قسمت آخر بحث ما درباره ی سرمایه داری كه دنباله ی بحثهای پیش است این است كه می گویند ماهیت
سرمایه داری ماهیت استثماری است یعنی سرمایه داری نمی تواند سرمایه داری باشد و استثماری
نباشد. بعبارةٍ اُخری سودی كه سرمایه دار می برد عین استثمار است. حالا ببینیم كه روی چه اصولی
این حرف زده می شود. آیا ما اگر بخواهیم سرمایه داری را نفی بكنیم به این دلیل باید نفی بكنیم كه
سرمایه دار به حسب طبیعت و ماهیت خودش استثمارگر است، كه البته این صرفاً به یك امر
اخلاقی برنمی گردد كه سرمایه دار به دلیل اینكه سرمایه دار است طاغی است از باب اینكه ما مثلاً
می گوییم
إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَیَطْغی . `أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنی [1]، به دلیل اینكه این قدرت و تمكّن و ثروت را دارد روحیه ی استثمارگری پیدا می كند. این می شود یك امر اخلاقی. امری بیش از این در نظر دارند و آن
این است كه اصلاً نمی تواند استثمارگر نباشد، تضاد و تناقض است میان سرمایه دار بودن و
استثمارگر نبودن. اگر سرمایه دار به اندازه ی یك درهم هم سود ببرد باز همان یك درهمش استثمار
است. حالا ما می خواهیم ببینیم كه با چه اصولی این مطلب را بیان كرده اند. آیا مطلب از این راه
ثابت شدنی هست یا نه؟ و اگر از این راه ثابت شدنی نبود آنوقت ببینیم كه سرمایه داری را از راه
دیگر می توانیم نفی بكنیم یا نه؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 696