در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله فروغ اندیشه بهار 1383 - شماره 7، پرورش، حسن ؛


علوم دینی و علوم غیر دینی 

استاد می فرماید:اصطلاحی شده که ما بعضی علوم را علوم دینی و بعضی علوم را غیر دینی  بخوانیم علوم دینی یعنی علومی که مستقیما مربوط به مسائل اعتقادی یا اخلاقی یا علمی دین است. و یا علومی که مقدمه یادگیری معارف یا دستور و احکام دین است. مانند منطق و صرف و نحو ممکن است  بعضی خیال کنند که سایر علوم به کلی از دین بیگانه اند و آنچه اسلام درباره فضیلت علم گفته منحصرا در علوم دینی باشد.

حقیقت دین است که از یک نظر علوم دینی منحصر است به همان متون اولیه دینی یعنی خود قرآن و سنت پیامبر(ص)و ائمه(ع)در صدر اسلام هم که هنوز مردم به خود اسلام آشنا نبودند بر همه واجب و لازم بود که قبل از هر چیز همین متون اولیه را یاد بگیرند.و لذا پیامبر اکرم(ص)که  فرمودند:

(انما العلم ثلاثه آیه محکمه و فرضیة عادله و سنة قائمه). که علم منحصر است به یاد گرفتن آیات قرآن  و فرا گرفتن حدیث،ناظر به تکلیف و وضع آن روز مسلمین است.ولی بعدا مسلمین با آن متون اولیه که  به منزله قانون اساسی اسلام است که آشنا شدند و به حکم فرمان قرآن حدیث نبوی علم را مطلقا به  

 (صفحه 19)

عنوان یک فرضیه مسلم شناختند و تدریجا علومی مدون شد پس از نظر دیگر هر علمی که به حال  مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمی باز کند آن علم فرضیه دینی و علم دینی است.

پس اساسا این تقسیم درستی نیست که علوم به دینی و غیر دینی تقسیم شود.لذا جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضاء می کند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است  علم دینی بخوانیم.28

مقصود از علوم اسلامی چیست؟

علوم اسلامی را چند گونه می توان تعریف کرد.

-1علومی که موضوع و مسائل آن علوم،اصول یا فروع اسلام است یاچیزهایی که اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات می شود یعنی قرآن و سنت،مانند علم قرائت تفسیر حدیث و...

2-علوم مذکور در شماره یک به علاوه علومی که مقدمه آن علوم است علوم مقدمه مانند ادبیات  عرب،منطق،اصول فقه،رجال و درایه و...

3-علوم که به نحوی جز واجبات اسلامی است،یعنی علومی که تحصیل آن علوم و لو به نحو واجب کفائی بر مسلمین واجب است و مشمول حدیث طلب العلم فریضه علی کل مسلم.

-4 علومی که در حوزه های فرهنگی اسلامی رشد و نما یافته است اعم از آنکه از نظر اسلام،آن  علوم واجب و لازم بوده و یا نه،و اعم از آنکه آن علوم از نظر اسلام ممنوع بوده است یا نه،ولی به هر حال در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان راه خود را طی کرده است.

لذا مقصود از علوم اسلامی همان شماره سه است یعنی علومی که به نوعی از نظر اسلام فریضه  محسوب می شود و در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقه طولانی دارد و مسلمانان آن علوم را از آن جهت  که به رفع یک نیاز کمک می کرده و وسیله انجام یک فریضه بوده محترم و مقدس می شمرده اند.29 فرض و واجب دانسته است.

استاد شهید(ره)علت هایی را بیان می کند و می فرماید:یکی از علل این امر حوادثی بود که در اوضاع اجتماعی مسلمین،ابتدا به وسیله دستگاههای خلافت پدید آمد.و بعد دنبال شد،ناهمواریها در زندگانی مسلمین به وجود آمد.جامعه طبقاتی درست شد.یک طبقه فقیر و بدبخت و طبقه مسرف و

(صفحه 20)

مغرور.و وقتی وضع زندگی عمومی شکاف بردارد زمینه برای اجرا و عمل و توجه به این دستورها باقی  نمی ماند.

