در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1378، شماره 91، مزینانی، محمدصادق ؛


هدف بعثت پیامبران دنیا یا آخرت

هدف اصلی بعثت پیامبران کدام است؟ آیا پیامبران برای آبادی دنیای مردم آمده اند؟ و یا به سعادت اخروی آنان نظرداشته اند؟ و یا این که هدف آنان دنیا و آخرت با هم بوده است؟

شماری از روشنفکران غرب باور و غرب زده و گرفتار به بیماری مزمن غرب زدگی, در ایران با الگوگیری و کپی برداری از نوشته های متفکران غربی مطرح کرده و این جا و آن جا گفته و نوشته اند: هدف پیامبران جز دعوت به خدا و آخرت نبوده است. تجزیه و تحلیل سخنان این گروه و پاسخ بایسته به شبهه های آنان در خور مقاله ای مستقل است. ولی ما در این جا, به گونه گذرا و در حد یک دلیل بر جامع بودن اسلام بسنده می کنیم.

برای پاسخ به پرسشهای یاد شده می توان از دو چشم انداز: بیرون دینی و درون دینی به بحث پرداخت. ولی چون استاد شهید, در این جا نیز, به دلیلهای درون دینی پرداخته اند ما نیز از همان چشم انداز به بحث خواهیم پرداخت. آیاتی که در آنها هدف رسالت پیامبران آمده بسیار است:

در یک دسته از آیات دعوت به توحید و پرستش خدا و پرهیز از طاغوتان85 و در دسته ای دیگر, دعوت به حیات اخروی, تزکیه, تعلیم کتاب و حکمت, آزادسازی انسانها از غلها و زنجیرها, بر پایی عدالت اجتماعی و مبارزه با مفاسد اجتماعی و اصلاح جامعه از اهداف مهمّ پیامبران شمرده شده است.86

استاد شهید, در آثار خود به تفسیر و شرح آیاتی که هدفهای پیامبران را بازگو می کنند, پرداخته است و در یک جمع بندی دو هدف زیر را اصلی ترین هدف پیامبران از دیدگاه قرآن کریم می داند:87

1. شناختن خدا و نزدیک شدن به او

2. بر قراری عدل و قسط در جامعه بشری

وی برای هدف دوم, به آیه شریفه زیر استدلال می کند:

(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس.)88

ما پیامبران را با دلائل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم, تا مردم عدل و قسط را بپادارند و آهن را فرستادیم, که در آن صلابت شدید و منفعتهایی برای مردم است.

تکیه بر (حدید) به عنوان عامل قدرت, بیانگر این است که پیامبران با بعثت و نبوت خویش می خواهند تحوّلی بزرگ را در جامعه به وجود آورند, دگرگونی که طاغوتان و مستکبران, از آنان سخت نگران و ناخشنودند. روشن است که طاغوتان با این دگرگونی که حاکمیت آنان را در هم می شکند و کاخ آرزوهای آنان فرو می ریزد, به مقابله بر می خیزند و با همه توان برای شکست این حرکت می کوشند.

در این جاست که پیامبران پس از ارائه نشانه های روشن و عرضه معیارهای سنجش برای پدید آوردن جامعه ای براساس قسط و زدودن بازدارنده های راه, نیاز به (حدید) و حرکتهای مسلحانه پیدا می کنند, تا با ستم پیشگان به نبرد برخیزند:

(وکایّن من نبیٍّ قاتل معه ربّیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل اللّه وما ضعفوا ومااستکانوا واللّه یحبّ الصابرین.)89

چه بسا از پیامبران, که خدا دوستان بسیاری, همراه آنان به نبرد پرداختند و در آنچه در راه خدا به آنان رسید, سستی نگرفتند و ناتوان نشدند. خدا صابران را دوست دارد.

امام خمینی, در تفسیر آیه: (لقد ارسلنا رسلنا…) به شرح سخن گفته که ما چکیده ای از آن را در این جا می آوریم:

(همه انبیاء, از آدم تا خاتم, برای اصلاح جامعه آمده اند و در این راستا, تلاشهای بسیار کردند آیه شریفه, (عدالت اجتماعی) در میان مردم را یکی از اهداف پیامبران دانسته است. تناسب (حدید) با برپایی عدالت اجتماعی به این صورت است که: پیامبران دعوت خود را شروع می کنند و در جهت پیاده کردن اهداف خود هستند, اگر گروهی سدّ راه شدند, نخست باید با بینات و موازین با آنها سخن گفت و اگر نشنیدند با (حدید) باید در برابر آنها ایستاد. همه پیامبران این گونه بودند. خداوند موسی(ع) را به سراغ فرعون می فرستد تا با سخنان نرم با او سخن بگویند و وقتی که این سخنان در او کارگر نمی افتد, نوبت به قیام می رسد. آیا می شود گفت که پیامبر اسلام(ص) کاری به کار جامعه نداشته است. آن بزرگوار کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود. دولت تشکیل می داد با کسانی که بر ضدّ اسلام و مردم بودند جنگ می کرد مسأله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاست. مگر قیام به قسط بدون دخالت در سیاست امکان پذیر است.)90

با توجه به آنچه که آوردیم, سستی و بی پایگی سخنان زیر به خوبی روشن می شود:

(معنی و منظور آیه, آن طور که بعضیها تصوّر و تبلیغ کرده اند, این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم, استبداد و استکبار, یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نمایند, بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند, کتاب و میزان راهنمای آنان در این کار بوده…)91

چرا این سخن سست است و بی پایه؟ زیرا با پند و اندرز تنها, اصلاح جامعه امکان پذیر نیست. آیا در جامعه ای که فقر, تباهی, ستم و دهها فساد دیگر وجود دارد می توان دیانت را در میان آنان رواج داد؟ اگر جواب مثبت است, چرا پیامبران با مفاسد اجتماعی مبارزه می کردند92 و با ستمگران و تباهی آفرینان می جنگیدند؟ روشن است, زیرا بدون اینها نمی توان عدالت اجتماعی را حاکم ساخت. تنها در روزگار پیامبر اسلام(ص) بیش از هفتاد جنگ و درگیری رخ داده که در بسیاری از آنها آن بزرگوار رهبری جنگ را مستقیم بر عهده داشته است.

