در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، اسماعیلی، اسماعیل ؛


رویارویی حق و باطل در فرهنگ قرآن

از مسأل مهمی که در نظریه کثرت گرایی مورد توجه قرار می گیرد این است که هیچ حق ناب و بی قید و جامعی در جهان وجود ندارد همان گونه هیچ امری باطل مطلق نمی تواند باشد. بر این اساس همه دینها آمیخته ای از حق و باطل هستند و هیچ یک از ادیان موجود در جهان و یا دست کم هیچ یک از ادیان آسمانی بر کنار از این قاعده نیست همه آنها حق هستند و با باطل آمیخته. یکی از این روشنفکران خام اندیش و پندارگرا می نویسد:

(نه تشیع اسلام خالص و حق محض است و نه تسنن)گرچه پیروان این دو طریقه هر کدام در حق خود چنان رایی دارند) نه اشعریت حق مطلق است و نه اعتزالیت نه فقه مالکی نه فقه جعفری نه تفسیر فخر رازی و نه تفسیر طباطبأی نه زیدیه و نه وهابیه.

نه همه مسلمانان در خداشناسی و پرستششان عادی و بری از شرکند و نه همه مسیحیان درک دینی شان شرک آلود است. دنیا را هویتهای ناخالص پرکرده و چنان نیست که یک سو حق صریح خالص نشسته باشد و سوی دیگر ناحق غلیظ خالص... اصحاب هر فرقه مجازند که همچنان بر طریقه خود بمانند....)28

گرچه این دسته از مدعیان روشنفکری از این که به روشنی به (نسبیت حق و باطل) اعتراف کنند سرباز می زنند ولی واقعیت این است که اساس پلورالیزم بر همین نسبی بودن حقیقت استوار است و بانی پلورالیسم دینی جان هیگ که بیش تر روشنفکران غرب زده در جهان سوم اندیشه ها و دیدگاههای او را دستمایه کار خود قرار می دهند و تلاش می ورزند با گواه آوردن از متنهای ادبی و عرفانی و گاه از آیات و روایات دیدگاه اسلام را همسو و هماهنگ پلورالیزم هیگ 29 بنمایانند و همو به روشنی می گوید:

)هیچ یک از ادیان حق مطلق نیستند و هر کدام به طور نسبی بهره ای از حق دارند.)30

این در حالی است که حق و باطل در فرهنگ قرآن روی در روی یکدیگرند و درگیری حق و باطل که عالی ترین شکل آن در مبارزه پی گیرانه و همه گاهی پیامبران الهی با باطل مداران و ستم پیشگانی چون: فرعون نمرود شداد ابوجهل ابولهب و... به چشم می خورد در جای جای قرآن از آن یاد شده است. قرآن مجید از دین الهی به عنوان دین حق یاد می کند و می فرماید:

(هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون.)31

اوست خدایی که رسول خود[ محمد مصطفی(ص] (را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم برتری دهد هر چند مشرکان و کافران ناخشنود باشند.

و در آیه دیگر در مورد کسانی که ایمان به خدا و روز جزا ندارند و از آیین نادرست پیروی می کنند می فرماید:

(... ولایدینون دین الحق.)32

و به دین حق نمی گروند.

خداوند در قرآن مجید ضمن آن که دین حق را تنها دین خدا معرفی می کند و با جمله هایی چون: (یکون الدین لله)33 و (مخلصین له الدین)34 و (یدخلون فی دین الله افواجا)35 دین حق را باز می شناساند از آیینهای طاغوتی به عنوان دین باطل یاد می کند و به روشنی یادآور می شود: دینی که مشرکان و بت پرستان به آن باور دارند و مردم را بدان می خوانند باطل است:

(ذلک بان الله هو الحق وان مایدعون من دونه هو الباطل.)36

این بدان خاطر است که خداوند حق است و هر چه جز او خوانند باطل است.

همچنین قرآن مجید از آیین فرعون که مردم را از پیروی از حضرت موسی پرهیز می داد و می گفت: من ترس آن دارم که موسی دین شما را دگر کند37 و فسادی در زمین به وجود آورد و آیین پادشاه مصر در داستان حضرت یوسف(ع)38 به عنوان دین باطل یاد می کند.

بنابراین حق و باطل و کفر و ایمان در فرهنگ اسلام به عنوان دو جریان رو در رو و با یکدیگر همیشه درگیرند و این دو جریان مرزهای روشن و پیروان هر یک از حق و باطل ویژگیهایی دارند.

البته در گروه حق هیچ یک از حق مداران حق ندارد خود را حق ناب و بی آمیغ و دیگری را باطل بداند. این که پیغمبر اکرم فرموده است: (اختلاف امتی رحمه)39 ناظر به این است که بر مدار حق و عقاید صحیح اختلافهای جزئی سبب خارج شدن از حق نمی شود.

بحث در این است: شماری از روشنفکرنماها اسلام را که کامل ترین دین است و پیامبر(ص) را هم که (ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی)40 حق مطلق نمی دانند و معارف ناب آن را آمیخته ای از حق و باطل می انگارند و شگفت این که برای این پندار خام خود به سخن حضرت امیر(ع) هم تمسک می جویند و از آن استفاده می کنند که حق مطلق و باطل مطلق نداریم:

(فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل لانقطعت عنه السن المعاندین ولکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنا لک یستوی الشیطان علی اولیأه و ینجوا الذین سبقت لهم من الله الحسنی.)41

پس اگر باطل با حق در نیامیزد حقیقت جو آن را شناسد و داند; و اگر حق به باطل پوشیده نگردد دشمنان را مجال طعنه زدن نماند لیکن اندکی از این و آن گیرند تا به هم درآمیزد و شیطان فرصت یابد و حیلت برانگیزد تا بر دوستان خود چیره شود و از راهشان به در برد اما آن را که لطف حق دریافته باشد نجات یابد و راه حق را به سر برد.