و بعضی دیگر می گویند علت اینکه دستورهای اسلام در باب علم به زمین خورد این بود که  آنچه اسلام به حساب علم و تشویق عموم به تعلیم و باسواد شدن و فضیلت علم گفته بود همه به  حساب عالم و تشویق به احترام و دست بوسی عالم گذشته شد، مردم به جای اینکه توجه پیدا کنند که  خودشان سواد پیدا کنند.توجه شان معطوف شد به اینکه اجر و فضیلت را در احترام و خضوع نسبت به  علماء کسب کنند.

و دیگر اینکه هر دسته و طبقه و صنفی از علماء بیان می کردند که مقصود رسول اکرم(ص)از آن  علمی که فرموده فریضه است همان علمی است که ما داریم.30

علم و فرهنگ

استاد شهید در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران بابی را به عنوان علم و فرهنگ می گشایند و می نویسد که صحنه علم و فرهنگ وسیع ترین و پر شورترین میدان های خدمات ایرانیان به اسلام است.

استاد از قول جرجی زیدان می فرماید: عربها(مسلمانان)در مدت یک قرن و اندی مطالب و علومی به زبان عربی ترجمه کردند که رومیان در مدت چندین قرن از انجام آن عاجز بودند. مسلمین  علومی را که در فهم و درک قرآن و سنت بدانها نیاز داشتند از قبیل قرائت تفسیر،کلام،فقه نحو صرف و...ابداع و اختراع کردند و علوم دیگر مانند ریاضی و نجوم و طب و فلسفه و...را ترجمه و بر آنها افزودند.

و بعد استاد می فرمایند:علوم و فرهنگ اسلامی و بطور کلی تمدن اسلامی تدریجا رشد کرد مانند هر موجود زنده که به تدریج رشد و نمو می کند و همراه با رشد خود قسمت قسمت و شاخه  شاخه می شود و شکل می گیرد و به صورت یک دستگاه متشکل در می آید.

جوشش و جنبش علمی مسلمین در نقطه معین و از موضوع معین و به وسیله شخص معین آغاز شد.جوشش علمی مسلمین از مدینه آغاز شد.اولین کتابی که اندیشه مسلمین را به خود جلب کرد، (قرآن)و پس از قرآن(احادیث)بود.پس اولین حوزه علمی در مدینه تاسیس شد.برای اولین بار عرب  حجاز در مدینه با مساله استادی و شاگردی و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد

(صفحه 21)

می شنوند آشنا شدند.مسلمین با حرص و ولع فراوان آیات قرآن را حفظ می کردند و برخی هم قرآن را می نوشتند.و نیز توصیه های پیامبر(ص)به فراگیری علم و دانش تا آنجا که فرمود: (بالتعلیم ارسلت) من برای تعلیم فرستاده شده ام.

بعد از مدینه،عراق محیط علمی گشت،در عراق ابتدا شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند و بعد از بنای بغداد آن شهر مرکز علمی شد و در آن شهر بود که علوم ملت های دیگر به جهان اسلام منتقل  گشت بعد ری و خراسان و ماوراءالنهر مصر و...به صورت یک مهد علمی در آمدند.

جرجی زیدان همت و تشویق امرا و حکام را به عنوان یک عامل بسیار موثر یاد می کند.که آنها دستور می دانند علوم بیگانه را ترجمه کنند.و در ابتدا اکثریت دانشمندان را علمای مسیحی،بالاخص  مسیحیان سریانی تشکیل می دادند،ولی تدریجا مسلمین جای آنها را گرفتند.

بعد استاد می فرماید: نخستین موضوعی که توجه مسلمین رابه خود جلب کرد قرآن بود. و مسلمانان علوم خویش را از تحقیق و جستجو در معانی و مفاهیم آیات قرآن و سپس حدیث آغاز کردند.و لهذا نخستین مراکز علمی مسلمین مساجد بود و نخستین موضوعات علمی آنان مسایل مربوط به قرآن و سنت و نخستین معلم شخص رسول اکرم است علم قرائت،تفسیر،کلام،حدیث رجال،لغت  نحو صرف بلاغت و تاریخ جز نخستین علوم اسلامی است.

