در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: اتحاد اسلامی؛ در نگاه استاد شهید آیةالله مطهری (ره) (نامه جامعه :: دی 1387 - شماره52) ، ربانی گلپایگانی، علی ؛


تحول و تجدد در کلام اسلامی

در کلام اسلامی از آغاز تا کنون تحول های کمی و کیفی بسیاری رخ داده است، چنان که این فرایند پس از این نیز ادامه خواهد یافت. این تحولات اسباب و علل گوناگونی داشته است، که آرا و اندیشه های فلسفی و علمی و رخدادهای سیاسی و اجتماعی از اسباب و علل محوری آنها به شمار می رود. چه اینکه پاره ای از تحولات نیز ریشه در برداشت های متفاوت از متون دینی داشته است که از روش های مختلف تفسیری نشأت گرفته است. تحویل قبله مسلمین از بیت المقدس به کعبه معظمه سبب طرح بحث امتناع نسخ از سوی یهود گردید. رحلت پیامبر اکرم(ص) زمینه ساز مطرح شدن بحث خلافت و امامت به عنوان مسئله ای جدی و مورد ابتلای مسلمانان شد. ماجرای حکمیت زمینه ظهور خوارج و بحث درباره حکم مرتکبان کبایر گردید. روش استبدادی حاکمان اموی و توجیه آن با استناد به قضا و قدر الهی، سبب مطرح شدن بحث های جدی درباره جبر و اختیار و قضا و قدر الهی گردید و به پیدایش دیدگاه های متفاوت جبرانگاری مطلق، تفویض و انکار قدر، نظریه کسب و امربین الامرین انجامید البته، بحث درباره قضا و قدر الهی پیش از امویان نیز مطرح بود، ولی چنانکه اشاره شد، سیاست اموی موجب توسعه و تشدید آن گردید.

بدون شک، آمیزش مسلمانان با پیروان دیگر مکاتب و ادیان، بیش از آن ترجمه آثار فلسفی و علمی یونان، روم، ایران، هند و اقوام و ملتهای دیگر به زبان عربی در طرح مسایل یا شبهات جدید مؤثر بوده است. چنان که موضع گیریهای متکلمان اسلامی در برابر این آراء در کتاب های کلامی گویای این واقعیت است. بحث هایی که متکلمان اسلامی در متون کلامی خود درباره معرفت شناسی و امور عامه فلسفه مانند جواهر و اعراض، علت و معلول، واجب و ممکن، حادث و قدیم و... مطرح کرده اند از این قبیل است. یعنی این بحث ها تحت تأثیر اندیشه های فلسفی در علم کلام مطرح شده است و متکلمان خواسته اند موضع خود را درباره این مباحث که در سرنوشت مسایل کلامی تأثیرگذار است روشن سازند.

اما این تحولات را کلام جدید نام ننهاده اند. در عصر جدید، پس از تحولاتی که در جهان غرب در حوزه های فلسفه و علوم و عرصه فرهنگ، سیاست و اجتماع رخ داد، و از طرفی، در اثر سفرهای سیاحتی و بازرگانی مسلمانان به کشورهای اروپایی و بالعکس، و نیز روابط سیاسی، و تهاجم نظامی استعمار غرب به برخی از کشورهای اسلامی و سلطه سیاسی بر برخی دیگر، افکار و اندیشه های جدید غربی در زمینه های یاد شده در

(صفحه 63)

سرزمین های اسلامی راه یافت و چالش هایی را که در دنیای غرب برای الهیات مسیحی فراهم ساخته بود، برای کلام اسلامی نیز فراهم ساخت. آن چه بر شدت این بحران می افزود این بود که جهان اسلام به دلیل سیاست های استبدادی و انحرافی از کاروان تمدن علمی عقب مانده بود، در چنین شرایطی تفکر فلسفی و علمی نوین غرب که صبغه امانیستی و دنیاگرایانه داشت، و پیش از این الهیات مسیحی را با چالش روبرو کرده بود، برای کلام اسلامی چالشی مضاعف داشت. چرا که از پیشرفت علمی و صنعتی خود برای حقانیت ایده های امانیستی و مادی اش شاهد می آورد و عقب ماندگی جهان اسلام را از نظر علم و تکنولوژی دلیل بر ناکار آمدی آموزه ها و تعالیم دینی می شمرد. تمدن جدید علمی که شالوده ای امانیستی داشت، در عرصه سیاسی با دو چهره سوسیالیستی و لیبرالیستی نمایان گردید. یکی بر عدالت اجتماعی تأکید می ورزید و دیگری بر آزادیهای فردی. و هر دو داعیه دار علم، پیشرفت و حقوق بشر بودند و با چنین شعارهای پرجاذبه ای در جوامع اسلامی به تبلیغ پرداختند. و بسیاری را مجذوب خود ساختند، عده ای به سوسیالیسم گراییدند و عده ای دیگر به لیبرالیسم گرایش یافتند. در چنین شرایطی، متفکرانی به دفاع از اصول و ارزش های اسلامی برخاستند و چون با روش ها، ابزارها و ادبیات گذشته، ایفای چنین رسالتی ممکن نبود روش ها، ابزارها و ادبیات نوینی را به کار بستند. و بدین صورت کلام جدید اسلامی پدیدار گشت.

