در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، دكتر علی مطهری؛


دشمنی فرقان با شهید مفتح به دلیل رابطه نزدیك او با شهید مطهری بود...

به نظر شما ارتباط و صمیمیت نزدیك شهید مطهری و شهید مفتح ریشه در چه موضوعی داشت؟

می دانید كه آنها سالها در دانشكده الهیات همكار بودند و هر دو در گروه فلسفه كار می كردند و طبعاً خیلی به هم نزدیك بودند و دقیقاً روحیات و خصلتهای همدیگر را می شناختند. چیزی كه در شهید مفتح دیده می شد در حد ارادت نسبت به به شهید مطهری بود و شهید مطهری هم علاقه خاصی نسبت به ایشان داشتند، تا آنجایی كه خود من یادم هست بسیاری از اوقات شهید مفتح به منزل ما می آمدند و با هم بودند. اوقات دیگر هم همین طور. مصاحبت طولانی قطعاً آثار خودش را داشته. در قم هم حتماً سوابقی بوده. نمی دانم سابقه آشناییشان در چه زمینه هایی بوده،ولی البته قطعاً همدوره كه نبودند، ولی به هر حال این مصاحبت زیاد كه صرفاً شامل فعالیتهای درسی نمی شده، بلكه در مسائل اجتماعی و سیاسی هم دائماً با هم تعامل و تبادل نظر داشتند، بسیار در این صمیمیت و ارتباط تأثیر داشته است. مثلاً یادم می آید كه دائماً درباه وضعیت امام در نجف و مسائل جامعه با هم صحبت می كردند. من فكر می كنم در اثر اخلاصی كه شهید مفتح در شهید مطهری می دیدند و این كه احساس می كردند ایشان صرفاً برای خدا كار می كنند،ارادات عمیقی به ایشان پیدا كرده بودند و دیگر رفتارهای شهید مطرهی بود و این كه مثلاً ایشان با دشمنانشان چگونه برخورد می كردند و موضعگیریهای كه شهید مطهری حتی گاهی به ضرر شخصی خودشان داشتند. همه اینها را از نزدیك می دیدند و من فكر می كنم شهید مفتح،شهید مطهری را شخصیت برجسته ای می دیدند كه فقط برای خدا كار می كردند و این را غالباً ایشان نقل می كردند. ارادت بسیار خاصی داشتند و خیلی جاها اساساً مطیع بودند، مثلاً در مسجد قبا كه معرفی ایشان به عنوان امام جماعت آنجا آمدند و شهید مطهری به ایشان گفتند كه اینها گروه منحرف و خطرناكی هستند و در  این باره،شهید مفتح را آگاه كردند، ایشان بلافاصله این افراد را بیرون كردند. این را می توانم بگویم كه شهید مفتح تا حد زیادی فدای شهید مطهری شدند. شاید گروه فرقان با ایشان دشمنی آن چنانی نداشت. آنها دشمنی فكری با شهید مطهری داشتند و این نوع مسائل در مورد شهید مفتح مطرح نبود، ول علاقه و مطیع بودند شهید مفتح نسبت به شهید مطهری و این كه در واقع منویات ایشان را اجرا می كردند، باعث شد كه آنها سراغ شهید مفتح بروند.

 از مشكلاتی كه این دو در دانشگاه با آن مواجه بودند چه خاطراتی دارید؟

اساتیدی بودند كه اعتقادی به افكار اینها نداشتند و به هر حال دسته بندیهایی علیه این دو بود،زیرا این دو با هم بودند، حتی افراد روحانی بودند كه به وظایف خود آن گونه كه باید عمل نمی كردند، چون یك استاد روحانی باید از هرگونه مظاهر دنیوی و شائبه انتصاب به رژیم مبرا می بود و طوری عمل نمی كرد كه شائبه طرفداری از رژیم در او دیده شود، ولی بعضیها این مسئله را رعایت نمی كردند و شهید مطهری و شهید مفتح طبعاً از این رفتارها ناراحت می شدند. ما در متن قضایا نبودیم و فقط نكاتی را احساس می كردیم. گفتگوهایی كه می شد و خاطراتی كه بعدها افراد مختلف نقل كردند، نشان می دادند كه چنین فضایی وجود داشته است.