اینان از این فراز بلند خام اندیشانه استفاده کرده اند: (هیچ کس حق مطلق و یا باطل مطلق نیست.)42 و در اساس حق مطلق و باطل مطلق در عرصه دین و دینداری معنی ندارد! و حال آن که همان گونه که از ظاهر کلام امام(ع) هم استفاده می شود سخن این نیست که حق خالص و یا باطل خالص وجود ندارد بلکه سخن در این است که در حوزه اسلامی و در میان پیروان آن گاه اختلاف پدید می آید و این اختلافها از آن جا سرچشمه می گیرد که در اثر هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی دشمنیها حق و باطل درهم می آمیزد و بازشناسی و جداسازی آنها دشوار می شود و شیطان انسانهای ضعیف را از راه به در می برد و به انحراف می کشاند.

اگر آن گونه که اینان می گویند هیچ کس حق مطلق نباشد باید رسول اکرم(ص) علی و دیگر أمه(ع) هم حق مطلق نباشند! و حال آن که بی گمان معصومان(ع) حق مطلق هستند و در گفتار و کردار و سیره آن بزرگواران باطل راه ندارد و آیین مقدس اسلام را که آن بزرگواران بر مردم عرضه کرده اند بر کنار و بری از هرگونه باطل است.

البته ممکن است افراد و یا آیینهای باطل بهره ای هم از حق داشته باشند ولی این به معنای نسبی بودن حق نیست; زیرا بهره ای که باطل از حق می برد اندک است. کسانی که اسیر نفس و شیطان هستند برای آن که باطل خود را خوب جلوه دهند آن را باحق در می آمیزند و در لابه لای جستارهای حق عرضه می کنند و در حقیقت به گفته شهید مطهری آنها از نیروی حق برای پیشبرد هدفهای خود و ضربه زدن به حق بهره می برند و ابزار شیطان همیشه حق درآمیخته شده با باطل است و باطلی است که لباس حق پوشیده است.43

دین حق یا ادیان حق

چنانکه گفتیم اساس پلورالیزم دینی بر تکثرگرایی استوار است و بیش تر باورمندان به آن اصل بسیار بودن دین را امری خدشه ناپذیر و بی چون وچرا می گیرند و همزمان تلاش می ورزند که ثابت کنند همه دینها هم بر حق هستند و هیچ فرقی نمی کند هر دینی چه الهی و چه غیرالهی دین حق است. با این حال هیچ یک از آنها حق ناب و به دور از باطل هم نیستند بلکه در حقیقت همه ادیان آمیخته ای از حق و باطل هستند.44

برابر این باور و اندیشه باور و پیروی از هر آیین و دینی به گونه مساوی انسان را به سعادت و رستگاری می رساند45 و حال آن که در منطق اسلام و قرآن برابر سخنان روشن و بی گمان که در دست است آیینها و دینها نداریم دین حق یکی بیش تر نمی تواند باشد و غیر آن هر چه هست باطل است. زیرا دین که عبارت است از: (مجموعه عقاید اخلاق قانونها و آیینهایی که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد) از چند حال خارج نیست یا از سوی خداوند است و به دستور و وحی خداوند سامان یافته که حق است و در غیر این صورت باطل خواهد بود; چرا که خداوند تنها حق است و هر چیزی که به خداوند نسبت داده شده باشد حق است و هر چیزی که از او نباشد باطل خواهد بود 46 ارأه دین تنها در شان ذات اقدس الهی است و قرآن با عبارتهای گوناگون بر آن گواه: (یکون الدین کله لله)47 (مخلصین له الدین)48 (یدخلون فی دین الله افواجا).49

ملاصدرا فیلسوف نامدار به روشنی یادآور می شود: دین حق در هر زمانی یکی بیش تر نمی تواند باشد و با اشاره به این که همه پیامبران در باب حادث بودن جهان بر یک نظرند می نویسد:

(لان قاطبه اهل الحق والموحدین فی کل دهر و زمان لهم دین واحد و مسلک واحد فی ارکان العقیده و اصول الدین واصول المبدا و المعاد و رجوع الکل الیه سبحانه. الاتری ان ادیان الانبیإ کلهم و الاولیإ صلوات الله علیهم واحد لاخلاف ینقل فیهم بینهم فی شیء من اصول المعارف واحوال المبدا والمعاد.)50

زیرا همه اهل حق و یکتاپرستان در هر زمان یک دین بیش تر ندارند و در ارکان مسأل اعتقادی و اصول دین و اصول مبدا و معاد روش یگانه ای دارند و برگشت همه آنها به سوی خدای سبحان است. آیا نمی بینید که تمام دینهای پیامبران و اولیإ که درود خداوند بر همه آنان باد یکی است و در هیچ یک از اصول معارف دینی و احوال مبدا و معاد اختلافی از آنان نقل نشده است.

