در
کتابخانه
بازدید : 105193تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ربوبیّت و خداوندگاری و ولایت، به عبارت دیگر كمال و قدرتی كه در اثر عبودیّت و اخلاص و پرستش واقعی نصیب بشر می گردد، منازل و مراحلی دارد:

اوّلین مرحله این است كه الهام بخش و تسلّطبخش انسان بر نفس خویشتن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 298
است. به عبارت دیگر، كمترین نشانه ی قبولی عمل انسان در نزد پروردگار این است كه اوّلاً بینشی نافذ پیدا می كند، روشن و بینای خود می گردد؛ قرآن كریم می فرماید:

إِنْ تَتَّقُوا اَللّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً [1].

اگر تقوای الهی را داشته باشید، خداوند مایه ی تمیزی برای شما قرار می دهد.
و نیز می فرماید:

وَ اَلَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا [2].

آنان كه در راه ما بكوشند، ما راههای خویش را به آنها می نمایانیم.
و ثانیاً آدمی بر نفس و قوای نفسانی خویش غالب و قاهر می گردد، اراده ی انسان در برابر خواهشهای نفسانی و حیوانی نیرومند می گردد، آدمی حاكم وجود خویش می شود، مدیریّت لایقی نسبت به دایره ی وجود خودش كسب می كند. قرآن كریم درباره ی نماز می فرماید:

إِنَّ اَلصَّلاةَ تَنْهی عَنِ اَلْفَحْشاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ [3].

محقّقا نماز انسان را از كارهای زشت و ناپسند بازمی دارد.
درباره ی روزه می فرماید:

كُتِبَ عَلَیْكُمُ اَلصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ [4].

بر شما روزه نوشته شد آنچنان كه بر امّتان پیشین نوشته شد، بدان جهت كه باشد تقوا و نیروی خود نگهداری كسب كنید.
درباره ی هر دو عبادت می فرماید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 299
یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاةِ [5].

ای اهل ایمان! از نماز و از صبر (روزه) كمك بخواهید و از این دو منبع نیرو استمداد كنید.
در این مرحله از عبودیّت، آن چیزی كه نصیب انسان می گردد این است كه ضمن یك روشن بینی، خواهشها و تمایلات نفسانی انسان مسخّر وی می گردد. به عبارت دیگر، اوّلین اثر عبودیّت، ربوبیّت و ولایت بر نفس امّاره است [6].

مرحله ی دوم، تسلّط و ولایت بر اندیشه های پراكنده، یعنی تسلّط بر نیروی متخیّله است.

از عجیب ترین نیروهای ما قوّه ی متخیّله است. به موجب این قوّه است كه ذهن ما هر لحظه از موضوعی متوجّه موضوعی دیگر می شود و به اصطلاح تداعی معانی و تسلسل خواطر صورت می گیرد. این قوّه در اختیار ما نیست، بلكه ما در اختیار این قوّه ی عجیب هستیم و لهذا هر چه بخواهیم ذهن خود را در یك موضوع معیّن متمركز كنیم كه متوجّه چیز دیگر نشود برای ما میسّر نیست؛ بی اختیار قوّه ی متخیّله ما را به این سو و آن سو می كشاند. مثلاً هر چه می خواهیم در نماز «حضور قلب» داشته باشیم، یعنی هر چه می خواهیم این شاگرد را بر سر كلاس نماز حاضر نگه داریم، نمی توانیم؛ یك وقت متوجّه می شویم كه نماز به پایان رسیده است و این شاگرد در سراسر این مدّت «غایب» بوده است.