ظاهرا ایشان و شهید مطهری و یكی دو تن از اساتید همفكر جلسات مشترك و در عین حال مخفی برای اداره و ساماندهی نحوه رفتار و استراتژی خود در دانشگاه داشته اند. آیا در این مورد خاطره ای دارید؟

بله ظاهراً بود،ولی من در این زمینه اطلاع دقیقی ندارم. مسائلی را كه پیش می آمدند متوجه می شدم، از جمله این كه اجبار كرده بودند كه همه باید در حزب رستاخیز ثبت نام كنند و تصمیم گرفته شد كه هیچ یك از اساتید روحانی دانشكده حق ندارند این كار را بكنند، حتی اگر منجر به اخراج آنها شود. یا مثلاً در كنكور دانشكده الهیات دختر شركت نمی كرد و بعد كه اجازه این كار داده شد، عده ای از دخترها با همان ظاهر گذشته و بی حجاب می آمدند. شهید مطهری تأكید كردند كه باید با حفظ حجاب وارد دانشكده الهیات شوند و خودشان به هزینه خودشان چادر و روسری تهیه كردند و به نگهبان دانشكده سپردند و ظاهراً همه دختران شركت كنند هم قبول كرده بودند غیر از یك نفر، ولی او هم بعدها رعایت می كند و با حجاب می شود. شهید مفتح در تمام این امور همراه بوده و همكاری می كردند.

در قضیه دكتر آریانپور، شهید مفتح تا چه حد با شهید مطهری همراه بودند؟

البته شهید مفتح در متن این قضیه نبودند. سابقه داشته كه دكتر آریانپور بارها حرفهایی می زده و شهید مطهری او را صدا می زده و عتاب می كرده، حالا این كه در شورای دانشكده چه موضعگیریهایی بوده، من خیلی اطلاع ندارم. قطعاً ایشان طرف شهید مطهری بوده اند. بهتر است آقایان دكتر اسدی و جلالی صحبت كنند چون دانشجویانی بوده اند كه با دكتر آریانپور درگیر شدند. آنها قطعاً اطلاعات دقیق تری خواهند داد.

بعد از قضیه دكتر آریانپور، ظاهراً شهید مطهری و شهید مفتح را مخیر كرده بودند كه یكی از آنها از دانشكده الهیات بروند، به این ترتیب كه شورای دانشكده حكم به اخراج آریانپور داد،البته به شرط رفتن یكی از این دونفر.

من تا به حال در این باره چیزی نشنیده ایم. شهید مطهری سابقه بیشتری داشتند و در آستانه بازنشستگی هم بودند و شاید خودشان هم بدشان نمی آمد كه دانشكده را رها كنند و بیشتر به كارهای علمیشان برسند، مخصوصاً كه در این سالهای آخر، ایشان به توصیه امام به قم رفتند و در آنجا تدریس داشتند. ظاهراً بی میل هم نبودند كه دانشكده را رها كنند و دانشگاه هم از فرصت استفاده و ایشان را بازنشسته كرد.

از سخنرانیهای شهید مطهری در مسجد خاطره ایی دارید؟

در مسجد جاوید موقعی كه آقای مفتح امام جماعت آنجا بودند، از شهید مطهری دعوت كردند و سخنرانی انسان كامل مربوط به آن دوره است، یعنی درست در دوره ای كه مجاهدین خلق فعالیت شدیدی داشتند و خیلی هم از این سخنرانیها استقبال شد. شهید مطهری در این سخنرانیها دعوت به حفظ تعادل بن مسائل معنوی و اجتماعی می كردند و افراد جامعه را از افراط و تفریط برحذر می داشتند. در آن جو، گفتن این حرفها خیلی دشوار بود.