در جهان اسلام نیز در برخورد با تحولات جدید مواضع متفاوتی اتخاذ گردیده است که همانند مواضع چهارگانه ای است که در جهان مسیحیت به کار گرفته شد.

1 - عده ای روش تخطئه و تکفیر تمدن جدید را برگزیده و به جای پاسخگویی به مسائل و شبهات جدید، آن ها را نادیده و ناشنیده گرفتند.

2 - گروهی دیگر، با آغوش باز به استقبال تمدن جدید رفته همه مبانی، مظاهر و اهداف آن را پذیرفتند و تعالیم و آموزه های اسلامی را بر اساس اصول و نظریه های جدید تفسیر کردند.

3 - برخی نیز روش التقاط را برگزیدند و کوشیدند با در هم آمیختن تعالیم دینی و نظریه های جدید میان دین اسلام و فلسفه های نوین آشتی برقرار سازند.

4 - گروهی در عین اصالت دادن به اصول و تعالیم اسلامی، تحولات جدید را مورد

(صفحه 64)

اعتنا قرار دادند و کوشیدند به روشی منطقی و اصولی به شبهات جدید پاسخ گویند و از حقیقت دفاع کنند.

از مواضع یاد شده، موضع اول در ایفای رسالت کلامی ناکارآمد است . چنانکه موضع دوم نیز به دلیل تسلیم شدن کامل در برابر اندیشه های فلسفی و علمی جدید فاقد موضع دفاعی از تعالیم و آموزه های اسلامی است. دو موضع دیگر، اگر چه نقش مدافعه گرانه از اصول و ارزش های اسلامی را ایفا می کنند، و می توان از آنها به عنوان دو گونه کلام جدید یاد کرد، ولی دیدگاه سوم به دلیل نادرستی روش التقاط، زیان هایش بر خدمت هایش فزونی خواهد داشت. و سرانجام به بیراهه و انحراف می انجامد. بدین جهت، یگانه دیدگاه مورد قبول در این باره همان دیدگاه چهارم است. اندیشمندانی چون سید جماالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، اقبال لاهوری، علامه طباطبایی و استاد مطهری از طرفداران این دیدگاه به شمار می روند، اگر چه در پاره ای از روش ها و نگرش ها با یک دیگر اختلاف دارند. اما رهیافت کلی آنان یکسان و مشترک است.

اگر منصفانه و واقع بینانه داوری کنیم باید بگوییم استاد مطهری در عرصه کلام جدید از پیشگامان و برجسته ترین نام آوران این میدان است. با مطالعه آثار او به خوبی می توان شاخص های کلام جدید را باز شناخت که عبارتند از:

1 - اعتنا و اهتمام به علوم طبیعی جدید و بهره گیری از آنها در تبیین و تحکیم باورها و آموزه های اسلامی.

2 - توجه به مسایل و شبهات جدید در زمینه تعالیم و باورهای دینی و ریشه شناسی آنها با غور در آراء و نظریه های فلسفی جدید یا تحریف هایی که در مفاهیم دینی شده است.

3 - احیای فکر دینی و بازکاوی مفاهیم اسلامی و زدودن پیرایه ها و تحریف های معنوی از چهره مفاهیم و آموزه های اسلامی.

4 - بهره گیری از روش و زبان متناسب با مخاطبان جدید و پرهیز از زبان و روش پیچیده و فنّی.