در نگاه ملاصدرا هیچ گاه حق بسیار و انبوه نمی تواند باشد. پیامبران الهی همگی حلقه های یک زنجیر بوده و در هر عصر و زمانی مردم را به سوی دین حق فرا می خوانده اند.

در منطق قرآن دینها و آیینهای گوناگون نداریم و کلمه (ادیان) به صورت جمع در هیج جای قرآن به کار نرفته و در همه جا (دین) به صورت مفرد آمده است.

استاد شهید مطهری با اشاره به این که در جهان بینی اسلامی دین همیشه و همه گاه یک گونه است می نویسد:

(قرآن کریم با اصرار و ابرام این مطلب را تاکید می کند که دین در همه منطقه ها و جامعه ها و در همه دوره ها و زمانها یکی بیش نیست. از نظر قرآن ادیان (به صورت جمع) وجود نداشته دین (به صورت مفرد) وجود داشته است. همه پیامبران به یک دین و یک راه و یک مقصد اصلی دعوت می کرده اند:

(شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک وما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین ولاتفرقوا فیه....)51

(برای شما از دین همان را تشریع کرد که قبلا به نوح توصیه شده بود. به علاوه قسمتی که به تو[ ای پیغمبر] وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه شد که دین را به پا دارید و در آن پراکنده نشوید....)

آیاتی از قرآن که دلالت می کنند دین در همه زمانها و در همه منطقه ها و در زبان همه پیامبران راستین الهی یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع تفاوت نقص و کمال است فراوان است.)52

در جای دیگری شهید مطهری مساله یکی بودن دین حق را برابر فطرت و ندای طبیعت روحانی بشر می داند و با اشاره به این آیه شریفه:

(فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها)53 که دین را فطری بشر معرفی می کند و از پیامبر اکرم(ص) می خواهد که توجه خویش را به سوی دین پاک و فطری که خدا مردم را بر آن آفریده ثابت نگهدارد می نویسد:

(مگر بشر چندگونه فطرت و سرشت و طبیعت می تواند داشته باشد؟ این که دین از اول تا آخر جهان یکی است و وابستگی با فطرت و سرشت بشر دارد که آن نیز بیش از یکی نمی تواند باشد رازی بزرگ و فلسفه ای شکوهمند در دل خود دارد و تصور خاصی درباره تکامل به ما می دهد.)54

گفتیم که برخلاف پندار باورمندان پلورالیسم دین حق چندین و چندتا نیست و در فرهنگ اسلام از آغاز تا انجام جهان تنها یک دین حق بیش تر نیست و آن اسلام است که همه پیامبران الهی انسان را به پذیرش و پیروی از آن دعوت کرده اند:

(شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک وماوصینا به ابراهیم و موسی و عیسی.)55

خداوند برای شما دینی قرار داد که پیش از این به نوح سفارش شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز سفارش کردیم.

در نزد خداوند دین حقی که همه پیامبران به آن فرا خوانده اند اسلام است:

(ان الدین عند الله الاسلام.)56

دین در نزد خدا اسلام است.

و یا درباره حضرت ابراهیم و آیینی که او مردمان را به آن فرا می خواند می فرماید:

(ما کان ابراهیم یهودیا ولانصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما.)57

ابراهیم(ع) نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه او مسلمانی پاک و حق جو بود.

و یا در مورد حضرت یعقوب و فرزندان او و سفارش وی به آنها می فرماید:

(یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا وانتم مسلمون.)58

ای فرزندان! خداوند برای شما دین انتخاب کرده است و شما جز به آیین اسلام نمیرید.

و یا در آیه دیگری خطاب به ابراهیم می فرماید:

(اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین.)59

وهنگامی که خداوند به او[ ابراهیم] گفت: اسلام بیاور گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم.

استاد شهید با تاکید بر یکی بودن دین حق و با اشاره به این که در منطق قرآن نام این دین حق اسلام است می نویسد:

(قرآن کریم که دین خدا را از آدم تا خاتم یک جریان پیوسته معرفی می کند نه چند تا یک نام روی آن می گذارد و آن (اسلام) است. البته مقصود این نیست که در همه دوره ها دین خدا با این نام خوانده می شده است و با این نام در میان مردم معروف بوده است بلکه مقصود این است که حقیقت دین دارای ماهیتی است که بهترین معرف آن لفظ اسلام است.)60

شماری گفته اند: دین (اسلام) که همه پیامبران به آن فرا می خوانده اند دین اسلام و شریعت حضرت محمد(ص) نیست بلکه در این آیات معنای لغوی (اسلام) همانا تسلیم شدن در برابر حق مراد است. بر این اساس تسلیم شدن در برابر خدا جوهره ای است که در همه ادیان وجود دارد.61

پس همه آنها حق هستند و پیروی از همه آنها صحیح است.

استاد شهید در پاسخ به این شبهه می نویسد:

(اگر گفته شود که مراد از اسلام خصوص دین ما نیست بلکه منظور تسلیم خدا شدن است.

