در
کتابخانه
بازدید : 669259تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد پنجم
مقدمه
Collapse حرف زحرف ز
زبان- لغتهای فارسی در زبان عربی
زبان عربی و قرآن
زبان و آفات آن
زبان فارسی و لغات عربی
زبان فارسی
زبان عربی
زبان عربی و زبان فارسی
زرارة، حاجب بن زرارة
زرارة بن اعین
زردشت
زمان- انواع زمانها
زمان و مقتضیات آن- ادوار تاریخ از نظر روح عصرو طرز تفكر
مقتضیات زمان
زمان و مقتضیات آن
زمستان
زن
مسائل مربوط به زن
نهضت زن و علل و ماهیت آن
زن در آمریكا
زنان آمریكایی
زن- اخلاق جنسی
زن- اخلاق جنسی در میان راهبان و ارباب دیرها
زن- سقط جنین- تنظیم خانواده
خانواده و لزوم آن از نظر اجتماع- عقیده ی راسل
خانواده
خانواده- نظر ارسطو
خانواده- اخلاق خانوادگی
اهمیت خانواده و اهمیت زن از این نظر
حقوق خانوادگی- ولایت پدر بر دختر
حقوق خانوادگی- ولایت پدر بر فرزند
حقوق خانوادگی- مسئله ی ولایت پدران بر فرزندان
حقوق خانوادگی- زن- ولایت پدر بر دختر باكره
حقوق خانوادگی- حق ولایت پدر بر فرزند
حقوق خانوادگی- مسئله ی حضانت
یادداشت خانواده در اسلام
تنظیم خانواده پیشگیری یا سقط جنین
خانواده، تطورات تاریخی زندگی خانوادگی، انواع ازدواجها
آیا اجتماع خانوادگی طبیعی است یا نه؟
خانواده
فلسفه ی زندگی خانوادگی
زن- خانواده
زن- شركت زن در فرزند با مرد
زن- بلوغ دختران- نه سالگی
زن، خانواده، ماركسیسم
خانواده یا اشتراك جنسی
زن در اسلام
زن و حكومت مرد بر او
زن- حكومت و قوامت مرد بر زن
حكومت و قوامت مرد بر زن- زدن زن- خشونت عمردرباره ی زنها
زن- نشوز، شقاق، قسمة
زن- اختلافات خانوادگی (شقاق)
زن، اختلافات خانوادگی
زن- دو زن مساوی یك مرد در عتق
زن
زن- حیض
زن- شركت در مجامع
زن- نظر عمر درباره ی زن
زن- نزول آیه ی حیض
زن- انواع نكاح در جاهلیت- مبادله ی زنان
تاریخ حقوق زن از نظر مالی
تاریخ زن- زن در یونان و ایران قدیم
تاریخ حقوق زن در قدیم
تاریخ حقوق زن- مَثَلها
تاریخچه ی حقوق زن
تاریخ حقوق زن در دنیای قدیم
حقوق زن در اروپای قدیم
تاریخ حقوق زن در اروپا، زن و كار خارج
تاریخ حقوق زن، حقوق زن در اروپا
زن در تورات- تاریخ زن
زن- مظالم مرد بر زن و تفسیر تاریخ
حقوق زن- زن در كتاب السیاسة ارسطو
یادداشت مبانی حقوق زن- مسجد ارك، خرداد 54
مبانی حقوق زن از نظر اسلام
یادداشت مبانی طبیعی حقوق خانوادگی
حق مرد بر زن و حق زن بر مرد
یادداشت درباره ی حقوق زن
مبانی حقوق زن از نظر اسلام
حقوق خانوادگی
مسائل مربوط به زن كه قابل بحث است
زن در اجتماع ما
زن- متعه
زن- نكاح منقطع، بحثهای مربوطه
زن- نكاح منقطع، منابع
زن- مهر
زن- فلسفه ی مهر و انفاق
مهر- صَدُقه- نحله
زن- نفقه
زن- یادداشت نفقه
زن- اجرت بضع
زن- مذمت زن
مدح و ذمّ زن
زن- احترام زن (دختر)
زن- عامة اهل النار النساء
مدح و ذمّ زن در اسلام
مدح و ذمّ زن در روایات
زن
زن و مرد از نظر فروید
زن در تمدن اسلامی
زن
اسلام و زن- حق زن بر مرد
اسلام و زن- جنس لطیف
اسلام و زن
نظر اسلام درباره ی زن
خدمات اسلام به زن
زنان مبرّز مسلمان
زن در میان مسلمین- انحطاط مقام زن در دوره ی تركها
زن- روحیه ی زن از نظر یك شاعر جاهلی، پول و جوانی
زن در نهج البلاغه
مدح و ذمّ زن
زن- دفن دختران از نظر باخرزی
زن- دخترداری
یادداشت زن در قرآن
زن در قرآن
یادداشت قرآن و مسائل مربوط به زن
زن- عشق
زن- رابطه ی جنسی از نظر اسلام پلید نیست (اخلاق جنسی)
زن- مسئله ی غیرت (اخلاق جنسی)
زن- حیا و عفت و رابطه ی آن با تكامل فردی و اجتماعی
زن به حسب غریزه بیش از مرد، اجتماعی یعنی خادم مقاصد اجتماع است
زن- عفاف- كمونیسم جنسی
زن و مرد، عفاف، و لزوم ارضاء تمایل جنسی درمحیط خانوادگی
زن- زنای زن و زنای مرد (عفاف)
شغل و كار زن
اخلاق و تربیت زن
زن- جلوگیری از آبستنی- نظریه ی پزشكی رازی و بوعلی
زن- آثار و فواید ازدواج، خانواده
زن- ماده ی 170 قانون مدنی
زن و مرد- مسئله ی قصاص
زنان در غزوات