مطهری، به علوم جدید با دیده تکریم و ستایش می نگرد و در دفاع از دین از آنها بهره می گیرد. با فلسفه های جدید منتقدانه برخورد می کند و بر آن است که فلسفه اسلامی بسی غنی تر و استوارتر از آن ها است. و نیز معتقد است منشأ اکثر شبهات جدید نظریه های

(صفحه 65)

علمی در طبیعت شناسی نیست، بلکه دیدگاه های فلسفی جدید یا نظریه های علمی مربوط به علوم انسانی است که غالباً از مبانی فلسفی جدید در انسان شناسی و هستی شناسی تأثیرپذیرفته است. شرایط فکری و روانی مخاطبان را کاملاً رعایت می کند و متناسب با آنان از روش های منطقی بحث بهره می گیرد. و زبان و ادبیات کلامی اش روان و پیراسته از تکلّف است. و اینها است شاخص های کلام جدید آن گونه که استاد مطهری به کار بسته است.

محورهای ثابت و متغیر در علم کلام

برای آنکه جهات اشتراک و امتیاز کلام قدیم و جدید روشن گردد لازم است محورهای ثابت و متحول علم کلام را روشن سازیم. زیرا با روشن شدن محورهای ثابت در علم کلام معلوم خواهد شد که این محورها در کلام قدیم و جدید مشترک و یکسان اند. طبعاً تمایز کلام قدیم و جدید را باید در محورهای متحول جستجو کرد.

الف: محورهای ثابت

محورهای ثابت علم کلام عبارتند از: موضوع، غایت و روش های کلی.

1 - موضوع

درباره اینکه موضوع علم کلام چیست، اقوال و آراء متکلمان مختلف است:

11 - برخی از متکلمان اسلامی معتقدند موضوع علم کلام «موجود بما هو موجود» است. و از این جهت کلام با فلسفه تفاوتی ندارد. مؤلف مواقف این قول را به غزالی نسبت داده است(عضدالدین، بی تا: ص 7-8) و حکیم لاهیجی آن را به متأخرین نسبت داده و به عنوان یکی از ویژگی های کلام متأخرین برشمرده است(لاهیجی، 1383: ص 43).

21- به اعتقاد صاحب مواقف، موضوع علم کلام عبارت است از معرفت هایی که اثبات عقاید دینی به آنها وابسته است: «المعلوم من حیث یتعلق به اثبات العقائد الدینیه» (عضدالدین، همان: ص7)

3ا قاضی ارموی (متوفای 656ه)معتقداست که موضوع علم کلام ذات و صفات خداوند است(همان و تفتازانی، 1422ق: ج ا،ص 180).این قول به قدمای متکلمان نیز نسبت داده شده است(حاجی خلیفه،بی تا: ج 2، ص 1503).

41- مؤلف کتاب الصحائف فی علم الکلام (از متکلمان اهل سنت )موضوع علم کلام

(صفحه 66)

را وجود خداوند و وجود ممکنات از جهت وابستگی آنها به وجود خداوند دانسته است.(تفتازانی، همان: ج 1،ص180)

51- ابن خلدون، موضوع علم کلام را عقاید ایمانی «العقائد الایمانیه» دانسته است(ابن خلدون، 1375: ص 466) .

61- به اعتقاد حکیم لاهیجی، موضوع علم کلام از نظر قدمای متکلمین «اوضاع شریعت» است(لاهیجی، 1383: ص42).

71- استاد مطهری، موضوع علم کلام را اصول دین و عقاید اسلامی دانسته است(مطهری،1366: ج 1،درس اول).

بررسی و نقد تفصیلی اقوال یاد شده مجال گسترده تری را می طلبد.( ر.ک: ربانی گلپایگانی، 1378: ص 27- 36)

در اینجا به تحلیل کوتاهی درباره آنها بسنده می کنیم. سه قول اخیر با یک دیگر تفاوت اساسی ندارند، تفاوت آنها ظاهری و تعبیری است. زیرا اوضاع شریعت همان عقاید شریعت است. که عقاید ایمانی در کلام ابن خلدون، و اصول دین و عقاید اسلامی در کلام استاد مطهری نیز بیان گر آن است.

قول نخست کلام و فلسفه را از نظر موضوع در یک مقام می نشاند، از این روی، طرفداران این دیدگاه برای فرق نهادن میان کلام و فلسفه قید «علی قانون الاسلام» را به تعریف علم کلام افزوده اند که مناقشه هایی را در پی داشته است(ر.ک: جرجانی،1370: ج1، ص47-48؛ تفتازانی، همان: ج 1، ص 178-179).