جرجی زیدان می نویسد که: مسلمانان در نوشتن و نگهداری قرآن،دقت و اهتمامی کردند که  نظیر آن سابقه ندارد.به این قسم که قرآن را روی صفحه های طلا و نقره نگاشتند و یا پارچه های حریر ابریشم بسیار عالی انتخاب کرده، آیات قرآن را با آب طلا و نقره بر آن نوشتند و منزل و محفل خود را با آن آراستند و...

و بعد استاد می فرماید حرکت علمی و فرهنگی اسلامی به همین ترتیب آغاز شد و هرچند اکثر آثار علمی که خارج از دنیای اسلام نقل و ترجمه شد،از غیر ایران بود ولی اکثریت آثار اسلامی چه در رشته علوم دینی و چه در رشته های دیگر به وسیله دانشمندان مسلمان ایرانی به وجود آمد.

استاد شهید در مورد آغاز تدوین و تالیف در اسلام می فرماید: غالبا مستشرقین و اتباعشان مدعی  می شوند که صدر اسلام یعنی در زمان خلفای راشدین، تدوین و تالیف کتاب رایج نبود.بلکه ممنوع  بود و حتی جمله هایی از رسول خدا روایت می شد مبنی بر منع از کتاب و تالیف؛ ولی تدریجا که اسلام  توسعه یافت و تدوین رایج گشت و احادیثی را مبنی بر توصیه و تشویق تالیف و تصنیف از پیامبر اکرم  (ص)روایت کردند.

(صفحه 22)

جرجی زیدان می گوید:(خلفای راشدین از شهری شدن عرب ها بیم داشتند،از آن رو که به  عقیده آنان پس از شهری شدن نشاط آنان باقی نخواهد ماند.و لهذا عرب ها را از تدوین و تالیف کتب  باز می داشتند.اما کم کم اسلام انتشار یافت و ممالک اسلامی وسیع شد و آرا عقاید گوناگون شد.به  ناچار مسلمین به تدوین حدیث،فقه و...پرداختند و نه تنها کتاب را مکروه نشمردند، بلکه آن را مستحب دانستند.

استاد شهید در نقد گفته جرجی زیدن می فرماید: آنچه ایشان به خلفای راشدین نسبت می دهد دروغ محض است.نه مساله شهری شدن مطرح بوده است و نه مساله منع از تدوین و تالیف که  جرجی زیدان فرع بر آن دانسته است.مساله که بوده است و ایشان و دیگران به آن شاخ و برگ  داده اند یکی منع از کتابت احادیث نبوی و دیگری ممنوعیت صحابه پیغمبر از خروج از مدینه  می باشد که این هر دو مربوط است به خلیفه دوم نه همه خلفای راشدین.

و بعد استاد بیان می کند ادوارد براون نیز مدعی است که در قرن اول هجری با اینکه شور علمی  مسلمانان فوق العاده زیاد بود،کتابی تدوین نشد.کلیه معلومات سینه به سینه شفاها منتقل می گشت و قرآن تقریبا تنها اثری بود که به نثر عربی باقی بود.

ولی استاد می فرماید که این نظر بی اساس است. از مطالعه دقیق تر آثار در صدر اسلام معلوم  می گردد که کتابت و یادداشت از زمان پیامبر اکرم معمول شد و ادامه یافت و مدارک فراوان برای  اثبات این مدعا وجود دارد.و بعد مدارکی را استاد بیان می کنند.

استاد شهید در ادامه بحث می فرماید:یکی از علل سرعت مسلمین در علوم این بوده است که  در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمی ورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هرکس  می یافتند و از آن بهره گیری می کردند و به اصطلاح امروز روح تساهل بر آنها حکمفرما بوده است.

همانند سخن پیامبر(ص) (الحکمة ضالة المومن فحیث وجدها فهو احق بها.)