زن، ازدواج- رسوم هند و عرب و یهود و مجوس درشركت چند مرد بر یك زن در ازدواج
زن- انواع ازدواجهای جاهلی كه اسلام منسوخ كرد
زن- مسئله ی ولایت پدر بر دختر
زن- اهمیت مقام مادری
زن- برتری مردان بر زنان
زن- خواستگاری
زن مسلمان و مقایسه ی وضع او با زن اروپایی
تاریخ حقوق زن در اروپا و میان اروپاییان قدیم
مبدأ خلقت زن و مرد از نظر داستانهای ایرانی و تلمودی
زن- انواع ازدواجهایی كه در جاهلیت بوده است
تزیّن مرد برای زن
زن و سیاست
زن و سیاست- پناه دادن (جوار) زن
زن- قضا و سیاست
زن و جهاد- سیاست
زن- حاكم عهد- سیاست
زن و كار خارج از خانه
شهادت زن
زن و شهادت
زن و شهادت و قضاء
زن و شهادت و قضاء- مدارك
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- عدد قبل از اسلام
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- كفائت در دین و در مال
تعدد زوجات- شروط و قیود- شرط جنسی
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود-
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- آیه ی «و ان خفتم »
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- عدالت
زن- معایب تعدد زوجات
زن- معایب تعدد زوجات- ایراد بر تعدد زوجات
زن- علل تاریخی تعدد زوجات
زن- علل تعدد زوجات
زن- علل تعدد زوجات- زیادی عدد زنان
زن- تعدد زوجات- مسئله ی چندهمسری و یاكمونیسم جنسی
زن- خانواده یا كمونیسم جنسی
زن- حرمسرا در شكل فرنگی- تعدد زوجات
تعدد زوجات و حرمسراداری در شكل فرنگی
زن- تعدد زوجات، علل فزونی مرگ و میر در مردان
زن- علل تعدد زوجات، روحیه ی تنوع طلبی در مرد
زن- علل تعدد زوجات- روحیه ی زن (غیرت یا حسادت)
زن- علل تعدد زوجات-
زن- تعدد زوجات به شكل اروپایی
زن- تعدد زوجات
زن- یادداشت تعدد زوجات
زن- حرمسرا
زن- تاریخ تعدد زوجات و سیر آن در میان مسلمین
زن- تاریخ تعدد زوجات در ایران قدیم
زن- تاریخ تعدد زوجات- فحشا در ایران قدیم
زن- تعدد زوجات- مدارك
زن- فلسفه ی طلاق
زن- طلاق در اروپا و آمریكا
رسول اكرم- هبه ی زنها
تزویج صغیر و صغیرة
زن- تمكین
زن- قتل دختر در میان رومیان
زن، عده ی وفات
زن- طلاق
زن- طلاق- امساك بمعروف او تسریح باحسان
زن- طلاق- یادداشت بحوث فقهیه
زن- طلاق- تمتیع مطلّقه
زن- طلاق- طلاق مفقودالاثر
زن- حق طلاق حاكم
زن- طلاق حاكم به خاطر عدم انفاق
زن- طلاق قضایی
زن- مبغوضیت طلاق- توصیه به عدم مبادرت
زن- طلاق- عامل تربیت
زن- طلاق- شرط وكالت طلاق برای زن
زن- خلاصه ی مقاله ی «زن مسلمان و محدودیتهایش» در مجله ی زن روز شماره ی 42
زنا
زنادقه
زنادقه و دهریین در اسلام
زندان
زندان و حبس
فلسفه ی زهد، عبادت، اخلاص
زهد، ترك دنیازدگی
تعریف زهد: برداشت كم و بازدهی زیاد
یادداشت فلسفه ی زهد
زهد
زهد و معرفت- فلسفه ی زهد
ماهیت و هدف و فلسفه ی زهد
زهد، رهبانیت، ریاضت- تیرماه 51
زهد، رهبانیت، ریاضت
زهد و ریاضت نفس و آمادگی برای معنویت
زهد و ریاضت
زهد و ریاضت- حق بدن، حق چشم، حق همسر
یادداشت زهد و ریاضت نفس
مسائل زهد
زهد
تعریف زهد
زهد، آزادی
زهد و استغنا
زهد- تجمل
فلسفه ی زهد
زهد در اسلام غیر از رهبانیت است
زیارت شهدا و اولیا
زیارت قبور اولیا
Expand حرف سحرف س
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
(سخنرانیهای تابستان سال 48 در مشهد در منزل آقای. . . ) آیا اخلاق و تربیت یك جنسی است یا دو جنسی؟ نظیر این سؤال در مورد حقوق، تكالیف، مجازاتها هم هست [1]. ما مكرر گفته ایم كه طرح مسئله ی حقوق زن به صورت تساوی و عدم تساوی حقوق كه جنبه ی كمّی دارد غلط است. مسئله این نیست كه آیا زن و مرد باید حقوق برابر و متساوی داشته باشند یا نه. مسئله این است كه آیا زن و مرد كه به اصطلاح دو جنس از نوع انسانند، از لحاظ حقوق و همچنین تكالیف، اخلاق و تربیت، مجازات باید یك جنسی و متشابه باشند یا دو جنسی و نامتشابه؟ یعنی مسئله جنبه ی كیفی دارد
جلد پنجم . ج5، ص: 270
نه جنبه ی كمّی.

