در
کتابخانه
بازدید : 1437060تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Collapse <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
ارتباط امور عامّه با مقولات كانت و هگل
Collapse <span class="HFormat">فریده ی اول وجود و عدم</span>فریده ی اول وجود و عدم
Expand بداهت وجودبداهت وجود
Expand اشتراك وجوداشتراك وجود
Expand مغایرت و اتّحاد وجود و ماهیت مغایرت و اتّحاد وجود و ماهیت
Expand اصالت وجود (1) اصالت وجود (1)
Expand اصالت وجود (2) اصالت وجود (2)
Expand اصالت وجود (3) اصالت وجود (3)
Expand اصالت وجود (4) اصالت وجود (4)
Expand اصالت وجود (5) اصالت وجود (5)
Expand اصالت وجود (6) اصالت وجود (6)
Expand حقّ متعال وجود محض است حقّ متعال وجود محض است
Expand وحدت و كثرت وجود (1) وحدت و كثرت وجود (1)
Expand وحدت و كثرت وجود (2) وحدت و كثرت وجود (2)
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
Collapse ادلّه ی وجود ذهنی (1) ادلّه ی وجود ذهنی (1)
Expand ادلّه ی وجود ذهنی (2) ادلّه ی وجود ذهنی (2)
Expand ادلّه ی وجود ذهنی (3) ادلّه ی وجود ذهنی (3)
Expand اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (1) اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (1)
Expand اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (2) اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (2)
Expand اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (3) اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (3)
Expand اتحاد عاقل و معقول (1) اتحاد عاقل و معقول (1)
Expand اتحاد عاقل و معقول (2) اتحاد عاقل و معقول (2)
Expand اتحاد عاقل و معقول (3) اتحاد عاقل و معقول (3)
Expand معقولات ثانیه (1) معقولات ثانیه (1)
Expand معقولات ثانیه (2) معقولات ثانیه (2)
Expand معقولات ثانیه (3) معقولات ثانیه (3)
Expand انقسام وجود به مطلق و مقیّدانقسام وجود به مطلق و مقیّد
Expand احكام سلبی وجوداحكام سلبی وجود
Expand منشأ كثرت وجودمنشأ كثرت وجود
Expand مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (1) مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (1)
Expand مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (2) مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (2)
Expand عدم تمایز و علیت بین اعدام عدم تمایز و علیت بین اعدام
Expand امتناع اعاده ی معدوم (1) امتناع اعاده ی معدوم (1)
Expand امتناع اعاده ی معدوم (2) امتناع اعاده ی معدوم (2)
Expand امتناع اعاده ی معدوم (3) امتناع اعاده ی معدوم (3)
Expand شبهه ی معدوم مطلق (1) شبهه ی معدوم مطلق (1)
Expand شبهه ی معدوم مطلق (2) شبهه ی معدوم مطلق (2)
Expand شبهه ی معدوم مطلق (3) شبهه ی معدوم مطلق (3)
Expand مناط صدق در قضایا (1) مناط صدق در قضایا (1)
Expand مناط صدق در قضایا (2) مناط صدق در قضایا (2)
Expand مناط صدق در قضایا (3) مناط صدق در قضایا (3)
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
قضیه ی حقیقیه در علم اصول هم آمده است. در علم اصول به این صورت آمده است كه گفته اند وضع قانون و جعل احكام به نحو قضایای حقیقیه است نه به نحو قضایای خارجیه. به این جهت است كه قضایای حقیقیه بعد در علم اصول هم زیاد طرح شده است. ولی قضیه ی حقیقیه ای كه علم اصول می شناسد همان قضیه ی حقیقیه ای است كه حاجی سبزواری می شناسد. چون اولین كسی كه قضایای حقیقیه را در علم اصول آورده است شیخ انصاری بوده است و شیخ انصاری و حاجی سبزواری یك تلاقی شش ماهه ای در مشهد داشته اند و شیخ در نزد حاجی منطق و فلسفه می خوانده و حاجی هم نزد شیخ فقه و اصول می خوانده است. خیال می كنم قضیه ی حقیقیه را شیخ از حاجی یاد گرفته بوده است و لهذا طرز تعبیرش هم همان طرز تعبیر حاجی سبزواری است و به هر حال همین اشتباه حاجی در فقه و اصول هم هست.