رسول اكرم تشبیه لطیفی دارد در این زمینه؛ دل را- دل افرادی كه مسخّر قوّه ی متخیّله است- به پری تشبیه می كند كه در صحرایی بر درختی آویخته شده باشد كه هر لحظه باد او را پشت و رو می كند. فرمود:

مثل القلب مثل ریشة فی الفلاة، تعلّقت فی اصل شجرة یقلّبها الرّیح ظهرا لبطن [7].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 300
گفت پیغمبر كه دل همچون پری است
در بیابانی اسیر صرصری است
باد پر را هر طرف راند گزاف
گه چپ و گه راست با صد اختلاف
در حدیث دیگر آن دل را چنان
كآب جوشان جوشان ز آتش اندر غازقان
هر زمان دل را دگر رایی بود
آن نه از وی بلكه از جایی بود
حدیث دیگری كه در این ابیات، مولوی اشاره كرده این است:

لقلب ابن آدم اشدّ انقلابا من القدر اذا اجتمعت غلیا [8].

همانا دل فرزند آدم از دیگ در حال جوشیدن بیشتر زیر و بالا می شود.
ولی آیا انسان جبراً و اضطراراً محكوم است كه همواره محكوم اندیشه باشد و این نیروی مرموز كه مانند گنجشكی همواره از شاخی به شاخی می پرد حاكم مطلق وجود او باشد، و یا اینكه محكومیّت در برابر قوّه ی متخیّله از خامی و ناپختگی است، كاملان و اهل ولایت قادرند این نیروی خود سر را مطیع خود گردانند؟ شقّ دوم صحیح است. یكی از وظایف بشر تسلّط بر هوسبازی خیال است، وگرنه این قوّه ی شیطان صفت مجالی برای تعالی و پیمودن صراط قرب نمی دهد و تمام نیروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضایع می گرداند. مولوی چقدر عالی می گوید:

جان همه روزه لگدكوب از خیال
و ز زیان و سود و از خوف زوال
نی صفا می ماندش نی لطف و فر
نی به سوی آسمان راه سفر
و هم او در شرح این حدیث نبوی: «تنام عینای و لا ینام قلبی» [9](دو چشمم می خوابند امّا دلم بیدار است) می گوید:

گفت پیغمبر كه عینای ینام
لا ینام القلب عن ربّ الانام
چشم تو بیدار و دل رفته به خواب
چشم من خفته دلم در فتح باب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 301
همنشینت من نی ام سایه ی من است
برتر از اندیشه ها پایه ی من است
زان كه من ز اندیشه ها بگذشته ام
خارج از اندیشه پویان گشته ام
حاكم اندیشه ام محكوم نی
چون كه بنّا حاكم آمد بر بنی
جمله خلقان سخره ی اندیشه اند
زین سبب خسته دل و غم پیشه اند
من چو مرغ او جم اندیشه مگس
كی بود بر من مگس را دسترس
چون ملالم گیرد از سفلی صفات
برپرم همچون طیور الصّافّات
سالكان راه عبودیّت، در دومین مرحله، این نتیجه را می گیرند كه بر قوّه ی متخیّله ی خویش ولایت و ربوبیّت پیدا می كنند؛ آن را برده و مطیع خویش می سازند. اثر این مطیع ساختن این است كه روح و ضمیر به سائقه ی فطری خداخواهی هر وقت میل بالا كند، این قوّه با بازیگریهای خود مانع و مزاحم نمی گردد.

بگذریم از انسانی مانند علی (علیه السّلام) و زین العابدین (علیه السّلام) كه چنان در حال نماز مجذوب می شوند كه تیری را از پای علی (علیه السّلام) بیرون می آورند و او از شدّت استغراق به خود بازنمی گردد و متوجّه نمی شود؛ یا فرزند خردسال زین العابدین (علیه السّلام) در حالی كه آن حضرت مستغرق عبادت است از بلندی سقوط می كند و دستش می شكند، فریاد بچّه و زنهای خانه غوغا می كند و بالأخره شكسته بند می آید و دست بچّه را می بندد، زین العابدین (علیه السّلام) پس از فراغ از نماز- یعنی پس از بازگشت از این سفر آسمانی- چشمش به دست بچّه می افتد و با تعجّب می پرسد كه مگر چه شده است كه دست بچّه را بسته اید؟ معلوم می شود این فریاد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج كند؛ آری، بگذریم از این ردیف انسانها، در میان پیروان آنها ما در عمر خود افرادی را دیده ایم كه در حال نماز آنچنان مجموعیّت خاطر و تمركز ذهن داشته اند كه به طور تحقیق از هر چه غیر خداست غافل بوده اند. استاد بزرگوار و عالیقدر ما مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی (اعلی اللّه مقامه) از این ردیف افراد بود.

