در
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
خوارج ممیّزاتی داشتند. یكی از ممیّزات اینها همان مسأله ی شجاعت و فداكاری زیاد اینها بود. چون روی عقیده كار می كردند، فداكار بودند، و عجیب هم فداكار بودند. داستانهای عجیبی از فداكاریهای اینها هست. خاصیت دومشان این بود كه اینها متنسّك بودند یعنی متعبّد بودند، زیاد عبادت می كردند. این آن چیزی بود كه دیگران را زیاد به شك و شبهه می انداخت كه علی فرمود: غیر از من كسی دیگر جرأت نمی كرد اینها را بكشد. خاصیت سومی كه اینها داشتند همان جهالت و نادانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 608
زیاد اینها بود. امان از جهالت و نادانی كه بر سر اسلام از جهالت و نادانی چه آمده است؟ ! نهج البلاغه كتاب عجیبی است، در هر جهت كتاب عجیبی است: توحیدش عجیب است، موعظه اش عجیب است، دعا و عبادتش عجیب است، تحلیل تاریخ زمان خودش هم عجیب است. علی علیه السلام وقتی معاویه یا عثمان یا خوارج و یا سایر جریانها را تحلیل می كند، عجیب تحلیل می كند. از جمله درباره ی خوارج این طور می فرماید: «ثُمَّ اَنْتُمْ شِرارُ النّاس» شما بدترین مردم هستید. به این مقدس مآب ها می گوید: شما بدترین مردم هستید. چرا؟ ما اگر باشیم می گوییم: ای آقا، بالأخره هرچه باشد آدمهای بی ضرری هستند، آدمهای خوبی هستند. ما این جور آدمها را می گوییم آدمهای خوب. از نظر ما اینها آدمهای خوب هستند. ولی آیا می دانید چرا علی می گوید شما بدترین مردم هستید؟ جمله ی بعدش این است: «وَ مَنْ رَمی بِهِ الشَیْطانُ مَرامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ» شما به این دلیل بسیار مردم بدی هستید كه تیرهایی هستید در دست شیطانها؛ شیطان شما را به منزله ی تیر قرار می دهد، در كمان خودش می گذارد و هدف خود را می كوبد. علی علیه السلام می گوید: شما ابزار بسیار قاطعی هستید در دست شیطانها. و این را هم توجه داشته باشید كه در زمان علی علیه السلام یك طبقه ی منافق امثال عمرو عاص و معاویه پیدا شده بودند كه اینها عالم و دانا بودند و واقعیتها را می دانستند. واللّه علی را از دیگران بهتر می شناختند. این شهادت تاریخ است كه معاویه به علی ارادت داشت و با او می جنگید. (دنیاطلبی، حرص، عقده ی روحی داشتن، از اینها غافل نمانید) . دلیلش این است كه بعد از شهادت علی علیه السلام هركس از صحابه ی نزدیك علی [نزد او می آمد] به او می گفت: علی را برای من توصیف كن. وقتی توصیف می كردند، اشكهایش جاری می شد و می گفت: هیهات كه دیگر روزگار مانند علی انسانی را بیاورد.

افرادی بودند مثل عمرو عاص و معاویه كه علی و حكومت علی را می شناختند، هدفهای علی را می دانستند اما دنیاطلبی امانشان نمی داد. این طبقه ی زیرك منافق همیشه از این خشكه مقدس ها به عنوان یك تیر برای زدن هدفهای خودشان استفاده می كردند، و این جریان همیشه در دنیا ادامه دارد. این مشكل بزرگ علی همیشه در دنیا هست. همیشه منافق هست، الآن هم واللّه معاویه و عمروعاص هست در لباسهای گوناگون، و همیشه ابن ملجم ها و خشكه مقدس ها و تیرهایی كه ابزار دست شیطانها می باشند هستند، همیشه آماده ها برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 609
گول خوردن ها و تهمت زدن ها هستند كه مثل علی را بگویند كافر شد، مشرك شد.

یك كسی درباره ی ابن سینا گفته بود كه ابن سینا كافر است [1]. ابن سینا این رباعی را گفت:

كفر چو منی گزاف و آسان نبود
محكمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر یكی چو من و آن هم كافر
پس در همه دهر یك مسلمان نبود
هرچه دانشمند بزرگ تا كنون اسلام داشته، این خشكه مقدس ها می گویند: این مسلمان نبوده، كافر بوده؛ این شیعه نبوده، مثلاً دشمن علی علیه السلام بوده است. جریانی را برای شما نقل كنم. مسلمانها بیدار باشید، از خوارج نهروان نباشید، تیر شیطان قرار نگیرید! .