در بین اصولیّین، مرحوم نائینی آمده است گفته است تمام قضایای حقیقیه منحل می شوند به قضایای شرطیه؛ یعنی همین حرفی را كه راسل و امثال او گفته اند او هم گفته است. گفته اصلا قضیه ی حقیقیه در واقع قضیه ی حملیه نیست بلكه یك قضیه ی شرطیه است. ولی این حرف درست نیست. قضیه ی حقیقیه عینا یك قضیه ی حملیه است و قضیه ی شرطیه نیست، زیرا هر جا كه منحل به شرطیه بشود از حقیقیه بودن خودش خارج است. اگر قضیه، قضیه ی شرطیه بشود از حقیقیه بودن خارج است.

برای توضیح بیشتر مطلب بهتر است اول فرق بین قضیه ی خارجیه و قضیه ی حقیقیه را بگوییم. ما اول قضیه ی خارجیه و حقیقیه را به شكلی كه حاجی در كتابش طرح كرده است عرض می كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 232
حاجی می گوید [1]كه قضایا تقسیم می شوند به شخصیه و طبیعیه و محصوره، كه قضایای محصوره هم یا كلی هستند یا جزئی. حالا ما به قضیه ی شخصیه كار نداریم.

حاجی می گوید قضایای محصوره ی كلیه بر سه قسم است: خارجیه، ذهنیه، حقیقیه.

اكنون ما دو قسم از این سه قسم را در اینجا بیان می كنیم:

1. قضیه ی خارجیه: قضیه ی خارجیه قضیه ی محصوره ی كلیه ای است كه از اوّل حكم می رود روی یك عده افرادی كه بالفعل در خارج موجودند؛ مثل اینكه می گوییم:

«همه ی انسانهایی كه امروز در روی زمین موجودند این مطلب را می دانند» . در اینجا حكم رفته است روی انسانهایی كه امروز بالفعل موجودند؛ نه به انسانهایی كار داریم كه در گذشته بودند و نه به انسانهایی كه در آینده می آیند. و یا مثالی كه خود حاجی ذكر می كند؛ می گوییم: «كلّ من فی العسكر قتل» یعنی تمام آن سپاه یكجا كشته شدند.

یك قضیه ی خارجیه مجموعی است از قضایای شخصیه، یعنی در قوه ی چند قضیه ی شخصیه است. بجای اینكه بگوییم این سرباز كشته شد، آن سرباز كشته شد، آن سرباز كشته شد، می گوییم: «قتل من فی العسكر» یا: «كلّ من فی العسكر قتل» .

2. قضیه ی حقیقیه: قضیه ی حقیقیه قضیه ای است كه حكم می رود روی طبیعت كلّی.

در طبیعت كلی هیچ محدودیتی نیست كه افرادش در خارج موجود باشند یا نه.

حكم شامل این طبیعت می شود، می خواهد افرادش موجود باشند در زمان حاضر، می خواهد موجود بوده باشند در زمان گذشته، و می خواهد موجود بشوند در آینده؛ مثل اینكه می گوییم: «هر آهنی در اثر حرارت منبسط می شود» . معلوم است كه مقصود این نیست كه آهنهای امروز دنیا چنین اند، بلكه مقصود این است كه طبیعت آهن اینچنین است كه در اثر حرارت منبسط می شود. آهنهای هزار سال پیش هم همین طور بوده اند، آهن در ده هزار سال آینده هم اگر باشد همین طور است. هر جا آهن موجود باشد این حكم را دارد. اگر آهنی هم در كره ی دیگری باشد باز هم در اثر حرارت منبسط می شود. این یك نظریه.