اشکالی که بر قول دوم وارد می شود این است که هر گاه موضوع علم کلام معرفت هایی است که وسیله اثبات عقاید دینی می باشند، نه خود عقاید دینی، در این صورت، عقاید دینی از مسایل علم کلام نخواهند بود. چنان که از مسایل علوم دیگر، دینی و غیر دینی، نیز نمی باشند.

قول چهارم نیز پذیرفته نیست، زیرا وجود ممکنات موضوع بحث های کلامی نمی باشد. وجود ممکنات وسیله شناخت خداوند و صفات کمال الهی است. چنان که قرآن فرموده است: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لَأُوْلِی الْأَلْبَابِ (آل عمران(3):190):

به درستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و گردش شب و روز نشانه هایی است برای خردمندان.

(صفحه 67)

قول سوم که موضوع علم کلام را ذات و صفات خداوند دانسته است قابل قبول است، زیرا مسایل و مباحث کلامی سرانجام به شناخت ذات خداوند و صفات ذاتی و فعلی او باز می گردند. از طرفی، نسبت این قول با سه قول اخیر از قبیل نسبت وحدت و کثرت است، یعنی قول سوم به جهت وحدت مسایل کلامی نظر دارد، و سه قول اخیر جهت کثرت مباحث کلامی را مورد توجه قرار داده اند. چرا که عقاید ایمانی یا اوضاع شریعت ناظر به مجموع عقاید اسلامی است که علم کلام درباره آنها بحث می کند. و این عقاید - چنانکه اشاره شد - به ذات و صفات خداوند باز می گردند. چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی بر آن است که علم کلام موضوع واحدی ندارد. موضوع آن عقاید دینی است. ولی این عقاید متکثر دارای جهت وحدت می باشد که عبارت است از انتساب آنها به یک مبدأ(اعتقاد به خدا)(نصیرالدین طوسی، 1380: ص 393؛ حلی،1381: ص 212-213).

در هر حال، هر یک از اقوال یاد شده(یا قول دیگری) را برگزینیم در این که در موضوع علم کلام تحولی رخ نخواهد داد تفاوتی پدید نخواهد آمد. زیرا موضوع هر علم، مرز آن علم را از علوم دیگر جدا می سازد و به منزله فصل مقوم یا عرضی خاص یک نوع است که جهت امتیاز آن نوع از انواع دیگر به شمار می رود. بدیهی است تحول در مقوم و ممیز یک چیز موجب تحول آن چیز خواهد شد. پس، با تحول یافتن موضوع علم کلام ،علم کلام به علمی دیگر تحول خواهد یافت. در آن صورت، علم کلامی باقی نخواهد ماند تا درباره قدیم و جدید بودن آن بحث شود.

2- غایت علم کلام

برای علم کلام از جنبه های مختلف، غایت های گوناگونی بیان شده است.

12- غایت علم کلام نسبت به خود متکلم کسب معرفت تحقیقی و تفصیلی به عقاید دینی است؛ به عبارت دیگر متکلم در پی آن است که در زمینه  عقاید دینی به پژوهش بپردازد و به یقین و معرفت برهانی و تفصیلی نایل آید.[4]

22- غایت علم کلام نسبت به انسان های دیگر هدایت و ارشاد یا مقابله و الزام است. متکلم با تبیین و اثبات عقاید دینی هدایت جویان را ارشاد می کند، و با مخالفان و معاندان

 (صفحه 68)

به مقابله بر خاسته آنان را مغلوب می سازد.[5]

32- غایت علم کلام نسبت به عقاید دینی دفاع و پاسداری است. متکلم با بهره گیری از روش های مختلف عقاید دینی را تحکیم می کند، و مانع از آن می شود که شبهات مخالفان پایه های عقاید را متزلزل سازد.[6]

42- غایت علم کلام نسبت به فروع دین این است که مبنا و اساس آنها را استوار می سازد؛ زیرا اساس و شالوده همه علوم شرعی مانند تفسیر، فقه، حدیث و اصول فقه مبتنی بر علم کلام است.تا وجود خداوند دانا، توانا، حکیم ،مرسل رسولان ،نازل کننده وحی و کتاب های آسمانی اثبات نشود، علم تفسیر، حدیث، فقه و اصول فقه تحقق نخواهد یافت.[7]

غایات یاد شده اموری ثابت و تغیرناپذیرند، بدین جهت، فرض قدیم و جدید در آن ها راه ندارد.