شهید مطهری در نامه ای به امام نوشته بودند كه در مجلس ترحیم دكتر شریعتی و یا در سخنرانیهائی كه در مسجد قبا ایراد می شدند، امام جماعت محترم مسجد با درایت و هوشیاری توطئه حركت علیه روحانیت را در نطفه خلفه كردند. جریان از چه قرار بوده است؟

جریان از این قرار بود كه بعضی از سخنرانان علیه روحانیت صحبتهائی كردند كه آثار بدی داشت. شهید مطهری اكیدا به شهید مفتح توصیه كردند كه شما باید جبران كنید و ایشان هم انصافا جبران كردند. اولا خودشان سخنرانی بسیار جامعی در دفاع از روحانیت ایراد كردند و ثانیا از مرحوم علامه طباطبائی و خود شهید مطهری به نام بردند.

شما به پیروی شهید مفتح ازخط مشی شهید مطهری اشاره كردید. در عین حال تفاوتهایی هم در یكی دو جریان دیده می شود. به نظر شما فلسفه این تفاوت چه بوده. آیا این گونه موارد ربطی به خط مشی آقای مطهری نداشته یا مصلحت اقوی این بوده كه شهید مفتح كوتاه بیایند؟

مشی شهید مطهری منحصر به خودشان است. ایشان به شدت اصولگرا بودند و بیشتر به مسائل به صورت ایدئولوژیك نگاه می كردند و ملاحظه دوست و رفیق را هم نمی كردند و حتی موقعیت اجتماعی خود را نیز در نظر نمی گرفتند، ولی شاید شهید مفتح بالاخره در آن حد این روحیه را نداشتند. ایشان چون با جوانها و دانشجویان روبرو می شدند،شاید آن روحیه جوشكنی و شناكردن برخلاف جریان آب به آن شدتی كه در شهید مطهری وجود داشت. در ایشان نبود. ایشان شاید برای جذب و نگهداشتن جوانها نرمشهایی نشان می دادند كه درش هید مطهری وجود نداشت. در اثر این دو نوع نگرش شاید بعضی جاها تفاوتهایی مشاهد می شود.

از حضور مشترك این دو شهید در شورای انقلاب و كمیته استقبال از امام(ره)، خاطراتی دارید؟

شهید مفت در شورای انقلاب نبودند و از این جهت كمی هم دلگیر بودند، ولی در كمیته استقبال،خیلی فعال بودند،چون مسئولیت آن كمیته را شهید مطهری قبول كرده بودند و از بسیاری از افراد احساس خطر می كردند. شهید مفتح خیلی به شهید مطهری نزدیك بودند و طبیعتاً همكاری نزدیك داشتند. حتی در كمیته های انقلاب اسلامی هم همین طور. وقتی كه آقای به پیشنهاد ایشان رئیس كمیته ها شدند. درخواست كردند كه شما و همه روحانیون كمك كنید كه در آنجا آقای مفتح هم اعلام كرده بودند كه من هم كمك می كنم، لذا در تأسیس كمیته هم شهید مفتح فعال بودند و ظاهراً در اوایل انقلاب هم در كمیته كاخ جوانان بودند،ولی عضو شورای انقلاب نبودند.

بعد از پیروزی انقلاب ظاهراًعده ای برای ریاست دانشكده الهیات به شهید مطهری مراجعه می كنند. ایشان این سمت را نمی پذیرند و شهید مفتح را پیشنهاد می كنند. از این رویداد خاطراتتان را نقل كنید.

من در متن قضیه نبودم. ظاهراً خود اساتید دانشكده الهیات مایل بودند كه شهیدمطهری ریاست دانشكده را بپذیرند. ایشان به دلیل مشغله زیادی كه داشتند و مخصوصا قد داشتند به قم بروند و در آنجا مستقر شوند و به بازسازی حوزه علمیه بپردازند. طبعاً نمی توانستند این مسئولیت را بپذیرند و طبیعی است كه به دلیل نزدیكی و شناختی كه از شهید مفتح داشتند، این مسئولیت را به ایشان ارجاع بدهند، البته بعضی از اساتید دانشكده الهیات می گفتند كه شهید مطهری با امام هم دراین باره مشورت كردند. در مجموع نظرشان این بود كه خودشان را نپذیرند.