برای كسب این پیروزی هیچ چیزی مانند عبادت كه اساسش توجّه به خداست، نمی باشد. ریاضت كشان از راههای دیگر وارد می شوند و حدّ اكثر این است كه از راه مهمل گذاشتن زندگی و ستم بر بدن، اندكی بدان دست می یابند، ولی اسلام از راه عبادت- بدون اینكه نیازی به آن كارهای ناروا باشد- این نتیجه را تأمین می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 302
توجّه دل به خدا و تذكّر اینكه در برابر ربّ الارباب و خالق و مدبّر كل قرار گرفته است، زمینه ی تجمّع خاطر و تمركز ذهن را فراهم می كند.

زلف آشفته ی او باعث جمعیّت ماست
چون چنین است پس آشفته ترش باید كرد
دریغ است كه در اینجا تأییدی از شیخ فلاسفه ی اسلام، اعجوبه ی دهر، كه از بركت تعلیمات اسلام اندیشه های فلسفی را به جایی رسانده است كه پیشینیان یونانی و ایرانی و هندی و غیر آنها هرگز نرسیده اند، نقل نكنیم. این مرد بزرگ در نمط نهم اشارات پس از تشریح عبادت عوامانه كه تنها برای مزد است و ارزش زیادی ندارد، به عبادتهای مقرون به معرفت می پردازد؛ می گوید:

و العبادة عند العارف ریاضة ما لهممه و قوی نفسه المتوهّمة و المتخیّلة لیجرّها بالتّعوید عن جناب الغرور الی جناب الحقّ فتصیر مسالمة للسّرّ الباطن حینما یستجلی الحقّ لا تنازعه فیخلص السّرّ الی الشروق الباطن.

عبادت از نظر اهل معرفت، ورزش همّتها و قوای وهمیّه و خیالیّه است كه در اثر تكرار و عادت دادن به حضور در محضر حق، همواره آنها را از توجّه به مسائل مربوط به طبیعت و مادّه به سوی تصوّرات ملكوتی بكشاند و در نتیجه، این قوا تسلیم «سرّ ضمیر» و فطرت خداجویی انسان گردند و مطیع او شوند به حدّی كه هر وقت اراده كند كه در پی جلب جلوه ی حق بر آید، این قوا در جهت خلاف فعّالیّت نكنند و كشمكش درونی میان دو میل علوی و سفلی ایجاد نشود و «سرّ باطن» بدون مزاحمت اینها از باطن كسب اشراق نماید.
مرحله ی سوم این است كه روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبیّت و ولایت خود به مرحله ای می رسد كه در بسیاری از چیزها از بدن بی نیاز می گردد در حالی كه بدن صد در صد نیازمند به روح است.

روح و بدن نیازمند به یكدیگرند. حیات بدن به روح است. روح صورت و حافظ بدن است. سلب علاقه ی تدبیری روح به بدن مستلزم خرابی و فساد بدن است. و از طرف دیگر روح در فعّالیّتهای خود نیازمند به استخدام بدن است، بدون به كار بردن اعضا و جوارح و ابزارهای بدنی قادر به كاری نیست. بی نیازی روح از بدن به این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 303
است كه در برخی از فعّالیّتها از استخدام بدن بی نیاز می گردد. این بی نیازی گاهی در چند لحظه و گاهی مكرّر و گاهی به طور دائم صورت می گیرد. این همان است كه به «خلع بدن» معروف است.

