در
کتابخانه
بازدید : 384807تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
به عنوان مقدمه: مقایسه ی روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام (تقیّه)
Expand سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1)
Collapse امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
Expand امام موسی بن جعفر علیهما السلام امام موسی بن جعفر علیهما السلام
Expand موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
Expand <span class="HFormat">امام رضا علیه السلام</span>امام رضا علیه السلام
Expand سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در این زمان، ما می بینیم كه یك مرتبه بازار جنگ عقاید داغ می شود و چگونه داغ می شود! اولاً در زمینه ی خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنی بحثهایی شروع می شود.

طبقه ای به وجود آمد به نام «قُرّاء» یعنی كسانی كه قرآن را قرائت می كردند و كلمات قرآن را به طرز صحیحی به مردم می آموختند. (مثل امروز نبوده كه قرآن به این شكل چاپ شده باشد. ) یكی می گفت من قرائت می كنم و قرائت خودم را روایت می كنم از فلان كس از فلان كس از فلان صحابی پیغمبر، كه اغلب اینها به حضرت امیر می رسند.

دیگری می گفت من [قرائت خودم را روایت می كنم ] از فلان كس از فلان كس از فلان كس. می آمدند در مساجد می نشستند و به دیگران تعلیم قرائت می دادند، و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شركت می كردند، چون غیر عربها بودند كه با زبان عربی آشنایی درستی نداشتند و علاقه ی وافری به یاد گرفتن قرآن داشتند. یك استاد قرائت می آمد در مسجد می نشست و عده ی زیادی جمع می شدند كه از او قرائت بیاموزند.

احیاناً اختلاف قرائتی هم پیدا می شد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 71
از آن بالاتر در تفسیر و بیان معانی قرآن بود كه آیا معنی این آیه این است یا آن؟ بازار مباحثه داغ بود، آن می گفت معنی آیه این است، و این می گفت معنی آیه آن است.

و همین طور بود در حدیث و روایاتی كه از پیغمبر رسیده بود. چه افتخار بزرگی بود برای كسی كه حافظ احادیث بود؛ می نشست و می گفت كه من این حدیث را از كی از كی از پیغمبر روایت می كنم. آیا این حدیث درست است؟ و آیا مثلاً به این عبارت است؟ .

از اینها بالاتر نحله های فقهی بود. مردم می آمدند مسأله می پرسیدند، همین طور كه الان می آیند مسأله می پرسند. طبقاتی به وجود آمده بودند- در مراكز مختلف- به نام «فقها» كه باید جواب مسائل مردم را می دادند: این حلال است، آن حرام است، این پاك است، آن نجس است، این معامله صحیح است، آن معامله باطل است. مدینه خودش یكی از مراكز بود، كوفه یكی از مراكز بود كه ابو حنیفه در كوفه بود. بصره مركز دیگری بود. بعدها كه در همان زمانِ امام صادق اندلس فتح شد یك مراكزی هم به تدریج در آن نواحی تشكیل شد، و هر شهری از شهرهای اسلامی خودش مركزی بود.

می گفتند فلان فقیه نظرش این است، فلان فقیه دیگر نظرش آن است. اینها شاگرد این مكتب بودند، آنها شاگرد آن مكتب؛ و یك جنگ عقایدی هم در زمینه ی مسائل فقهی پیدا شده بود.

از همه ی اینها داغتر- نه مهمتر- بحثهای كلامی بود. از همان قرن اول طبقه ای به نام «متكلّم» پیدا شدند، كه این تعبیرات را در كلمات امام صادق می بینیم و حتی به بعضی از شاگردانشان می فرمایند: «این متكلمین را بگویید بیایند. » متكلمین در اصول عقاید و مسائل اصولی بحث می كردند: درباره ی خدا، درباره ی صفات خدا، درباره ی آیاتی از قرآن كه مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟ آیا حادث است یا قدیم؟ درباره ی نبوت و حقیقت وحی بحث می كردند، درباره ی شیطان بحث می كردند، درباره ی توحید و ثنویّت بحث می كردند، درباره ی اینكه آیا عمل ركن ایمان است كه اگر عمل نبود ایمانی نیست، یا اینكه عمل در ایمان دخالتی ندارد بحث می كردند، درباره ی قضا و قدر بحث می كردند، درباره ی جبر و اختیار بحث می كردند. یك بازار فوق العاده داغی متكلمین به وجود آورده بودند.

از همه ی اینها خطرناكتر- نمی گویم داغتر، و نمی گویم مهمتر- پیدایش طبقه ای بود به نام «زنادقه» . زنادقه از اساس منكر خدا و ادیان بودند، و این طبقه- حال روی هر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 72
حسابی بود- آزادی داشتند. حتی در حرمین، یعنی مكه و مدینه، و حتی در خود مسجد الحرام و در خود مسجد النبی می نشستند و حرفهایشان را می زدند، البته به عنوان اینكه بالاخره فكری است، شبهه ای است برای ما پیدا شده و باید بگوییم [1] زنادقه، طبقه ی متجدد و تحصیل كرده ی آن عصر بودند، طبقه ای بودند كه با زبانهای زنده ی آن روز دنیا آشنا بودند، زبان سُریانی را كه در آن زمان بیشتر زبان علمی بود می دانستند، بسیاری از آنها زبان یونانی می دانستند، بسیاری شان ایرانی بودند و زبان فارسی می دانستند، بعضی زبان هندی می دانستند و زندقه را از هند آورده بودند، كه این هم یك بحثی است كه اصلاً ریشه ی زندقه در دنیای اسلام از كجا پیدا شد؟ و بیشتر معتقدند كه ریشه ی زندقه از مانویهاست.

جریان دیگری كه مربوط به این زمان است (همه، جریانهای افراط و تفریطی است) جریان خشكه مقدسی متصوفه است. متصوفه هم در زمان امام صادق طلوع كردند، یعنی ما طلوع متصوفه را به طوری كه اینها یك طبقه ای را به وجود آوردند و طرفداران زیادی پیدا كردند و در كمال آزادی حرفهای خودشان را می گفتند در زمان امام صادق می بینیم. اینها باز از آن طرفِ خشكه مقدسی افتاده بودند. اینها به عنوان نحله ای در مقابل اسلام سخن نمی گفتند، بلكه اصلاً می گفتند حقیقت اسلام آن است كه ما می گوییم. اینها یك روش خشكه مقدسی عجیبی پیشنهاد می كردند و می گفتند اسلام نیز همین را می گوید و همین، یك زاهدمآبی غیر قابل تحملی! .

خوارج و مُرجئه نیز هر یك نحله ای بودند.
[1] . در این زمینه «ابن ابی العوجاء» تعبیر شیرین و لطیفی دارد. روزی آمد نزد امام صادق و گفت: یا ابن رسول اللّه تو رئیس این امر هستی، تو چنینی تو چنانی، جد توست كه این دین را آورده، چنین كرده چنان كرده، اما خوب، معذرت می خواهم، آدمی وقتی سرفه اش می گیرد باید سرفه كند، اَخلاط كه راه گلویش را می گیرد باید سرفه كند، شبهه هم وقتی در ذهن انسان پیدا می شود باید بگوید؛ من باید آن سرفه ی فكری خودم را بكنم، اجازه بدهید حرفهایم را بزنم. فرمود: بگو.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است