خداوند متعال در قرآن كریم می فرماید:
ما امانت خود را بر آسمان و بر زمین و بر كوهها عرضه داشتیم و همه ی آنها از
تحمل آن بار گران ابا كردند و امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند. تنها انسان
بود كه گام پیش نهاد و قبول آن را به عهده گرفت. انسان ظالم و جاهل
است
[1]
خداوند متعال در این آیه به طرز بسیار لطیف و جذابی استعداد فوق العاده ی فرزند
آدم را ذكر كرده است. آنجا كه هیچ موجود آسمانی و زمینی جرأت و جسارت جلو
آمدن ندارد، انسان به اتكاء استعداد و شایستگی خود گام پیش می نهد و قبولی خود
را نسبت به امانت الهی و سرّ الهی اعلام می دارد.
آن امانت بزرگ كه همه از تحمل آن سر باز زدند و تنها انسان آن را پذیرفت،
تكلیف و مسئولیت است. هر موجود از موجودات به هر نقطه كه برسد و هر كمالی را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 131
كه طی كند بدون اراده و اختیار طی می كند، نمی تواند به میل خود و اراده ی خود راه
خود را عوض كند و تغییر دهد و تنها انسان است كه در هر لحظه ای قادر است به
سوی هر هدفی كه اراده كند حركت خود را تغییر دهد. انسان بسیاری از كمالات و
ترقیات خود را در پرتو تكلیف و قانون و مسئولیت قانونی طی می كند. برای انسان
بسی افتخار است كه می تواند حقی را به عهده بگیرد و وظیفه ای را گردن نهد.
بسیاری از افراد به نام آزادی می خواهند خود را از قید تكالیف و حقوق آزاد
سازند، و البته انسان می تواند آزاد زندگی كند و باید هم آزاد زندگی كند ولی به
شرط اینكه انسانیت خود را حفظ كند؛ یعنی از هر چیزی و هر قیدی می توان آزاد
بود مگر از قید انسانیت. آدمی اگر بخواهد از قید تكالیف و حقوق، خود را آزاد
بداند باید قبلاً از انسانیت استعفا بدهد و جزو جمادات و یا نباتات و حداقل جزو
حیوانات درآید تا بتواند از آنچه لازمه ی انسانیت و شرط انسانیت است (یعنی قبول
وظایف و تكالیف و حقوق) خود را آزاد سازد.
ما همان طوری كه به موجب انسان بودن خود برای خود حقی قائلیم و معتقدیم
چون انسان و كاملتر از سایر انواع آفریده شده ایم پس حق داریم انواع استفاده ها از
معادن و از دریاها و از جنگلها و از گلها و گیاهها و از حیوانها و از زمینها بنماییم،
عیناً به همین دلیلْ حقوقی از همه ی این اشیاء بر عهده ی ما هست كه باید از عهده ی آن
حقوق برآییم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در اولین خطابه ای كه بعد از قبول خلافت
ایراد كرد، این طور فرمود: «بندگان خدا! خدا را در نظر بگیرید. شما نسبت به
جماعتها و شهرهای خدا و نسبت به افراد بندگان خدا، نسبت به همه چیز مسئولیت
دارید، حتی نسبت به بقعه ها و سرزمینها و نسبت به حیوانات اهلی كه در اختیار
شماست» یعنی این قسمت زمینی كه مثلاً در اختیار شماست و شما مالك آن زمین
خوانده می شوید حقی به عهده ی شما دارد و آن این است كه آن را بایر و غیر معمور
نگذارید، باید آن را به وسیله ی كشت و زرع و یا به وسیله ی عمران و ساختمان آباد
كنید. در این صورت از عهده ی مسئولیتی كه نسبت به این جماد دارید برآمده اید.
حیواناتی كه در اختیار شماست، مثل اسب و گوسفند و گاو و شتر و استر و الاغ،
همان طوری كه حق استفاده از سواری و یا از شیر و پشم و پوست و گوشت آنها را
دارید مسئول رعایت و خوراك و مسكن و آسایش آنها می باشید. آن كس كه به
عنوان والی و فرماندار شهری معرفی می شود و امر خویش را در قلمرو حكومتش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 132
مطاع می شمارد باید بداند كه این شهر و این بخش و یا این استان و یا این كشور به
عهده ی او حقی دارد كه آنجا را معمور و آبادان سازد و موجبات خوشی و آسایش و
گشایش زندگی را فراهم سازد. یك گل كه در یك گلدان قرار گرفته، به عهده ی
صاحب خود حقی دارد كه به موقع به او آب برساند و طراوت و شادابی او را حفظ
كند.
پس انسان به حكم همان استعداد و شایستگی فطری، از یك طرف استحقاق
بزرگی برای استفاده از مواهب خلقت دارد و از طرف دیگر مسئولیت عظیمی نسبت
به همه ی موجوداتی كه در اختیار اوست از جماد و نبات و حیوان دارد، تا چه رسد به
مسئولیتهای عظیمی كه نسبت به انسانهای مانند خود دارد، مثل مسئولیتی كه در
برابر پدر و مادر دارد و یا مسئولیتی كه نسبت به فرزندان خود دارد و یا مسئولیتی
كه نسبت به زن و یا شوهر خود دارد یا مسئولیتی كه نسبت به خویشاوندان و
معلمان و همسایگان و همكیشان و همنوعان خود دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام به یكی
از فرمانداران خود می نویسد: «مبادا كه مانند حیوان درنده ای به جان مردم بیفتی،
زیرا افراد رعیّت یا مسلمانند و همدین تو می باشند و یا اگر مسلمان نیستند لااقل
انسانند و همنوع تو می باشند. »
[2]كلمه ی «حق» و «حقیقت» را زیاد می گوییم و
می شنویم. باید، هم حق را بشناسیم و هم حقیقت را. شناختن حقیقت به این است
كه نظام هستی و جریان عالم وجود را همان طور كه هست تصور كنیم، نه اینكه در
ذهن خود گرفتار خیالات و اوهامی بشویم كه از واقع فرسنگها دور است؛ خودمان
را همان طور كه هستیم بشناسیم، جهان را همان طور كه هست بشناسیم، خداوند را
با صفات كمال و جمال و جلال بشناسیم. و اما شناختن حق به این است كه دَیْن
خود را تمیز دهیم و بدانیم چه مدیونیتها داریم؛ بدانیم نسبت به نزدیكترین امور به
خودمان یعنی اعضا و جوارح بدن خود مدیونیم و حقوق اینها را ادا كنیم، نسبت به
پدر و مادر و زن و فرزند و معلم و همسایه و خویشاوندان و همكیشان و هموطنان و
حتی نسبت به زمینهایی كه در اختیار ما گذاشته شده و نسبت به شغل و مقام
اجتماعی كه به ما واگذار شده و نسبت به هر كاری كه به عهده گرفته ایم مدیونیم و
باید حق آنها را ادا كنیم. اگر خودمان و خدای خودمان و جهانی را كه در آن زندگی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 133
می كنیم شناختیم و به حقوقی كه به عهده ی ما هست آشنا شدیم، می توانیم با سربلندی
و سرافرازی ادعا كنیم كه ما، هم اهل حقیم و هم اهل حقیقت.
[2] .
نهج البلاغه ، نامه ی 53 [خطاب به مالك اشتر نخعی ]