سهروردی حكیم اشراقی معروف گفته است «ما حكیم را حكیم نمی دانیم مگر آنكه بتواند خلع بدن كند» . میر داماد می گوید «ما حكیم را حكیم نمی دانیم مگر آنكه خلع بدن برای او ملكه شده باشد و هر وقت اراده كند عملی گردد» .

همان طور كه محقّقان گفته اند، خلع بدن دلیل بر كمال زیادی نیست؛ یعنی افرادی كه هنوز از عالم «مثال» عبور نكرده و قدم به غیب معقول نگذاشته اند، ممكن است به این مرحله برسند.

مرحله ی چهارم این است كه خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده ی شخص در می آید به طوری كه در حوزه ی بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر می زند. این مطلب دامنه ی بحث زیادی دارد. امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

ما ضعف بدن عمّا قویت علیه النّیّة [10].

آنچه كه همّت و اراده ی نفس در آن نیرومند گردد و جدّاً مورد توجّه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمی دهد.
مرحله ی پنجم كه بالاترین مراحل است این است كه حتّی طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ اراده ی انسان قرار می گیرد و مطیع انسان می شود. معجزات و كرامات انبیاء و اولیاء حق از این مقوله است.

مسأله ی معجزات و كرامات خود مسأله ی قابل بحثی است كه جداگانه درباره ی توجیه آن باید بحث شود. تدیّن به یكی از ادیان آسمانی ملازم با قبول و ایمان به خرق عادت و معجزه است؛ مثلاً یك نفر مسلمان نمی تواند مسلمان باشد و به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشد ولی منكر معجزه و خرق عادت باشد. از نظر حكمت الهی اسلامی، مشكل معجزه یك مشكل حل شده است و البتّه بررسی این مسأله مستلزم بحث در مقدّمات زیادی است. ما در اینجا از نظر بحث «ولایت تصرّف» در آن بحث می كنیم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 304
طبعاً طرف سخن ما افرادی هستند كه به قرآن ایمان و اعتقاد دارند و وقوع معجزات را اعتراف دارند. سخن ما با آنها در این جهت است كه معجزه جز مظهری از ولایت تصرّف و ولایت تكوینی نیست. بگذریم از قرآن كه علاوه بر جنبه ی معجزه بودن، كلام خداوند است نه كلام پیغمبر و وضع استثنائی دارد در میان همه ی معجزات، معجزه بدان جهت صورت می گیرد كه به صاحب آن از طرف خداوند نوعی قدرت و اراده داده شده كه می تواند به اذن و امر پروردگار در كائنات تصرّف كند، عصایی را اژدها نماید، كوری را بینا سازد و حتّی مرده ای را زنده كند، از نهان آگاه سازد. این قدرت و آگاهی برای او تنها از طریق پیمودن صراط قرب و نزدیك شدن به كانون هستی پیدا می شود و «ولایت تصرّف» جز این چیزی نیست.

برخی می پندارند كه در وجود معجزه، شخصیّت و اراده ی صاحب معجزه هیچ گونه دخالتی ندارد، او فقط پرده ی نمایش است، ذات احدیّت مستقیماً و بلا واسطه آن را به وجود می آورد، زیرا كار اگر به حدّ اعجاز برسد از حدود قدرت انسان در هر مقامی باشد خارج است؛ پس آنگاه كه معجزه صورت می گیرد، انسانی در كائنات تصرّف نكرده است، بلكه خود ذات احدیّت است كه مستقیماً و بدون دخالت اراده ی انسان، در كائنات تصرّف كرده است.

