امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
از نفس خودتان حساب بكشید پیش از آنكه شما را به حساب بكشند، و
خودتان را وزن كنید و بسنجید پیش از آنكه شما را وزن كنند و تحت
سنجش درآورند
[1]
یكی از مفیدترین و بارورترین دستورها همین دستور است. درباره ی این دستور
باید توضیحی بدهیم:
بشر متمدن در این مطلب شك ندارد كه یك نفر انسان احتیاج دارد به تربیت،
همان طوری كه یك درخت یا یك گل و یا یك اسب احتیاج دارد به تربیت. محتاج
به توضیح نیست كه ثمرات و فواید باغبانی درختان یا گلها و یا تربیت حیوانات را
تشریح كنیم. حتی وحشی ترین انسانها نیز كه هنوز در مراحل اولیه ی زندگی بسر
می برند. برای اعاشه ی خود به تربیت حیوانات و به كشت و زرع و تربیت گیاهان و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 110
درختان می پردازند. گو اینكه درست به رموز تربیت و پرورش آنها آگاه نیستند،
ولی به هرحال به لزوم تربیت و پرورش گیاهان و حیوانات پی برده اند. می رسیم به
انسان؛ اینجاست كه فرق متمدن و وحشی آشكار می گردد. افراد جاهل و بسیط و
بی خبر این طور فكر می كنند كه انسان، دیگر انسان است؛ انسان كه حیوان یا گیاه
نیست كه احتیاج به تربیت و پرورش داشته باشد. رئیس یك قبیله ی وحشی هرگز
لازم نمی بیند كه فرزندش تربیت شود و حتی تحت تربیت قرار دادن فرزند خود را
نوعی اهانت به خودش و فرزندش تلقی می كند. شاید هم اینچنین تصور كند كه
افراد پست قبیله چون پست و همدوش و هم افق با حیواناتند باید تربیت شوند، اما
فرزند او را كه یك انسان تمام عیار است دیگر احتیاجی به تربیت و آموختن ادب
زندگی و خصال عالی نیست. ولی یك انسان عالم متمدن هرگز این طور فكر
نمی كند. او فرزند خود را به دلیل اینكه انسان است و انسان زاده است بیشتر محتاج
تربیت می داند از یك اسب یا یك كبوتر یا یك گل یا یك درخت. همان طوری كه
گیاهان به دلیل اینكه از جمادات كاملترند و حیاتی دارند محتاج تربیت می باشند و
احتیاجشان به تربیت دلیل كمال آنهاست نه دلیل نقص آنها، و باز حیوانات به دلیل
اینكه از نباتات كاملترند بیشتر به تربیت احتیاج دارند از نباتات، فرزند انسان نیز به
دلیل اینكه از حیوانات كاملتر است و استعدادهای بیشتری در وجودش نهفته است
بیشتر احتیاج دارد به تربیت و پرورش و تعلم آداب و عادات نیك و خصائل عالی.
در اینجا یك مرتبه و یك مرحله ی دیگر هست و آن اینكه مردمی هم كه پی
برده اند به اینكه انسان نیازمند به تربیت است، در دو مقام و دو منزل قرار دارند:
بعضی گمان می كنند كه انسان مانند گیاه و حیوان، تنها به دست دیگری باید تربیت
شود؛ باید شخصی دیگر باغبان و مربی و سازنده ی وجود او باشد. شك نیست كه
انسان احتیاج دارد به معلمان و مربیانی كه آنها هادی و راهنما و سازنده ی وجود او
بوده باشند، ولی انسان یك فلز یا یك سنگ گران قیمت نیست كه او را به دست یك
صنعتگر ماهر بدهیم و همه ی آرایش و پیرایش او را از آن صنعتگر بخواهیم. انسان
یك گیاه نیست كه او را به دست باغبان بسپاریم و فقط باغبان را مسئول همه چیز او
بدانیم. انسان از آن جهت كه انسان است، علاوه بر قوای نباتی و احساسات حیوانی
دارای قوّه ی عقل و اراده است؛ عقل و اراده نمی گذارد كه صد درصد تابع عوامل
خارجی باشد، مانند یك فلز و یك سنگ تابع حركات دست یك صنعتگر باشد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 111
مانند یك گیاه به هر دست كه او را بپرورند بروید و مانند یك طوطی در پس آیینه
او را نگه دارند و هرچه به او تلقین شود تكرار كند، بلكه یك نوع استقلال و حرّیت
اراده ای دارد كه ممكن است با وجود همه ی عوامل خارجی كاملاً تحت تأثیر قرار
نگیرد؛ یعنی صد درصد مجبور و تحت تأثیر عوامل بیرون از وجود خود نیست، در
نهایت كارْ خودش باید درباره ی خودش بیندیشد و خودش درباره ی خودش تصمیم
بگیرد، و مادامی كه خودش درباره ی خودش نیندیشد اندیشه ی دیگران درباره ی او كافی
نیست، مادامی كه خودش درباره ی خودش تصمیم نگیرد اراده و تصمیم دیگران
درباره ی او كافی نیست. این است كه بزرگان دین گفته اند:
آن كس كه در قلب خود واعظی برای خود ندارد، موعظه ی موعظه كنندگان
فایده ای به حالش نمی بخشد.