اگر پیامبران تنها در اندیشه تبلیغ معارف و پند و اندرز مردم و دعوت آنان به آخرت بودند, نه نیازی به (حدید) بود و نه نیروی مسلّح و نه نبرد و درگیری. صرف تبلیغ آخرت چه ضرری برای فسادانگیزان داشت که در برابر آن می ایستادند و از گسترش دعوت پیامبران جلو می گرفتند, بی گمان, پیامبران همواره, بر آن بوده اند سلطه کافران و مشرکان را بردارند و قدرت آنان را درهم شکنند,تا بتوانند حکومت الهی مردمی را به پا دارند.

استاد شهید,به هنگام تحلیل انقلاب و زوایای آن, انقلاب و نهضت پیامبر اسلامی(ص) را انقلابی سیاسی, اجتماعی, اقتصادی و ادبی دانسته است. از استاد شهید, سؤال می شود ممکن است انقلابی مذهبی داشته باشیم که به دیگر ابعاد نظر نداشته باشد, در پاسخ می گوید:

(در مذهب به معنای اعمّ, که جامعه شناسان می گویند, بله; امّا در مذهبی که پیامبران راستین آورده اند, نه. البته منظور پیامبرانی است که صاحب شریعت و کتاب بوده اند… از زمان نوح(ع) هر پیغمبری که آمده است و نظم مذهبی موجود را به هم ریخته, به نظم اجتماعی هم توجه داشته و در پی اصلاح آن بوده است, بخصوص قرآن در این زمینه تأکید می کند که: (لقد ارسلنا رسلنا…), یعنی بر هم زدن یک نظم فاسد موجودو استقرار یک نظم عادلانه مطلوب, هدف همه رسالتها و نبوتها بوده, منتهی این امر در اسلام ختمیه محرزتر و مشخص تر است.)93

حکومت و اداره جامعه جزو برنامه های پیامبران الهی بوده است. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که آن بزرگوار فرموده:

(حکومت بنی اسرائیل را همواره پیامبران بر عهده داشته اند. هر پیامبری که از دنیا می رفت, پیامبر دیگری جای او را می گرفت…)94

قرآن کریم نیز, به روشنی از حکومت بسیاری از پیامبران سخن گفته است:

(فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکاً عظیماً.)95

به تحقیق ما, خاندان ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و به آنها (مُلکی) بزرگ دادیم.

علامه طباطبایی می نویسد:

(مراد از (مُلک), تسلط بر امور مادی و معنوی است که شامل نبوّت, ولایت و هدایت مردم نیز می گردد.)96

گزیده سخن این که دقت در هدفهای پیامبران و شیوه برخورد آنان با قدرتهای زمان و… نشانگر این است که آنان در پی ایجاد حکومتی الهی بوده اند.

گزارش چگونگی گزینش طالوت97, حکومت یوسف98, حکومت داوود99, حکومت سلیمان100 و درگیریهای پیامبران با مخالفان و ستیزه گران شاهد زنده و گویایی است بر این حقیقت که روشن گری و شرح آن, مجالی فراخ تر می خواهد.

استاد شهید, همان گونه که تز: (آخرت و خدا هدف بعثت پیامبران را نپذیرفت و به نقد آن پرداخت. تز (دنیوی) صرف را نیز نمی پذیرد و به نقد و تحلیل آن می پردازد.

از سخنان پاره ای از فلاسفه مشّاء بر می آید که هدف بعثت پیامبران تنها این جهانی و دنیوی است و اگر پیامبران سخنی درباره توحید و معرفت خدا گفته اند, همه و همه, مقدمه ای برای رسیدن به عدالت اجتماعی بوده است.

شهید مطهری در شرح اشارات بوعلی سینا, می گوید: از ظاهر عبارت بوعلی, چنین استفاده می شود:

(آنچه از بیان شیخ در این فصل استفاده می شود این است که دعوت به معرفة اللّه و تذکار حق و قیامت و حتی تشریع عبادات, همه, به منظور تامین زندگی عادلانه اجتماعی است…. که اگر لزوم زندگی عادلانه اجتماعی نمی بود, بعثت رسل و انزال کتب نمی شد.)101

استاد شهید, به نقد و بررسی سخنان یاد شده پرداخته و این نگرش را به دو دلیل درست نمی داند:

1. این سخن و برداشت را با آیات قرآنی ناسازگار می یابد; زیرا به عقیده و باور وی, بر اساس قرآن, شناخت خدا و تقرب به او مقصود بالذات است, نه مقصود بالعرض. اگر این را نپذیرفتیم, دست کم, باید گفت: پیامبران دو هدف داشته اند:

الف. ارشاد به سعادت معنوی که در پرتو توحید و ایمان به معاد و صفات فاضله پیدا می شود.

ب. ارشاد به مصالح عالیه اجتماعی به وسیله جعل مقررات عادلانه.

2. این برداشت و سخن را به آنچه خود بوعلی درباب (بهجت و سعادت عقلی) و دیگر جاها آورده, ناسازگار می داند.102

استاد شهید, در این که کدام یک از اهداف یاد شده هدف اصلی پیامبران بوده است, چهار تصویر زیر را ارائه می دهد:

1. پیامبران دو هدف مستقل داشته اند. از آن جهت که در اندیشه سعادت دنیوی بشر بوده اند, به مسائل دنیوی آنان (توحید اجتماعی) پرداخته اند و از آن جهت که می خواسته اند سعادت اخروی بشر را برآورند, به زندگی اخروی (توحید نظری و توحید عملی فردی) پرداخته اند.

2. هدف اصلی آنان, توحید اجتماعی بوده است, ولی چون توحید نظری و توحید عملی فردی, مقدمه لازم توحید اجتماعی بوده است, پیامبران به این مسائل نیز, پرداخته اند.

3. هدف اصلی, شناختن خدا و نزدیک شدن و رسیدن به اوست. توحید اجتماعی مقدمه و وسیله رسیدن به این هدف عالی است و چون رسیدن به آن هدف عالی, بدون مقدمه امکان پذیر نیست پیامبران به برپاداشتن عدل و قسط و نفی ستم و… پرداخته اند. بنابراین, ارزشهای اجتماعی همانند: عدل, آزادی, مساوات و… همچنین اخلاق اجتماعی همانند: عفو, احسان, محبّت و… ارزش ذاتی ندارند, ارزش آنها مقدمی و ابزاری است.

4. دیدگاه چهارم همان دیدگاه سوّم است, با این تفاوت که ارزشهای اجتماعی و اخلاقی با این که مقدمه و وسیله برای رسیدن به ارزش اصیل و یگانه انسان; یعنی خداشناسی و خداپرستی اند, ارزش ذاتی نیز دارند. ارزشهای اجتماعی و اخلاقی همانند: معلومات کلاسهای پائین نسبت به کلاسهای بالاتر است. چنین نیست که اگر انسان به کلاس بالاتر راه یافت از معلومات کلاسهای پائین تر بی نیاز باشد. ارزشهای اجتماعی و اخلاقی, نسبت به معرفت و پرستش حقّ چنین چیزی است.