پاسخ این است که: البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است; ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان شکل آن همان دین گرانمایه ای است که به دست حضرت خاتم الانبیإ(ص) ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق می گردد و بس. به عبارت دیگر لازمه تسلیم خدا شدن پذیرفتن دستورهای اوست و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است.)62

استاد شهید با اشاره به دیدگاههای کسانی همانند: جرج جرداق نویسنده کتاب معروف: (الامام علی) و جبران خلیل جبران از نویسندگان معروف مسیحی لبنانی که به پلورالیزم عقیده دارند و گفته اند:

(برای انسان کافی است که خدا را بپرستد و به یکی از ادیان آسمانی که از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد دستورهای آن را به کار بندد شکل دستورها چندان اهمیتی ندارد. حضرت مسیح هم پیغمبر است حضرت محمد(ص) هم پیغمبر است. اگر طبق آیین مسیح عمل کنیم و هفته ای یک بار به کلیسا برویم صحیح است و اگر هم طبق آیین حضرت خاتم الانبیإ عمل کنیم و هر روزی پنج بار نماز بگذاریم درست است.)63

می نویسد:

(ولی ما این ایده را باطل می دانیم. درست است که در دین اکراه و اجباری نیست (لا اکراه فی الدین)64 ولی این سخن به این معنی نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده مردم موظف بوده اند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فراگیرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبیإ رسیده است. در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید باید از دستورات دین او راهنمایی بجوید قرآن کریم می فرماید:

(ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخره من الخاسرین.)65

وهر کس غیر از اسلام دینی بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود.)66

دین یکی شرایع گوناگون

از دیدگاه اسلام دین همواره یکی است و همه پیامبران الهی انسان را به یک دین دعوت می کرده اند و هیچ اختلافی هم بین آنان نبوده است. با این حال هر پیغمبری شریعتی مخصوص به خود داشته است که گاهی با شریعتهای دیگر پیامبران فرق داشته است و این هیچ ناسازگاری با هماهنگی آنان در دعوت به دین واحد ندارد; زیرا اختلاف در شرایع از نوع اختلافهای فرعی و جزئی است که برابر نیازها زمان و مکان وجود داشته است و این هیچ زیانی به یکی بودن آنها وارد نمی سازد.

باورمندان به پلورالیزم غربی و شماری از مدعیان روشنفکری چندگانگی شرایع را بیش تر با گوناگونی ادیان و بسیاری آنها درهم آمیخته اند و انگاشته اند: گوناگونی شریعتهای پیامبران ناشی از بسیاری ادیان است. آنها با یادآوری این نکته: (ناسانی شرایع برخاسته از تجلیهای گونه گون خداوند است) تلاش کرده اند ثابت کنند: بسیار بودن ادیان امر طبیعی و همه آنها در چهارچوبه دریافت بشر از دین و تجلی حق بر بشر درخور تفسیر است و در نهایت همه دین حق به شمار می روند و در مسیر هدایت انسان فرقی بین آنها نیست.67

استاد شهید مطهری با تاکید بر این که دین حق همواره یکی بیش نیست در مورد اختلاف شرایع پیامبران می نویسد:

(البته پیامبران در پاره ای از قوانین و شرایع با یکدیگر اختلاف داشته اند. قرآن در عین این که دین را واحد می داند اختلاف شرایع و قوانین را در پاره ای از مسأل می پذیرد. در سوره مأده آیه 48 می گوید: (لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا) برای هر کدام (هر قوم و امت) یک راه ورود و یک طریقه خاص قرار دادیم. ولی از آن جا که اصول فکری و اصول عملی که پیامبران به آن دعوت می کرده اند یکی بوده و همه آنان مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف دعوت می کرده اند. اختلاف شرایع و قوانین جزئی در جوهر و ماهیت این راه که نامش در منطق قرآن اسلام است تاثیری نداشته است.)68

بر این اساس اختلاف شرایع با یکدیگر به هیچ روی به معنای بسیار بودن ادیان نیست بلکه بیانگر ناسانیهایی است که در برنامه هر پیغمبری به طور طبیعی و برابر نیازهای زمان و مکان وجود داشته است و از این روی گوناگونی و اختلاف شریعتها در مسأل فرعی و جزئی است نه در مسأل اصولی و ماهوی.

استاد شهید مطهری فلسفه گوناگونی شرایع را حرکت تکاملی انسان می داند:

(این که قرآن با اصرار زیاد دین را یکی می داند و فقط به یک شاهراه قأل است و اختلاف شرایع و قوانین را مربوط به خطوط فرعی می داند مبتنی بر این اصل فلسفی است. بشر در مسیر تکاملی خود مانند قافله ای است که در راهی و به سوی مقصد معینی حرکت می کند ولی راه را نمی داند هر چند یک بار به کسی برخورد می کند که راه را می داند و با نشانیهایی که از او می گیرد ده ها کیلومتر راه را طی می کند تا می رسد به جأی که باز نیازمند راهنمای جدید است. بانشانی گرفتن از او افق دیگری برایش روشن می شود و ده ها کیلومتر دیگر را با علاماتی که گرفته طی می کند تا تدریجا خود قابلیت بیش تری برای فراگیری پیدا می کند و می رسد به شخصی که (نقشه کلی) راه را از او می گیرد و برای همیشه با در دست داشتن آن نقشه از راهنمای جدید بی نیاز می گردد.)69