ازاین رو مسلمین اهمیت نمی دادند که علوم را از دست چه کسی می گیرند و به وسیله چه  اشخاصی ترجمه و نقل می شود وبه دست آنها می رسد.بلکه براساس آنچه از پیشوای عظیم الشان  خود آموخته بودند خود را به دلیل اینکه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلی حکمت های جهان  می دانستند،حکمت را نزد دیگران امری عاریت تصور می کردند. بعد استاد سخن جرجی زیدان را نقل  کرده و از سخن ایشان نتیجه می گیرد که ایشان می گوید که مردم که در بهره گیری از علوم تعصب

(صفحه 23)

نداشتند چون خلفا و سلاطین آنها خویش پیروی می کنند.و اگر بزرگان و فرمانروایان،آزادمنش باشند، سایرین نیز از آنان تبعیت دارند و عکسش هم عکس است.

ولی استاد می فرماید این بیان صحیح نیست زیرا امثال سید رضی وقتی که در مرثیه یک  دانشمند کافر شعر می گوید دنباله رو سلاطین نبود.سعه صدر و بلند نظری را از خلفا نیاموخته اند آن را از شارع مقدس اسلام آموخته بودند که علم را به هرحال محترم می شمارید و وقتی به سید اعتراض شد پاسخ داد که در حقیقت من علم را مرثیه گفتم نه شخص را.

بعد استاد به نقل از آقای دکتر زرین کوب می فرماید که ایشان در کتاب کارنامه اسلام روح  تسامح و بی تعصبی مسلمین را عامل مهمی در سرعت پیشرفت مسلمین می شمارد.31

رابطه علم و دین

حس کنجکاوی که خداوند متعال در بشر به ودیعه گذاره او را به تحقیق و بررسی در مسائل  پیرامون خود واداشته است و بشر در کاوش از پدیده های عالم و جستجوی حقایق نهفته در آنان  رشته هایی را در میان علوم به وجود آورده است.

از طرف دیگر دین نیز به اتکاء به وحی در اتصال با عالم غیبی به نظام کلی عام و شرح نظام  بندی آن پرداخته و ناظم این عالم بی کران را به یاد انسان می آورد.

در این میان انسان متدین را شایسته است که در کنار کاوش های علمی و تاملات فلسفی خویش  از نگاه دین به مقوله علم آگاه بوده و نگرش بزرگان و عالمان دینی را به مسائل علمی از نظر دور ندارد. این مساله از موضوعات جدید کلامی بوده و تحت عنوان رابطه علم و دین خبر از چگونگی ارتباط میان  علم و دین داده است.

این قسمت از مقاله موضوع دین و عالمان دینی را نسبت به علم و اندیشه های بشری مورد توجه  قرار می دهد اما قبل از ورود به بحث چند نکته را بیان می کنیم.

الف: مراد از دین: مجموعه معارف وحیانی است که مشتمل بر اعتقادات و احکام عملی بوده و برای هدایت انسان ها و تکامل روحی آنان از طرف خداوند آمده است و علامه جعفری(ره)می فرماید: دین یعنی آن دسته عقاید و تکالیف و اخلاقیاتی که بدون آنها زندگی هیچ مبنایی جز خودخواهی مزاحم  

(صفحه 24)

ندارد همان خودخواهی که به جهت ناتوانی شرم آور بشر در تعدیل آن تاریخ سرگذشت او را غیر قابل  توجیه ساخته است.

دین یعنی یک محاسبه عالی در زندگی و شناخت آن و حرکت برمبنای وابستگی بر کمال مطلق  و قرار گرفتن در جاذبه آن و عمل برطبق این آگاهی.32

ب: علم عبارت است از ارتباط انکشافی با واقعیات از طریق مشاهده وتجربه دریافتهای درونی  که می توان انواع آن را شهود و حدس و امثال آنها نیز نامگذاری کرد.33

حال بعد از بیان این 2 نکته وارد بحث اصلی می شویم.

تعارض بین دین و علم به یکی از دو نحو ممکن می شود.