استاد شهید, پس از نقد و تحلیل تصویرهای یاد شده, تصویر چهارم را می پذیرد.103

آن بزرگوار در بحث (نیاز به پیامبران) و همچنین (نیاز به دین) نیز, به شرح ثابت کرده همان گونه که انسانها برای زندگی اخروی خود نیاز به دین و همچنین پیامبران دارند, برای نیازهای اجتماعی و زندگی دنیوی نیز, این نیاز وجود دارد.104

پیامبر اسلام بنیانگذار حکومت اسلامی

بانگاهی گذرا به سیره پیامبر(ص) از آغاز رسالت تا انجام آن, در می یابیم که آن بزرگوار, بنیانگذار حکومت الهی است. هنگامی که پیامبر(ص) با آیه: (و انذر عشیرتک الاقربین)105 ماموریت یافت تا نزدیکان خویش را به اسلام دعوت کند, در میان آنان برخاست و فرمود:

(من شما را به دو سخن, که در گفتن سبک و در عمل و اجراء سنگین است, فرا می خوانم. با این دو سخن, شما فرمانروای عرب و عجم خواهید شد و همه امتها بر حاکمیت شما گردن خواهند نهاد. و با اجراء و گسترش آن وارد بهشت می شوید و از عذاب جانکاه الهی می رهید. آن دو سخن این که: به یگانگی خداوند و رسالت من گردن نهید. هرکس از شما امروز دعوت مرا بپذیرد و مرا در اهدافم یاری کند, به منزله برادر من خواهد بود و نیز وزیر و وصیّ و جانشین من.)106

براساس این سخنان, پیامبر از همان آغاز در اندیشه تشکیل حکومت الهی بوده است و از همان آغاز کسی را می خواهد که وی را در این هدف همراهی کند و در آینده نیز, راه او را ادامه دهد و این اهداف را به پا دارد. این سخنان نشانگر آن است که از تداوم رهبری و ادامه حاکمیت و حکومت, به هیچ عنوان نمی شود چشم پوشید و از این مهم سرباز زد. آن بزرگوار, پس از هجرت به مدینه تشکیل حکومت داد مسجد را مرکزی برای دادخواهی و قضاوت قرار داد. به نزد پادشاهان بزرگ جهان سفیر فرستاد و پیام توحیدی خود را برای آنان باز گفت و به آنان ابلاغ کرد که فرستاده خداست و برای دگرگون کردن جهان و از شرک به توحید دگرکردن آن برنامه دارد.

برای دفاع سپاه تشکیل داد و برای تجهیز آنان سلاح و مهمات تهیّه و فرمانده تعیین کرد. به شهرهایی که مسلمان شده بودند (والی) گسیل داشت, با یهود مدینه پیمان صلح امضا کرد و برای جمع آوری زکات, افرادی را به دیگر شهرها فرستاد و… آیا حکومت جز اجرای این امور, چیز دیگری است؟

رابطه تاریخی یا ذاتی

شماری از نویسندگان سکولار پنداشته اند: رابطه اسلام با حکومت, تاریخی است نه ذاتی. رابطه تاریخی به این معنی است که اسلام در ذات خود, مقوله ای به نام حکومت ندارد اگر می بینید که پیامبران حکومت تشکیل داده اند, به خاطر شرایط و نیاز روز و درخواست مردم و پافشاری آنان بوده است و پیامبران, به عنوان یکی از مردم, نه به عنوان پیامبر و فرستاده خدا, تشکیل حکومت داده اند.

بنابراین, هرگاه آن شرایط تغییر کند, دلیلی وجود ندارد که مسلمانان باید حکومت دینی تشکیل دهند. حکومت و سیاست, نسبت به اسلام چون نماز, حج, زکات و… نیست که در هر شرایطی واجب باشد.

عالمان شیعی از جمله شهید مطهری برآنند که پیوند اسلام با حکومت فراتر از رابطه تاریخی و عارضی است, بلکه ارتباط مفهومی بین آن دو وجود دارد. به این معنی: در ماهیت دین اسلام, دخالت در شؤون سیاسی و حکومت نهفته است; از این روی دگرگونیها و دگردیسیهای زمانی و مکانی تأثیری در آن ندارد. پیش از این یادآور شدیم: از آیات و روایات استفاده می شود که تشکیل حکومت جزو دین است و در ردیف نماز و روزه و… بلکه بالاتر از همه آنهاست.

به دیگر سخن, آقایان برای پیوند تاریخی نه مفهومی حکومت با اسلام, هیچ گونه دلیلی ارائه نکرده اند. باید به این آقایان یادآور شد: پیامبر(ص) اگر به غیر از مدینه به هر کجای دیگر هم که هجرت می کرد, همین احکام مدنی و سیاسی موجود در اسلام به پیامبر(ص) می رسید و او وظیفه داشت به آنها جامه عمل بپوشاند. اگر به این نکته توجه کنیم که اسلام دینی جامع و کامل است و حدودی در زندگی برای انسان قائل است که گذشتن از آن حدود را روا نمی داند, روشن می شود که دین و قرآن, بیش از آن که وابسته به محیط و تاریخ خود باشند, ناظر به بیان حقایق و حدود و تکالیف انسانهاند استاد شهید, پس از اشاره به این دیدگاه می نویسد:

(من نمی توانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامی زندگی کند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد. مگر… قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یک هدف اصلی برای همه انبیا ذکر [نکرده است].)107

اسلام در نگاه مسلمانان

از صدر اسلام تا امروز, همه عالمان شیعی و اهل سنّت و همه مسلمانان بر این باور بوده اند: اسلام دینی کامل و جامع است و آموزه های آن همه شؤون و زوایای زندگی انسان را در بردارند.