3-روش بحث های کلامی

روش بحث در هر علمی متناسب با موضوع آن از یک سو، و غایت آن از سوی دیگر می باشد. از آن جا که وجود و صفات خداوند واقعیت های مادی و محسوس نیستند، طبعاً روش های حسی و تجربی به صورت مستقیم در این باره کارآیی ندارد. ولی به صورت غیرمستقیم، یعنی در ارتباط با صغرای استدلال نه کبرای آن، می توان از حس و تجربه حسی بهره گرفت. مطالعه عالم طبیعت برای خداشناسی از ادراک حسی آغاز می شود و خاستگاه حسی و تجربی دارد. ولی رکن اصلی استدلال اصول و روش عقلی است. در باب نبوت، امامت و معاد نیز می توان از معرفت حسی بهره گرفت. اما معرفت حسی در این موارد نیز رکن اساسی استدلال به شمار نمی رود. تنها مقدمات و زمینه های ا ستدلال را فراهم می سازد. مثلاً قرآن کریم مرگ و زندگی پی در پی در عالم طبیعت را گواهی بر زنده شدن مردگان در سرای دیگر معرفی می کند (حج(22): 5-6)[8]. در اینجا مقدمه استدلال از

 (صفحه 69)

طریق مشاهده حسی حاصل می شود، ولی رکن اصلی استدلال عقلی است. در باب معجزه و دلالت آن بر صدق ادعای نبوت نیز همین گونه است.

در هر حال، علم کلام هم از تفکر عقلی بهره می گیرد و هم از مشاهده و تجربه حسی. چنان که در مسایلی از نقل معتبر نیز استفاده می کند. از نظر ساختار استدلال، علم کلام قیاس، استقرار و تمثیل را با توجه به اهداف و شرایط مخاطب به کار می گیرد. چنان که از نظر ماده و محتوای استدلال نیز می تواند از استدلال برهانی، خطابی و جدلی بهره گیری کند. این مطلب از قرآن کریم به روشنی به دست می آید. چنان که فرموده است: ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل(16):125): مردم را با استفاده از روش حکمت و پند دادن نیکو دعوت کن و با آنان به وجه احسن به جدال برخیز.

حاصل آنکه علم کلام از همه روش های بحث و استدلال اعم از عقلی و نقلی، تجربی و تعقلی، قیاسی و استقرایی و تمثیلی، برهانی، خطابی و جدلی، استفاده می کند. بدیهی است این روشها از نظر کلی ثابت و تحول ناپذیرند. و قدیم و جدید در آنها راه نخواهد یافت. آن چه تحول می یابد مصداق و کاربرد خاص آنهاست. که با توجه به شرایط مکانی، زمانی، ویژگیهای مخاطب و اهداف متکلم متفاوت خواهد بود.

ب: محورهای متحول

محورهای تحول پذیر علم کلام را می توان در موارد زیر جستجو کرد:

1. مسائل کلامی

روشن ترین مصداق یا محور تحول در علم کلام، مسایل کلامی است. تحول در مسایل چنان که پیشتر اشاره شد - دارای دو گونه کمی و کیفی است. این تحول از ویژگی های علم کلام نیست، بلکه همه دانش های بشری – به ویژه علوم طبیعی و انسانی – را شامل می شود. مطالعه تاریخ علوم گویای این واقعیت است که علوم، در طول تاریخ خود، از نظر مسایل بسط و گسترش یافته اند. و نیز گاهی برخی از مسایل با گذشت زمان حساسیت و اهمیت خود را از دست داده اند، چنان که برخی دیگر، پیوسته مورد توجه و اهتمام بوده اند. هر چند ممکن است از منظر و چشم انداز تازه ای مورد بحث قرارگرفته باشند.

همه تحول های یاد شده، در مسایل علم کلام یافت می شود. مثلاً در قرن نخست

(صفحه 70)

هجری بحث درباره حکم مرتکبان کبیره از نظر ایمان و کفر و عقوبت اخروی از حساس ترین بحث های کلامی به شمار می رفت. چنان که بحث حدوث و قدم کلام الهی در قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری چنین وضعیتی داشت. این بحث ها با گذشت زمان حساسیت ویژه خود را از دست داده و در زمره بحث های عادی علم کلام قرارگرفتند اما بحث در مورد قضا و قدر، و جبر و اختیار که از دیرینه ترین بحث های کلامی در تاریخ کلام اسلامی به شمار می روند، همچنان از اهمیت و حساسیت برخوردارند. بحث درباره شرور نیز از سابقه دارترین بحث های کلامی است. و پیوسته مورد اهتمام بوده است. اگرچه در دوره های مختلف از زوایای گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. گاهی شرور در بحث توحید مطرح شده، و گاهی در بحث عدل و حکمت الهی، و احیاناً از جهات گوناگون.

