهمگون با تعالیم وحیانی را که فضای معارف قرآنی و شناختهای وحیانی را در هم می ریزند و موجب (تحریف معنوی) می شوند درست نمی داند و فلسفی فهمی (قرآن کریم) یا عرفانی فهمی کتاب الهی و معارف اوصیایی را پروشی علمی و در خور نمی شمارد. این مکتب می گوید, باید قرآن کریم خالص فهمی شود و تعقّل به روش قرآنی باشد, و استقلال و استغنای نظام معارف وحیانی محفوظ بماند و به فاصله شناختی و سلوکی (الهیات الهی و الهیات بشری) توجّه عمیق شود و از آیات و احادیث مهمّی که بر این شناخت خالص تأکید کرده و از غیر آن پرهیز داده اند غفلت نشود.

ر.ک: (الحیاة), ج2 باب ششم.

49. مجلّه (راهنمای کتاب), سال چهارم, شماره نهم894/ 901.

50. یا می توان در تعریف این دو کتاب چنین گفت: (نهج البلاغه, تبلور اعلای تعالیم اسلام است در ساختن جامعه, با نظر به افراد و صحیفه سجادیّه, تبلور اعلای تعالیم اسلام است در ساختن افراد با نظر به جامعه.) و روشن است که (ساختن فرد) و (ساختن جامعه) از هم جدا نیست.

51. (سیری در نهج البلاغه), مقدمه.

52 . در باره نهج البلاغه (این کهکشان عظیم و منظومه عجیب) و شناخت بیش تری از این کتاب, خواندن کتاب (کلام جاوید) را به علاقه مندان, بویژه جوانان از طلاب و دانشجویان یادآوری می کنم. چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

53. سوره (ذاریات), آیه های 15 17.

54. (وهل الإیمان إلا الحبُّ والبُغض [فی اللّه]) حدیث امام صادق(ع). (سفینة البحار), ج201/1, چاپ سنگی.

55. از نجیب کاشانی.

56. رابطه دوستانه این جانب با شهید مطهری عمیق و استوار بود. یکبار ایشان به من گفت:

(با این که من از شما چند سال زودتر به تهران آمده ام (تاریخ آمدن این جانب به تهران, خرداد ماه 1345 شمسی است), لیکن به اندازه شما با طیفهای مختلف روشنفکری تماس نیافته ام. می خواهم تماسم را با برخی از روشنفکران بیشتر کنم. شما برای این کار اقدام کنید) (عبارات به تقریبِ نزدیک به اصل).

من, به رعایت تناسب, نخست مرحوم دکتر حمید عنایت را در نظر گرفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. دکتر عنایت از این امر استقبال کرد و چندتن را شبی در منزل خویش به شام دعوت کرد. بنده و شهید مطهری هم رفتیم و ایشان و حاضران با هم آشنا شدند. من دیگر فرصت حضور در آن جلساتِ بخصوص را پیدا نکردم. بعدها روزی دکتر عنایت گفت:

آقای مطهّری حدود یکسال درجلسات ما حاضر شدند. حاضران ازایشان درباره فلسفه اسلامی (از جمله مطالب شرح منظومه سبزواری) سؤال و استفاده می کردند و ایشان مباحثی از فلسفه غرب را با ما در میان می گذاشتند.)

از جمله مهمانان آن شب که به یادم مانده است, مرحوم منوچهر بزرگمهر بود.

57. البته با حفظ تعهّد و تدیّن و تأثیرگذاری و افق گستری, نه گونه هایی دیگر که به انفعال شناختی و اندیشداری و عملی و موضعی منجر گردد. از این رو, طلاّب و فضلایی مناسب است به این گونه تماسها در هر جا و به هر شکل بپردازند که مراحلی از خودسازی را گذرانده باشند و مایه هایی قوی و کافی از (معارف الهی) و (محکمات اسلامی) به دست آورده باشند و به مرتبه ای از استقلال و استغنا دراندیشه دینی و شناختهای قرآنی دست یافته باشند.

58. (غُرر الحکم)283/.

59. باید دانست که این متفکران, درباره (حاکمیت مذهب) در قرن بیستم مسیحی و پانزدهم اسلامی, در جهان پرمسأله معاصر, دیدی دارند و به روشنی قائلند که به تجربه و تأمل بسیار, در مسائل حیات انسانی و فلسفه سیاسی و نظام تربیتی و مبانی اقتصادی و اخلاق اداری اسلامی مبتنی است و آنان از همان روش دم می زنند و از آن دفاع می کنند و خود را مسؤول چیزهای دیگر و روشهای دیگر, در صورتی که دچار ضعف, یا نقصی باشد, نمی شمارند و کلیات روش یاد شده, در نوشته های آنان آمده است. بنابراین, اگر به فرض به کسی ظلم شد, یا هتک رفت, یا از کسانی محرومیتی بر طرف نشد, یا چیزهایی دیگر از عملکردها… روا نیست. به آنان پرخاش کنند, یا از آنان بدی به دل راه دهند, که این همان است که شما گفتید و نوشتید و با شور و التهاب از آن دم زدید, زیرا که معلوم است چنین چیزها, همانهایی نیست که آنان گفته اند و نوشته اند و با شور و التهاب از آنها دم زده اند. عرض کردم که آنان کلیات مقاصد و آرمانهای خود را در ترسیم یک حاکمیت مترقی و آگاهانه و عدالت گستر مذهبی, در خلال نوشته ها و آثار خویش یاد کرده اند, باید مورد تأمل قرار گیرد….

اکنون و به هنگام تجدید نظری گذرا در این نوشتار, خوانندگان جویای حقایق را رجوع می دهم به دو کتاب (الحیاة), تألیف مشترک, بویژه جلد سوم تا ششم و رساله (گزارش الحیاة, جلد سوم, تا ششم), کتاب (کلام جاودانه), کتاب (قیام جاودانه), مقاله (تعریف عدالت از زبان امام صادق(ع)) (مجله نقد و نظر سال سوم, شماره دوم و سوم, بهار و تابستان 1376), مقاله (احکام دین و اهداف دین) (مجلّه نقد و نظر, سال اول, شماره اول, زمستان )1373, و (نامه یازدهم) (مجله آینه پژوهش, سال چهارم, شماره ششم, فروردین اردیبهشت 1373, شماره مسلسل 24).


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است