علی عبدالرازق از روشنفکران معاصر اهل سنّت, با این که مدّعی (جدایی دین از سیاست) است, می نویسد:

(شاید بتوان این اندیشه را که حکومت رسول اسلام(ص) جزو رسالت آن بزرگوار بوده است, سازگار با سلیقه همگانی مسلمانان و آنچه از احوال ایشان به نظر می رسد دانست. و آراء جمهور عالمان مسلمان نیز, همین است.)108

وی در جای دیگر می نویسد:

(مسلمانان, این اندیشه را با رضایت می پذیرند.)109

عده ای از بی خبران از مبانی اسلام این برداشت عمومی از دین را انتظاری (بیهوده و عاشقانه) از دین دانسته اند, از جمله یکی از اینان, ساده لوحانه به قلم می آورد:

(این انتظار, هیچ دلیلی عقلی و شرعی ندارد…. تنها علت وجود این رأی در میان دینداران, عشق آنها نسبت به دین است, یعنی دلشان می خواهد که معشوق هر چه به کمال تر باشد. این تلّقی اگر از عاشقان مقبول باشد, از عاقلان قوم پذیرفته نیست و باید در تکمیل و تصحیح آن کوشید.)110

در پاسخ پندارگرای ساده اندیش باید گفت: انتظار عالمان و مسلمانان از دین که سبب پیروی آنان در طول تاریخ از همه آموزه های دین شده, ریشه در خود دین دارد. وقتی که صدها آیه و روایت, همان گونه که اشاره کردیم از جامع بودن اسلام سخن می گویند, طبیعی است که عالمان دینی و همچنین مسلمانان متعبد, چنین انتظاری هم از دین داشته باشند. این انتظار تنها برای کسانی عاشقانه و بیهوده است و یا تنها کسانی این برداشت را دارند که آیات قرآنی و روایات رسیده از معصومان(ع) برای آنان سند و حجّت نباشد و یا در دلالت آنها شکّ داشته باشند و برخلاف دلالت روشن بسیاری از متون اسلامی, بگوید: اسلام کاری به شؤون دنیوی انسانها ندارد. این افراد در بحث (انتظار از دین) با الگوگیری از متفکران غربی و با پیش فرض این که دین امری قلبی است و نباید در امور دنیوی دخالت کند به این نتیجه رسیده اند و به جای این که ببینند: (اسلام) چه می گوید و یا بفهمند چه می گوید, برای اسلام تعیین تکلیف می کنند. مقوله (دین حداقل و دین حدّاکثر) و انتخاب نظریه حداقلّ, نیز, تعیین تکلیف برای دین و بی اعتنایی به متون دینی است. این دیدگاهها هر چند نو می نماید, ولی به قول استاد شهید, همان (تفسیر به رأی) و (ایمان ببعض و کفر ببعض) است. براساس این نظریه, از دین نباید پرسید که قلمرو آن تا کجاست و به چه کار می آید, بلکه این پیش فرض هر فرد است که انتظار وی را از دین روشن می سازد.

علل رویکرد به اندیشه جدایی دین از امور دنیوی

ریشه یابی هر دیدگاه و نظری, هر چند خوار مایه و کم ارزش, می تواند به نقد و هرچه رخشان و شفاف شدن دیدگاههای با ارزش گران مایه, کمک کند. از این روی, در این بخش به ریشه یابی پندار پندارگرایانی که می گویند: دین از سیاست و از امور دنیوی جداست, می پردازیم:

علاّمه استاد شهید مطهری, با اشاره به پیشینه این اندیشه در جهان اسلام111, به دو علّت مهم و اساسی زیر اشاره می کند:

1. نشناختن درست اسلام و سنجش آن با مسیحیت: برخی از روشنفکران در جهان اسلام, با الگوگیری از متفکران غربی در مباحث تئوریک دینی, این مباحث را به همان گونه که در غرب مطرح است کپی و ترجمه کرده و به میان مسلمانان آورده اند. این کار از آن جا که در چشم برخی, حرکت نوگرایانه اسلامی شناخته می شود, تشویقی خام و دروغین نسبت به این افراد را در پی داشته است. به عقیده ما این فاجعه بارترین قیاس در تاریخ روشنفکری در جهان اسلام به شمار می آید.

استاد شهید, در بسیاری از آثار خود, به این افراد هشدار می دهد که فرهنگ دینی اسلام با فرهنگ دینی مسیحیت, از بسیاری زوایا ناهمخوانی دارند, از جمله:

الف. قرآن بی شکّ, کلام خداست. امّا کتاب مقدس مسیحیان که از عهد عتیق و جدید تشکیل شده و هر کدام دارای چندین کتاب است, چنین نیست, خود مسیحیان هم چنین ادعایی ندارند.

ب. در کتابهای مقدس مسیحیان, گاه مطالبی آمده که با علم و عقل ناسازگار است و این خود بهترین دلیل بر تحریف سخنان خداست.

ج. کتابهای موجود مسیحیان بیش تر در بردارنده احکام و آموزشهای عبادی و اخلاقی است و در آنها رهنمود و اصولی برای اداره جامعه دیده نمی شود.112

با چنین وضعی, طبیعی است که در فرهنگ دینی مسیحیت موجود, به (جدایی دین از سیاست) حکم گردد و شؤون زندگی, به دنیوی و اخروی بخش شود و بخشی به (قیصر) و بخشی نیز به (کلیسا واگذار گردد; چرا که در این صورت حتی اگر دینداران نیز تشکیل حکومت دهند باید براساس عقل و علم جامعه را اداره کنند.

اما اسلام, هرگز جدایی دین از سیاست و دوگانگی دنیا و آخرت را نمی پذیرد و آموزش نمی دهد. همان گونه که یادآور شدیم: قرآن, نیاز به دین و پیامبران و هدف آنان را دنیا و آخرت با هم می داند. پیامبر(ص) در نخستین فرصت مسجد بنا کرد و آن را جایگاهی برای حکومت و قضاوت قرار داد. بنابراین جدا افکندن بین شؤون زندگی در اسلام, نادرست است.

استاد شهید, بر این نظر است که این اندیشه, خاستگاه بیرونی دارد:

(ما با این نغمه که اسلام خوب است; امّا به شرط این که محدود به مساجد و معابد باشد و به اجتماع کاری نداشته باشد, در حدود نیم قرن است که آشنائیم. این نغمه, از ماوراء مرزهای کشورهای اسلامی بلند شده و در همه کشورهای اسلامی تبلیغ شده است.)113

در حقیقت این اندیشه, رهیافت و تجربه ناکامیهای کلیسا در اداره جامعه است. و تجربه دین مسیح و مسیحیان, به هیچ روی نمی تواند برای جهان اسلام, الگو قرار بگیرد. کسی که فرهنگ جامع اسلام را به درستی بشناسد, در می یابد که دنیا و آخرت, سیاست و دیانت, چونان روح و جسم در آموزه های این دین به هم در آمیخته اند:

(همه جانبگی از جمله امتیازات اسلام نسبت به ادیان دیگر است و به تعبیر درست تر از جمله ویژگیهای صورت کامل و جامع دین خدا نسبت به صورتهای ابتدایی, جامعیت و همه جانبگی است. منابع چهارگانه اسلامی, کافی است که علمای امّت, نظر اسلام را درباره هر موضوعی کشف نمایند. علمای اسلام, هیچ موضوعی را به عنوان این که بلاتکلیف است, تلقّی نمی کنند.)114

و درجای دیگر با عنوان: (زندگی گرایی) می نویسد:

(اسلام, یک دین زندگی گر است نه زندگی گریز; لهذا با (رهبانیت) به شدت مبارزه کرده است: (لارهبانیة فی الاسلام). در جامعه های کهن, همیشه یکی از دو چیز وجود داشت: یا آخرت گرایی و زندگی گریزی: (رهبانیت).