ریشه ی همه ی اینها دو جنسی بودن خود زن و مرد است، كه دوجنسی یعنی اختلافات كیفی این دو جنس در چه حدودی است؟ آیا تنها در اعضای تناسلی و وظایف این اعضاست؟ زن مردی است كه فقط در رحم خود بچه می پرواند، و به قول آن خانم انگلیسی اختلاف زن و مرد در یك عضو كوچك است و بس یا به قول الكسیس كارل در هر سلول زن نشانه ای از جنس او هست؟ ما در ورقه های زن از نظر اسلام گفته ایم كه تفاوت طبیعی زن و مرد كه آنها را دو جنس كرده جنبه ی كیفی دارد نه كمّی، لااقل بیشتر جنبه ی كیفی دارد و اختلافات كمّی نیز وابسته به اختلافات كیفی است و لهذا نباید یكی از ایندو را جنس كامل و دیگری را جنس ناقص نامید، بلكه دو جنس مكمل یكدیگرند.

بدون شك زن و مرد دو شاخه از نوع انسانند، در آنچه ملاك انسانیت است و شرفهای انسانی وابسته به آن است با هم مشتركند و در حقیقت در كمالاتی كه انسان را از حیوان متمایز می كند از قبیل استعداد عقلی و علمی، دینی و عبادتی، اخلاقی و عاطفی مانند یكدیگرند. حقوق و تكالیف و مجازاتها و اخلاق و تربیت آنها تا حدودی كه مربوط به جنبه های مشترك انسانی آنهاست باید متشابه و همانند باشد. همان طوری كه یك درخت كه دارای دو شاخه ی بزرگ است، از لحاظ تنه یك جور است و سپس منقسم به دو شاخه می شود، زن و مرد دو شاخه از درخت انسانند. حقوق و تكالیف و مجازاتها و اخلاق و تربیت آنها مسلماً از لحاظ تنه واحد است. بحث در دو شاخه ای بودن و دوشاخه ای نبودن آنهاست.

اخلاق یك جنسی است و تربیت دو جنسی:

به نظر ما اخلاق یك جنسی است و تربیت دو جنسی. به عبارت دیگر، تربیت اخلاقی یك جنسی است و تربیت اجتماعی دو جنسی.

به عبارت دیگر، خُلق مطلق است و یك جنسی ولی مهارت نسبی است و دو جنسی
جلد پنجم . ج5، ص: 271
اخلاق [2]عبارت است از ملكات اكتسابی روحی مبنی بر تحكیم اراده ی خاص انسانی و اخلاقی بر غرایز و شهوات و تمایلات حیوانی؛ به عبارت دیگر مربوط است به نظام دادن به غرایز، تحت راهنمایی یك مكتب دینی یا عقلی. و از نظر دیگر اخلاقی بودن انسان به این است كه انسان دارای یك سلسله احساسات و عواطف عالی اخلاقی و به اصطلاح وجدان انسانی باشد.

می دانیم كه از استعدادهای مخصوص انسان استعداد اخلاقی است، یعنی حكومت بر غرایز و تمایلات حیوانی و همچنین دارای وجدان و عواطف عالیه بودن. حیوانات صد درصد محكوم غرایزشان می باشند و غرایز آنها صد درصد محكوم طبیعت است. نه آنها از غرایزشان آزادند ونه غرایزشان از طبیعت آزاد است كه هرطور بخواهند عمل كنند. یك مسیر معین از طرف طبیعت برای آن غرایز تعیین شده، در مواقع معین و مناسب به طور خودكار به كار می افتند و در مواقع معین طبق مصلحت آن حیوان از كار می افتند و خود حیوان بالاجبار مطیع آنهاست [3].

«من» مختار و آزاد:

ولی انسان غرایز آزادی دارد. این غرایز به خود واگذاشته است.

ولی از طرف دیگر، انسان یك منِ مافوق و مختاری دارد كه می تواند و باید بر این غرایز حكومت كند، آنها را راهنمایی و اندازه گیری نماید و همین است ملاك آزادی و خودمختاری انسان(انا هدیناه السبیل اما شاكراً و اما كفوراً)و همین است ملاك مكلف بودن انسان (انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال. . . )و همچنین در انسان یك سلسله استعدادهای اجتماعی عالی عاطفی و عواطف عالیه ی اجتماعی نهفته است كه قابل پرورش و تكمیل است.

زن و مرد در این جهت- كه خود دو جهت است: یكی عقل و اراده ی حاكم بر غرایز و دیگر عواطف عالیه ی بشری و نوعی- مشتركند،
جلد پنجم . ج5، ص: 272
هر دو دارای این استعداد می باشند. آنچه برای مرد شایسته و بایسته است برای زن نیز چنین است و بالعكس. چنین نیست كه خوب است مرد احساسات خیرخواهانه و نوعی یعنی ترحم و عاطفه و محبت داشته باشد، صلح دوست و نیكخواه باشد، صادق و باوفا باشد، ولی زن خوب است از این عواطف بی بهره باشد؛ خوب است مرد عفیف باشد یعنی در مقابل شهوات كه او را بی اختیار به این سو و آن سو می كشانند مقاوم باشد و بر آنها مسلط و بر نفس حاكم و مالك باشد، ولی خوب است زن چنین نباشد؛ خوب است مرد جواد، شجاع، متواضع، عزت طلب باشد و زن بالعكس؛ خوب است مرد نشیط باشد و زن تنبل و اهل خور و خواب.

آنچه اخلاق نامیده می شود، چه به عنوان عواطف عالیه و خیرخواهانه و چه به عنوان ملكات اقتداریه بر غرایز و تمایلات، از مشتركات انسانهاست.

به تعبیر دیگر، موضوعات و موارد آموزش و پرورش بر دو قسم است: بعضی از آنها اموری است كه باید میان مردم تقسیم شود، یعنی از قبیل مسئولیتها و كارهاست كه میان افراد و گروههای اجتماعی باید تقسیم شود. موضوع مسئولیت مربوط به همه است ولی انجام آن بر عهده ی افراد و یا گروههای معین و مشخص گذاشته می شود، مثلاً معلمی، پزشكی، مهندسی، معماری، پرستاری، داروسازی، داروفروشی، عطاری، بقالی، بازرگانی، كشاورزی، خیاطی، كفاشی، افسری، سربازی، پلیسی، واعظی، قضاوت، اداری و غیره. یعنی جامعه به همه ی اینها احتیاج دارد. آنچه لازم و ضروری است این است كه مثلاً پزشك به قدر كافی وجود داشته باشد، معلم به قدر كافی وجود داشته باشد، همچنین قاضی، كشاورز، بازرگان، درودگر، خیاط و غیره. و در حقیقت آنچه جامعه احتیاج دارد یك سلسله كارها و مسئولیتهاست كه باید انجام شود و قهراً همه یا بیشتر اینها مهارت فنی می خواهد و افراد باید برای آن كارها تربیت و آماده شوند؛ برخی برای معلمی، برخی برای بازرگانی و برخی برای
جلد پنجم . ج5، ص: 273
پزشكی و همین طور. این است كه تربیتهای فنی نیز باید تقسیم شود.