الف:تعارض ظاهری که در نگاه اول تصور می شود که بین علم و دین تعارض است اما با تامل  قابل رفع است.

ب:تعارض واقعی،یعنی بین دین و علم به گونه ای تعارض باشد که قابل حل و رفع نباشد. تعارضی که بین علم و دین بیشتر رخ می دهد تعارض بین گزاره های دینی و گزاره های علمی  است.

و ما می خواهیم بگوئیم که بین علم و دین تعارض واقعی وجود ندارد.ولی ممکن است تعارض  ظاهری باشد ولی قابل رفع است.حال ادله ما:

مهمترین دلیلی که میان علم و دین تعارض نیست سازگاری دین با علم است و آن اینکه  تردیدی نیست که یکی از آثار و تجلیات ریشه دار اسلامی که پایه های آن بدست پیامبر(ص) استوار شد آزادی اندیشه و علم و دین و تعمق در جهان هستی است.

در آیات متعددی از قرآن نیز به این معنی اشاره شده است از جمله در آیه: سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق34.

در این آیه قرآن بر ضرورت معرفت و اندیشه آزاد تاکید ورزیده و آن را قاعده اساس و هدف  نهایی بعثت رسول اکرم(ص)می شمارد.

 (صفحه 25)

و آیات دیگر که بخشی از آنها را در ابتدای مقاله بیان کردیم.

پس می بینیم که قرآن کریم و همچنین روایات معصومین پر است از بیان حقیقت علم و تعقل و اندیشه.

با این همه چگونه می توان گفت دین با علم و اندیشه از هر نوعی که باشد،ناسازگاری دارد.اگر دین با علم و تفکر تضاد داشته باشد،این همه توصیه و سفارش در علم آموزی و مذمت جاهل وجهی  نخواهد داشت.پس ناسازگاری دین با علم بدون تردید بر همگان واضح است.و برای استدلال بر این  معنا همین بس که دین فطری بشر است.و فطرت هم از معطیات عقل است.چنانچه علم از معطیات  عقل است پس چگونه می شود بین دین و علم تنافی باشد البته این در صورتی است که علم صحیح بوده  و مورد تایید عقل باشد.(علم حقیقی).

موضوع عالمان مسلمان در مساله رابطه علم و دین

در طول تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی دو روش و مکتب در بررسی مسایل مذهبی به وجود آمده است.

یکی روش اهل حدیث و اشاعره و دیگر،روش فلاسفه و متکلمان.پیروان مکتب اول می گویند بحث در مسایل اعتقادی و جدال و مناظره در احکام شرعی بدعت و حرام است...کلیه مسایل دینی و احکام شرعی را باید در بست پذیرفت.

مثلا ابو سلیمان سبستانی که اشعری مسلک است می گوید:شریعت،امری است،تعبدی و پیامبر اسلام برای تهذیب اخلاق انسان ها و مسایلی که ربطی به اندیشه های عقلی و علوم دیگر ندارد.و کسانی  که خواستند شریعت اسلام را با عقل و ریاضی و سایر علوم انطباق دهند،دین را خراب کرده بازیچه  قرار داده اند.

گروه دوم: معتقدند که تمام مسایل دینی اعم از اعتقادات و احکام دینی مبتنی بر تفکر و اندیشه  است.بسیاری از متفکران اسلامی همین روش را رفته اند و می گویند دین و علم و فلسفه نه تنها باهم  تضادی ندارند بلکه به یکدیگر وابستگی کامل دارند.

گروهی دیگر از علما که جزو اخباریین هستند،در این باره می گویند(مانند سخن بحرانی) اگر اصحاب ما از نظر عمل به ادله عقلی، پیرو اهل فلسفه هستند. و در جائی که تعارض میان عقل  و نقل پیدا شود،دلیل نقلی را یا کنار می گذارند،یا به گونه ای تاویل می کنند.و بعد می گویند:بدون

(صفحه 26)

شک عقل صحیح فطری حجتی از حجت های خداوند است.و چراغ نور افکنی است،از جانب خداوند و چنین عقلی موافق شرع،بلکه خود شرعی است از درون انسان، آن طور که قوانین تشریعی شرع بیرونی  است.