و یا زندگی گرایی و آخرت گریزی: (تمدن توسعه).

اسلام آخرت گرایی را در متن زندگی گرایی قرار داد. از نظر اسلام, راه آخرت از متن زندگی و مسؤولیتهای زندگی دنیایی می گذرد.)115

سپس استاد شهید, با اشاره به آثار زیانبار این اندیشه وارداتی, مسلمانان را آگاه تر و بیدارتر از آن می داند که به این نغمه های شوم گوش فرا دهند. مردم مسلمان دریافته ند: رهنمودهای اجتماعی اسلام, فلسفه زندگی آنان را تشکیل می دهد. مسلمانان با داشتن این چنین قانونهایی است که در برابر غرب احساس استقلال و شخصیّت می کنند و از سلطه فرهنگ غربی بر کشورهای اسلامی جلو می گیرند.116

2. افزون بر این, این اندیشه, خاستگاه استعماری نیز دارد. استعمارگران و ایادی آنان القاء کردند که دین مال مسجد است و باید کار خود را در آن جا انجام دهد و نباید کاری به مسائل سیاسی اجتماعی داشته باشد.117 انگیزه آنان از نشر این گونه اندیشه ها مسخ آموزه های حرکت آفرین اسلام, چون: جهاد و مبارزه با ستمگران, استقلال و آزادیخواهی و تشکیل حکومتی اسلامی است. آنان با نشر این گونه سخنان سخیف در قالب آرا و اندیشه ها, بر آنند که اسلام راستین را از صحنه اجتماعی و مسلمانان, بویژه عالمان و رهبران آنان را از دخالت در سیاست باز دارند. تا در عین ادّعای مسلمانی نسبت به این امور بی تفاوت گردند. یکی از ایادی استعمار در این باره می نویسد:

(با خواستارشدن (جدایی دین از سیاست) از دین می خواهیم که خودش به دلخواه و با رضایت خاطر خودکشی کند.)118

استاد شهید, مسلمانان صدر اسلام, مسلمانانی که در جنگهای ایران و روم شرکت کردند, می ستاید جامع بودن آنان را چنین توصیف می کند:

(آنان در عین پرستش خدا, روزه داری و راز و نیاز شبانه با خداوند, چنان در میدان جنگ می جنگیدند که هیچ کس را توان مقابله با آنان نبود. اگر کسی تنها به عبادت و مسجد بسنده می کرد او مسلمان نبود. همچنین اگر او تنها در میدان جنگ شمشیرش خوب کار می کرد و خبر دیگری نبود, او یک آدمی بود که دنبال طمعش می رفت, مانند همه کشورگشایان دیگر که دنبال طمعشان می روند.)119

استاد, ارج و ارزش این مسلمانان و کارایی اسلام را در جامع بودن و همه سو نگری می داند. به نظر وی, اگر این جامعیت از اسلام گرفته شود, اسلام با آفتی بزرگ و خطری جدی روبه رو خواهد شد و سلامت آن به خطر خواهد افتاد بر همین اساس عالمان و مصلحان جهان اسلام, از دیرباز با این اندیشه در افتادند. استعمار, در کشورهای اسلامی, بسیار تلاش ورزید تا پیوند دین و سیاست را سست کند و بین آن جدایی بیفکند120, با عَلَم کردن علمانیت, ملی گرایی, عربیزم, پان عربیزم. در ایران نیز, این اندیشه رواج پیدا کرد. امّا عالمان بیدار و آگاه, بویژه امام خمینی با آن به مخالفت برخاست و مردم را به حرکت درآورد و در گفتار و عمل بر این اندیشه خط بطلان کشید و حکومت اسلامی را تأسیس کرد.121

اکنون که اسلام در این مرز و بوم, بر کرسی اقتدار نشسته و جلال و شکوه یافته و دین و سیاست در هم آمیخته و دوشادوش ره می پویند, استعمار, بیش از پیش, سخن و برنامه خود را از نوک قلمِ قلم به دستان ناآگاه و یا فریب خورده و یا کینه ورز, به صفحه کاغذ جاری می کند و می نویسد و یا می نویساند: (اسلام قلمرو اجتماعی سیاسی) ندارد, (شأن دین و یا عالمان دینی بالاتر از آن است که در حکومت و امور دنیوی دخالت کنند) و…

این ارتجاع و بازگشت به گذشته است, گذشته ای که مورد پسند استعمارگران و حاکمان ستمگر بود و هست در حقیقت این افراد, خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن می ریزند. هشیاری و تیزبینی امت اسلامی, بویژه عالمان دینی آنان را ناکام خواهد گذاشت.

استاد شهید, پیش از انقلاب اسلامی, به هنگام نقد این اندیشه می نویسد:

(مردم سرزمین های اسلامی, بیش از پیش به ارزش تعلیمات اسلامی پی برده اند و تشخیص داده اند که یگانه فلسفه مستقل زندگی آنها, اسلام و مقررات اسلامی است و با هیچ قیمتی آن را از دست نخواهند داد. مردم مسلمان پی برده اند که تبلیغ علیه قوانین اسلامی, جز یک نیرنگ استعماری نیست.)122

پیوند دین و سیاست در روزگار غیبت

روشن شد, اسلام مکتبی است جامع و در ابعاد فردی, اجتماعی, سیاسی, اقتصادی, تربیتی و… طرح و رهنمود دارد.