ولی بوعلی نظری دقیقتر از این دارد. بوعلی اصلا قضایایی مثل «كلّ من فی العسكر قتل» را قضیه ی كلیه نمی داند؛ می گوید این گونه قضایا مجموع چند قضیه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 233
شخصیه است، یعنی جمع [در] تعبیر است. «قتل من فی الدّار» یعنی همه ی كسانی كه در خانه اند كشته شدند. «قتل من فی العسكر» یعنی همه ی كسانی كه در لشكر هستند (فرض كنید آنهایی كه اهل تهران هستند) كشته شدند. این یك قضیه ی شخصیه است نه یك قضیه ی كلیه و لذا از نظر علوم ارزشی ندارد.

حرف دقیق بوعلی این است كه می گوید حتی آنجا كه ما طبیعت كلی را موضوع قرار می دهیم و مثلا می گوییم: «هر آهنی در اثر حرارت منبسط می شود» نظرمان به آهنهایی است كه افراد محقّقی در خارج- در گذشته یا حال یا آینده- دارند.

می گوییم هر آهنی اعم از آهنهای گذشته، حاضر و آینده در اثر حرارت منبسط می شود. در اینجا موضوع قضیه از دایره ی هستی خارج می شود ولی دیگر از دایره ی موجودات گذشته و حاضر و آینده خارج نمی شود. بعد یك مثال خوبی می زند؛ می گوید اگر ما فرض كنیم كه در دنیا شكلی غیر از مثلث وجود پیدا نكرده است درست است كه بگوییم: «كلّ شكل مثلث» یعنی هر شكلی كه در دنیا وجود داشته و وجود دارد مثلث است؛ یعنی حكم رفته است روی وجود اشیاء یا اگر فرض كنیم كه همه ی شكلهای دنیا كه از قدیم وجود داشته و امروز وجود دارد و در آینده وجود خواهد داشت منحصر است در همین چند شكل هندسی كه ما شناخته ایم، یعنی آنچه شكل در طبیعت وجود دارد یا مثلث است یا مربع یا دایره یا فلان شكل خاص دیگر و شكل دیگری غیر از اینها وجود ندارد، صحیح است كه بگوییم هر شكلی یا مثلث است یا مربع یا دایره و یا فلان شكل خاص دیگر. در اینجا هم حكم رفته است روی وجود اشیاء. ولی ذهن گاهی در دایره ای وسیعتر از افراد محقّق حكم می كند، یعنی بر افراد مقدّر هم حكم می كند؛ چرا؟ دیگر افراد مقدّر از كجا؟ می گوید برای اینكه حكم مال ذات و ماهیت شی ء است نه مال وجود؛ حكم قضیه ی ما از لوازم ماهیت شی ء است نه از احكام وجود. وقتی كه چیزی از احكام ماهیت شی ء شد، اعم از افراد محقق و مقدر می شود. مثلا همین مثال را در نظر می گیریم؛ می گوییم:

تنها شكلی كه در دنیا وجود داشته و وجود دارد و وجود خواهد داشت مثلث است (كلّ شكل مثلّث) و یا می گوییم: شكلهایی كه در دنیا وجود دارد یا مثلث است یا مربع یا دایره یا. . . (كلّ شكل امّا مثلّث او مربّع او دائرة او. . . ) در اینجا آیا طبیعت شكل اقتضا دارد كه هر شكلی از آن جهت كه شكل هست باید مثلث باشد یا یكی از این شكلهای موجود باشد؟ یا نه، شكل از آن جهت كه شكل است می تواند مثلّث باشد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 234
می تواند مربع باشد، می تواند دایره باشد، می تواند میلیونها نحوه ی دیگر باشد كه اصلا در طبیعت مصداق ندارد كما اینكه امروزه می گویند در طبیعت دایره وجود ندارد؟ پس یك وقت ما می گوییم آنچه در طبیعت وجود داشته و دارد و خواهد داشت چه شكلی است؛ این یك قضیه است؛ و یك وقت می گوییم شكل در طبیعت خودش اقتضا دارد كه چگونه باشد. اگر بخواهیم به این نحو بگوییم دیگر نمی توانیم موضوع قضیه را محدود كنیم به آنچه كه وجود دارد. اگر حكم را روی طبیعت و ذات و اقتضای ذات ببریم نمی توانیم آن را محدود كنیم به آنچه كه وجود دارد؛ نمی توانیم بگوییم هر شكلی از آن جهت كه شكل است به حیثی است كه اگر وجود او فرض بشود چنین حكمی را دارد و با فرض وجود آن شكل حتما این حكم صادق است؛ نه، آن ذات و طبیعت این گونه است كه اگر فرض بشود، وجودش محدود به آنچه در عالم طبیعت وجود دارد نیست.