بنابراین، گاهی اصل مسأله کلامی متحول نمی گردد ولی در نگرش ها و جهات بحث از آن تحول رخ می دهد. اما نوع دیگری از تحول در مسایل این است که مسأله ای با موضوع و محمول جدید پدید می آید. مسأله رابطه علم و دین از این گونه است. در عصر قدیم چنین مسأله ای در بحث های کلامی مطرح نبوده است، ولی در عصر جدید از مسایل مهم کلامی است. رابطه اسلام یا دین با حقوق بشر یا دمکراسی، یا تکنولوژی و مانند آن از این گونه اند .

2. مبانی معرفتی

مسایل کلامی دارای یک سلسله مبانی معرفتی می باشد. قواعد منطقی، اصول فلسفی، آراء معرفت شناختی و نظریه های انسان شناسی از جمله مبانی معرفتی علم کلام و بحث های کلامی هستند. تحول در این مبانی معرفتی در سرنوشت مسایل و مباحث کلامی تأثیر خواهد گذاشت. فیالمثل هیوم که در معرفت شناسی اصالت حس را برگزید، و در فلسفه وجود عینی اصل علیت را انکار کرد، و اصل تداعی معانی را جایگزین آن ساخت، در براهین عقلی وجود خداوند را نااستوار دانست و به شکاکیت و لاادری گری گرایید. همه کسانی که در معرفت شناسی، حس و عقل تجربی را یگانه ابزار معرفت دانستند در مسایل متافیزیکی با مشکل مواجه شدند، و اگر منکر و لاادری گرا نشد، دست به تأویل آنها زدند. چنان که ظاهرگرایان و نص گرایان که تنها به روش نقلی اعتماد کردند، از تحلیل عقلانی مسایل و مفاهیم کلامی فرو ماندند و دیدگاه های ویژه ای را در این باره اظهار نمودند.

دیدگاه های فلسفی یا علمی مختلف درباره حقیقت انسان در اعتقاد به معاد و چگونگی

(صفحه 71)

آن نقش تعین کننده ای داشته است. آنان که حقیقت انسان را مادی می دانند، و به روح مجرد اعتقاد ندارند، تنها به معاد جسمانی قائل اند، و کسانی که به روح مجرد از ماده اعتقاد دارند، و بر این عقیده اند که ماده بدنی پس از مرگ به کلی از بین می رود، و اعاده آن را از قبیل اعاده معدوم بعینه می دانسنند، تنها به معاد روحانی معتقدند، ولی کسانی که علاوه بر مجرد دانستن روح، اعاده بدن ها پس از مرگ را ممکن می دانسنند، به هر دو معاد اعتقاد دارند) (ر.ک: صدرالمتألهین: بی تا: ج 9، ص 165؛ تفتازانی، همان: ج 4، ص 88 ؛ لاهیجی، همان: ص 620 - 621؛ ربانی گلپایگانی، 1380: ج2، ص 196-197).

نظریه تکامل انواع که یک نظریه زیست شناختی بود چند بحث کلامی را تحت تأثیر خود قرارداد. و چالش هایی را در برابر متکلمان پدید آورد که مهم ترین آن مسأله خلقت انسان است زیرا مستفاد از ظواهر و بلکه نصوص دینی این است که انسان نوعی مستقل از دیگر انواع حیوانی است و نسل او به نخستین انسان باز می گردد که به صورت مستقیم از خاک آفریده شده است. در حالی که مطابق نظریه تکامل انواع، نوع انسان برایندی از فرایند تکامل انواع است که طی میلیون ها سال به چنین مرحله ای رسیده است. و میمون از نیاکان نزدیک نوع انسان می باشد.