در احکام فرعی هم چون اموری توقیفی هستند،پس نمی توان بر عقل تکیه کرد.و باید بر آنچه  از طریق سمع رسیده،اعتماد کرد.البته اگر موردی است که توفیقی نیست باز عقل در آن راه دارد.

یکی از دانشمندانی که درباره علم و دین بحث کرده و راه حل تعارض گزاره های دینی و فلسفی  را ارائه کرده(ابن رشد اندلسی)است.

ایشان می فرماید:علوم نه تنها مورد مذمت شارع نیست،بلکه بین آنها و دین، پیوندی مستحکم  برقرار است.تا حدی که فرا گرفتن این علوم از نظر شرع واجب است. و اگر واجب نباشد،مستحب  است.چون خداوند انسان ها را به بررسی موجودات و نظر در آن ها تحریض و امر کرده است و امر الهی  هم دلالت بر وجوب یا لااقل استحباب دارد. و بعد ایشان می فرماید: همان طور که دین،حق است. فلسفه و علم هم حق است و حق با حق تضاد ندارد بلکه موافق و گواه آن است. لکن اگر به حسب ظاهر تعارضی هم بین قضیه فلسفی و دینی اتفاق افتاد راه حل داریم. و تعارض آنها را از راه تاویل خطاب  شرعی،حل می کنیم یعنی مدلول الفاظ شرع را از معانی حقیقی عدول داده و متوجه معانی مجازی آن  می کنیم.

البته تاویل کردن الفاظ شرع هم با شرایطی است.و آن اینکه تأویل باید براساس ضوابط و قواعد و مختص علماء و اهل فضل است،نه عامه مردم. و لذا بر دانشمندان هم روا نیست که از تاویلات  شرعی،چیزی برای عامه مردم بگویند که این موجب گمراهی است.

رابطه علم و دین در عالم مسیحیت

مساله رابطه علم و دین از دیر زمان مطرح بوده و مورد بحث قرار گرفته است.لکن این مساله با مرور زمان و پیشرفت علم تجربی اوج بیشتری گرفت.

(صفحه 27)

حال بیان دیدگاه های عالمان مسیحی:

دوران قبل از رنسانس را که قرون وسطی می نامند،روش علمی بیشتر از راه توسل به غایات و خرافات بود.لذا سران کلیسا مبارزه سختی با علوم می کردند.و دانشمندان جرات بیان مواضع علمی  خود را در برابر کلیسا و اعتقادات آنها نداشتند.

با وقوع رنسانس،روش ریاضی و مشاهده و آزمایش به میان آمده و از این راه به بررسی  پدیده ها پرداختند و این عصر را عصر تولد علم جدید نام نهادند.که در قرن هفدهم بود.در قرن  هفدهم دانشمندان عموما با دین مخالفتی نداشتند؛بلکه موضع مثبت با آن داشته و به الهیات طبیعی  روی آورده و می کوشیدند تا با شواهدی از قوانین و نظامات شگفت انگیز طبیعت که در پرتو علوم  طبیعی به آن دست یافته بودند،وجود خدا را اثبات کنند.

گالیله و نیوتون و...همه بر معتقدات دینی تکیه داشتند به طوری که(تامس اسپرت)می گوید: علم،یاور ارجمندی برای دین است.

اما قرن هجدهم را عصر عقل و روشنگری نامیده اند،که شاخصه اصلی رهبران فکری آن پیروی  از شریعت عقل،یعنی دین عقلانی بوده است.در این مرحله اینها عقاید و شعائر مسیحیت را به دیده  شک و تردید و خرافه می نگریستند و بعد از مدتی جنبه شکاکیت و الحاد به خود گرفت که به تخطئه  انواع صور دین انجامید. از دانشمندان این دوره(هولباخ آلمانی) است که منکر خدا، و طبیعت را شایسته پرستش می داند. و از دیگر دانشمندان (دیوید هیوم) که طرفدار اصالت تجربه و حس  گرا بوده و به هیچ نوع معرفت عقلی جزء مفاهیم و احکام ریاضی قایل نبود. و براهین اثبات وجود خدا را بی پایه می دانست.