به عقیده و باور شیعه که ریشه در اسلام ناب دارد, در روزگار حضور, در رأس اداره جامعه باید معصوم قرار داشته باشد و بست و گشادکارها باید زیر نظر او باشد.حال شیعه در روزگار غیبت چگونه می اندیشد؟ وضعیت چگونه است؟ آیا به هنگام غیبت, هر نظامی را که خود مردم بپذیرند, می توانند به اجرا درآورند و به این شیعه مهر تأیید می زند و آن را اسلامی می داند؟ و یا این که در دوره غیبت نیز, طرح و سیستم خاصّی را برابر آموزه ها و دستورات اسلام پیشنهاد می کند؟

بله, شیعه برابر آموزه ها و دستورهای اسلامی و رهنمودهای امامان معصوم, طرح و پیشنهاد ویژه ای دارد. می گوید: در روزگار غیبت, حکومت اسلامی براساس ولایت فقیه, شکل می گیرد و ولی فقیه, به عنوان نایب و جانشین امام(ع) همان اختیارهای حکومتی امام معصوم(ع) را دارد علمای شیعه همین دیدگاه را از متون روایی استخراج و نسل پس از نسل به بررسی آن پرداخته و گفته و واگفته اند, تا به زمان ما رسیده است و شهید مطهری نیز, آن را پذیرفته 123 و برای فقیه همان قلمرو کاری را قبول دارد در مسائل حکومتی و اداره جامعه که برای معصوم باور دارد.124

پس اسلام برای دوره غیبت, طرح و سیستم دارد. البته داشتن طرح و سیستم به این معنی نیست که شکل حکومت و همه جزئیات آن را ارائه کرده باشد, بلکه مقصود ما از طرح و سیستم, مجموعه اصول و قانونهایی است که سازماندهی جامعه باید برابر همان اصول صورت پذیرد اصولی چون: حاکمیت خدا و قانونهای او, نفی طاغوتان و ستمگران و اهداف کلّی حکومت همانند: تأمین قسط و عدالت, رعایت حقوق مردم و… اصل اطاعت از حاکمان شرعی (در دوره حضور امامان معصوم(ع) و در دوره غیبت, نایبان آن بزرگواران) و بسیاری از اصول ارزشی دیگر. امّا آیا اسلام درباره شکل حکومت, شیوه اجرایی اصولی که بر شمردیم و پیاده کردن آنها در جامعه و نفوذ دادن آنها در لایه های اجتماع هم طرح و برنامه ویژه ای دارد, یا خیر چگونگی اجرا را به مردم واگذارده است؟ استاد شهید مطهری بر این نظر است که این بخش را اسلام به مردم واگذاشته است:

(اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگی, که وابستگی تام و تمامی به میزان دانش بشر دارد, نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی که بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش بگیرد. علم, نه هدف و روح زندگی را عوض می کند و راه بهتر و نزدیک و بی خطرتری به سوی هدفهای زندگی نشان داده است. علم همواره وسائل بهتر و کامل تری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها در اختیار قرار می دهد.

اسلام, با قراردادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شکلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن از هر گونه تصادمی با توسعه فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است, بلکه با تشویق به عوامل توسعه تمدن; یعنی علم و کار و تقوا و اداره و همت و استقامت, خود نقش عامل اصلی پیشرفت تمدن را به عهده گرفته است.)125

پس اسلام, به ابزارها و شکلها اهمیت ویژه نمی دهد و درماندگاری آنها, تأکید نمی کند. زیرا ابزارهای زندگی در هر عصری بستگی دارد به میزان اطلاعات علمی بشر. هر اندازه اطلاعات گسترش یابد ابزارها کامل تر می شوند اسلام, برای حمل و نقل, کشاورزی, خیاطی, جنگ و… ابزار خاصّ را پیشنهاد نکرده است, تا با پیشرفت علم که آن ابزار منسوخ گردد و تضاد میان علم و دستورات اسلام پدید آید. این یکی از جهاتی است که کار همراهی و دوشادوش حرکت کردن اسلام را با پیشرفت و ترقی زمان آسان کرده است.

شکل حکومت و شیوه اداره جامعه در اختیار خبرگان امت اسلامی است و در بستر زمان و مکان در خور تغییر و دگرگونی خواهد بود. همان گونه که امام خمینی شکل حکومت اسلامی را پس از انقلاب اسلامی, (جمهوری) پیشنهاد کرد و مردم نیز, به پیشنهاد امام رأی دادند.

اصطلاح (جمهوری) در فلسفه سیاسی, مفهومی ثابت و غیر درخور دگرگونی نیست. نظامهای حکومتی آمریکا, فرانسه و بسیاری از کشورهای دیگر جمهوری است, با این حال, نظام حکومتی هر یک از این کشورها از زوایای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارند. بنابراین, کسانی که پنداشته اند: (جمهوری) شکل ویژه ای از حکومت است و نظام ما که جمهوری نام گرفته, باید در همه زوایا, از همان شکل تقلید کند, درست نیست, زیرا مردم ما مسلمانند و شکلی از جمهوری را می خواهند که با اصول و معیارهای اسلامی همخوانی داشته باشد. به همین جهت, پسوند (اسلامی) نیز به آن افزوده شده است که دورنمایه و محتوای حکومت را مشخص می کند و بر پندار پندار گرایان ساده اندیش مقلد, امّا در لباس روشنفکر, که بین (جمهوریت) و (اسلامیت) ناسازگاری می بینند, خط بطلان می کشد. این افراد پنداشته اند که هر گاه حکومتی جمهوری بود, ناگزیر باید لائیک باشد و غیردینی, همان گونه جمهوریهای غربی و جمهوریهای وابسته به آنها چنین اند. هیچ گاه نیندیشیده و به خود اجازه اندیشیدن نداده اند که چه بسا حکومتی و مردمی تن به گونه ای از (جمهوریت) بدهند که با دین و مرام و مسلکی خاص, همخوان باشد, هم ان گونه که در ایران چنین است و مردم (جمهوریت) را با درونمایه و محتوای اسلامی و جهت گیری اسلامی پذیرفته اند:

استاد شهید مرتضی مطهری در مصاحبه ای به شرح به شبهه ناسازگاری (جمهوریت) و (اسلامیت) پاسخ گفته است.126

از یادداشتهای استاد شهید برمی آید که آن بزرگوار در صدد بوده است که اندیشه های سیاسی و حکومتی خود را به گونه ای منسجم تدوین و عرضه کند که با شهادت ایشان این آرزوی بزرگ جامه عمل نپوشید. با این حال, آثاری که از استاد به جای مانده, به روشنی اندیشه های سیاسی و مبانی حکومتی وی را می نمایاند. استاد شهید, افزون بر مباحث یاد شده, گاه به شرح و گاه به اجمال به مقوله های زیر نیز پرداخته است که برای اهل نظر, بسیار راه گشاست: ضرورت حکومت اسلامی به دلیل عقل و نقل, حکومت و مشروعیت, انواع حکومت, حقوق متقابل حاکم و مردم, نارسایی مفاهیم کلیسایی از منظر حقوق سیاسی, سیستم قانونگذاری اسلام, قانونهای ثابت و متغیر, شیوه حکومت, اهداف حکومت, اخلاق کارگزاران حکومتی و… همچنین پاسخ به پاره ای از شبهه ها در مسائل سیاسی و حکومتی از جمله: دموکراسی و دین, دموکراسی و ولایت فقیه و…