ولی نوع دیگر از این قبیل نیست، یعنی واجد بودن گروهی یا افرادی برای دیگران كافی نیست، تقسیم بردار نیست. ایمان و اخلاق از این قبیل است، زیرا ایمان و اخلاق اولاً مربوط است به آدمیت انسان و معنی ندارد كه بگوییم یك عده كه آدم شدند كافی است، از طرف ما هم نیابت می كنند؛ یك گروه كه خداشناس، پیغمبرشناس، امام شناس، معادشناس شدند برای دیگران كافی است. این چیزها دیگر نیابت بردار نیست. همچنین است شجاعت، سخاوت، عطوفت، عفاف، استقامت، صبر، رضا، تسلیم، توكل، اعتماد به نفس، عدالت، تقوا، بلندنظری، انسان دوستی، رحم، مروت، انصاف، خداپرستی.

ثانیاً ایمان و اخلاق شرط صحیح انجام یافتن همه ی آن كارهای دیگر است، پشتوانه ی عدل اجتماعی است، پشتوانه ی وظیفه شناسی است.

وظیفه شناسی كه نمی تواند مخصوص یك عده باشد و دیگران بروند سراغ آنها آنچنان كه سراغ پزشك می روند. این گونه كارها نیابت بردار نیست. مثل این است كه انسان بخواهد در خوشگلی نایب بگیرد، یك عالم و مرجع تقلید بخواهد دیگری به جای او كه بی سواد است جواب مسائل را بدهد (داستان شیخ بهایی و حلاّج) . این گونه نیابتها شبیه است به آنچه معروف است در میان راجه های هند كه ریش بسیار بلند علامت تشخّص است و دست به ریش كشیدن از شرایط راجگی. بعضی راجه ها كوسه بودند و این ركن مهم تشخص را فاقد بودند. یك ریش دار كرایه می كردند و پهلوی خود می نشاندند و برای اظهار جلال و اظهار تشخص، دست به ریش كرایه ای می كشیدند.

خلاصه ی مطلب اینكه نمی شود گفت بعضی فقط آدم باشند برای همه كافی است، بعضی خداشناس باشند برای همه كافی است.

خلاصه اینكه در آنچه مربوط است به ایمان و اخلاق، همه ی مردم باید واحد باشند و در این جهت فرقی نیست. ولی در آنچه مربوط است به كارها و شغلها و مهارتها، برای آن كارها قهراً باید تقسیم شود میان
جلد پنجم . ج5، ص: 274
مردم.

مسئله این است كه آیا در میان كارها و شغلها كه باید تقسیم شود، بعضی كارها هست كه مرد یا زن برای آن كار اولویت دارد و باید برای آن كار آمادگی پیدا كند یا نه؟ این مسئله اولاً مربوط است به نوع استعدادهای زن و مرد، ثانیاً به مصالح و آثاری كه بر قبول مسئولیتها مترتب می شود. درباره ی تفاوت استعدادها در ورقه های مربوط به تفاوت زن و مرد بحث كرده ایم، و درباره ی آثار مخصوص مثل این است كه مثلاً زنان احتیاج به ماما دارند و پسران به ختنه كن، كدامیك برای كدامیك مناسبتر است؟ هر دو احتیاج به دلاك و كیسه كش حمام دارند، كدامیك برای كدامیك مناسبتر است؟ در اینجا ممكن است گفته شود كه در نهج البلاغه، حكمت 234 آمده است:

خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل، فاذا كانت المرأة مزهوة لم تمكن من نفسها و اذا كانت بخیلة حفظت مالها و مال بعلها و اذا كانت جبانة فرقت من كل شی ء یعرض لها.

جواب این است كه توجه به مفهوم حدیث می رساند كه این حدیث با آنچه ما می گوییم منافات ندارد. در اصطلاح اخبار و حدیث و حتی آیات كریمه ی قرآن گاهی لغتی كه یك مفهوم روانی دارد به كار می رود به اعتبار اثر و نتیجه ی آن معنی نه خود آن معنی، مثل لغت ترحم یا حیا درباره ی خدا. حیا از نظر مفهوم روانی یعنی شرمنده شدن كه یك حالت صد درصد انفعالی است و لایق ذات مقدس پروردگار نیست، در عین حال در مورد خداوند به كار رفته است مثل: فقد استحییت من عبدی. یا استهزاء مثل: اللّه یستهزئ بهم. حالات روانی یك مظاهری دارند در بدن كه انسان از این مظاهر، آنها را می شناسد و به آنها پی می برد. آدم متكبر طرز مخصوصی نگاه می كند و راه می رود، سخن
جلد پنجم . ج5، ص: 275
می گوید؛ تكبر و نخوت در همه ی حركاتش ظاهر است و از مشاهده ی چنین آثاری دانسته می شود كه او متكبر است. همچنین آدم جبان از هر حادثه ای كه بیم مختصری در كار باشد، پهلو تهی می كند. آدم بخیل در عمل امساك می كند. حالا ممكن است انسان در مواردی متكبر نباشد ونه به انگیزه ی تكبر بلكه به یك انگیزه ی دیگر كه انگیزه ای صحیح باشد متكبرانه عمل كند و یا بخیلانه عمل نماید و یا جبانانه رفتار كند. احیاناً این گونه عمل به اعتبار اینكه از لحاظ مظهر شبیه تكبر یا بخل یا جبن است تكبر، جبن یا بخل نامیده می شود.

