در
کتابخانه
بازدید : 326130تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
غیر از تبشیر و انذار، یك عمل دیگر داریم كه اسمش «تنفیر» است. تنفیر یعنی عمل فرار دادن. گاهی انسان می خواهد انذار كند، انذار را با تنفیر اشتباه می كند. انذار آن وقت انذار است كه عمل سائق را انجام بدهد یعنی واقعاً از پشت سر، شخص را به سوی جلو براند. ولی عمل تنفیر یعنی كاری كردن كه او فرار كند. باز به همان حیوان مثال می زنم: مثل این است كه انسان حیوانی (شتری، اسبی) را می كشد، بعد می خواهد او را بیشتر پشت سر خودش حركت بدهد، نوعی «های و هو» می كند كه یكمرتبه این حیوان، محكم سرش را به عقب می كشد، افسارش را پاره می كند و فرار می كند. این را می گویند «تنفیر» . در روح انسان، گاهی بعضی از دعوتها نه تنها سوق دادن و قائدیت نیست بلكه تنفیر است، یعنی نفرت ایجاد كردن و فرار دادن است. و این، اصلی است روانی؛ روح و روان انسان این طور است. همان مثال بچه و مدرسه را عرض می كنیم: بسیاری از اوقات، پدر و مادرها یا بعضی از معلمهای بچه ها به جای تبشیر و انذار، تنفیر می كنند، یعنی كاری می كنند كه در روح بچه یك حالت تنفّر و گریز از مدرسه پیدا بشود و عكس العمل روح این بچه گریز از مدرسه است.

تاریخ می نویسد [1]: وقتی پیغمبر اكرم مُعاذ بن جبل را برای دعوت و تبلیغ مردم یمن [2]به یمن فرستاد- طبق نقل سیره ی ابن هشام- به او چنین توصیه می كند:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 156
«یا مُعاذُ بَشِّرْ وَ لاتُنَفِّرْ، یَسِّرْ وَ لاتُعَسِّرْ. » [3].

برای تبلیغ اسلام می روی. اساس كارت تبشیر و مژده و ترغیب باشد، كاری كن كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 157
مردم مزایای اسلام را درك كنند و از روی میل و رغبت به اسلام گرایش پیدا كنند.

نفرمود: «وَ لا تُنْذِرْ» انذار نكن، چون انذار جزء برنامه ای است كه قرآن دستور داده.

نكته ای كه پیغمبر اكرم اشاره كرد این بود كه «بَشِّرْ وَ لاتُنَفِّرْ» كاری نكن كه مردم را از اسلام فرار بدهی و متنفّر كنی. مطلب را طوری تقریر نكن كه عكس العمل روحی مردم فرار از اسلام باشد. و این چه نكته ی بزرگی است و نیاز به توضیح دارد، و قبل از آن باید نكته ی دیگری را از خود رسول اكرم و روایات دیگری كه از ائمه ی اهل بیت در توضیح و تفسیر و تأیید آن رسیده است عرض كنم.
[1] ظاهراً این قضیه مكرر اتفاق افتاده است. من آن موردی را كه یادم هست عرض می كنم.
[2] یمن از آن جاهایی است كه مردمش بدون آنكه هیچ گونه لشكركشی صورت گرفته باشد مسلمان شده اند.

علت مسلمان شدن مردم یمن داستان نامه ی رسول اكرم بود كه به خسرو پرویز پادشاه ایران نوشتند و او را دعوت به قبول اسلام كردند. نامه ها نوشتند به همه ی سران بزرگ جهان و رسالت خودشان را به آنها ابلاغ كردند، از آن جمله به خسرو پرویز پادشاه ایران. اگر بعضی از آنها جواب ندادند ولی بسیاری شان جوابهای بسیار محترمانه و متواضعانه دادند، فرستاده ی پیغمبر اكرم را احترام كردند، همراه او هدایایی برای حضرت فرستادند و بالأخره جواب مؤدبانه ای دادند. تنها فردی كه بی ادبانه رفتار كرد، خسرو پرویز بود كه نامه ی حضرت را درید و چون پادشاه یمن دست نشانده ی ایران، و یمن تحت الحمایه ی ایران بود، نامه ای به بازان پادشاه یمن نوشت كه این مرد كیست كه در جزیرة العرب پیدا شده و به خود جرأت داده است كه به من نامه بنویسد و مرا دعوت كند و اسم خودش را قبل از اسم من بنویسد؟ ! (پیغمبر طبق معمول نوشت این نامه از كی به سوی كی. او توقع داشت بنویسد به سوی كی از كی، یعنی نشان بدهد كه من كوچك تو هستم؛ در صورتی كه اینكه از كی به كی باشد علامت بزرگی نیست، چون قاعده ی طبیعی است ولی جاو فكر می كردج اگر بنویسد «به كی از كی» علامت این است كه تو خیلی بت بزرگی هستی) .