آن وقت شما قضایای خارجیه را می توانید منحل به شرطیه كنید چون موضوع قضیه این حكم را به شرط وجود دارد؛ اگر شرط وجود نشود دیگر این حكم را ندارد. مثلا وقتی می گوییم: «شراب مست كننده است» و یا: «كلّ خمر مسكر» ممكن است كسی بگوید این حكم مال وجود شراب است نه مال طبیعت شراب. البته ممكن است كسی در این مثال مناقشه كند و بگوید مسأله عمیقتر از این است؛ ولی منظورمان این است كه احكام شرعی برخلاف آنچه اصولیّین گفته اند قضایای خارجیه است، چون شارع اسلام نمی خواهد حكم را روی طبیعت و ماهیت ببرد، می خواهد حكم را روی واقعیات ببرد. اگر می گوید هر خمری حرام است یعنی آن خمری كه در طبیعت وجود دارد حرام است. حالا اگر چیزی هم فرض می شود كه خمر است، حرمت را كه نمی خواهد به ماهیتش ببندد، حرمت را می خواهد به وجودش ببندد. در آنجا كه حكم به وجود شی ء تعلق می گیرد قضیه را می شود منحل به شرطیه كرد؛ یعنی می توانیم بگوییم این شی ء اگر وجود پیدا كند این حكم را دارد.

اما آنجا كه حكم به ماهیت شی ء تعلق می گیرد قضیه را نمی شود به شرطیه منحل كرد، زیرا این ماهیت این حكم را دارد. البته درست است؛ ماهیت از وجود منفك نیست؛ اصلا خود ماهیت یك امر اعتباری است. ولی ماهیت در وقتی هم كه با وجود هست این حكم مال خود ماهیت است؛ مثل اینكه می گوییم: «انسان ممكن الوجود است» . در اینجا مقصود این نیست كه انسان اگر وجود پیدا كند، بعد از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 235
وجود، ممكن الوجود می شود؛ نه، انسان در ذات خودش به نحوی است كه ممكن الوجود است یعنی ماهیت انسان قبل از وجود متصف به امكان می شود، نه اینكه انسان اول وجود پیدا می كند بعد ممكن می شود. همین امكان كه حكمی است كه عقل برای ماهیت كشف كرده است، این حكم را عقل به ماهیت نسبت می دهد قبل از مرحله ی وجود. عقل قبل از مرحله ای كه ماهیت را به وجود متصف كند او را متصف به امكان می كند. ماهیت در مرحله ی قبل از اتصاف به وجود متصف به امكان می شود. پس به این جهت است كه ما نمی توانیم بگوییم همه ی قضایای كلیه منحل به قضایای شرطیه می شود؛ چون اگر منحل به قضایای شرطیه بشود پس در آنها شرط وجود می شود و وجود تقدم پیدا می كند بر حكم؛ آن وقت باید بگوییم هر انسانی ممكن الوجود است به شرطی كه وجود پیدا كند؛ هر انسانی اگر وجود پیدا كند ممكن الوجود است؛ یعنی امكان وجود تأخر دارد از وجود، در صورتی كه امكان وجود تقدم دارد بر وجود عقلا، نه اینكه تأخر داشته باشد از وجود.


[1] . [منظومه ی منطق، باب قضایا (شرح منظومه ی منطق، چاپ ناصری، ص 48) . همچنین حاجی در منظومه ی حكمت نیز به قضایای خارجیه و حقیقیه و ذهنیه اشاره كرده و آنها را تعریف نموده است (شرح منظومه ی حكمت، فریده ی اول، غررفی بیان مناط الصدق فی القضیة) . ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است