در
کتابخانه
بازدید : 1640986تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 188
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 189
علیت در تاریخ بحث درباره ی علیت در تاریخ است كه در جلسات گذشته مقداری از آن بحث شده ولی چون فاصله ای واقع شده، اكنون دومرتبه به طور خلاصه عرض می كنم [1].
ابتدای این بحث این است كه آیا در تاریخ- كه قهراً بحث در تحولات تاریخی است- اصل علیت حاكم است یا حاكم نیست؟ (اصل علیت احتیاج به تعریف ندارد. ) در طبیعت كه اصل علیت حاكم است، آیا در تاریخ هم این اصل حاكم است یا نه؟ البته اگر شبهه ای باشد یعنی تفكیكی میان تاریخ و طبیعت باشد، ممكن است از این جهت باشد كه كسی بگوید تاریخ را انسانها می سازند و انسانها موجودات مختار و آزادی هستند و اختیار با علیت منافات دارد، یعنی قانون علیت در خارج حوزه ی اختیار موجودات صاحب اختیار از قبیل انسان است. مؤلف در مقام اثبات این مطلب برنمی آید كه به چه دلیل علیت در تاریخ هست؛ چون آن سبك، سبك فلسفی خواهد بود و اینها اكنون وارد این مسائل نمی شوند. همین قدر می گوید كه اگر مورخ به علل حوادث كاری نداشته باشد، كارش ارزش ندارد. ما قبلاً راجع به این مطلب كه تاریخ علم است یا نه، بحث كرده ایم و این بحثها با هم مربوطند. علم بودن تاریخ به این است كه ضوابطی در كار باشد، و در كار بودن ضوابط بستگی به این دارد كه روابط علّی و معلولی در كار باشد، و اگر روابط علّی و معلولی در كار نباشد و در نتیجه ضوابطی در كار نباشد قهراً پای تصادف به میان می آید و اگر پای تصادف به میان بیاید در اینجا علم معنی ندارد، چون علم عبارت است از كشف یك سلسله قوانین كلی در موضوع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 190
خاص.
بعد می گوید اولین كسی- بلكه باید گفت از اولین كسانی- كه متوجه این نوع بحث در تاریخ شد منتسكیو است. قبلاً تاریخ صورت علمی نداشت زیرا صرفاً وقایع را متعرض می شدند بدون اینكه به علل آن توجهی كنند. تازه وقایعی كه ذكر می كردند وقایع جزئی مربوط به زندگی اشخاص بود نه وقایع مربوط به حالات جامعه و تحولات اجتماعی. منتسكیو از اولین كسانی بود كه به این مسئله توجه كرد و كتابی به نامعلل عظمت و انحطاط رومنوشته است كه در آن، تمدن قدیم روم را- كه بعد از تمدن یونان و قبل از تمدن اسلامی و حتی قبل از تمدن اسكندرانی بوده- بررسی و بحث كرده است. در كتابروح القوانینهم راجع به این موضوع سخن گفته است. منتها او روی «علل كلی» تكیه دارد- كه بعداً در بحث تصادف در این باره بیشتر صحبت می كنیم- و یك سلسله علل كلی را مؤثر می داند. بحث معروفی كه در باب محرك تاریخ میان علما مطرح است كه نیروی محرك تاریخ چیست، و بعضی می گویند این محرك عوامل جغرافیایی است، بعضی عوامل نژادی را محرك می دانند، بعضی گفته اند عوامل شخصی یعنی قهرمان است، بعضی گفته اند عوامل اقتصادی و بعضی عوامل دینی و الهی، این بحث مبتنی بر این است كه ما اصل علیت را در تاریخ بپذیریم وگرنه با نپذیرفتن اصل علیت در تاریخ، بحث محرك تاریخ قهراً بی معنی خواهد بود.
