در
کتابخانه
بازدید : 67942تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ارسطو در باب اخلاق، نظریه ی «سعادت» را طرح كرده است. او مدعی است انسان طالب سعادت است نه خوبی (خیر) و به تعبیر بعضی [1]، از نظر ارسطو خوبی همان سعادت است.

هرچند تعریفی از ارسطو درباره ی سعادت ندیده ایم، اما می دانیم كه سعادت عبارت است از بهره مند شدن حداكثر از خوشیهای ممكن و دوری گزیدن حداكثر از ناخوشیها و ناملایمات به قدر امكان. و البته خوشی و ناخوشی محدود به لذات و آلام جسمانی نیست، لذات و آلام عقلانی و روحانی بالاترین لذتها و آلام است.

آنچه انسان آرزو می كند و در جستجوی آن است، سعادت است نه خیر و كمال.

محال است كه آدمی چیزی را كه معتقد باشد ضد سعادت یعنی شقاوت و بدبختی است آرزو كند و در جستجوی آن باشد. لذت شرط سعادت است اما عین سعادت نیست، زیرا بسیاری از لذات به دنبال خود آلام بزرگتر می آورد و یا مانع لذات بیشتر و عمیق تر و یا بی شائبه تر می شود.

اكنون باید دید راه تحصیل سعادت چیست. علم اخلاق عبارت است از علم راه تحصیل سعادت.

ارسطو معتقد است:

فضایل وسایلی هستند برای رسیدن به هدفی كه سعادت باشد، چون هدف چیزی است كه ما آن را آرزو می كنیم و وسیله چیزی است كه درباره اش می اندیشیم و آن را برمی گزینیم. اعمال مربوط به وسیله باید انتخابی و اختیاری باشد. پس رعایت فضایل مربوط به وسیله است [2] ارسطو اخلاق را و در حقیقت راه وصول به سعادت را رعایت اعتدال و حد وسط می داند. می گوید: فضیلت یا اخلاق حد وسط میان افراط و تفریط است. او معتقد است هرحالت روحی یك حد معین دارد كه كمتر از آن و یا بیشتر از آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 47
رذیلت است و خود آن حد معین فضیلت است. مثلاً شجاعت كه مربوط به قوّه ی غضبیّه است و هدف قوّه ی غضبیّه دفاع از نفس است حد وسط میان جُبن و تهوّر است، و عفت كه مربوط به قوّه ی شهویّه است، حد وسط میان خُمود و شرَه است، و حكمت كه مربوط به قوّه ی عاقله است حد وسط میان جُربزه و بلاهت است، و همچنین سخاوت حد وسط میان بخل و اسراف است، تواضع و فروتنی حد وسط میان تكبر و تن به حقارت دادن است [3] ارسطو برخلاف افلاطون معتقد است كه علم و معرفت برای تحصیل فضیلت شرط كافی نیست، علاوه بر آن باید نفس را به فضیلت تربیت كرد؛ یعنی باید در نفس ملكات فضایل را ایجاد نمود، باید كاری كرد كه نفس به فضایل- كه رعایت اعتدالها و حد وسطهاست- عادت كند و خو بگیرد، و این كار با تكرار عمل میسر می شود.

شك نیست كه نظریه ی ارسطو جزئی از حقیقت را دارد، ولی شاید ایراد عمده ای كه می توان بر نظریه ی اخلاقی ارسطو گرفت این است كه ارسطو كار علم اخلاق را تنها تعیین بهترین راهها (یعنی راه وسط) برای وصول به مقصد كه سعادت است دانسته است، یعنی ارسطو مقصد را تعیین شده دانسته است. اخلاق ارسطویی به انسان هدف نمی دهد، راه رسیدن به هدف را می نمایاند، و حال آنكه ممكن است گفته شود كه یك مكتب اخلاقی وظیفه دارد كه هدف انسان را هم مشخص كند، یعنی چنین نیست كه انسان از نظر هدف نیازی به راهنمایی نداشته باشد.

بعلاوه در اخلاق ارسطویی از آن نظر كه هدف را سعادت تعیین كرده است و فرض را بر این دانسته است كه انسان دائماً در پی خوشبختی خویش است و باید بهترین راه وصول به خوشبختی را به او نشان داد، در حقیقت اساسی ترین عنصر اخلاق یعنی قداست را از اخلاق گرفته است. اخلاق، قداست خود را از راه نفی خودی و خودخواهی و به عبارت دیگر از راه بیرون آمدن از خودمحوری دارد، و حال آنكه در اخلاق ارسطویی این نظریه كه تنها هدف سعادت است، بر گرد خودمحوری دور می زند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 48
برخی بر اخلاق ارسطویی ایراد دیگری گرفته اند [4]؛ مدعی شده اند كه همه ی اخلاق فاضله را نمی توان با معیار «حد وسط» توجیه كرد. مثلاً راستگویی حد وسط میان كدام افراط و تفریط است؟ راستگویی خوب است و دروغگویی كه نقطه ی مقابل آن است (نه طرف افراط یا تفریط آن) بد است.

بعد از سقراط، علاوه بر مكتب فلسفی افلاطون و مكتب فلسفی ارسطو نحله های دیگر فلسفی نیز پدید آمد. این نحله ها هركدام درباره ی مسائل منطقی و فلسفی و اخلاقی از خود نظریاتی دارند كه به نام آنها معروف است. این نحله ها عبارت است از: كلبیون، شكاكان، اپیكوریان، رواقیان. ما بحث خود را از نظریه ی اخلاقی كلبیون آغاز می كنیم.
[1] . تاریخ فلسفه ی غرب ، ج /1ص 344
[2] . همان، ص 354
[3] . برای تعیین حد وسطها و افراط و تفریطها در اخلاق، رجوع شود به كتاب جامع السعادات مرحوم حاج ملاّ مهدی نراقی و به جلد اول المیزان.
[4] . برتراند راسل، تاریخ فلسفه ی غرب ، ج /1ص 343
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است