در
کتابخانه
بازدید : 482756تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Expand <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Expand <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ما افراد بشر، فردی از نوع خود را كه نسبت به دیگران قصد سوئی ندارد؛ به حقوق آنها تجاوز نمی كند؛ هیچ گونه تبعیضی میان افراد قائل نمی گردد؛ در آنچه مربوط به حوزه ی حكومت و اراده ی اوست به نهایت بیطرفی به همه به یك چشم نگاه می كند؛ در مناقشات و اختلافات افراد دیگر، طرفدار مظلوم و دشمن ظالم است؛ چنین كسی را دارای نوعی از كمال می دانیم و روش او را قابل «تحسین» می شماریم و خود او را «عادل» می دانیم.

در مقابل، فردی را كه نسبت به حقوق دیگران تجاوز می كند؛ در حوزه ی قدرت و اراده ی خود میان افراد تبعیض قائل می شود؛ طرفدار ستمگران و خصم ضعیفان و ناتوانان است؛ و یا لااقل در مناقشات و كشمكشهای ستمگران و ستمكشان «بی تفاوت» است؛ چنین كسی را دارای نوعی نقص به نام «ظلم» و ستمگری می دانیم و خود او را «ظالم» می خوانیم و روش او را لایق «تقبیح» می شماریم.

خدای متعال چطور؟ آیا اولا به همان معنی كه درباره ی بشر، عدالت، كمال است، و ظلم، نقص است، درباره ی ذات الهی نیز عدالت، كمال است و ظلم، نقص است؟ یا عدالت و ظلم به مفهوم رایج خود، مفاهیمی اخلاقی و مخصوص اجتماع بشری است و به اصطلاح، از مفاهیم قراردادی است و از شئون «حكمت عملی» شمرده می شود نه «حكمت نظری» ، پس، از حدود حیات بشری و حوزه ی اعمال اختیاری وی پا فراتر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 70
نمی گذارد؟ ثانیا فرضا كه عدالت و ظلم به همان مفهوم اخلاقی انسانی در مورد خداوند متعال نیز قابل جریان باشد، یعنی فرضا عدالت اخلاقی، صفت كمال، و ظلم اخلاقی، صفت نقص درباره خداوند شمرده شود آیا ظلم در مورد خداوند عملا ممكن است مصداق پیدا كند؟ نه از آن جهت كه محال است از خداوند ظلم صادر شود، و نه از آن جهت كه حسن و قبح و عدل و ظلم همه مفاهیمی شرعی هستند نه عقلی آنچنان كه اشاعره می گویند، كه این دو جهت، مطلب دیگری است و بعدها درباره ی آنها بحث خواهیم كرد؛ بلكه با قطع نظر از اینكه محال است یا محال نیست كه از خداوند ظلم صادر شود و با فرض قبول این جهت كه حسن و قبح افعال، ذاتی است و عدل و ظلم معانیی واقعی هستند؛ از این جهت كه عدل رعایت حق غیر است و ظلم تجاوز به حق غیر؛ یعنی در موردی كه پای حقّی در میان است و موجودی نسبت به آن حق، اولویّت دارد، هر نوع تجاوز از ناحیه ی دیگری به آن حق، نوعی ظلم نسبت به صاحب حق كه اولویّت دارد شمرده می شود.

بدیهی است كه در رابطه ی میان مخلوقات نسبت به یكدیگر، اولویّت و عدم اولویّت، و مالكیّت و عدم مالكیّت، نسبت به برخی امور معنی دارد، مثلا زید نسبت به حیات و آزادی خودش و نسبت به ثروتی كه خود تولید كرده است، اولویّت و مالكیت دارد، و عمرو نسبت به حیات و آزادی و دست آورد خودش اولویّت دارد، تجاوز زید به حوزه ی اولویّت عمرو، ظلم است و تجاوز عمرو به حوزه ی اولویّت زید ظلم است.