این تصوّر اشتباه است. گذشته از اینكه علوّ ذات اقدس احدیّت ابا دارد كه یك فعل طبیعی بلا واسطه و خارج از نظام از او صادر گردد، این تصوّر بر خلاف نصوص قرآنی است. قرآن در كمال صراحت آورنده ی «آیت» (معجزه) را خود رسولان می داند ولی البتّه با اذن و رخصت ذات احدیّت. بدیهی است كه اذن ذات احدیّت از نوع اذن اعتباری و انسانی نیست كه با لفظ و یا اشاره، ممنوعیّت اخلاقی یا اجتماعی او را از بین ببرد. اذن پروردگار همان اعطای نوعی كمال است كه منشأ چنین اثری می گردد و اگر خداوند نخواهد، آن كمال را از او می گیرد. در سوره ی مباركه ی مؤمن آیه ی 78 می فرماید:

وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اَللّهِ. هیچ پیامبری را نرسد كه آیت (معجزه) بیاورد مگر با اذن خداوند.
در این آیه ی كریمه آورنده ی آیت را پیامبران می داند ولی به اذن پروردگار.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 305
مخصوصاً كلمه ی «اذن پروردگار» اضافه می شود كه توهّم نشود كه كسی از خودش در مقابل ذات حق استقلال دارد و همه بدانند كه «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ» هر حول و قوّه ای - اعمّ از اندك یا بسیار، كوچك یا بزرگ- متّكی به ذات اقدس احدیّت است؛ هر موجودی در هر مرتبه ای مجرای اراده و مشیّت الهی است و مظهری از مظاهر آن است؛ پیامبران در هر كار و از جمله در اعجاز خود متّكی و مستمدّ از منبع لا یزال غیبی هستند.

در سوره ی مباركه ی نمل، داستان سلیمان و ملكه ی سبا را نقل می كند. سلیمان، ملكه ی سبا را احضار می كند و ملكه به حضور سلیمان روانه می شود. سلیمان از حاضران مجلس می خواهد كه تخت ملكه را پیش از ورود خودش حاضر نمایند. برخی داوطلب می شوند و سلیمان به نوع كار آنها راضی نمی شود تا آنكه:

قالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ [11].

آن كه دانشی از لوح محفوظ نزد او بود گفت: من پیش از آنكه چشم به هم بزنی آن را حاضر می كنم (و حاضر كرد) .
تعبیر قرآن این است كه آن دانشمند گفت: «من آورنده ی آن در این مدّت كم هستم» . پس حول و قوّه را به خود نسبت می دهد و بعلاوه می گوید آن كه دانشی از لوح محفوظ نزدش بود چنین گفت؛ اشاره به اینكه این كار خارق العاده را به موجب نوعی دانش كرد و آن دانش از نوع علومی كه در دفترهای بشری تاكنون ثبت شده نیست؛ دانشی است كه با ارتباط و اتّصال به لوح محفوظ یعنی با قرب به ذات حق می توان بدان رسید.

و باز قرآن صریحا درباره ی خود این پیامبر می گوید:

فَسَخَّرْنا لَهُ اَلرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ `وَ اَلشَّیاطِینَ كُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ `وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی اَلْأَصْفادِ، `هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَیْرِ حِسابٍ [12].

ما باد را مسخّر وی ساختیم در حالی كه به آسانی به امر و اراده ی او هر جا بخواهد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 306
حركت می كند، و همچنین شیاطین هر سازنده و هر زیر آب رونده را و دیگرانی كه در زنجیر بسته شده بودند. ای سلیمان! این است بخشش بی حساب ما، پس با توست كه ببخشی یا نگه داری.
در آیاتی كه درباره ی معجزات حضرت عیسی مسیح آمده نیز از تعبیرات قرآن همین مطلب استفاده می شود. به واسطه ی پرهیز از اطاله از ذكر آنها خودداری می كنیم.

مقصود این است كه با قبول قرآن نتوان منكر ولایت تصرّف در كائنات شد؛ و امّا اگر كسی بخواهد صرفاً با موازین علمی و فلسفی این مطلب را رسیدگی كند، البتّه داستان دیگری است و از هدف فعلی ما خارج است.

