در
کتابخانه
بازدید : 34270تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
راجع به اینكه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیا از میان خواهد رفت یا نه، حرفها و فرضیّه ها آن قدر زیاد است كه اگر بخواهیم همه ی آنها را برشماریم وقت زیادی می گیرد؛ به اجمال برایتان عرض می كنم: زمانی آمدند گفتند دین مولود ترس است، بشر از طبیعت می ترسیده، از صدای غرّش رعد می ترسیده، از هیبت دریا می ترسیده، و نتیجه ی ترس سبب شده كه فكر دین در سر مردم پیدا شود. یكی از حكمای قدیم روم به نام «لوكرتیوس» گفته است: «نخستین پدر خدایان ترس است» [1]. در زمان ما هم بوده و هستند كسانی كه همین فرضیّه ی قدیمی و كهنه را تأیید می كنند و مكرّر در سخنان خود به عنوان یك فكر تازه آن را بازگو می نمایند.

بعضی گفتند علّت پیدایش دین جهل و نادانی بشر است؛ بشر می خواسته حوادث جهان را تعلیل نماید و برای آنها علّت ذكر كند و چون علّتها را نمی شناخته است، علّت ما وراء طبیعی برای حوادث فرض كرده است.

بعضی دیگر گفته اند علّت اینكه بشر به سوی دین گراییده علاقه ای است كه به نظم و عدالت دارد؛ وقتی كه در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع بی عدالتی می بیند، برای اینكه تسكینی جهت آلام درونی خود پیدا كند دین را برای خویشتن می سازد.

صاحبان فرضیّه های فوق گفتند: علم را توسعه بدهید، دین از میان می رود. چنین فرض كردند كه با توسعه ی علم، خود به خود دین از میان می رود؛ عالم شدن مساوی است با بی دین شدن.

بعضی آمدند برای پیدایش دین یك علّت دیگر فرض كردند و گفتند دین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 390
وسیله ای است برای كسب امتیاز در جامعه های طبقاتی. این فرضیّه ی ماركسیستهاست. گفتند بشر در ابتدا زندگی اشتراكی داشته است؛ آن وقتی كه زندگی ابتدائی و قبیله ای بوده است، در آن زمان اساساً دینی وجود نداشته؛ به علل خاصّی مالكیّت پیدا می شود، جامعه ی طبقاتی به وجود می آید، فئودالیسم به وجود می آید، بعد از فئودالیسم كاپیتالیسم پیدا می شود، طبقه ی حاكم به وجود می آید و طبقه ی محكوم، مظلوم و رنجبر و زحمتكش؛ بالاخره در جامعه ی فئودالیستی و كاپیتالیستی طبقه ی حاكمه برای اینكه منافع خود را حفظ كند دین را اختراع می كند تا طبقه ی محكوم در مقابل او قیام نكند؛ دین وسیله ای است، افساری، پوزبندی است برای طبقه ی مظلوم و محكوم از طرف طبقه ی ظالم و حاكم.

صاحبان فرضیّه های دیگر گفتند علم چاره كننده ی دین است؛ اگر علم بیاید دین از میان می رود. امّا این فرضیّه، یعنی فرضیّه ی ماركسیستها علم را چاره كننده ی دین نمی داند. اینها بعد از اینكه دیدند علم آمد و دین باقی ماند و دیدند دانشمندان طراز اوّلی همچون پاستور و غیره در آستانه ی دین زانو زدند، گفتند خیر، علم چاره كننده ی دین نیست، دین اساساً مولود جهل نیست، مولود ترس هم نیست، مولود علاقه ی فطری انسان به نظم و عدالت هم نیست، دین اختراع طبقه ی حاكمه در مقابل طبقه ی محكوم است؛ تا وقتی كه جامعه ی طبقاتی وجود دارد و لو آنكه علم به عرش هم برسد باز دین هست؛ جامعه ی اشتراكی به وجود بیاورید، طبقات را از میان ببرید، طبقات را كه از میان بردید دین هم خود به خود از میان خواهد رفت؛ دین یك ابزاری است، یك دامی است، یك شبكه ای است كه طبقه ی حاكم نصب كرده است، وقتی خود آن طبقه از بین رفت ابزار كارش هم از میان می رود؛ خلاصه اینكه مساوات كامل برقرار كنید، دین از میان خواهد رفت.

این فرضیّه نیز نتوانست در دنیا برای خود جایی باز كند؛ زیرا از طرفی علما ثابت كردند دین از مالكیّت قدیم تر است، در دوران اشتراكی اوّلی هم دین بوده است، در همان دوران اشتراك اوّلیه و پیش از پیدایش جامعه های طبقاتی هم دین بوده است و پرستش وجود داشته؛ و از طرف دیگر این توجیه و تفسیر با واقعیّت تاریخ تطبیق نمی كند و تاریخ دوران گذشته حتّی خلاف این نظریّه را نیز نشان می دهد؛ دین همیشه از میان طبقات ضعیف و محكوم ظهور كرده است؛ رهبران دینی اشخاصی چون موسی بوده اند با گروهی زیر دست و بیچاره در مقابل قومی حاكم و مسلّط یعنی فرعون و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 391
فرعونیان.