در رابطه ی خالق و مخلوق چطور؟ مخلوق هر چه دارد از خالق است. اولویّت و مالكیّت مخلوق در طول اولویّت و مالكیّت خالق است، یعنی در عرض مالكیت خالق، مالكیتی، و در عرض اولویت او اولویتی نیست. در مقام تمثیل و تفهیم، مالكیت خداوند و مالكیت بشر را از قبیل مالكیت پدر و مالكیت فرزند كودك باید در نظر گرفت. پدر برای هر یك از كودكان خود اسباب بازی تهیه می كند. كودكان هر كدام برای خود نسبت به اسباب بازیی كه دریافت كرده اند حق مالكیت و اولویتی قائلند.

هر كودك، تصرّف كودك دیگر را، تصرّف عدوانی و تجاوز به مرز حقوقی خود می شمارد، ولی آیا مالكیت و اولویت كودك، می تواند مالكیت و اولویت پدر را نفی كند؟ یا آن مالكیت در طول این مالكیت است و هیچ گونه تنافی در كار نیست، و اگر پدر در آنها تصرف كند، در مال خود و ملك خود تصرف كرده است؟ خداوند متعال، مالك الملك علی الاطلاق است، شریكی در ملك ندارد، به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 71
حقیقت و بدون شائبه ی مجاز درباره اش باید گفت: لَهُ اَلْمُلْكُ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ [1]*وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ اَلْأَمْرُ كُلُّهُ [2]. علی هذا هرگونه تصرف خداوند در جهان، تصرف در چیزی است كه از آن خود او است، هیچ كس در برابر او حقی و مالكیتی و اولویتی ندارد، پس ظلم درباره ی خداوند منتفی است، نه از آن جهت كه چون قبیح است خداوند نمی كند، و نه از آن جهت كه حسن و قبح در مورد خداوند معنی ندارد، بلكه از آن جهت كه فرضا قبح ظلم، ذاتی ظلم باشد و حسن و قبح های ذاتی همچنانكه بر اعمال بشر حاكم است بر فعل خداوند هم حاكم باشد، عملا در مورد خداوند مصداق پیدا نمی كند زیرا هیچ كس نسبت به هیچ چیز خود، در مقابل خداوند مالكیتی ندارد تا عملا ظلم محقّق شود.

گویند سیف الدوله ی حمدانی، از ملوك آل حمدان، كه از ادب بهره ای داشت و محفلش مجمع ادبا بود، روزی در محفل ادبا، كه ابو فراس، شاعر موشكاف شیعی عرب نیز حضور داشت گفت: بیتی سروده ام كه گمان ندارم احدی بتواند دوم آن را بیاورد جز ابو فراس:

لك جسمی تعلّه
فدمی لا تطلّه
«جسم از آن تو است و تو پی درپی زجرش می دهی اما خونم را یكباره نمی ریزی» .
ابو فراس بالبدیهه گفت:

قال ان كنت مالكا
فلی الامر كلّه
«محبوب گفت: اگر من مالك تو هستم، تمام اختیار به من تعلّق دارد، چون و چرا در برابر مالك مطلق، بی معنی است» .
بدون شك اگر عدل و ظلم را به مفهوم رایج بگیریم كه مفهومی اخلاقی است و مبتنی بر حسن و قبح عقلی، و افعال خداوند را نیز بر محور همین حسن و قبح ها توجیه كنیم و بخواهیم افعال حق را از نظر «رعایت حقوق غیر» بسنجیم، باید بگوئیم كه خداوند به این مفهوم رایج، نه عادل است و نه ظالم، زیرا غیری كه از او به چیزی اولویّت داشته باشد فرض نمی شود تا رعایت اولویّتهای او، عدل، و عدم رعایت آن اولویّتها ظلم محسوب گردد.