یا اینكه گفته اند:
خودتان از خودتان حساب بكشید پیش از آنكه از شما حساب كشیده
شود. خودتان خودتان را وزن كنید و بسنجید و به سود و زیان خود برسید
قبل از آنكه شما را وزن كنند و بسنجند.
همه ی اینها ناظر به یك اصل است و آن اینكه انسان این فرق را با سایر امور
تربیت پذیر دارد كه مربیان خارجی برای تربیت وی كافی نیستند، هركسی باید در
خودش حالت مربیگری نسبت به خودش پیدا شود، دو شخصیت پیدا كند: از یك
نظر فرمانده باشد و از یك نظر فرمان پذیر، از یك نظر پند ده باشد و از یك نظر
پند پذیر، از یك نظر ملامت كن باشد و از یك نظر ملامت پذیر، از یك نظر
حساب كش باشد و از نظر دیگر حساب ده. در قرآن كریم از «نفس لوّامه» نام برده
شده. نفس لوّامه یعنی نفس ملامت كن كه در مواقعی كه از انسان خطایی سر می زند
آدمی را تحت شكنجه و عذاب و ملامت و سرزنش قرار می دهد. هیچ كس نیست كه
این حقیقت را در خود احساس نكرده باشد، زیرا هیچ كس نیست كه خطایی
كوچك یا بزرگ مرتكب نشده باشد و هیچ كس هم نیست كه وجودش از این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 112
بازپرس الهی خالی باشد. بنابراین برای همه كس اتفاق افتاده كه مورد بازخواست و
سؤال این محكمه ی الهی شده و در نتیجه خودش مورد ملامت و سرزنش و مجازات
خودش واقع گشته.
این از خصوصیات بارز انسان است كه در خود یك نوع دوگانگی احساس
می كند، اما در واقع دوگانگی نیست؛ یعنی چنین نیست كه در هر كسی دو روح و دو
نفس باشد، یكی از آنها حاكم و دیگری محكوم، یكی پند ده و دیگری پندپذیر
باشد؛ چیزی كه هست، همان طوری كه رسول اكرم فرمود: خداوند این موجود
عجیب را كه نامش «انسان» است تركیبی قرار داده از غرایز و تمایلات مختلف، و به
این مناسبت در وی حالاتی شبیه دوگانگی پیدا می شود.
اگر دو نفر بخواهند با یكدیگر همكاری كنند، اول با یكدیگر پیمان می بندند، بعد
در خلال همكاری بر كار یكدیگر نظارت و مراقبت می كنند و در آخر سال به
حساب و رسیدگی دخل و خرج و سود و زیان می پردازند و اگر معلوم شد خوب
كار كرده اند و هیچ كدام مرتكب خطا و خیانتی نشده است دست یكدیگر را
می فشارند و رضایت می دهند و اگر بر عكس معلوم شد كه یكی از آنها قصوری
كرده و لاقیدی به خرج داده یا عمداً تقصیر كرده و خیانتی مرتكب شده، آن وقت
است كه رگبار ملامت و تیر سرزنش و مجازات از سوی دوستش به سوی او متوجه
می شود. انسان از آن جهت كه انسان است و یك نوع دوگانگی بر وجودش
حكمفرماست و از آن نظر كه تركیبی است از میلها و غرایز مختلف، باید نسبت به
خود همه ی این مراحل را طی كند؛ هم باید با خود عهد و قرارداد و پیمان ببندد، و هم
همیشه از خود مراقبت كند و بر خود نظارت نماید، و هم اینكه در آخر هر سال و
بلكه هر ماه و هر هفته و هر روز از خود حساب بكشد، و هم آنكه احیاناً اگر از خود
خطایی مشاهده كرد خود را مورد عتاب قرار دهد. اینها همه از شئون آن مطلب
است كه وجود مربیان خارجی لازم است ولی كافی نیست، هركسی باید خودش
سمت مربیگری خود را داشته باشد.
[1] .
نهج البلاغه ، خطبه ی 88