اسلام به منزله قانون اساسی

این نکته درخور توجه است که ناسانی ماهوی شریعت اسلام با شرایع پیشین بیش تر بر می گردد به برنامه و قانون. شریعتهای پیامبران پیشین مانند: موسی عیسی و ابراهیم برنامه هایی بوده اند برای جلوگیری از کژرویها و گرایشهای نادرست و با اجرای آن برنامه ها در یک زمان و چهارچوبه ویژه زیاده رویها و کندرویها را به مرز تعدیل بازگردانند. روشن است که برای جلوگیری از تندرویها یا کندرویها و انحرافها به برنامه ای نیاز است. شرایع انبیای پیشین همه برنامه هایی بودند که آنها برای بازگرداندن امتهای خویش به مرز تعادل و صراط مستقیم انجام می گرفته است; ولی شریعت اسلام و رسالت حضرت محمد(ص) از این جهت با همه شریعتهای گذشته فرق دارد. شریعت اسلام از نوع قانون است نه برنامه. اسلام قانون اساسی بشر است که اصول و چهارچوبه کلی هدایت انسان و سعادت وی را پایندان است. پس به طور طبیعی بسان شرایع پیشین ویژه یک زمان و با یک سرزمین و جامعه نیست بلکه برای همه بشر در هر زمان و مکانی قانون سعادت آفرین دارد.70

در نگاه شهید مطهری ناسانی شریعتها و برنامه های هدایتی آنان از گونه ناسانی کلاسهای آموزشی یک مدرسه است. وقتی دانش آموزی به کلاس بالاتر می رود به طور طبیعی به مسألی بر می خورد که در کلاسهای پایین تر که سالهای قبل گذرانده از آنها خبری نبود و در اساس فهم و برداشت و دید وی نسبت به گزاره هایی که در سالهای پیش آموخته است چه بسا دگرگون می گردد. هر مدرسه و هر آموزگاری برنامه های آموزشی و مواد درسی ویژه دارند با این حال همه آن آموزشها در راستای هم و هماهنگ و کامل کننده یکدیگرند ولی با هم فرق دارند. برنامه های آموزشی انبیإ و شریعتهای آنان در حقیقت از نوع ناسانی و فرق کلاسهای بالاتر با کلاسهای پایین تر است. از باب مثال مهم ترین اصلی که همه پیامبران بشر را به آن فرا خوانده اند اصل توحید است ولی همچنان که دانش ریاضی که از دانشهای پایه و اساسی مراکز آموزشی است مرحله و مرتبه های گوناگون دارد ریاضی که در کلاسهای راهنمایی تدریس می شود برای دانش آموزان دبستانی قابل فهم نیست و همین گونه ریاضیاتی که در دبیرستان تدریس می شود برای دوره راهنمایی و دانشگاه برای دبیرستان دشوار و نامفهوم است اصل توحید هم درجه ها و مرتبه هایی دارد. توحیدی که یک فرد عامی می فهمد با فهمی که یک عارف از توحید دارد یکی نیست. از امام سجاد(ع) در مورد توحید پرسیده شد امام(ع) فرمود:

(ان الله عزوجل علم انه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالی قل هو الله احد والآیات من سوره الحدید الی قوله (وهو علیم بذات الصدور). فمن رام ورإ ذلک فقد هلک.)71

خدای سبحان چون می دانست که در آخر الزمان انسانهایی ژرف اندیش و تیز بین می آیند سوره (قل هو الله احد) و آیه های آغاز سوره حدید تا جمله (وهو علیم بذات الصدور)72 را فرو فرستاد. پس هر کس غیر از این جوید هلاک می گردد.

شهید مطهری با اشاره به ناسانی توحید می نویسد:

(بدیهی است که آیات اول سوره (حدید) و آخر سوره (حشر) و سوره (قل هو الله احد) برای بشر چند هزار سال پیش بلکه بشر هزار سال پیش قابل هضم نبوده است. تنها افراد معدودی از اهل توحید خود را به عمق این آیات نزدیک می نمایند....)73

بنابراین گوناگونی شرایع پیامبران الهی در برنامه آموزشی و دادن نشانی و آدرس است که هر یک از آنان برابر نیازهای زمان و زمینه های موجود و توان و استعداد و شعور پیروان خود برای سعادت و کامیابی برنامه داده است. این زنجیره هدایت در فرجام به مرحله ای رسید که وقتی جامعه انسانی شایستگی و استعداد لازم را برای دریافت پیام و هدایت به گونه خوش آیند پیدا کرد برنامه ای کلی و جامع برای رسیدن به کمال ارأه شده به گونه ای که دیگر نیازی به راهنمای جدید نبود; از این روی خداوند اسلام را آخرین دین قرارداد زیرا این دین از هر جهت در عالی ترین شکل ممکن رشد و بالندگی انسان و جامعه های انسانی را میسر می سازد و آنان را در میسر سعادت و فلاح قرار می دهد.

ناسازگاری تکثرگرایی با وحی

اعتقاد به این که پیامبران الهی از راه (وحی) با ریشه و مبدا هستی پیوند می خورند و مجموعه حکمها قانونها و دستورهای خداوند را از راه وحی دریافت می کنند اصلی است خدشه ناپذیر و ثابت شده در اسلام. در قرآن مجید کلمه (وحی) بارها به کار رفته است. چگونگی به کاربردن آن در آیات گوناگون و نیز موارد کاربرد به روشنی بیانگر آن است که از دید قرآن (وحی) تنها برای انسان نیست بلکه در همه پدیدگان و آفریدگان دست کم در پدیدگان زنده به کار می رود.75 البته به همان نسبت که آفریدگان بر حسب تکامل و بهره مندی از حیات و هدایت گوناگونند وحی نیز درجه های گوناگون پیدا می کند. عالی ترین درجه و شکل وحی همان وحی اصطلاحی است که به پیامبران الهی می شود. آنچه امروز به عنوان (کتابهای آسمانی) قانونها و آیینهای خداوند وجود دارد نتیجه وحی است و از سوی خداوند به وسیله جبرئیل وحی شده است.76 در حقیقت پیامبران الهی در درجه ای از کمال هستند که از جانب خداوند برای دریافت این گونه آگاهی از جهان غیب برگزیده شده اند و آنها شایستگی کافی برای دریافت وحی را دارند.