ثالثا اگر از مفهوم رایج عدل و ظلم صرف نظر كنیم و آن را مفهومی اعتباری و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 72
مخصوص حوزه ی عملیات اجتماعی بشری بدانیم، آیا مفهومی برتر از مفهوم رایج وجود دارد كه عدل و ظلم را در ردیف مفاهیم حكمت نظری قرار دهد و از حوزه ی حكمت عملی كه حوزه ی مفاهیم اعتباری و قراردادی است خارج سازد و بالنتیجه «عدل» صفتی ثبوتی و كمالی نظیر علم و قدرت و لااقل نظیر خالقیّت و رازقیّت شمرده شود و ظلم، صفتی منفی و سلبی نظیر تركّب، جسمیّت، محدودیّت و غیره؟ و روی این مبنا آیا پدیده های جهان از نظر عدل و ظلم قابل توجیه است، یا این اصل را «تعبّدا» باید پذیرفت؟ رابعا از همه اینها گذشته، قرآن كریم روی مفهوم عدل و ظلم تكیه ی فراوان كرده است. برداشت قرآن از این دو مفهوم چه برداشتی است؟ اینها یك سلسله پرسشها است كه باید پاسخ دقیق و صحیح خویش را بیابند.

آنچه مسلّم و غیر قابل تردید است این است كه شناخت خداوند به عنوان «امر كننده ی به عدل» و «بپادارنده ی عدل» اساسی ترین معرفتی است كه در ادیان آسمانی، رابطه ی بشر با خدا بر آن استوار شده است. فرضا خدای فلاسفه، مثلا «محرّك اول» ارسطو، كه تنها با نیروی عقل و اندیشه ی بشر سر و كار دارد و با دل و احساسات و عواطف او كاری ندارد، از نظر عدل و ظلم موضوع بحث نباشد، خدای پیامبران كه علاوه بر جنبه ی منطقی و استدلالی و عقلانی، پیوند محكم و استواری با ضمیر و دل و احساسات دارد و انسان با او در حال دادوستد و محبت ورزی است و ارتباط انسان با او از نوع ارتباط یك نیازمند با یك بی نیاز عالم قادر عطوف مهربان است، قطعا یكی از صفاتش، عدالت است. اكنون باید دید از آن عدالت چگونه باید تعبیر كرد؟ عدل به مفهوم اجتماعی، هدف «نبوّت» و به مفهوم فلسفی مبنای «معاد» است.

قرآن كریم در بیان هدف «نبوّت» و «رسالت» پیامبران می فرماید:

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْمِیزانَ لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ [3].

«همانا فرستادگانمان را با دلائل روشن فرستادیم و همراه ایشان كتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام كنند» .
در موضوع معاد و محاسبه ی رستاخیز و پاداش و كیفر اعمال می فرماید:

وَ نَضَعُ اَلْمَوازِینَ اَلْقِسْطَ لِیَوْمِ اَلْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 73
مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ كَفی بِنا حاسِبِینَ [4].

«ترازوهای عدالت را در روز رستاخیز می نهیم. به احدی هیچ ستمی نخواهد شد و اگر هموزن دانه ی خردل باشد آن را می آوریم. این بس كه ما حسابگر هستیم» .
در آیات بسیاری از قرآن، خداوند از ظلم و ستم تنزیه شده است. مثلا گفته شده است:

فَما كانَ اَللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ [5].
«چنان نیست كه خداوند به آنان ستم كند، بلكه آنها چنین اند كه بر خود ستم می كنند» .
در بعضی آیات، عادل بودن و قیام به عدل، به عنوان یك صفت مثبت برای خداوند ذكر شده است، یعنی در قرآن تنها به تنزیه از ظلم قناعت نشده است، بطور مثبت و مستقیم نیز صفت عدالت برای خداوند اثبات شده است، چنانكه می فرماید:

شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ [6].
«خدا و فرشتگان و دارندگان دانش، گواهی می دهند كه معبودی جز خدای یكتا، كه بپادارنده ی عدل است، نیست» .
علی هذا از نظر اسلام شكی نیست كه عدل الهی، خود حقیقتی است، و عدالت از صفاتی است كه قطعا باید خداوند را به آنها موصوف بدانیم.


[1] . تغابن/1
[2] . هود/123
[3] . حدید/25
[4] . انبیاء/47
[5] . توبه/70
[6] . آل عمران/18
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است