آیا شهید مطهری در مورد شكل و كیفیت جدید اداره دانشكده نكاتی را به شهید مفتح گفتند؟ آیا در جریان امر هستید؟ قاعدتاً همین جور است. من اطلاع دقیقی از جوانب امر ندارم، ولی قطعاً با توجه به سوابق و عملكرد هر دو، چنین رایزنیهایی بوده است، ولی البته فرصتی هم نشد، از شهادت شهید مطهری تا شهادت ایشان فاصله ای هم نشد، ولی در همین فاصله هم شهید مفتح در دانشكده الهیات پنج سخنرانی ایراد كردند كه در موضوع فلسفه تاریخ است و از سخنرانیهای شاخص و مهم ایشان در مقطع پس از انقلاب به شمار می رود. بنابراین ایشان به رغم اینكه در مدیریت دانشگاه دخالت مستقیمی نداشتند و امور مربوط به ریاست و اداره آن را به شهید مفتح واگذار كرده بودند، نسبت به فضای فكری حاكم بر آنحا حساس بودند و حتی آخرین سخنرانی خود از مجموعه فلسفه تاریخ را در دانشكده الهیات ایراد كردن. پس از شهادت استاد مطهری اكثر اساتید و دانشجویان دانشكده الهیات دچار نوعی احساس خلا و بی پشتوانگی شده بودند. این معنا را می توان از سخنرانی پرشور و سوزناك شهید مفتح در مراسم بزرگداشت شهید مطهری در دانشكده الهیات به تمامی دریافت. كردند. هم انصافاً جبران كرد. اولاً خودشان سخنرانی بسیار جامعی كردند و از روحانیت دفاع كردند و ظاهراً حضرت امام نام آوردند.

بعد از شهادت شهید مطهری، از حالات شهید مفتح چه خاطراتی دارید؟

ایشان در این روند واقعاً آتش گرفت. آقای مفتح خیلی شخصیت رئوفی داشتند و با توجه به علاقه شان به استاد و امید و پشتوانه ای كه از ناحیه ایشان احساس می كردن، لطمه عاطفی و روحی زیادی خوردند. ایشان روی پشتیبانی فكری و عملی شهید مطهری در اداره دانشكده الهیات خیلی حساب كرده بودند. بعد از شهادت استاد مطهری،شهید مفتح عهده دار بخش قابل توجهی از مسئولیتهای مربوط به تشییع و بزرگداشت ایشان شدند. حتی یادم هست كه لباسهای خونی پدرم را ایشان تحویل گرفتند و برای ما آوردند و با تمام تاثری كه داشتند،شخصا بخش زیادی از كارها را به عهده گرفتند. در فاصله چند ماهی هم كه بعد از شهید مطهری زنده بودند. زیاد با خانواده ما تماس داشتند. احوال می پرسیدند و در جریان مسائل ما بودند.

شما خودتان چه خاطراتی از شهید مفتح دارید؟

در زمان تدریس شهید مطهری و شهید مفتح در دانشگاه،گاهی اوقات خودم با ماشین آنها را به دانشگاه می رساندم. گفت و گوهای آنها در اتومبیل جالب بودند و اعتماد زیاد شهید مطهری به ایشان را نشان می دادند. آخرین اخباری را كه از نجف در مورد امام می رسیدند یا مسائل سری دانشگاه و تحركاتی كه احیانا علیه آنها وجود داشت، از مسائلی بود كه در مورد آن صحبت می كردند. گاهی اوقات هم پسر آقای مفتح به اتفاق ایشان می آمدند و پدرم را به دانشگاه می بردند. به هر حال حجم ارتباط و آمد و رفتهای كاری و خانوادگی، ما را به شهید مفتح خیلی نزدیك كرده بود.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است