بنابراین در اسلام و بلکه در تمام ادیان الهی و آسمانی مساله وحی پذیرفته شده است. در این صورت اگر آن گونه که پلورالیستها می گویند: برای سعادت انسان و رفتن او به بهشت همین مقدار بسنده باشد که هر فردی خود را از توجه به خود بر کند و به حق متوجه سازد و به اصطلاح (تجربه دینی) و دریافت هر فردی را از حقیقت مجهول گوهر دین بدانیم و همه این دریافتهای ناهمگون و گاه ناسازگار را هم صحیح و حق به شمار آوریم و برای به حقیقت پیوستن دینداری و سعادت کافی بدانیم دیگر جایی برای پذیرش وجود وحی و فرشته ای به نام جبرئیل و در نتیجه مجموعه ای به نام (کلام خدا) باقی نمی ماند و پای بندی به هیچ یک از آنها ضرورت و بلکه لزومی ندارد! به دیگر سخن پلورالیزم دینی با مفهوم وحی ناسازگار است.77

مدعیان روشنفکری و باورمندان به لیبرالیسم و رواج دهندگان اندیشه پلورالیستی به شیوه غربی در سالهای پسین بسیار تلاش ورزیده اند که مساله وحی را به گونه ای توجیه و تفسیر و روشنگری کنند که با اندیشه های پلورالیستی و برداشت آنان از دین باوری هماهنگ و سازگار باشد. از شرح و تفسیرهایی که آنان بیش تر از وحی ارأه می دهند این گونه استفاده می شود که (وحی) چیزی جز دریافت تجربه دینی نیست و تجربه دینی هم محدود به انسانهای ویژه نیست همه انسانها چنین دریافتی را از حقیقت دارند.78. در مورد پیامبران(ع) هم چیزی بیش از همین نبوده است. بر این اساس اصلا وحی به معنای مصطلح در نزد مسلمانان مسیحیان یهودیان و... آورنده وحی به نام جبرئیل نمی تواند وجود داشته باشد:

(هر یک از انبیا خطی که یافته است با امت خود در میان نهاده است و این بهره ها متفاوت بوده است.)79

برابر این سخن آنچه پیامبران الهی به مردم ابلاغ کرده اند در حقیقت مکاشفه شخصی و دریافت و برداشت آنان از حقیقت بوده است; از این روی هر یک از آنان برابر ذوق و سلیقه و زمان و مکانی که می زیسته است به گونه ای تجربه و برداشت کرده و همان را هم به امت خویش ابلاغ کرده است.80

البته همان گونه که شهید مطهری به روشنی بیان کرده حقیقت وحی چندان شناخته شده نیست: (وهیچ کس نمی تواند ادعا کند که من می توانم حقیقت این کار را تشریح بکنم.)81 ولی این مقدار نیز روشن و یقینی است که آنچه به عنوان (دین) و معارف دینی پیامبران الهی برای انسانها آورده اند همان حقایقی است که بی هیچ جابه جایی و دگرگونی فرشته وحی بر آنان عرضه داشته است و آنان هم مامور بوده اند همان سخن وحی را بی کم وکاست به مردم برسانند. چنین باوری در همه ادیان الهی پذیرفته شده است. اگر کسی نگرش پلورالیستی و تکثرگرا را در عرصه دین درست بداند ناگزیر باید وحی را (اگر آن را قبول داشته باشد) در محدوده تجربه دینی و دست بالا گونه ای مکاشفه تفسیر کند و آن را به گونه همسان در یک یک انسانها ساری و جاری بداند و به طور طبیعی چنین تجربه هایی بیانگر حق محض هم نمی توانند باشند.

پیامدهای پلورالیزم دینی

پلورالیزم به معنای تکثرگرایی و چندین و چندتا دانستن ادیان بر حق چنانکه متکلم آمریکایی جان هیگ و هواداران اندیشه وی در کشورهای اسلامی می گویند افزون بر این که سبب به شک و گمان افتادن در دین می شود و به این جا می انجامد که هیچ دین و اعتقاد جزمی و یقینی وجود نداشته باشد; زیرا در تفکر پلورالیستی به هیچ روی برابر بودن معرفت دینی با واقع امکان ندارد و هیچ معرفت دینی حتی ارکان و اصول اعتقادی ادیان نمی توانند قطعی و یقینی باشند و با وحی نیز سازگاری دارد و... پیامدهای دیگری هم دارد که پای بندی به آنها به هیچ روی ممکن نیست و نه تنها یک فرد مسلمان که هیچ فرد دین باوری نمی تواند بدانها گردن نهد و پای بند باشد. اکنون در این جا پاره ای از این پیامدها را به گونه ای کوتاه و گذرا از نظر می گذرانیم:

1-اعتقاد به پلورالیزم دینی ممکن نبودن دین و عقاید حق را در پی دارد; زیرا پای بندی به حق بودن هر دینی ناگزیر باطل بودن ادیان دیگر را در پی دارد و فرض آن است که از دیدگاه پلورالیزم همه ادیان بر حق هستند! در مثل مسیحیت را حق می داند و مسیحیت هر دینی غیرخود را مردود می شمارد پس لازمه بر حق دانستن دین مسیحیت آن است که دینها و آیینهای دیگر همه باطل باشند. بویژه اگر پلورالیزم دینی را آن گونه که هیگ می گوید به ادیان غیرالهی و مکتبهای مادی مانند: کمونیست گسترش دهیم و بگوییم همه ادیان و عقاید و مکتبهای اعتقادی موجود الهی و غیرالهی همه بر حق هستند. این مساله نمود بیش تری می یابد.