حاصل آنکه علم کلام نسبت به علوم برون دینی مصرف کننده است، اگر چه نسبت به علوم دینی دیگر تولید کننده می باشد. براین اساس، معرفت های فلسفی، معرفت شناسی، انسان شناسی، طبیعت شناسی، تاریخ شناسی و غیره بر دیدگاه های متکلم در بحث های کلامی تاثیر می گذارد. و در نتیجه با تحول آن علوم، آراء کلامی متکلم نیز متحول خواهد شد. البته، مقصود این نیست که متکلم از پذیرش یک رأی فلسفی یا معرفت شناسی یا علمی خاص ناگزیر است، و فیالمثل در مورد نظریه تکامل راهی جز قبول آن ندارد، بلکه مقصود این است که نمی تواند نسبت به آراء فلسفی و علمی و معرفت های برون دینی بی توجه و بی اعتنا باشد، و برای آنکه بتواند به رسالت کلامی خود جامه عمل بپوشاند باید موضع خود را درباره آنها روشن سازد. حتی اگر برای اتخاذ موضع اثباتی یا سلبی دلایل کافی در اختیار نداشته باشد، باید همین مطلب را روشن سازد و بگوید فلان مسأله فلسفی یا علمی هنوز برای من روشن نیست، و نمی توانم جانب اثبات یا نفی را برگزینم، و دیدگاه کلامی خود در مسأله کلامی مرتبط با آن را با چنین موضعی ابراز نماید.

(صفحه 72)

3. روش و زبان

پیش از این یادآور شدیم که علم کلام متناسب با اهداف و مخاطبان از روش های مختلف استدلال، احتجاج و گفتگو بهره می گیرد. علم کلام تک روشی نیست، بلکه چند روشی است. همین امر زمینه تحول در روش های کلامی را فراهم می سازد. اگر چه از نظر کلی روش های تبیین، اثبات و دفاع ثابت است، ولی در به کارگیری آنها دست متکلم کاملاً باز است. او با در نظر گرفتن موقعیت ها و شرایط متفاوت، روش های متناسب با آن موقعیت ها را به کار می گیرد.

یکی از قواعد کلی پاسخ گویی به شبهات که از رسالت های مهم علم کلام است، آشنایی با شبهه و منشأ آن است. به عبارت دیگر، رسالت متکلم شبهه زدایی است، ولی این رسالت در گرو شبهه شناسی است، چنان که شبهه  شناسی در گرو شناخت اسباب و زمینه های آن است. از این روی، با توجه به این که در عصر جدید بسیاری از شبهات کلامی در آرا و نظریه های فلسفی و علمی و سیاسی جدید ریشه دارد، آشنایی با خاستگاه این شبهات بر متکلم فرض است. این امر، نوعی تحول را در روش پاسخ گویی پدید می آورد. زیرا متکلم نمی تواند با استناد به اندوخته علمی و فلسفی پیشین خود، و بدون آشنایی با نظریه های فلسفی و علمی جدید، شبهه جدید را پاسخ گوید.

فیالمثل، پاسخ گویی به شبهات ناشی از داروینیسم در گرو آشنایی با این نظریه است. پاسخ گویی به دیدگاه های جامعه شناختی جدید درباره ماهیت و منشأ دین، مانند نظریه دورکیم، فروید و مارکس، در گرو آشنایی با این نظریه هاو تحلیل و نقد آنها است. این مقدار که متکلم بگوید ما منشأ دین را فطرت می دانیم، در پاسخ گویی به این گونه شبهات کافی نیست، این مطلب اگر چه به سرمایه ها معرفتی متکلم مربوط می شود، ولی به گونه ای به روش بحث کلامی نیز مربوط می شود.

از سوی دیگر، هرگاه شرایط ذهنی و روحی مخاطب به گونه ای است که بهره گیری از روش قیاسی و برهانی و داده های عقلی و قواعد انتزاعی و کلی نمی تواند او را ارشاد کند، یا ملزم و مغلوب سازد، اما بهره گیری از روش تمثیل و داده های جزئی، حسی و تجربی این مقصود را برآورده می سازد، باید روش دوم را برگزید. براین اساس، با توجه به اینکه در عصر جدید، به دلیل غلبه علوم تجربی بر فضای ذهنی بشر، و استفاده از شیوه استقرار

(صفحه 73)

و آمار در استدلال ها و گفتگوهای علمی و غیرعلمی، روش های حسی و آماری رواج یافته است، به کارگیری چنین روش هایی در کنار روش های قیاسی، نقش تعیین کننده ای در کامیابی متکلم خواهد داشت. البته، متکلم، آن گاه خواهد توانست رسالت کلامی خود را به وجه مطلوب ایفا نماید که ورزیدگی و مهارت لازم نسبت به روش های گوناگون بحث و گفتگوی علمی را داشته باشد، و متناسب با موقعیت خاص، و مخاطب مسأله مورد بحث از روشی مناسب بهره گیری کند.