همچنان كه در حدیث است: التكبر مع المتكبر عبادة. در اینجا واقعاً اجازه داده نشده است كه انسان در مقابل متكبران خُلق پلید كبر را كه ناشی از خودپسندی و خودپرستی و یا عكس العملی است از احساس حقارت و ذلت، داشته باشد. این خُلق، بیماری است و هیچ وقت و هیچ جا و در برابر هیچ كس خوب نیست. ولی در برابر متكبران، متكبرانه رفتار كردن برای كوبیدن او با اسلحه ی خودش پسندیده است، همچنان كه وارد شده است كه متكبرانه راه رفتن در میدان جنگ پسندیده است. امیرالمؤمنین در خندق متكبرانه حركت می كرد و رسول اكرم فرمود: این حالتی است كه جز در اینجا ناپسند است. یا اصحاب رسول خدا در عمرة القضاء گوشه ی احرام را از روی شانه ی راست انداختند و با حالت هروله و اظهار جلادت طواف می كردند، زیرا كفار قریش رفته بودند روی كوهها و از دور آنها را مشاهده می كردند.

این حدیث می خواهد بگوید زن باید در برابر مردان بیگانه (نه در برابر محارم و یا زنان دیگر) با نوعی تظاهر به كبر و بی اعتنایی رفتار كند تا به این وسیله حریم به وجود بیاورد، دورباش ایجاد كند.

تظاهر به تواضع و خوش و بش و تبسم، لبخند، تظاهر به مهربانی، قدم شما به روی چشم من، ای چشم من به ملاقات شما روشن شد، دلم از دیدار شما روشن شد، در مقابل مرد بیگانه برای زن پسندیده نیست.

این اظهار كبر، زن را از دسترس تجاوز مرد دور نگه می دارد. آیه ی
جلد پنجم . ج5، ص: 276
كریمه ییا ایها النبی قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلك ادنی ان یعرفن فلایؤذینبنا بر یكی از دو تفسیر كه ما در كتاب مسئله ی حجاب انتخاب كرده ایم، نظر به حریم عفاف دارد.

حالا چه دلیلی هست كه این حدیث عمل متكبرانه و بخیلانه و جبانانه را بیان می كند نه خود كبر و بخل و جبن را؟ اولاً تعلیلی كه در متن حدیث مخصوصاً در مورد كبر آمده است كه: لم تمكن من نفسها. تعلیل بخل كه: حفظت مالها و مال بعلهااگر همان ظاهرش را بگیریم در مورد مرد هم جاری است. مرد هم كه بخل می ورزد می خواهد مال خودش را حفظ كند، نظر دیگر ندارد. ظاهراً مقصود ازمالها و مال بعلهاهمان مال مشتركی است كه در اختیار دارد كه شوهر می آورد و در اختیار او می گذارد. مقصود این است كه بخشنده ی مال شوهر نباشد. و از نظر مال شخصی هم مسلماً زن استهلاك ثروتش از مرد بیشتر است و قدرت اكتساب مال از طریق مشروع برایش كمتر است و احتیاج او هم به داشتن ثروت و ذخیره ی آن از مرد بیشتر است و نیازمندی برای او كه حامل گوهر عفت است خطرناكتر است، پس لازم است نه از جهت بخل و شُحّ نفس بلكه از جهت احتیاط و دوراندیشی عاقلانه در حفظ مال خود بیش از مرد بكوشد.

و اما تعلیل در مورد جبن كه: فرقت من كل شی ء یعرض لها. در واقع می خواهد زن را به لزوم رعایت احتیاط توصیه كند، از آن جهت كه زن و مرد از لحاظ عفاف كه برای هر دو مشترك است تفاوتی دارند كه عفاف زن قابل دستبرد از طرف مرد هست ولی عفاف مرد قابل اینكه از طرف زن مورد تجاوز واقع شود نیست. هیچ وقت شما در دنیایی كه دم از تساوی زن و مرد در همه شئون هست نشنیده اید كه بنویسند فلان مرد از طرف فلان زن مورد تجاوز واقع شد. زن به موجب ضعف جسمانی و وضع خاص تناسلی قابل اجبار و عنف هست ولی مرد قابل اجبار و عنف نیست. به عبارت دیگر، این حدیث ناظر به این است كه زن در هرجا عفافش در معرض خطر
جلد پنجم . ج5، ص: 277
است باید مانند جبان رفتار كند. این حدیث ناظر به جایی كه جان زن یا مال زن در معرض خطر قرار گیرد نیست. جایی كه عفاف و عصمت زن در معرض خطر واقع شود جای شجاعت نیست، جای احتیاط است.

شجاعت به معنی اهمیت ندادن و فدا كردن عفاف، بی معنی است:

شجاعت یعنی قوّت قلب و باك نداشتن از عوارض خطر. آدم شجاع در میدان جنگ نسبت به عوارض خطر یعنی كشته شدن، مجروح شدن، جدا شدن عضو بی باك است و به آن اهمیت نمی دهد.

از اینجا معلوم می شود كه در مورد عصمت و عفاف، شجاعت بی معنی است چه رسد به تهوّر. زن نباید نسبت به گوهر عفاف بی اعتنا باشد.

علیهذا زن در عین اینكه باید و لازم است شجاع و قویّ القلب باشد و از خطرات جانی بیم نداشته باشد، مانند زینب از جلال و ابّهت ابن زیادها و یزیدها باك نداشته باشد، باید از لحاظ در مخاطره واقع شدن عفافش محتاط باشد و جبانانه عمل كند. زن امانتدار اجتماع است از نظر عفاف، و شجاعت در به خطر انداختن امانت بی معنی است.