روزی یكی از دوستان تلفن كرد: آقا من خیلی تعجب می كنم، جریان خیلی عجیبی شنیدم. آقا این اقبال پاكستانی كه شما جلسه ی جشن و یادبود برایش گرفتید، این كه می گویند در كتابش به امام جعفر صادق علیه السلام اهانت كرده و فحش داده. گفتم:

این حرفها چیست؟ ! گفت: فلان صفحه از فلان كتاب را ملاحظه بفرمایید. گفتم:

خودت دیدی؟ گفت: نه، یك آقای خیلی محترمی به من گفت. من تكان خوردم.

تعجب كردم از بعضی دوستان مثل آقای سعیدی- كه دیوان اقبال را از اول تا آخر خوانده اند- كه اینها چطور چنین چیزی را ندیده اند. به او گفتم: اولاً صحبت یادبود و تجلیل نبود، صحبت سوژه قراردادن بود؛ ما كسی را كه تجلیل نكردیم اقبال بود؛ اقبال را سوژه قرار دادیم برای یك سلسله هدفهای اسلامی؛ اگر حضور نداشته اید، در كتابش كه منتشر می شود خواهید دید. فوراً با جناب آقای سید غلامرضا سعیدی تماس گرفتم و از ایشان پرسیدم. او هم حیرت كرد، گفت: نه آقا من خوانده ام، چنین چیزی نمی شود. گفتم: آخر دروغ به این بزرگی كه نمی شود. یكی دو ساعت بعد یك وقت ایشان یادش افتاد، آمد گفت: فهمیدم جریان چیست. جریان این است: دو نفر بوده اند در هندوستان، یكی جعفر نام و یكی صادق نام. در وقتی كه انگلیس ها آمدند هندوستان را احتلال كردند، مسلمین علیه آنها قیام كردند و این دو نفر رفتند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 610
با انگلیس ها ساختند و نهضت اسلامی را از پشت خنجر زدند و از بین بردند. اقبال ایندو را در كتابش مذمّت كرده. خیال می كنم هركس اشتباه كرده، همین باشد. گفتم حالا ببینیم. كتاب را آوردند. دیدم در آن صفحه ای كه این آقایان می گویند، این جور می گوید: هر جا كه در دنیا یك خرابی هست در آنجا یا یك صادقی وجود دارد و یا یك جعفری. در دو صفحه ی قبلش می گوید:

جعفر از بنگال و صادق از دكن
ننگ دین ننگ جهان ننگ وطن
جعفر بنگالی و صادق دكنی را می گوید. مگر امام جعفر صادق اهل بنگال یا دكن بوده؟ ! بعد هم ما تحقیق تاریخی كردیم، معلوم شد پس از آنكه انگلیس ها می آیند هندوستان را احتلال كنند، دو سردار اسلامی شیعی یكی به نام سراج الدین و یكی به نام تیپو سلطان (ظاهراً سراج الدین در جنوب هندوستان و تیپو سلطان در شمال هندوستان) این دو نفر قهرمان بزرگ قیام می كنند (و اقبال این دو قهرمان شیعی را در حدّ اعلی ستایش می كند) . انگلیس ها در دستگاه سراج الدین، جعفر را پیدا كردند، با او ساختند، او شریك دزد بود و رفیق قافله؛ در دستگاه تیپو سلطان هم صادق را درست كردند، او هم شد شریك دزد و رفیق قافله، و این هر دو آمدند از پشت خنجر زدند و نتیجه این شد كه انگلیس ها سیصدسال استعمار خودشان را بر هندوستان مستولی كردند. نتیجه این شد كه سراج الدین و تیپو سلطان نزد شیعه محترمند چون هم شیعی هستند و هم قهرمان، نزد اهل تسنن محترمند چون قهرمان اسلامی هستند، نزد هندوها هم محترمند چون قهرمان ملی هستند. ولی این دو نفر دیگر، خائن در نزد شیعه و سنی و هندوی هندوستان و پاكستان، و مردمانی مذموم، منفور و سمبل خیانت هستند.

هنوز كه سه ماه از برگزاری آن مجلس یادبود گذشته است، شاید كمتر روزی اتفاق می افتد كه من مواجه نشوم با این سؤال كه: آقا! این آقایی كه شما شعرهایش در مدح امام حسین را می خوانید چرا به امام جعفر صادق فحش داده؟ ! و چیزی كه اكنون در محافل غیر اسلامی اسباب مضحكه شده است و من رنج می برم این است كه در محافل غیراسلامی این قضیه منعكس شده است كه اقبال پاكستانی، جعفر بنگالی و صادق دكنی را هجو كرده و مسلمانها هر جا می نشینند می گویند اقبال به امام جعفرصادق فحش داده؛ عقل مسلمانها را ببینید! آن وقت ما در مقابل این محافل غیراسلامی خجالت می كشیم كه ببینیم مسلمانهای ما سطح فكرشان اینقدر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 611
پایین است.