آنچه درباره روش بحث کلامی گفته شد، نسبت به زبان و ادبیات کلامی - اعم از گفتاری و نوشتاری - نیز صادق است. فرهنگ زبانی و کلامی اصناف مختلف و متفاوت است. هرگاه متکلم با این فرهنگ های خاص آشنا باشد، و با هر صنفی با ادبیات ویژه او سخن بگوید، در ایفای رسالت کلامی خود کامیاب تر خواهد بود. فیالمثل، فیلسوفان واژگان و اصطلاحات ویژه ای دارند؛ پزشکان، عالمان سیاست، جامعه شناسان، روان شناسان و... در عین این که همگان زبان مشترکی دارند، ولی هر یک زبان و فرهنگ ویژه ای دارد. استفاده از فرهنگ و زبان ویژه در کامیابی متکلم در ایفای رسالت کلامی خویش نقش بسزایی دارد. اما اگر متکلم با زبان مخصوص مخاطب آشنایی نداشته باشد، باید از زبان مشترک و عمومی استفاده کند، و از به کارگیری زبان مخصوص خود که برای مخاطب ناشناخته و نامأنوس است بپرهیزد. اگر بخواهیم در این باره نمونه روشنی را یادآور شویم، باید از استاد شهید مرتضی مطهری یاد کنیم که معمولاً در بحث های کلامی خویش، به ویژه در بحث های گفتاری، از زبان عمومی بهره می گرفت، و ساده و بی تکلف سخن می گفت، و اصطلاحات فنی را یا به کار نمی برد، و یا آن را با زبان ساده تبیین می کرد. بدین جهت، بحث های او اگر چه درون مایه عمیقی داشت اما با زبانی روشن و ساده بیان می شد. این ویژگی در کامیابی آن متکلم فرزانه در ایفای رسالت کلامی خویش، نقش مؤثری داشت.

مقالات مرتبط:

تحول و تجدد در علم کلام بخش اول

منابع و مآخذ

1. ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه، محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375.

2. اوجبی، علی، کلام جدید در گذر اندیشه ها، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،1375.

3. باربور، ایان، علم و دین، بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1374.

4. براون، کالین، فلسفه و ایمان مسیحی، میکائیلیان، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1375.

5. تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1422ق، ج ا و4.

6. جرجانی میر شریف، شرح المواقف فی علم الکلام، قم، الشریف الرضی، 1370، ج1.

7. جی هی، وودتوماس، پل تیلیش، فروزان راسخی،تهران، گروش،1376.

8. جیمز، ویلیام، دین و روان، مهدی قائنی، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1372.

9. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا،ج2.

10. حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، قم، بیدار، 1381ش.فصل پنجم،

11. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، قم، دارالفکر، 1378.

12. ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1380، ج2.

13. سایکس، استیون، فردریش شلایرماخر، منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، گروش، 1376.

14. صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالربعه،تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، بی تا، ج 9.

15. عضدالدین عبدالرحمان، ایجی ، المواقف فی علم الکلام، بیروت، عالم الکتب، بی تا.

16. لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گوهر مراد، تهران، سایه، طبع جدید، 1383.

17. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، قم، صدرا،1366، ج 1،درس اول.

18. نصیرالدین طوسی،محمد بن محمد، اساس الاقتباس ، تهران، سازمان چاپ وانتشارات، 1380.

19. هیک، جان، فلسفه دین، بهرام راد، تهران، مؤسسه اننتشارات بین المللی الهدی، 1372.

پی نوشت

4. اشاره است به سخن حکیمانه و معصومانه امام علی (ع) فرموده: فتنه گران حق و باطل را به هم می آمیزند و در نتیجه شیطان بر اولیای خود چیره می شود و دین حق تحریف می شود. نهج البلاغه، خطبه 50

5. الثانی: ارشاد المستر شدین بایضاح الحجة لهم الی عقائد الدین، و الزام المعاندین باقامة الحجة علیهم .همان

6. الثالث :بالنسبة الی اصول الاسلام و هو حفظ قواعد الدین و عقائده عن ان تزلزلها شبه المبطلین .همان

7. الرابع: بالنظر الی فروع الاسلام و هو ان یبنی علیه ما عداه من العلوم الشرعیه فانه اساسها و الیه یؤل أخذها و اقتباسها، لانه ما لم یثبت وجود صانع عالم قدیر مکلف مرسل للرسل ومنزل الکتب لم یتصور علم تفسیر و حدیث ولاعلم فقه و اصول .همان .

8. وَتَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ· ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَی وَأَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ

پایان مقاله

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است