وقتی پیغمبر اسلام ظهور كرد چه كسانی از او حمایت كردند؟ متنفّذین و پولدارها و رباخوارها؟ آنها همانها هستند كه پیغمبر اكرم علیه آنها قیام كرد. قرآن اینها را با كلمه ی «ملأ» تعبیر می كند؛ یعنی اشراف. اینها همه مخالف بوده اند. اینهایی كه این طبقه را تشكیل می دادند همان رهبران مخالفین آن حضرت بودند از قبیل ابو سفیان، ابو جهل، ولید بن مغیره. اینها همه از گردن كلفتان درجه اول عربستان بوده اند.

اما آنهایی كه به عنوان یاران و گروندگان پیغمبر اكرم اسمشان را در تاریخ می بینیم از قبیل عمّار یاسر، ابو ذر غفاری، سلمان پارسی، عبد اللّه بن مسعود و نظایر آنها جزو طبقات زیر دست و محكوم و مظلوم اجتماع بوده اند.

تقریباً در یك سال و نیم پیش كه خروشچف هنوز سقوط نكرده بود، در روزنامه های اطّلاعات و كیهان خبری را خواندم و اتّفاقاً همان وقت در سخنرانی ای كه در تهران داشتم آن را نقل كردم و گفتم «بخوانید و تعجّب كنید» . آن وقت «بن بلاّ» رئیس جمهور پیشین الجزایر هنوز بر سر كار بود. بن بلاّ گفته بود «وقتی خروشچف به الجزایر آمد من به او گفتم كه اسلام می تواند در شمال افریقا به عنوان نیروی محرّك و نیروی انقلابی عظیمی به كار رود. خروشچف تصدیق كرد و گفت بله، یك نفر دیگر هم از تئوریسینهای كمونیست كه گویا از فرانسه یا ایتالیا به الجزایر آمده بود، او هم پذیرفته بود كه اسلام در شمال افریقا می تواند عامل تحرّك اجتماع و عامل مبارزه با امپریالیسم بوده باشد» . من این را در مجلس آن شب نقل كرده و گفتم آقایان اینها همان كسانی هستند كه تا پنجاه سال پیش می گفتند دین افیون ملتهاست، اختراعی است كه طبقه ی حاكم علیه طبقه ی محكوم كرده است، ولی حالا كه اسلام را از نزدیك می بینند و یك مسلمان انقلابی مثل «بن بلاّ» اسلام را برای آنها تشریح می كند، تصدیق می كنند كه اسلام می تواند محرّك تاریخ باشد.

بنابراین، فرضیّه ی فوق هم راجع به مبدأ و منشأ پیدایش دین منسوخ شد و از بین رفت.

فرضیّه ای هم فروید آورد. این فرضیّه را هم برای شما نقل می كنم. از نقل این فرضیّه های گوناگون حدّ اقل این قدر می توانید استنباط كنید كه در مغرب زمین در میان مخالفین دین، وحدت نظری وجود ندارد، هر یك از مخالفین چیزی مخصوص به خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 392
گفته است.

فروید گفت: دین نه ناشی از ترس است، نه از جهل است، نه عكس العمل در مقابل بی نظمی هاست و نه عاملی است در راه كسب امتیازات طبقاتی. او همان طوری كه همه ی حوادث اجتماع را با غریزه ی جنسی تحلیل و توجیه می كرد، خواست دین را هم از این راه توجیه كند و نتیجتاً گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسی محرومیّتهایی پیدا می كند كه موجب می شود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه برود. وقتی كه آنجا رفت قیود اجتماعی جلویش را می گیرد كه بیرون نیاید، امّا در آن صورت این محرومیّتها از راهها و به شكلهای دیگری بروز می كند كه یكی از آنها دین است. دین ریشه اش تمایل جنسی است و نه چیز دیگر. او همچنین می گفت كه ریشه ی اخلاق هم تمایلات جنسی است، علم هم ریشه اش جنسی است.

اگر از او می پرسیدیم آیا به عقیده ی شما دین چه موقعی از میان مردم خواهد رفت؟ می گفت: آزادی جنسی مطلق بدهید به طوری كه هیچ محرومیّت جنسی وجود نداشته باشد، در آن صورت دین هم وجود نخواهد داشت. امّا طولی نكشید كه فروید خودش هم از حرف خودش پشیمان شد. شاگردهایش نیز از او نپذیرفتند. در همین جاست كه نظریّه ی فطری بودن دین و اینكه دین جزو نهاد بشر است پیدا می شود.


[1] . درسهای تاریخ، بخش دین و تاریخ/ص 56.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است