در
کتابخانه
بازدید : 46803تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این جمله در زبان اهل علم شایع است كه «تعرف الاشیاء باضدادها» یعنی اشیاء از راه نقطه ی مخالف و نقطه ی مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود.

البتّه مقصود از «شناختن» تعریف اصطلاحی منطقی نیست، زیرا در منطق ثابت شده كه اشیاء را از طریق ضد و نقطه ی مقابلشان نمی شود تعریف كرد، همان طوری كه مقصود از «ضد» در اینجا منحصر به ضدّ اصطلاحی نیست كه در فلسفه با «نقیض» فرق دارد. مقصود از ضد در اینجا مطلق نقطه ی مقابل است؛ و منظور از شناختن مطلق پی بردن است. اگر چه در این جمله كلمه ی حصری از قبیل «الاّ» و «انّما» به كار نرفته امّا مقصود، نوعی حصر است. اگر چیزی نقطه ی مقابل نداشته باشد، بشر قادر نیست به وجود او پی برد هر چند آن چیز مخفی و پنهان نباشد و در كمال ظهور باشد. در حقیقت،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 122
مقصود بیان یك نوع ضعف و نقصان در دستگاه فهم و ادراك بشری است كه به طوری ساخته شده كه تنها در صورتی قادر است اشیاء را درك كند كه نقطه ی مقابل هم داشته باشند.

مثلاً نور و ظلمت. این دو را بشر به مقایسه ی یكدیگر می شناسد. اگر همیشه جهان و هر نقطه ای از جهان نورانی بود، هیچ گاه تاریك نمی شد، یك نورانیّت یكنواخت در همه ی نقطه ها بود و ظلمت به هیچ وجه نبود، انسان خود نور را هم نمی شناخت؛ یعنی نمی توانست تصوّر كند كه نوری هم در عالم هست، نمی توانست بفهمد الآن كه همه چیز را می بیند به واسطه ی نور می بیند؛ نور از همه چیز ظاهرتر و روشن تر است، عین ظهور است، ولی ظهور او كافی نبود، و این نقص از ماست نه از نور. اكنون كه نور را درك می كنیم برای این است كه نور زوال و افول دارد، ظلمت و تاریكی پیدا می شود؛ به كمك آمدن ظلمت و افول نور می فهمیم كه قبلاً چیزی بود كه به وسیله ی آن چیز همه چیز و همه جا را می دیدیم، و اگر این نور افول و غروب نمی داشت هرگز مورد توجّه و التفات ما واقع نمی شد. پس نور به كمك ضدّ خودش كه ظلمت است معروف و شناخته شده، و اگر هم سراسر ظلمت بود و نور نبود باز ظلمت شناخته نمی شد.

همچنین اگر انسان در همه ی عمر به طور یكنواخت آوازی را بشنود- مثلاً صدای یك بوق لوكوموتیو، یكنواخت بلند باشد و بچّه ای در نزدیكی آن صدا بزرگ شود- هرگز آن صدا را كه همیشه به گوشش می خورد نمی شنود و حسّاسیّت خود را نسبت به آن از دست می دهد. یكی از حكمای قدیم- ظاهراً فیثاغورس است- مدّعی بود یك موسیقی یكنواخت از حركت افلاك همیشه بلند است ولی چون مردم همیشه می شنوند هیچ وقت نمی شنوند. همچنین اگر انسان در محیطی بدبو یا خوشبو باشد هیچ وقت آن بو را احساس نمی كند.

و نیز به همین دلیل است كه اغنیا حسّاسیّت خود را نسبت به لذّتها و خوشیها از دست می دهند و فقرا نیز حسّاسیّت خود را نسبت به سختیها از دست می دهند؛ یعنی آنها كه بیشتر به موجبات لذّت می رسند كمتر احساس می كنند و آنها كه كمتر می رسند بیشتر. و همچنین آنها كه بیشتر با مصائب روبرو می شوند، كمتر سختی آن را حس می كنند و آنها كه كمتر روبرو می شوند، بیشتر احساس می كنند.

همچنین است قدرت و عجز. اگر فرضاً بشر به همه چیز قادر بود و در برابر هیچ چیزی عاجز نبود، نه در خودش و نه در چیز دیگری عجز را نمی دید، نمی توانست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 123
بفهمد كه قدرت هم موجودی است از موجودات این عالم؛ با آنكه همه كار را با قدرت می كرد خود قدرت را نمی دید؛ با اینكه غرق در قدرت بود قدرت را درك نمی كرد. و اگر عجز مطلق هم بود و قدرت نبود عجز نیز شناخته نمی شد.