2-هر دینی اصول و ارکان اعتقادی روشنی دارد که به حقیقت پیوستن قوام آن دین به همان اصول و ارکان بستگی دارد. در اسلام اعتقاد به نبوت خاصه و رسالت حضرت محمد(ص) رکن اساسی است و اسلام بدون آن معنی ندارد. در حالی که لازمه پذیرش پلورالیزم آن است که در اساس اعتقاد به اصولی همانند: نبوت خاصه و یا اصل امامت که قوام تشیع به آن است ضرورتی ندارد. همین که فردی خدا را قبول داشت و کلی نبوت را پذیرفت کافی است. البته این در صورتی است که تکثرگرایی را در محدوده ادیان الهی بدانیم و گرنه اگر دامنه آن را به همه ادیان و مکتبهای موجود در جهان گسترش دهیم که دیگر روشن است و به طور کلی اعتقاد به توحید و معاد و نبوت عامه هم موردی ندارد و فردی می تواند بدون اعتقاد به اینها و با اعتقاد به یکی از مذهبهای بدوی و مشرک اهل بهشت شود!

3-پای بندی به پلورالیزم دینی در نهایت به جدا دانستن دین از حوزه عمل می انجامد و به طور طبیعی سر از مرجئه گری و نوعی قلندری و صوفی گری در می آورد که برابر آموزه های روشن اسلام امری باطل و مردود است.

4-هر دینی یک سلسله نیایشها و عبادتهای ویژه به خود دارد که در هیات و شکل خاصی انجام می گیرند. لازمه پذیرش پلورالیزم آن است که هیات ویژه ای برای عبادتها و نیایشها باور نداشته باشیم. فرد پلورالیست باید خدا را پرستش کند ولی ناگزیر به نگهداشت شکل خاصی نیست و هرگونه که خدا را پرستش و کارهای عبادی خود را انجام دهد کافی است در مثل اگر نماز بگزارد یاروزه بگیرد یا بسان مسیحیان کارهای عبادی خود را انجام دهد و یا بسان راجه ها و جوکهای هندی نیایش کند کافی است.

چنین انگاری در مورد پرستش خداوند باطل است و به هیچ روی هدف واقعی از پرستش خداوند را بر نمی آورد و به طور طبیعی هر دینی عبادت خداوند را جز در هیات و شکلی که خود آن دین برای عبادت معین کرده است درست نمی داند.

5-هر دینی احکام آیینهای ویژه خود را در زوایای گوناگون فردی و اجتماعی دارد که عمل به آنها پای بندی به آنها را برای پیروان خویش لازم می شمارد.

در مثل در پاره ای از آیینها و مسلکها و دینهای تحریف شده از نوشیدن شراب بازداشته نشده یا از خوردن گوشت خوک جلوگیری نشده است. در حالی که در اسلام نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک حرام است. حال اگر بر اساس پلورالیزم همه این دینها با گوناگونی آیینها و حکمها و قانونها بر حق باشند و پیروی از هر یک از آنها موجب رستگاری باشد لازم می آید که در احکام و آیینها ناسازگاری به وجود آید و فرد پلورالیست هر کدام را عمل کند کافی باشد. از نظر وی نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک هم حرام و ممنوع و سبب تباهی باشد و هم نباشد!

6-باور به پلورالیزم دینی باور به توحید و شرک است و این تناقض است. زیرا اگر دین اسلام و مسیحیت را در کنار هم و در یک ردیف آن گونه که لازمه باور به پلورالیزم است صحیح بدانیم معنای آن این می شود که هم تثلیث را که در مسیحیت تحریف شده رواج یافته صحیح بدانیم و هم توحید را که رکن و اساس اسلام است.

به دیگر سخن پیامد باور به پلورالیزم آن است که هم معتقد به توحید باشیم و هم نباشیم و به همان میزان که توحید را مهم و صحیح می دانیم شرک و تثلیث مسیحیت تحریف شده را هم صحیح و درست بدانیم!

7-اعتقاد به پلورالیزم دینی سکولاریزم و جدایی دین از سیاست را در پی دارد و دست کم از دیدگاه اسلام که دین کامل و جامع است و برای همه شوون زندگی و زوایای انسان برنامه دارد و دخالت در سیاست و اداره جامعه بخشی از آموزه های آن است چنین چیزی پذیرفته نیست.

8-لازمه اعتقاد به پلورالیزم نسبیت اخلاق است. یعنی از باور به پلورالیزم لازم می آید افزون بر عقاید و احکام ارزشها هم نسبی باشند و هیچ ارزش اخلاقی مطلقی وجود نداشته باشد.