دفاع از حقیقت و هم دفاع از حقوق، وظیفه ی مشترك زن و مرد است:

یكی از خصایص اخلاقی مشترك زن و مرد كه لزوماً باید تذكر داده شود خُلق دفاع از حق است، هم به معنی دفاع از حقیقت كه قرآن كریم تحت عنوان امر به معروف و نهی از منكر ذكر كرده است:

المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر. . . و هم به معنی دفاع از حقوق اجتماعی و ترك انظلام.

می دانیم در اسلام انظلام ممنوع است و استیفای حقوق در مقابل متجاوز، واجب: لایحب اللّه الجهر بالسوء من القول الاّ من ظلم. . . الاّ الذین امنوا وعملوا الصالحات و ذكروا اللّه كثیراً و انتصروا من بعد ما ظلموا. . .

لایمنع الضیم الذلیل و لایدرك الحق الاّ بالجد.
این خلق و خوی از مختصات مردان نیست، زیرا:

اولاً: لسان ادلّه اعم است، ثانیاً عقلاً انظلام زشت است و برای دو جنس زشت است، و ثالثاً سندهای زنده ی اسلامی حكایت می كند كه زنان قدیسه ی اسلامی اینچنین بودند. احقاق صدیقه ی طاهره، فاطمه ی كبری علیهاالسلام و خطابه های آتشین زینب سلام اللّه علیها دلیل
جلد پنجم . ج5، ص: 278
بارزی است بر مطلب. پس از آنكه فدك غصب می شود، زهرای مرضیه به تمام وسایل برای استرداد آن متمسك می شود. اولاً به خانه ی خلیفه ی وقت می رود و فرمان آن را می گیرد. پس از آنكه آن فرمان را از او پس می گیرند و پاره می كنند، متوسل به افكار عمومی می شود و آن خطابه ی غرّاء را می خواند. با توجه به اینكه علی و فاطمه بی اعتناترین مردم به مادیات دنیا بودند، مخصوصاً زهرا كه در دوران بعد از پدر آرزوی التحاق به پدر را داشت و پدر به او سرعت لحوق را خبر داده بود، [اینكه ] اینقدر پافشاری در احقاق حق خود داشت دلیل بارزی است بر وظیفه بودن احقاق حق.

زندگی تنازع بقا نیست اما كوشش برای بقا هست:

زندگی تنازع بقا نیست اما كوشش برای بقا هست. حق، گرفتنی است نه دادنی. گرفتن دو نوع است: متضرعانه و متكدیانه، یا مجدّانه و شجاعانه: لایدرك الحق الاّ بالجد. در اسلام فدا شدن برای جمع ثروت و به خاطر حرص، فنا شدن و نفله شدن است ولی فدا شدن به خاطر استیفای حقوق، شهادت است: المقتول دون اهله و ماله شهید.

اما تربیتهای غیر اخلاقی، یعنی تربیتهایی كه مربوط به تحكیم عقل و اراده ی اخلاقی بر غرایز و تمایلات و یا مربوط به پرورش عواطف عالیه ی انسانی از قبیل محبت، نوع دوستی، رحم و مهربانی، وجدان اخلاقی نیست. این تربیتها دو جنسی و دو شاخه ای است، یعنی تفاوتهایی كیفی در آنها وجود دارد. و به عبارت دیگر، تربیتهایی كه مربوط به اصل تقسیم كار است و برای مهارت و تخصص در انجام یك مسئولیت خاص اجتماعی است كه قهراً مربوط است به فرد خاص و گروه خاص، به عبارت دیگر مربوط است به مسئله ی متخصص تربیت كردن، ماهر تربیت كردن برای انجام تعهدات و مسئولیتهای اجتماعی.

اولین مسئله این است كه آیا زن در این تقسیم كار مسئولیتی بر عهده دارد یا ندارد و بكلی از حوزه ی مسئولیت خارج است، فقط شی ء است و وسیله است برای استفاده و التذاذ مرد، همه ی مسئولیتها باید
جلد پنجم . ج5، ص: 279
میان مردها تقسیم شود و همه ی مهارتها و تخصصها باید به آنها واگذار شود؟ در اینجا از نظر تعلیم و تربیت سه نظریه است:

الف. زن دون مسئولیت است، فقط وسیله و ابزار است. كاری و وظیفه ای جز اشباع غریزه ی جنسی مرد و مقدمات آن از قبیل خودآرایی و احیاناً فنونی كه بیشتر او را موضوع لذت مرد قرار دهد ندارد. حتی مسئولیتهای تربیتی اولاد با او نیست. حتی مثلاً تعلیم زن، مامایی، پزشكی برای زنان، پرستاری برای زنان، فنون طباخی و آشپزی، خیاطی زنانه، همه ی اینها بر عهده ی مردان است.

ب. نظر دوم این است كه هیچ تفاوتی میان زن و مرد از آن جهت كه زن و مردند نیست. هیچ مانعی ندارد كه مرد خیاط زن و زن خیاط مرد، مرد آرایشگر زن و زن آرایشگر مرد، مرد دلاك و كیسه كش زن و زن دلاك و كیسه كش مرد، مرد خانه سالار و زن افسر و سرباز باشد، مرد پرستار و زن قاضی یا مأمور اجرای حكم اعدام باشد. یك جوان عزب برود سر كلاس دختران و یك زن جوان سر كلاس جوانان 18 ساله.

ج. نظر سوم این است كه خیر، مسئولیتها باید تقسیم شود و در قانون خلقت برای هریك از آنها وظیفه و شغل متناسب با خلقتشان در نظر گرفته شده و برای خصوص همان هم باید مهارت یابند و متخصص شوند و تربیت بیابند و بعلاوه از نظر آثار مترتب فرق می كند.

بنا بر نظر سوم تربیتها دو جنسی است و همان گونه كه دو جنسی است، نسبی و متغیر و تابع شرایط زمان و مكان و درجه ی تمدن نیز هست. این تربیتها از نوع مهارت و تخصص است نه خُلق.

