مطلبی را ما در گذشته مطرح كردیم- كه اینجا هم بالاشاره می گوییم و رد می شویم- و آن این
است كه آیا جامعه در ذات خودش طبیعت و شخصیت مستقلِ از طبیعت و شخصیت افراد دارد یا
ندارد؟ مسئله ی اصالة الاجتماع و اصالة الفرد. اگر ما قائل بشویم كه اصلاً جامعه از خود طبیعتی
ندارد، واقعیتی از خود ندارد، تنها فرد است كه طبیعت و واقعیت و وجود دارد و جامعه یك امر
انتزاعی است، باز هم بحث تاریخ علمی غلط است؛ یعنی همین طور كه اگر برای تاریخ نقلی اعتبار
قائل نباشیم یا اگر اصل علیت را در اینجا جاری ندانیم دیگر ما تاریخ علمی نخواهیم داشت، اگر
برای جامعه هم طبیعت قائل نشویم تاریخ علمی نداریم، چرا؟ زیرا ما می خواهیم ضوابط و قواعدی
برای جوامع بیان كنیم. وقتی كه جامعه ها وجودی ندارند الاّ اعتباری و انتزاعی و فقط افرادند كه
وجود داشته اند، پس قهراً سنت و قاعده و ضابطه هم ندارد، فقط افراد وجود دارند. و لهذا در غیر
مورد جامعه ی انسان، در اجتماعات گیاهها و در اجتماعات حیوانها شما دیگر جامعه شناسی ندارید،
مگر در حیواناتی كه بالغریزه اجتماعی هستند كه حساب دیگری دارد. انبوه درختهای یك باغ، هر
درخت خودش حكم دارد، جامعه ی درختان دیگر قاعده و قانون و سنتی ندارد.
پس تاریخ علمی مبتنی بر طبیعت داشتن جامعه است و چون ما در گذشته ثابت كرده ایم- حتی
از نظر قرآنی هم ثابت كرده ایم- كه جامعه از خود هویت و طبیعت دارد (گو اینكه فرد را هم
اعتباری ندانسته ایم ولی به هر حال برای جامعه هویت و واقعیت و طبیعت قائل شده ایم) بنابراین ما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 852
می توانیم وارد بحث تاریخ علمی خودمان بشویم.