در
کتابخانه
بازدید : 326382تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Expand منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Expand پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Expand ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Collapse روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
امام صادق داستانی نقل می كند. فرمود: مردی بود مسلمان و عابد، همسایه ای داشت مسیحی. با او رفت و آمد می كرد تا كم كم تمایل به اسلام پیدا كرد و به دست او مسلمان شد. بعد این آدم به خیال خودش خواست او را خیلی مسلمان كند و خیلی به ثواب برساند. آن بیچاره كه تازه مسلمان شده بود و فردا روز اول اسلامش بود، یك وقت دید كه قبل از طلوع صبح كسی درِ خانه اش را می زند. كیستی؟ من همسایه ی مسلمان توام. چه كاری پیش آمده؟ من آمده ام كه با همدیگر برای عبادت به مسجد برویم. بیچاره بلند شد وضو گرفت و به مسجد رفت. [پس از خواندن نمازهای نافله ] گفت: تمام شد؟ گفت: نه، نماز صبحی هم هست. نماز صبح را هم خواند. تمام شد؟ نه، بگذار نافله بخوانیم، مستحب است. آنقدر نافله بخوانیم كه بین الطلوعین بیدار باشیم. آفتاب طلوع كرد. گفت: یك مقدار بعد از آفتاب هم [عبادت كنیم ] . ظهر هم او را برای نماز نگه داشت و تا عصر نیز نگاه داشت و بعد گفت: تو كه غذا نخورده ای، نیت روزه هم بكن، و خلاصه او را تا دو ساعت از شب گذشته رها نكرد. فردا صبح كه رفت درِ خانه اش را زد، گفت: كیستی؟ گفت: برادر مسلمانت. برای چه آمده ای؟ آمده ام برویم برای عبادت. گفت: این دین برای آدمهای بیكار خوب است، ما استعفا دادیم، رفتیم به دین اول. بعد امام صادق فرمود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 159
كه این طور نباشید. این شخص انسانی را مسلمان كرد و بعد به دست خودش مرتد و كافر كرد.

خیلی چیزهاست كه اثر تنفیر دارد یعنی مردم را از اسلام متنفّر می كند. مثلاً نظافت در اسلام بدون شك سنت و مستحب مؤكَّد است. نظافت از ایمان است و پیغمبر ما نظیفترین مردم زمان خودش بود. امروز هم اگر پیغمبر می بود او را مردی فوق العاده نظیف می دیدیم. یكی از چیزهایی كه پیغمبر هیچ وقت از آن جدا نمی شد و توصیه می كرد استعمال عطر و بوی خوش است. در عین حال نظافت سنت و امری مستحب است و واجب نیست. حال اگر یك نفر مبلّغ لباسش كثیف و چركین و بدنش متعفّن باشد، از نظر فقهی شاید نشود گفت او كار حرامی مرتكب شده، ولی شما این حساب را كنند كه این آدم با این وضع كثیف و چركین و متعفّن آمده به یك جوان خیلی نظیف و پاكیزه می گوید من می خواهم تو را به اسلام دعوت كنم و تبلیغ نمایم. این اگر سخنانش از جواهر هم باشد او زیربار حرفش نمی رود. متكلّمین حرف خوبی می زنند، می گویند یكی از شرایط نبوت این است كه در پیغمبر صفتی كه موجب تنفّر مردم باشد وجود نداشته باشد ولو نقص جسمی. می دانیم كه نقص جسمی به كمال روحی انسان صدمه نمی زند. فرض كنید انسانی یك چشمش كور است، صورتش هم یكوری است و وقتی نگاه می كند یكوری نگاه می كند. این مگر نقصی است در روح انسان؟ نه، ممكن است این آدم در حد سلمان فارسی باشد، از سلمان فارسی هم بالاتر باشد، ولی آیا چنین آدمی با چنین قیافه ای می تواند پیغمبر باشد یا نه؟ متكلّمین می گویند نه، چون قیافه اش نفرت آور است؛ نقص نیست ولی نفرت آور است. پیغمبر باید شرایطی در او باشد كه وجودش حتی از جنبه ی جسمانی جذّاب باشد و لااقل نفرت آور نباشد، با اینكه نقص جسمی نقص روحی نیست. پس وقتی كه قیافه ی یك نفر مبلّغ و دعوت كننده ی به خدا نباید متنفِّر باشد، سایر خصوصیات او از جمله رفتار و كردارش و سخنانی كه می گوید نباید طوری باشد كه در مردم نفرت و تنفّر و فرار ایجاد كند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است