معاویه هنگامی كه پیك علی علیه السلام در شام بود، در حالی كه روز چهارشنبه بود گفت اعلام نماز جمعه كنید. اعلام نماز جمعه كردند. در روز چهارشنبه نماز جمعه خواند. احدی به او اعتراض نكرد. در خفا نماینده ی علی علیه السلام را خواست، گفت: «برو به علی بگو با صدهزار شمشیرزن به سراغ تو می آیم كه چهارشنبه را از جمعه تشخیص نمی دهند. به علی بگو حساب كار خودت را بكن» . حالا حسینیه ی ارشاد گنهكار شده است كه یك روزی راجع به فلسطینی ها بحث كرده و گفته است مردم! به فلسطینی ها كمك كنید. یك عده یهودی- كه جاسوسهای اسرائیل در این مملكت فراوانند و بسیاری از مسلمانهای خودمان با كمال تأسف جاسوس آنها هستند- با حسینیه ی ارشاد كینه برداشته اند و روزی نیست كه علیه حسینیه ی ارشاد شایعه درست نكنند [2] من از شما هیچ چیزی نمی خواهم جز اینكه بگویم چشمتان را باز كنید، تحقیق كنید، بدانید عناصر یهود در این مملكت و در همه ی ممالك اسلامی فراوانند؛ دست اینها، جاسوسها و پول اینها مرتب دارد كار می كند. از خوارج نهروان نباشید. آخر تا كی ما می خواهیم به نام اسلام علیه اسلام شمشیر بزنیم؟ ! اگر ما از این درسها پند نگیریم، پس از چه می خواهیم پند بگیریم؟ چرا ما هر سال می آییم جمع می شویم به نام علی مجلس می گیریم؟ چون علی زندگی اش آموزنده است. یكی از نكات آموزنده ی زندگی علی علیه السلام همین مبارزه با خوارج است، مبارزه با خشكه مقدسی است، مبارزه با نفاق است، مبارزه با جهالت است. علی شیعه ی جاهل نمی خواهد، علی شیعه ای كه حقه بازها و یهودیها و جهودها بیایند شایعه درست كنند بگویند اقبال پاكستانی به امام جعفر صادق تان فحش داده، بعد مثل برق در میان این مردم ساری و جاری بشود كه اقبال پاكستانی- العیاذباللّه- ناصبی بوده (این مردی كه مخلص اهل بیت پیغمبر است) و نروند كتابش را باز كنند یا اقلاً تاریخش را از سفارت پاكستان یا جای دیگر بپرسند، چنین شیعه ای را علی علیه السلام نمی خواهد و از او بیزار است. چشمهایتان را باز كنید، گوشهایتان را باز كنید، هر حرفی را كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 612
می شنوید فوراً نگویید «می گویند چنین» . آخر این «می گویند» ها ریشه هایش یك جاهای خطرناك است. تحقیق كنید، بعد از تحقیق هرچه كه می خواهید بینكم و بین اللّه بگویید، اما بی تحقیق حرفی را نزنید.

عبد الرحمن بن ملجم می آید علی علیه السلام را می كشد، آن وقت ببینید چقدر برایش كف می زنند. یكی از این خارجیها یك رباعی دارد، [در بیت اول آن ] می گوید:

یا ضَرْبَةً مِنْ تَقِیٍّ ما اَراد بِها
اِلاّ لِیَبْلُغَ مِنْ ذِی الْعَرْشِ رِضْواناً
مرحبا به ضربت آن مرد پرهیزگار (كی؟ ابن ملجم) ، آن مرد پرهیزگاری كه جز رضای خدا چیزی را در نظر نداشت. بعد می گوید: «اگر اعمال تمام مردم را در ترازوی میزان الهی بگذارند و آن ضربت ابن ملجم را نیز بگذارند، آن وقت خواهند دید كه در میان خلق خدا هیچ كس عملی بزرگتر از عمل ابن ملجم انجام نداده است. » جهالت اینچنین می كند با اسلام و مسلمین.
[1] همیشه بی سوادها و نادانها و جاهلها وقتی كه در مقابل دانشمندها، باقدرتها، باهنرها قرار می گیرند و می بینند جامعه برای اینها احترام قائل است، نمی دانند چه كنند، ابزار دیگری كه ندارند، اگر بگویند بی سواد است، آثار علمی اش را می بینند، اگر بگویند بی هنر است هنرش را می بینند، اگر بگویند بی عقل است عقلش را می بینند، چه بگویند؟ آخرش می گویند: این دین ندارد، این كافر است، این مسلمان نیست.
[2] . [درباره ی رابطه ی استاد شهید با حسینیه ی ارشاد، رجوع شود به كتاب سیری در زندگانی استاد مطهری ، چاپ انتشارات صدرا. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است