در قرن نوزدهم رابطه علم و دین بیشتر جنبه تعارض و تنش پیدا کرد. و تعارض علم و دین در محورهای مختلفی مطرح شد.

تعارض زدایی دانشمندان مسیحی در میان علم و دین

همان طور که گفتیم دین با علم تعارض ندارد. و این مطلب مختص به دین اسلام نیست؛بلکه دین  مسیحیت هم همین طور است(توماس آکوئیناس)یکی از بزرگترین قدیسان کاتولیک، معتقد است، الهیات و علوم نمی توانند متناقض باشند زیرا اینها،یک حقیقت واحد هستند و حقیقت قابل تجزیه نیست. و اگر هم تعارضی وجود دارد می توان در موارد زیر مطرح کرد.

(صفحه 28)

-1برخی می گویند: سیمای دین از بن و ریشه،متمایز از علم است.دین،روشهای خاص خود را دارد.و به کلی با رویه های علم فرق دارد.

2-مسایل دینی،وابسته به ذهن انسان است.و مسائل علمی هم در حوزه عینیت.

و گالیله هم در باب علم و دین و مساله تعارض،دو راه حل ارایه داده است.وی اساسا معتقد است،تعارضی بین علم و دین نیست.چون کتاب تکوینی طبیعت و کتاب تدوینی وحی، هر دو یک  نگارنده دارد و آن خداوند است پس چون منبع هر دو یکی است،تعارضی نمی تواند بین آن دو حاصل  شود.

حال اگر گزاره هایی که مربوط به علم است،و در کتاب مقدس از حقایق علمی بحث نمی کند، بلکه از حقایق و معارف معنوی که موجب رستگاری انسان است،سخن می گوید حقایقی را که از طرق  عادی قابل کشف نیست بیان می کند. بنابراین گزاره هایی که در کتاب مقدس آمده، مراد جدی  خداوند نیست،بلکه هدف از آوردن آنها برای تمثیل است که از این طریق مطالب اصلی را به  مخاطبان خود برساند.

راه حل دیگر گالیله این است که در موارد تعارض،گزاره های کتاب مقدس را با شرایطی تاویل  می کنیم که همانند بیان راه حل ابن رشد اندلسی است.35 همین مقدار بیان را در رابطه میان علم و دین کافی می دانیم 36

رابطه علم و ایمان 

استاد شهید می فرماید:علم و ایمان،دورکن از ارکان اصلی انسانیت است.و بعد می فرماید متاسفانه در جهان مسیحیت به واسطه برخی قسمت های تحریفی عهد عتیق،اندیشه ای در اذهان رسوخ  یافته و آن اندیشه تضاد علم و ایمان است.ریشه اصلی این اندیشه همان است که در عهد عتیق(سفر پیدایش)آمده است.که خداوند به آدم امر کرد که از فلان شجره ممنوعه نخورد.و آن شجره علم و معرفت بوده و بعد از اینکه آن را خورد،آنها عارف و با معرفت شدند.و خداوند گفت:چون انسان،

 (صفحه 29)

مثل یکی از ما شده است از بهشت بیرون رود طبق این بیان شجره ممنوعه شجره آگاهی است و انسان  با تمرد از امر الهی به معرفت رسید و شیطان وسوسه گر همان عقل است.

و استاد می فرماید:اما طبق قرآن کریم خداوند همه اسماء حقایق را به آدم آموخت و آنگاه  فرشتگان را امر کردند که بر او سجده کنند و شجره ممنوعه مربوط به حیوانیت انسان می شده است  شیطان وسوسه گر همواره بر ضد عقل و مطابق با هوای نفس وسوسه می کند.و آنچه در وجود انسان،مظهر شیطان است نفس اماره است نه عقل آدمی.