بعضی از علما كه خواسته اند به تاریخ علمیّت بدهند، از راه دیگری وارد شده اند؛ به جای تعلیل حوادث به تفسیر حوادث پرداخته اند. البته این تعبیر را ما می گوییم و مؤلف این گونه ذكر نكرده است. حال ببینیم «به جای تعلیل حوادث به تفسیر حوادث پرداختن» چه معنی می دهد؟
در منطق گفته می شود كه هر تفسیری در نهایت به تعلیل منتهی می شود ولی تعلیلها دوگونه است. یعنی چه؟ یك وقت یك شی ء را اصلاً تفسیر نمی كنید. مثلاً: این چیست؟ شیئی است با این ابعاد و حجم و اسمش قالی است. و یك وقت هست كه ما این قالی را می خواهیم تفسیر كنیم و توضیح دهیم. آنوقت توضیحش دوگونه است: یكی آنكه محتوای آن را می شكافیم؛ یعنی اجزائش را تحلیل می كنیم، مثلاً می گوییم این از نخ پشم یا نخ پنبه است كه به این شكل خاص و با این كیفیت خاص ساخته شده است. دیگر اینكه آن را با علتهای خارجی اش توضیح می دهیم. مثلاً می گوییم این محصول فلان دستگاه است (اگر طرف آن دستگاه را بشناسد) . و گاهی شی ء را با علت غائی آن تعریف می كنیم، مثلاً می گوییم این چیزی است كه از آن برای نشستن استفاده می كنند. البته به یك معنا همه ی اینها تعلیل است. به اصطلاح منطق، یك وقت ما یك شی ء را به علت فاعلی یا علت غائی تعریف می كنیم و یك وقت به علت مادی و علت صوری. (اجزاء شی ء هم به یك تعبیر علل شی ء هستند. ) به این معنا هر تفسیری در نهایت به تعلیل برمی گردد.
ولی كسانی كه این سخن را گفته اند مقصودشان از علت، علت خارجی آنهم علت فاعلی است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 191
و به علت غائی كاری ندارند. گفته اند برای اینكه تاریخ صورت علمی پیدا كند، چه ضرورتی دارد كه ما دنبال علل برویم؟ بلكه ما دنبال ماهیت می رویم، ببینیم ماهیت یك واقعه چیست؟ مثلاً می گوییم مشروطیت در ایران پیدا شد. یك وقت هست كه ما می رویم دنبال عللی كه باعث شدند نهضت مشروطه پیدا شود و منتهی شدند به وضعی كه ما اسمش را «مشروطه» گذاشته ایم، و یك وقت هست كه ما اصلاً به علت كاری نداریم بلكه می گوییم: مشروطیت چیست؟ و ماهیت آنچه را كه وجود پیدا كرده است می شكافیم. البته شكی نداریم كه تفسیر كامل، هم علت خارجی شی ء را بیان می كند و هم ماهیت شی ء را. در باب علوم، در این بحث نهضتی پیدا شد. گفتند علمای قدیم خیلی كوشش می كردند دنبال علتها بروند ولی علم جدید تمایل پیدا كرد به اینكه دنبال علت نرود، دنبال كیفیت و چگونگی برود، زیرا اگر به كیفیت و چگونگی یك شی ء دست بیابد بهتر می تواند از آن استفاده كند تا اینكه دنبال علت آن برود، مثل كاری كه در شیمی انجام می دهند كه یك جسم را تجزیه می كنند. فلان گیاه را تجزیه می كنیم، ماهیتش را به دست می آوریم، حال علتش هرچه هست. چگونه به دست می آید؟ چه علتی این را به وجود می آورد؟ اینها چه تأثیری دارد؟ ماهیتش را كه شناختیم بهتر می توانیم از وجودش استفاده كنیم. یا مثلاً این لامپ در این شرایط خاص، اگر چیزی كه ما آن را الكتریسیته می نامیم جریان پیدا كند، روشن می شود. چیزی كه برای ما مهم است این است كه بدانیم این تحت چه شرایطی روشن می شود؟ چگونه خاموش می شود؟ چطور ممكن است برق به یك انسان صدمه بزند؟ چه عایقی برایش به وجود بیاوریم؟ اما اینكه برویم دنبال علت واقعی آن، اثری برایمان ندارد. این بوده كه بعضی به جای اینكه در تاریخ دنبال علل تاریخی بروند، دنبال بحثهای ماهیت تاریخی رفته اند. ولی این كار كاملی نیست، چون تا علل شی ء به دست نیاید ماهیتش نیز بدرستی به دست نمی آید.
بحث اصلی این است كه ما در تاریخ قائل به علیت بشویم یا نه؟ قبول می كنند كه ما در تاریخ باید قائل به اصل علیت بشویم. واقعاً هم حرف درستی است، چون اصل علیت را در هیچ چیزی نمی شود انكار كرد.

[1] [ظاهراً قبل از این جلسه، جلسه ی دیگری بوده است كه متأسفانه نوار یا متن پیاده شده ی آن در دست نیست. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است