چون این گفتار به درازا کشید, از گزاره ها و مقوله های یاد شده, تنها به مقوله دموکراسی از دیدگاه ایشان می پردازیم و این گفتار را به پایان می بریم. انتخاب دموکراسی برای بحث, بدین سبب است که این مقوله, پیوندی مستقیم با قلمرو اجتماعی دین دارد; زیرا به گفته استاد شهید, دموکراسی جدید در غرب از هنگامی شروع شد که متفکران الهی, متوجه شدند آیین مسیحیت نمی تواند در همه ابعاد زندگی انسانها, بویژه زندگی سیاسی و اجتماعی آنان نقش داشته باشد. بدین جهت, به محدود کردن قلمرو دین به زندگی فردی انسان و ارتباط او با خدا روی آوردند و مسائل سیاسی و اجتماعی را از قلمرو دین حذف کردند, آن گاه به ناچار حکومت را به دست مردم سپردند (دموکراسی) تا گرفتار استبداد و دیکتاتوری نشوند.127 شاید بتوان این حادثه را در غرب و در بستر مسیحیت تحریف شده, توجیه کرد; امّا آیا چنین چیزی می تواند مورد پذیرش متفکران اسلامی قرار گیرد؟ هر چند از آنچه در پیش آوردیم, پاسخ این پرسش نیز به دست می آید, ولی برای روشن تر شدن آن, اشاره ای به برخورد متفکران اسلامی از جمله شهید مطهری با دموکراسی و دین و دموکراسی و ولایت فقیه خواهیم داشت.

دموکراسی و ولایت فقیه

از زمانی که (موکراسی) در کشورهای اسلامی طرح شد, کسانی آن را با شریعت و دین ناسازگار دیدند و کسانی سازگار. پس از انقلاب اسلامی و طرح ولایت فقیه, این مباحث اوج گرفت. بعضی از سازگاری ولایت فقیه با حاکمیت ملی و دموکراسی دفاع کردند و شماری آن را ناسازگار با دموکراسی دانستند. این بحث, همچنان ادامه دارد.

استاد شهید مرتضی مطهری, پیش از انقلاب اسلامی, به ریشه دموکراسی درغرب اشاراتی دارد128 و پس از انقلاب اسلامی, از کسانی است که از سازگاری گونه ای از دموکراسی با دین و ولایت فقیه سخن گفته است. به نظر ما, چون واژه (دموکراسی) همچون بسیاری از واژه های دیگر: توسعه, جامعه مدنی و… تعریف روشنی ندارد, بنابراین باید پیش از ردّ و اثبات, مقصود خود را از (دموکراسی) روشن کنیم و به تعریف مشترکی ازآن دست یابیم و سپس آن را با دین و ولایت فقیه بسنجیم, در این صورت, بسیاری از اختلافها بر طرف می شود.

اگر مقصود ما از (دموکراسی) گونه ای از حکومت باشد که انتخاب حاکم و وضع قانون و… در اختیار مردم است و هر قانونی را که مردم و یا دست کم نمایندگان آنان وضع کردند, باید اجرا شود و محترم بشمرند, هر چند با شریعت اسلامی ناسازگار باشد, بی گمان, چنین مفهومی با دین و ولایت فقیه سازگار نیست; زیرا در اسلام حقّ حاکمیّت و تشریع ویژه خداوند است: (ان الحکم الاّ للّه) تنها خداست که مصلحتها و همچنین مفسده ها را می شناسد و حقّ قانونگذاری دارد.

بنابراین, اگر مقصود از (دموکراسی) و (حاکمیت ملّی) ارزش و اعتبار رأی مردم در برابر حکم خدا باشد, هیچ ارزشی ندارد و متفکران اسلامی, از جمله شهید مطهری این گونه از دموکراسی را به هیچ روی سازگار با دین نمی دانند و هیچ اعتباری برای آن قائل نیستند.

امّا اگر مقصود از (دموکراسی) این باشد که مردم در چارچوب احکام الهی, در سرنوشت خود دخالت کنند, چنین چیزی نه تنها با اسلام سازگار است که اسلام دخالت مردم را در سرنوشت سیاسی خود, به عنوان تکلیفی الهی می داند.

شهید مطهری و بسیاری از متفکران اسلامی, که از سازگاری دین و دموکراسی, دموکراسی و ولایت فقیه سخن گفته اند, به این گونه از دموکراسی نظر داشته اند. به عقیده ایشان کسانی که (دموکراسی) را با دین و یا ولایت فقیه ناسازگار می داند, یا اسلام را درست نشناخته اند و یا این که به همان (دموکراسی غربی) نظر داشته اند:

(منشا اشتباه آنان که اسلام بودن جمهوری را منافی با روح دموکراسی می دانند, ناشی از این است که دموکراسی مورد قبول آنان, هنوز همان دموکراسی قرن هیجدهم است که در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معیشت و خوراک و مسکن و پوشاک و آزادی در انتخاب راه معیشت مادّی خلاصه می شود; امّا این که مکتب و عقیده و وابستگی به یک ایمان هم, جزو حقوق انسانی است… به کلّی به فراموشی سپرده شده است.)129

و درباره ولایت فقیه می نویسد:

(اساساً فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دموکراسی است.)130

پس اسلامی بودن این جمهوری و مبتنی بودن آن برولایت فقیه, به هیچ روی, با حاکمیّت ملّی و دموکراسی ناسازگاری ندارد; زیرا اصول دموکراسی ایجاب نمی کند که بر یک جامعه ایدئولوژی و مکتبی حاکم نباشد. در کشورهای گوناگون, احزاب, به طور معمول خود را وابسته به یک ایدئولوژی می دانند و این امر را نه تنها ضدّ دموکراسی نمی دانند که به آن افتخار هم می کنند:

(اما اشتباه آنها که این مفهوم (جمهوری اسلامی) را مبهم دانسته اند (و آن را با حاکمیت ملّی و دموکراسی ناسازگار) ناشی از این است که حق حاکمیت ملّی رامساوی با نداشتن مسلک و ایدئولوژی و عدم التزام به یک سلسله اصول فکری درباره جهان و اصول علمی درباره زندگی دانسته اند. اینان می پندارند که اگر کسی به خوبی, مسلکی, مرامی و دینی ملتزم و متعهد شد و خواهان اجرای اصول و ضوابط آن گردید, آزاد و دموکرات نیست. پس اگر کشور اسلامی باشد, یعنی مردم مؤمن و معتقد به اصول اسلامی باشند و این اصول را بی چون و چرا بدانند, دموکراسی به خطر می افتد.)131

واژه (جمهوری) شکل حکومت را, که نوعی دموکراسی است, روشن می کند: یعنی مردم حقّ دارند سرنوشت خود را خود در دست بگیرند و این ملازم با این نیست که مردم پای بند مکتبی نباشند. آیا معنای دموکراسی این است که انسان به هیچ مکتبی پای بند نباشد و یا این که هر فردی برای خود مکتبی داشته باشد؟ آیا اعتقاد به یک سلسله اصول علمی یا منطقی یا فلسفی و بی چون و چرا دانستن آن اصول برخلاف دموکراسی است و یا خلاف دموکراسی این است که آدمی به اصولی که مورد پذیرش اکثریت جامعه است, اعتقاد نداشته باشد و آنها را درخور چون و چرا بداند, ولی به دیگران اجازه چون و چرا در اعتقادات و اندیشه های خود را ندهد؟

اکثریت قاطع ملت ایران, مسلمانند و می خواهنداین حکومت با اصول و آموزه های اسلام اداره شود و در مدار اصول اسلامی حرکت کند و این به هیچ روی با دموکراسی ناسازگار نیست.132 بلکه اگر آنان را از این حقّ محروم گردانیم در حقیقت (حاکمیّت ملّی) آنان را خدشه دار کرده, بلکه از بین برده ایم.

بنابراین, اگر مقصود از دموکراسی و حاکمیت ملی, این باشد که مردم در چارچوب احکام الهی در سرنوشت خود دخالت کنند, سخنی است درست و سازگار با مبانی فلسفه سیاسی اسلام. سفارش قرآن به رایزنی و استفاده پیامبر(ص) و امام علی(ع) از این شیوه در امور حکومتی بیانگر آن است که اسلام به دخالت مردم در سرنوشت خودشان ارج نهاده است.133 حاکمان اسلامی, باید به اصول یاد شده نه تنها باور داشته باشند که عمل کنند.

و اما اگر مراد از دموکراسی, این باشد که مردم در برابر قانون الهی قانون وضع کنند و یا در قانونهای الهی با آنان رایزنی شود, بی گمان چنین معنایی با دین سازگار نیست و در حکومت اسلامی جایی ندارد. بر این اساس, دموکراسی در اسلام در برابر دموکراسی غرب است:

(دموکراسی غربی اش فاسد است, شرقی اش هم فاسد است, دموکراسی اسلامی صحیح است.)134

مقالات مرتبط:

قلمرو اجتماعی دین از دیدگاه شهید مطهری بخش اول

پی نوشتها:

85. سوره (نحل), آیه 26; سوره (انبیاء), ایه 25.

86. سوره (اعراف), آیه 59, 157; سوره (بقره), آیه 129; سوره (آل عمران), آیه 164; سوره (حدید), آیه 25; سوره (هود), ایه 88; سوره (شعرا), آیه 151.

87. (مجموعه آثار), ج175/2 176.

88. سوره (حدید), ایه 25.

89. سوره (آل عمران), آیه 146.

90. صحیفه نور), ج146/15.

91. مجلّه (کیان), شماره 54/28.

92. سوره (هود), ایه 88; سوره (اعراف), آیه 142.

93. (پیرامون انقلاب اسلامی)128/.

94.(صحیح مسلم), ج1471/3, ج1842, کتاب الاماره باب 10.

95. سوره (نساء), آیه 54.

96. (المیزان فی تفسیرالقرآن), علامه طباطبایی, ج375/4, 377.

97. سوره (بقره), آیه های 246 251.

98. سوره (یوسف), آیه 56.

99. سوره (انبیاء), آیه 78.

100. سوره (نمل), ایه های 43 50.

101. (مقالات فلسی), شهید مطهری, ج159/2. حکمت.

102. (مجموعه آثار), ج175/2 179.

104. همان مدرک, ج51/2 57; ج346/4.

105. سوره (شعراء, آیه 214.

106. (الارشاد), شیخ مفید49/ 50, المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.

107. (نظام حقوق زن در اسلام)112/.

108. (الاسلام و اصول الحکم), علی عبدالرازق145.

109. همان مدرک149/.

110. مجلّه (کیان), شماره 7/32 8.

111 . (مدیریت و رهبری), مقدمه.

112. (مجموعه آثار), ج29/2; (جهاد)17/ و 23; (اسلام و مقتضیات زمان), ج247/1, (نظام حقوق زن)112/ 114; (نظری به نظام اقتصادی اسلام)16/.

113. (نظام حقوق زن در اسلام)113/.

114. (مجموعه آثار), ج241/2.

115. همان مدرک241/ 242.

116. (نظام حقوق زن در اسلام)113/.

117. (پیرامون انقلاب اسلامی)52/; (نظام حقوق زن)112/.

118. مجلّه (حوزه), شماره 182/38; نقل از (جدایی دین از سیاست)13/, منوچهر جمالیان از فراریان ایران خارج از کشور.

119. (تعلیم و تربیت در اسلام), 216. انتشارات الزهراء.

120. (پیرامون انقلاب اسلامی)52/.

21. همان مدرک53/.

122. (نظام حقوق زن در اسلام)114/.

123. (اسلام و مقتضیات زمان) ج172/1 175, 246, 331; 91/2.

124. همان مدرک, ج179/1, 246; ج62/2.

125. (نظام حقوق زن در اسلام)127/ 128.

126. (پیرامون انقلاب اسلامی)79/ 82.

127. (علل گرایش به مادیگری)109/ 113, طوسی; (سیری در نهج البلاغه)119/ 120.

128. همان مدرک.

129. (پیرامون انقلاب اسلامی)83/.

130. همان مدرک86/.

131. همان مدرک80/ 81.

132. همان مدرک80/.

133. (تنبیه الامّة وتنزیه الملّة), علاّمه محمّد حسین نائینی, با مقدمه و توضیحات مرحوم سیّد محمود طالقانی53/ 55.

(مغازی) واقدی, ج48/1, 53, 209, 444 445, نشر دانش اسلامی.

134. (صحیفه نور), ج238/5.



کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است