این تربیتها از آنجا ناشی می شود كه انسان اجتماعی است و در اجتماع انسانی كارها و مشاغل و اختیارات و مسئولیتها باید تقسیم شود، و از طرفی انسان برخلاف حیوانات اجتماعی، از لحاظ صلاحیت برای انجام یك كار اجتماعی، آماده و مجهز آفریده نشده
جلد پنجم . ج5، ص: 280
است و باید آماده شود. این آمادگی به وسیله ی تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش و متخصص پروری صورت می گیرد. لهذا هیچ فردی نیست كه برای شغلی كه باید انجام دهد، هرچند كارگری و كشاورزی ساده باشد، بالفطره آماده باشد ومتخصص زاییده شده باشد، باید تعلیم داده شود و پرورانده شود. برای زن هر شغل و مقامی در نظر بگیریم، چه كار داخل خانه و چه كار خارج خانه، باید آموزش و پرورش یابد. زنان مانند مردان نیازمند به آموزش اند. از نظر دینی نیز می دانیم كه «طلب العلم فریضة علی كل مسلم» اختصاص به مردان ندارد، چه در اصول عقاید كه باید تحقیق در آن صورت گیرد و چه در علومی كه واجب نفسی تهیّوئی است و برای واجبات عینی یا كفایی ضروری است.

اینكه در حدیث است سوره ی یوسف را به زنان نیاموزید و سوره ی نور بیاموزید، به فرض صحت حدیث، ناظر به این است كه كسی می خواهد به دختر خود از همه ی قرآن چند آیه بیاموزاند؛ توصیه شده است كه از آیات سوره ی نور مخصوصاً انتخاب شود و مخصوصاً از سوره ی یوسف انتخاب نشود، زیرا در چنین شرایطی اگر دختری از سوره ی یوسف بیاموزد فقط متوجه جنبه ی عشقی قضیه می شود و سوء استفاده می كند. درست مثل این است كه كسی می خواهد از گلستان سعدی چیزی به پسرش تعلیم دهد؛ به او گفته می شود مثلاً از باب «فضیلت قناعت» به او یاد بده نه از باب «عشق و جوانی» و این بدان معنی نیست كه اگر می خواهی همه ی گلستان را به او یاد بدهی باب «عشق و جوانی» را حذف كن.

دلیل این توجیه این است كه اولاً از سایر قسمتهای قرآن نامی برده نشده است. ثانیاً سیره ی زنان مسلمین كه همه ی قرآن را می آموختند این نبوده كه سوره ی یوسف را استثنا كنند. خوشمزه این است كه عایشه در داستان افك در جواب رسول اكرم به آیه ای از سوره ی یوسف استناد می كند. ثالثاً داستان یوسف در عین اینكه یك داستان نیمه عشقی و نیمه جنایی است یك داستان بسیار آموزنده است، درس تقوا و صبر
جلد پنجم . ج5، ص: 281
و عفاف و ثمربخش بودن گذشت از شهوات است، دیوان ایرج میرزا و یا داستان ویس و رامین نیست كه به قول عبید زاكانی هر زنی بخواند فاسد می شود. در این سوره است كه آیات تكان دهنده ی تهذیب نفس و تقوا وجود دارد از قبیل: و ما ابرّئ نفسی ان النفس لامارة بالسوء الاّ ما رحم ربی. در خود قرآن به طور بسیار جالبی نتیجه گیری می شود، می فرماید: قالوا أ انك لانت یوسف قال انا یوسف و هذا اخی قد منّ اللّه علینا انه من یتق و یصبر فان اللّه لایضیع اجر المحسنین. چقدر زشت است كه كسی بگوید سوره ی یوسف برای زنان یا جوانان گمراه كننده است. این اهانتی بزرگ به كتاب مبین است كه «هدی للناس» است و او را در ردیف دیوان ایرج میرزا و داستان ویس و رامین قرار دادن است.

تفاوت زن و مرد در صلاحیت ذاتی از نظر مهارتها و تخصصها:

اما اینكه تربیت دو جنسی است و تعلیمات و تربیتهای زن تا حدودی با تعلیمات مردان و تربیتهای آنان تفاوت می كند، از این نظر است كه جنس زن با جنس مرد از نظر صلاحیت ذاتی برای قبول مسئولیتها و مشاغل و اختیارات متساوی نیستند و ما در ورقه های تفاوت زن و مرد در این باره بحث كرده ایم. به عقیده ی ما یكی از گمراهیهای بزرگ عصر ما این است كه به نام تساوی حقوق زن و مرد روشنترین حقایق در این زمینه پامال شده است.

مشاغلی كه فاسدكننده ی زن و فاسدكننده ی شغل است:

از نظر اسلام دو نكته در این زمینه مسلّم است:

اول: برخی مشاغل از قبیل قضاوت و زعامت سیاسی فاسدكننده ی زن و فاسد كننده ی آن شغل است. اگر زنی زعیم سیاسی یا قاضی بشود قطعاً یا زعیم و قاضی خوبی است و همسر و مادر بدی و بالاخره زن بدی، و یا همسر و مادر خوبی است و زعیم و قاضی بدی، و یا هم همسر و مادر بدی است و هم زعیم و قاضی بدی. حتی زنان استثنایی امروز كه این شغلهای مردانه را به عهده گرفته اند، قدر مسلّم این است كه از زنی خود استعفا داده اند نظیر بانو گاندی و گلدامایر و غیر اینها.

اجتماع، مشاغل و پستهای گوناگون دارد. جلاد بودن و ریسمانِ دار یك نفر اعدامی را به گردن او انداختن و او را بالا كشیدن یك
جلد پنجم . ج5، ص: 282
شغل اجتماعی است، پرستاری بیمار و لبخند به روی او زدن نیز یك شغل اجتماعی است. از نظر جاهلان عصر فرق نمی كند كه مرد شغل اول را داشته باشد و زن شغل دوم را و بالعكس، ولی از نظر اسلام ایندو متفاوت است.