همچنین است علم و جهل. اگر فرض كنیم جهل در عالم نبود و بشر همه چیز را می دانست و در برابر هیچ حقیقتی نادانی خود را احساس نمی كرد و در روشنایی علم همه چیز برایش روشن و آشكار بود، با اینكه غرق در علم بود و همه چیز را با نور علم می دید، از خود علم غافل بود؛ همه چیز را می دید و می فهمید و به او التفات داشت الاّ خود علم كه نمی توانست به او التفات داشته باشد. ولی وقتی كه جهل در برابر علم آشكار شد و به كمك دستگاه گیرنده ی فكری آمد، التفات و توجّه نسبت به علم هم پیدا می شود؛ فهمیده می شود كه او هم موجودی است از موجودات عالم. و لهذا حیوان توجّه به علم خود ندارد زیرا توجّه به جهل خود ندارد.

همچنین است سایه و شخص. اگر بشر همیشه سایه ی یك عدّه اشیاء را می دید نه خود آنها را و هیچ گاه آن سایه ها از نظرش محو نمی شد، همان سایه ها را اشخاص واقعی خیال می كرد؛ ولی چون هم شخص را می بیند و هم سایه را، می فهمد كه این شخص است و آن سایه.

افلاطون عقیده ی فلسفی معروفی دارد كه به نام «مثل افلاطون» معروف است، می گوید آنچه در این جهان است از انواع، فرعی و ظلّی است از اصلی و حقیقتی كه در جهان دیگر است؛ او حقیقت است و اینها پرتو، او شخص است و اینها سایه، مردم خیال می كنند این سایه ها حقیقت است. بعد مثلی می آورد، می گوید فرض كنید یك عدّه مردم از اوّل عمر در غاری محبوس باشند و آنها را طوری در آن غار حبس كنند كه روی آنها به طرف داخل غار و پشتشان به در غار باشد. آفتاب از بیرون غار به داخل بتابد و افرادی از جلو آن غار عبور كنند و سایه ی آن افراد و اشخاص كه از جلو غار عبور می كنند به دیواری كه در جلو آن محبوسین است، بیفتد. این محبوسین قهرا از بیرون بی خبرند و نمی دانند بیرونی هم هست زیرا از اوّل عمر در آنجا به همین صورت حبس بوده اند، قهراً همان سایه هایی را كه در مقابل دیوار می بینند كه در حركت اند، اشخاص واقعی می پندارند و نمی فهمند كه اینها چیزی نیستند، صرفا نمایشهایی هستند از اشخاص و حقایقی كه در بیرون است.

بشر هم كه در غار طبیعت محبوس است، افراد و اشخاص این عالم را حقیقت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 124
می داند، و نمی داند اینها ظلّ و سایه ی حقیقت اند نه خود حقیقت، و اگر خود اشخاص را ببینند آن وقت می فهمند.

غرض بیان آن فكر افلاطون نیست، غرض بیان این جهت است كه ساختمان عادی و طبیعی انسان طوری است كه اشیاء را از راه مقایسه با هم و مقایسه با نقطه ی مقابلشان می شناسد و اگر نقطه ی مقابل نباشد، نمی تواند آنها را بشناسد و لو در كمال ظهور بوده باشند. مثال نور و ظلمت، علم و جهل، قدرت و عجز، و شخص و سایه را برای این ذكر كردم؛ همین طور است خیر و شر، حركت و سكون، حدوث و قدم، فنا و ابدیّت.

همان طوری كه اشاره كردم این مطلب مربوط به ساختمان فهم و ادراك ماست - ما این طور هستیم كه معمولاً تا نقطه ی مقابل چیزی را نبینیم از وجود آن چیز با خبر نمی شویم- نه مربوط به شی ء مورد شناسایی ما.

پس اگر فرض كنیم همین نور حسّی هیچ گاه افول نمی داشت، هیچ حجابی و سدّی هم مانع او نمی شد، درون یك خانه ی دربسته هم مثل بیرون روشن بود، روشنایی مطلق و یكنواخت همه ی عالم را فرا می گرفت، آن وقت اگر یك نفر پیدا می شد و می گفت همه ی عالم را نور فرا گرفته و شما هر چیز را كه می بینید به وسیله ی او می بینید و اگر او نباشد شما هیچ چیز را نمی بینید، البتّه برای ما كه غرق در نور بودیم باور كردنش مشكل بود.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است