در خاتمه نكته ای را كه در اوّل بحث اشاره كردیم توضیح می دهیم: همه ی این مراحل نتیجه ی «قرب» به پروردگار است و قرب به حق یك حقیقت واقعی است نه یك تعبیر مجازی و اعتباری. در حدیث معروف و مشهور قدسی كه شیعه و سنّی آن را روایت كرده اند به صورت بسیار زیبایی این حقیقت بیان شده است. امام صادق (علیه السّلام) از رسول اكرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) روایت می كند كه:

قال اللّه عزّ و جلّ: ما تقرّب الیّ عبد بشی ء احبّ الیّ ممّا افترضت علیه و انّه لیتقرّب الیّ بالنّافلة حتّی احبّه فاذا احببته كنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الّذی ینطق به و یده الّتی یبطش بها. ان دعانی اجبته و ان سألنی اعطیته [13].

خداوند می گوید: هیچ بنده ای با هیچ چیزی به من نزدیك نشده است كه از فرائض نزد من محبوب تر باشد. همانا بنده ی من به وسیله ی نوافل و مستحبّات- كه من فرض نكرده ام ولی او تنها به خاطر محبوبیّت آنها نزد من انجام می دهد- به من نزدیك می شود تا محبوب من می گردد. همین كه محبوب من گشت، من گوش او می شوم كه با آن می شنود و چشم او می شوم كه با آن می بیند و زبان او می شوم كه با آن سخن می گوید و دست او می شوم كه با آن حمله می كند. اگر مرا بخواند، اجابت می كنم و اگر از من بخواهد، می بخشم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 307
در این حدیث جان مطلب ادا شده است: عبادت موجب تقرّب، و تقرّب موجب محبوبیّت نزد خداست؛ یعنی با عبادت انسان به خدا نزدیك می شود و در اثر این نزدیكی قابلیّت عنایت خاص می یابد و در اثر آن عنایتها گوش و چشم و دست و زبان او حقّانی می گردد؛ با قدرت الهی می شنود و می بیند و می گوید و حمله می كند، دعایش مستجاب و مسئولش برآورده است.

حقیقت این است كه روح مذهب تشیّع كه آن را از سایر مذاهب اسلامی ممتاز می كند و بینش اسلامی خاص به پیروان خود می دهد، دید خاصّ این مذهب درباره ی «انسان» است. از طرفی استعدادهای انسان را بسی شگرف می داند- كه بدان اشاره شد- و جهان انسان را هیچ گاه از وجود «انسان كامل» كه همه ی استعدادهای انسانی در او به فعلیّت رسیده باشد خالی نمی داند، و از طرف دیگر طبق بینش این مذهب عبودیّت، یگانه وسیله ی وصول به مقامات انسانی است و طیّ طریق عبودیّت به صورت كامل و تمام جز با عنایت معنوی و قافله سالاری انسان كامل كه ولیّ و حجّت خداست میسّر نیست. از این رو اولیاء این مذهب گفته اند:

بنی الاسلام علی خمس: علی الصّلاة و الزّكاة و الصّوم و الحجّ و الولایة و لم یناد بشی ء كما نودی بالولایة [14].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 309

[1] . انفال/29.
[2] . عنكبوت/69.
[3] . عنكبوت/45.
[4] . بقره/183.
[5] . بقره/153.
[6] . در سخنرانیهای تقوا كه در كتاب گفتار ماه چاپ شده است (سخنرانی دوم از جلد اوّل) رابطه ی تسلّط بر هوای نفس را با روشن بینی، كه از چه راه است، توضیح داده ایم. [سخنرانیهای مذكور در كتاب ده گفتار اثر مؤلّف شهید به چاپ رسیده است. ]
[7] . نهج الفصاحة و جامع صغیر، ج /1ص 102.
[8] . مسند احمد، ج /6ص 4.
[9] . جامع الصغیر، ج /1ص 133.
[10] . امالی صدوق/ص 293.
[11] . نمل/40.
[12] . ص/36- 39.
[13] . كافی، ج /2ص 352.
[14] . وسائل، ج /1ص 4.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است