فوراً كسی را می فرستی درباره ی این مرد تحقیق كند و او را كَت بسته به یمن بیاورد، بعد او را نزد من بفرست تا مجازاتش كنم، و از این مهملات. او هم نماینده ی ایران را با یك نماینده از طرف خودش به مدینه خدمت رسول اكرم فرستاد و گفت: خسرو چنین نامه ای نوشته است، شما چه جواب می دهید؟ پیغمبر اكرم اینها را معطل كرد.

برای جواب آمدند، فرمود: بسیار خوب، حالا اینجا باشید تا من به شما جواب بدهم. چند روز بعد آمدند. فرمود:

بعد بیایید. شاید حدود چهل روز اینها را معطل كرد. یك روز آمدند خدمت حضرت، گفتند: دیگر ما وظیفه نداریم بیش از این معطل بشویم، تصمیم گرفته ایم برویم، آخرین جوابی كه دارید بدهید، جواب خداوندگار ما خسرو پرویز را چه می دهید؟ فرمود: جوابش این است كه «دیشب خدای ما شكم خداوندگار شما خسرو پرویز را به دست پسرش شیرویه درید و موضوع از اساس منتفی شد» . وقتی كه برگشتند خبر را به بازان دادند. (هنوز گزارش نرسیده بود، چون از مدائن تا آنجا خیلی فاصله بود) . بازان گفت: اگر این راست باشد علامت نبوت و پیغمبری این مرد است. صبر می كنیم ببینیم از ایران چه خبر می آید. چند روز گذشت كه فرستاده ی شیرویه آمد كه خسرو پرویز كشته شد و اكنون من پادشاه این مملكت هستم. راجع به آن مردی كه در عربستان ادعای نبوت و رسالت دارد، تو متعرض نشو. اینجا بود كه زمینه ی اسلام در یمن پیدا شد. بعلاوه در یمن عده ی زیادی ایرانی بودند. ما در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران این موضوع را ذكر كرده ایم كه اساساً ایرانیها اولین بار در یمن مسلمان شدند و اسلام ایرانیها از جنبه ی تبلیغ از یمن آمد، و خلوصی هم كه ایرانیهای مقیم یمن نشان دادند غیر آنها نشان ندادند. و چون یمن تحت الحمایه ی ایران بود، ایرانیهای زیادی به یمن رفته بودند و در آنجا زندگی می كردند كه آنها را ابناء و احرار و آزادگان می گفتند و اینها قبل از دیگران اسلام اختیار كردند. نیمی از مردم یمن در زمان رسول خدا مسلمان بودند، و برای نیم دیگر كه هنوز مسلمان نبودند پیغمبر اكرم یك نوبت مُعاذ بن جبل را و یك نوبت هم وجود مقدس علی علیه السلام را برای تبلیغ و دعوت به یمن فرستاد كه این دومی نوبت آخر و در حجة الوداع بود (یعنی دوماه قبل از وفات رسول اكرم) كه وقتی علی علیه السلام از یمن باز گشت، در مكه با رسول خدا ملاقات كرد و وقتی حضرت از او سؤال كرد: علی جان! تو چگونه احرام بستی یعنی چه نوع حجی را نیت كردی؟ حج تمتع نیت كردی یا چیز دیگر؟ فرمود: من وقتی كه در میقات نیت كردم، نیت كردم بر آنچه كه رسول خدا نیت كرده است. شما هرطور نیت كرده اید من همان طور نیت كرده ام. فرمود: بسیار خوب، ما اینچنین نیت كرده ایم، تو هم همین طور نیت كرده ای و نیتت درست است.
[3] سیره ی ابن هشام، ج /4ص 237.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است