لذا علم و ایمان،متمم و مکمل همند.علم نیمی از ما را می سازد و ایمان نیمی دیگر را.و بعد استاد به رابطه علم و ایمان می پردازد.به عنوان نمونه:

-1علم،روشنی می دهد و ایمان،حرارت و حرکت.در یک اتاق برای سکونت،هم نیاز به روشنایی  است و هم به حرارت.اگر روشنایی باشد و حرارت نباشد،باید انسان بلرزد و آرامش ندارد.و اگر حرارت باشد و گرمی جسم و روح آرام است،اما ارتباط با بیرون قطع است.

2-علم،متعلق به طبیعت است و ایمان متعلق به انسان.علم طبیعت را می سازد و ایمان انسان را.

3-علم،سرعت می دهد و ایمان،جهت،علم،توانستن است و ایمان،خوب خواستن.

 -4ایمان،الهام می بخشد که چه باید کرد و علم،می نمایاند که چه هست.

-5علم،زیبایی است و ایمان هم زیبایی است.علم،زیبایی عقل و ایمان،زیبایی روح و...

بعد استاد می فرماید:نیاز انسان به علم و ایمان تواما،سخت اندیشمندان را اعم از مذهبی و غیر مذهبی برانگیخته است.

و امروزه غالبادریافته اند که(علم گرایی محض)و تربیت علمی خالص از ساختن انسان تمام  ناتوان است.

تربیت علمی خالص،نیمه انسان را می سازد نه انسان تمام. محصول این تربیت، ماده خام انسان  است نه انسان ساخته شده.در این صورت،انسان یک بعدی ساخته می شود.

امروزه همه دریافته اند که عصر علم محض به پایان رسیده است و یک خلا آرمانی جامعه ها را تهدید می کند.و آن خلا چیزی جز دین و ایمان نمی تواند باشد.چون از عمق فطرت آرمان خواه و کمال مطلوب جوی انسان ناشی می شود.

(صفحه 30)

جانشینی علم و ایمان

بعد از اینکه فهمیدیم علم و ایمان نه تنها تضادی ندارند،بلکه متمم و مکمل یکدیگرند،بدیهی  است که نه علم می تواند جانشین ایمان گردد؛و نه ایمان می تواند جانشین علم گردد.و قوانین طبیعت  را بر ما مکشوف سازد.

تجربه تاریخی نشان داده است که جدایی علم و ایمان خسارت های غیر قابل جبران به بار آورده  است.ایمان را در پرتو علم باید شناخت.ایمان در روشنایی علم از خرافات دور می ماند.با دور افتادن  علم از ایمان ایمان به جمود و تعصب کور تبدیل می شود.و لذا ایمان مومنان نادان،وسیله ای می شود در دست منافقان زیرک،همانند خوارج صدر اسلام.

و علم بدون ایمان تیغی است،در کف زنگی مست. چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیده تر بردن کالا.این است که انسان عالم بی ایمان دیروز،از نظر طبیعت و ماهیت رفتارها و کردارها کوچکترین تفاوتی ندارد.37

مقالات مرتبط:

علم از دیدگاه شهید مطهری بخش اول

پی نوشت ها:

28-ده گفتار ص 171،172،173

29-آشنایی با علوم اسلامی ج اول ص 15،16،17،18،19

30-ده گفتار ص 156،165،166

31-خدمات متقابل اسلام و ایران ص 448،435

32- فلسفه علامه جعفری ص 346

33- همان منبع،ص 346

34-فصلت آیه 53

35- فلسفه دین علامه جعفری و جمله تخصصی کلام اسلام شماره 185 تابستان 75 مقاله علم و دین از ص 65،80

36-  برای اطلاعات بیشتر به کتب علم و دین ایان باربور ترجمه بهاءالدین خرمشاهی و مسائل کلام جدید از آیه ا... سبحانی و شماره 16 مجله کلام تخصصی و کلام فلسفی ترجمه احمد فراقی و ابراهیم سلطانی مراجعه شود.

37- مجموعه آثار ج انسان و ایمان ص 27،38 و یادداشتهای استاد ج 1 ص 4،5،516

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است