9-در نهایت لازمه تکثرگرایی نوعی بی دینی است و این گرایش و باور سر از اباحی گری در می آورد; زیرا اگر دین را این قدر کم رنگ کردیم و گفتیم: تنها اعتقاد آن هم به هر مکتب و آیینی برای سعادت بشر و وارد شدن به بهشت کافی است در حقیقت از موضع دین جواز بی دینی را صادر کرده ایم.

یادآوری: گاهی شماری از روشنفکران و نویسندگان با اشاره به نکته اشتراکها و همانندیهای آیین مسیحی و یهودی با اسلام و معدل گیری این که همه آنها در اصل گوهر دین و ارکان اعتقادی با هم هماهنگی و یکرنگی دارند تلاش می ورزند در کنار اسلام آنها را هم حق قلمداد کنند و بگویند: حق متکثر است و آنها هم بر حق هستند ولی نخست آن که باید توجه داشت دین مسیحی و یهودی کنونی فاصله زیادی با اصل دین مسیحی و یهودی دارند. دین مسیحی و یهودی تحریف شده و تحریف گران محتوای آنها را به کلی تغییر داده اند و کتابهای تورات و انجیل آکنده از تحریفهاست و با این حساب نمی توان آنها را همسنگ با اسلام قرار داد.

دو دیگر لازمه باورمندی به دین مسیحی و یهودی غیرتحریف شده ایمان به حضرت محمد(ص) و شریعت اسلام است و این امر به روشنی از آموزه های دینی و قرآن مجید استفاده می شود. در حقیقت مسیحی و یهودی واقعی کسی است که به آیین اسلام ایمان آورد و به بشارت تورات و انجیل عمل کند. بر همین اساس قرآن مجید با این که پیامبران الهی را یک جریان پیوسته معرفی می کند و همه را تایید کننده و بشارت دهنده یکدیگر می داند مسیحیان و یهودیان باورمند به دین مسیحی و یهودی تحریف شده و شرک آلود را کافر می داند و از صراط حق و رستگاری به دور.

مقالات مرتبط:

پلورالیزم دینی در نگاه شهید مطهری بخش اول

پی نوشت ها:

28-مجله (کیان) شماره 12/36.

29-همان/.2.

30-فلسفه دین) جان هیگ ترجمه بهزاد سالکی/267 انتشارات بین المللی الهدی.

31-سوره (توبه) آیه 33

32-همان آیه 29.

33-سوره (بقره) آیه 193.

34-سوره (اعراف) آیه 29.

35-سوره (نصر) آیه 2.

36-سوره (حج) آیه 62.

37-سوره (غافر) آیه 26.

38-سوره (یوسف) آیه 76.

39-عوالی اللئالی) ابن ابی جمهور احسأی ج286/1 نشر مطبعه السید الشهدإ(ع) قم.

40-سوره (نجم) آیه 2 3.

41-نهج البلاغه) خطبه 50.

42-روزنامه (توس) 77/6/11.

43-مجموعه آثار استاد شهید مطهری) ج440/3.

44-مجله (کیان) شماره 6/36.

45-همان 4 10.

46-شریعت در آینه معرفت) عبدالله جوادی آملی97/.

47-سوره (انفال) آیه 39.

48-سوره (اعراف) آیه 29.

49-سوره (نصر) آیه 2.

50-اسفار اربعه) ج205/5.

51-سوره (شوری) آیه 13.

52-مجموعه آثار شهید مطهری) ج 357/2.

53-سوره (روم) آیه 30.

54-شش مقاله) مرتضی مطهری مقاله ختم نبوت83/.

55-سوره (شوری) آیه 13.

56-سوره (آل عمران) آیه 19.

57-همان آیه 67.

58-سوره (بقره) آیه 132.

59-همان آیه 131.

60-جهان بینی اسلامی) مرتضی مطهری166. در قرآن مجید در آیات بسیاری کلمه (اسلام) به کار رفته و نشان دهنده آن است که تسلیم در برابر حق و آیین انبیا که همگی آنها به یک حق و حقیقت فرا می خوانده اند اسلام است که اکنون به طور کامل تنها در شریعت محمد(ص) جلوه گر است. ر.ک: سوره (نسإ) آیه ;12 (سوره) مأده آیه ;111 سوره (نمل) آیه 31. و در روایتی از قول امام صادق(ع) آمده که فرمود: (ان الحنیفیه هی الاسلام) دین توحیدی تنها اسلام است. ر.ک: (بحارالانوار) ج281/2.

61-روزنامه (جامعه) ;77/6/4 مجله (کیان) شماره 36/11.

62-مجموعه آثار شهید مطهری) ج277/1.

63-همان ج 275/1 276.

64-سوره (بقره) آیه 256.

65-سوره (آل عمران) آیه 85.

66-مجموعه آثار شهید مطهری) ج277/1.

67-مجله (کیان) شماره 6/36.

68-شش مقاله)81/ 82.

69-همان85/.

70-همان 85 88.

71-اصول کافی) ج91/1 آخوندی.

72-شش مقاله)82/.

73-سوره (حدید) آیه 6.

74-شش مقاله)82/.

75-وحی و نبوت) مرتضی مطهری142/.

76-همان

77-مجله (معرفت) شماره16/22.

78-فلسفه دین) / 131 161.

79-کتاب نقد) شماره 216/4.

80-مجله (کیان) شماره 504/36.

81-مجموعه آثار شهید مطهری) ج;352/4 401 415.

 

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است