دو ستاره در دو مدار:

به قول یك دانشمند اروپایی زن و مرد دو ستاره هستند كه در دو مدار حركت می كنند، عكس العمل های این دو جنس در برابر حوادث متفاوت است.

كامیون و سواری:

زن و مرد به منزله ی كامیون و ماشین سواری هستند، یكی فنرهای كلفت و قدرت باركشی زیاد دارد و دیگری فنرهای نرم و قابل انعطاف دارد. همان طور كه كامیون و سواری در عین اینكه هر دو ماشین اند و هر دو برای طی مسافتند نوع كار و وظیفه شان متفاوت است، زن و مرد نیز چنین اند.

اهمیت عظیم خانواده:

دوم: از نظر اسلام خانواده اهمیت فراوان دارد و آنچه مربوط به حفظ و صیانت خانواده است لزوماً باید رعایت شود و زن برای خانه سالاری از مرد بهتر است از جهات مختلف. این مطلب از جهاتی باید بحث شود.

تربیت اجتماعی نسبی است:

اما اینكه تربیت نسبی است برخلاف اخلاق، به عبارت دیگر مهارت نسبی است نه خلق، برای اینكه تربیت غیر اخلاقی عبارت است از آماده كردن افراد و طبقات برای قبول مسئولیتها و به دست گرفتن اختیارات و پستها و مشاغل. اجتماع از نظر نوع كارهایی كه لازم است در آن صورت گیرد و از نظر نوع شغلها و اختیارات و مسئولیتها و از نظر نوع تولید و مصرف متطور است. افراد باید طوری آماده شوند كه كارهای لازم و تولیدات لازم و هنرها و فنون لازم عصر را بیاموزند. از این رو باید فرزندان متناسب با زمان تربیت شوند و آمادگی برای انجام وظایف اجتماعی عصر را با فرا گرفتن علوم و فنون عصر بیاموزند. مثلاً مسئولیت سربازی را در یك عصر با تیراندازی و اسب سواری و شمشیركشی می شد انجام داد و زمانی دیگر با وسایل دیگر. برتری تجاری و اقتصادی را در هر عصری با آمادگیهای مختلف می توان انجام داد.

تربیتهای فنی:

خلاصه علوم و فنون لازم برای انجام وظایف اجتماعی در هر عصری متفاوت است و از این جهت
جلد پنجم . ج5، ص: 283
نوع تربیتهای فنی و علمی نیز متفاوت است و این است معنی جمله ی لا تؤدبوا اولادكم باخلاقكم لانهم خلقوا لزمان غیر زمانكم.

اصول تربیت خانوادگی نسبی نیست ولی فروع نسبی است:

اصول تربیت خانوادگی نسبی نیست، از قبیل اینكه در مرد روح ریاست خانواده و در زن روح مرئوسیت تقویت شود و از قبیل اینكه هردو نوعی تربیت شوند كه لذات جنسی را از كانون خانوادگی بخواهند و به عبارت دیگر حریم و عفاف و پوشیدگی زن و حرمت نظر و لمس و همچنین رفتار متكبرانه با نامحرمان و بخیل و جبان [بودن ] به معنی ای كه توضیح داده شد و از قبیل اینكه در فرزندان احترام والدین و محبت آنها تزریق شود و زنان مقام و ارزش و لذت و صفای مادری را درك كنند. . . اینها مربوط به حدود و اخلاق است نه مهارت.

اما در فروع نسبی است، زیرا فروع مربوط است به نوع كارهایی كه به حسب تطور زمان ایجاب می كند از قبیل مثلاً انواع خیاطی با وسایل مختلف، انواع تربیتهای خانوادگی، خلاصه كارهای مربوط به اداره ی خانواده حتی انواع آشپزی و غیره و تربیت مادر فرزندان را به انواع تربیتهای متناسب با زمان آینده.

تفاوت تربیت زن و مرد مربوط است به دو جنسی بودن خود آنها از نظر جسمی و از نظر روانی و به دو جنسی بودن كارها.

زن و مرد دو ستاره هستند كه هریك طبیعتاً در مدار خاصی می چرخد و تربیتاً نیز نباید از مدارشان خارج شوند: لا الشمس ینبغی لها ان تدرك القمر و لا اللیل سابق النهار. شمس مؤنث است و قمر مذكر، نور قمر از شمس است و مرد قدرت خود را از زن می گیرد، همچنان كه در ورقه های فلسفه ی زندگی خانوادگی شماره ی «د» گفته ایم.

آثار سقوط خانواده در عصر حاضر:

خانواده در عصر ما سقوط كرده و آثار سوء فراوانی به بار آورده است از بیماریهای روانی و از كاهش نیروی كار انسانها و از پیدایش ولدالزناها و از بدبختی و محرومیت خود زن از كانون گرم خانوادگی كه زن اروپایی در آرزو و جستجوی آن است.

نوع خوشبختی و نوع ایده آل زن و مرد متفاوت است
جلد پنجم . ج5، ص: 284
به طور كلی زنانی كه به كار مردانه پرداخته اند به طور منع خُلُو یا زن خوبی بوده اند و قاضی و سیاستمدار بدی و یا بعكس، یا خانواده را خراب كرده اند یا اجتماع را.
[1] همچنان كه نظیر این سؤال در غیر جنسیت هم هست. آیا اخلاق و تربیت اریستوكراسی نوع خاص است و مخصوص این طبقه است؟ قهراً جامعه های طبقاتی مانند جامعه ی ایران قدیم نمی توانند یك نوع اخلاق داشته باشند. بحثی كه راسل در صفحات 7- 29 كتابدر تربیتباز كرده است راجع به تربیت آرایشی و تربیت فایده بخش، در همین زمینه است.
[2] رجوع شود به ورقه های اخلاق چیست؟ و ورقه های فعل طبیعی و فعل اخلاقی.
[3] رجوع شود به مقاله ی «وحی و نبوت» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است