در
کتابخانه
بازدید : 421565تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
خداشناسی، مبنای انسانیت
خداشناسی، پایه و اساس دین
دین، پشتوانه ی سعادت
بردگان و آزادگان
یاد خدا، تنها مایه ی آرامش جان
دین، یگانه رام كننده ی نفس امّاره
راه سعادت
اركان سعادت بشر
ایمان و عمل صالح
خواری معصیت و عزت طاعت
ارزش سرمایه ی عمر
دنیا، مزرعه ی آخرت
انسان، مربی خود
محاسبه ی نفس
ظلم به نفس
توبه
استغناء و بی نیازی، حافظ كرامت آدمی
ساده زیستی و پرهیز از تكلّف
حق و تكلیف
خصوصیات حق از نظر علی علیه السلام
دشمنان عقل
تقوا و روشن بینی
روحیه ی سالم
آرزوهای دراز
مرگ در نظر مردان خدا
سرمایه ی خُلق نیك
قلب سلیم
تأثیر كار در تهذیب اخلاق
لزوم همگامی كار و دانش
صبر و ظفر
اختیار، امتیاز بزرگ انسان
نعمت زبان و نطق
تأثیر عمل در هدایت بشر
روح اجتماعی مؤمن
رعایت جنبه های معنوی و اخلاقی در انفاق
فقر روحی و فكری
فقر معنوی
تعصب باطل
خطر تحریف در اسناد دینی
تأثیر گناه و معاشرت با بدان در سیاه دلی
تعارفهای دروغین
Expand نظر دین درباره ی دنیا نظر دین درباره ی دنیا
حقیقت زهد
حقوق مردم بر یكدیگر
دوران خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
تربیت علی علیه السلام- مقام نهج البلاغه
روش سیاسی علی علیه السلام
موجبات كاهش تأثیر تعلیمات دین
موجبات كاهش تأثیر تعلیمات دین
راه نیل به آسایش
غریزه فضیلت دوستی و كمال پرستی
ثمرات تعلیمات و قیامهای رجال دین
اغتنام فرصتها
[تكوین پایه های اعمال انسان به وسیله تربیت ]
توسعه فكر، پایه اول تربیت
Expand اثر انحراف فكری در توحید اثر انحراف فكری در توحید
استقلال فكر
حكومت عقل
فطریات بشر
خاندان نبوت و رسالت، حافظ اسلام
هدایت قلب
معرفت دنیای درون
[نهضت حسینی، معرّف دستور موقعیت شناسی اسلام ]
تأثیر روحیه در عمل
آنچه بر مردمی وارد می شود متناسب با روحیات آنهاست
هر چیز، ظاهری دارد و باطنی
ظهور هدایت بعد از ضلالت
Expand عشق الهی عشق الهی
آلایش و بی آلایشی در عقل و فكر
آثار به هم خوردن تعادل اجتماع
حسد
مالكیت نفس و تسلط بر خویشتن
غذای روح
توبه و انابه
خالق جهان و جهانیان
آثار ایمان به خدا
مأموریت پیغمبران خدا
پیغمبر اسلام
علی بن ابی طالب
فریضه علم
Expand كار در اسلام كار در اسلام
انسان به كسب اخلاق خوب نیازمند است
علل مفاسد اخلاق
قدرشناسی وقت و زمان
نظم و مهارت در استفاده از وقت و نیرو
نماز
روزه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.

الحمد للّه رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی عبد اللّه و رسوله محمد و آله الطاهرین. .

مورد اتفاق است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را از كودكی پیش خود آورده بود و در خانه ی خودش او را تعلیم و تربیت كرد. علی با اخلاق غیر پیغمبر از همان اول آشنا نشد. راجع به اینكه چطور شد رسول اكرم علی را از همان اول از عموی خود گرفت و نزد خود آورد و حتی او را در خلوتگاه عبادت با خود می برد، مورخین عللی نوشته اند. بعضی صرفاً به موضوع، جنبه ی حق شناسی و كمك به ابوطالب داده اند، زیرا رسول اكرم خودش در كودكی در تكفّل جدش عبدالمطّلب بود، بعد از عبدالمطّلب در كفالت عمویش ابوطالب درآمد، پس ابوطالب از این نظر حق بزرگی بر رسول اكرم داشت، سالها متكفّل مخارج و زندگی رسول اكرم بود. گفته اند رسول اكرم خواست آن خدمتها و زحمتهای عمویش ابوطالب را جبران كند، لهذا بعد از آنكه خودش صاحب خانه و زندگی شد و عائله تشكیل داد، فرزند كوچك ابوطالب یعنی علی علیه السلام را از ابوطالب گرفت و متكفّل مخارج و تربیت او شد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 252
بعضی از مورخین نوشته اند سال گرانی و سختی پیش آمد. رسول اكرم به دو نفر از عموهایش عباس و حمزه پیشنهاد كرد كه چون ابوطالب تنگدست است و عائله اش زیاد است، در كفالت عائله اش شركت كنیم. رفتند و از ابوطالب خواهش كردند. ابوطالب گفت: عقیل را برای خودم بگذارید، سایر فرزندان مرا هركدام می خواهید ببرید. عباس طالب را و حمزه جعفر را و رسول اكرم علی را گرفتند و با خود بردند. این داستان به این صورت، بعید به نظر می رسد حقیقت داشته باشد، زیرا همه علی را در آن وقت طفل پنج ساله یا شش ساله ای نوشته اند و همه نوشته اند كه جعفر از علی ده سال بزرگتر بود و عقیل از جعفر ده سال بزرگتر بود و طالب از عقیل ده سال بزرگتر بود. بنابراین طالب در آن وقت مردی در حدود سی و پنج ساله و عقیل جوانی تقریباً بیست و پنج ساله و جعفر نورسی پانزده ساله بوده. باوری نیست مردانی در حدود سی و پنج ساله و بیست و پنج ساله احتیاج به كفالت داشته باشند. سن حمزه كه در این نقل نامش آمده و همچنین سن خود رسول اكرم نیز در آن وقت در حدود سی و پنج سال بوده؛ یعنی با طالب كه پسر بزرگ ابوطالب بوده تقریباً همسن بوده اند.

بعضی دیگر از مورخین، از فرزندان ابوطالب نام طالب را در این قصه ذكر نكرده اند و همچنین از عموها نام حمزه را نیاورده اند، همین قدر گفته اند رسول اكرم این مطلب را با عمویش عباس در میان گذاشت و ابوطالب از تسلیم عقیل امتناع كرد و عباس جعفر را به خانه ی خود برد و رسول اكرم علی را. مطابق این نقل، عباس متكفّل جعفر بوده و مطابق نقل اول عباس متكفّل طالب شد. این تعارض هم بین دو نقل هست. علیهذا معلوم نیست این داستان اساسی دارد یا ندارد، خصوصاً اینكه تكفّل رسول اكرم علی علیه السلام را مربوط به یك سال و یا دو سال نیست؛ علی تا آخر در خانه ی پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بود و حتی در مواقع عبادت و خلوات عبادت علی را همراه خود می برد. گذشته از همه ی اینها طرز رفتار و محبت و علاقه ی رسول خدا نسبت به امیرالمؤمنین در همان دوره ی كودكی، می رساند كه رسول اكرم شخصاً به علی عنایت مخصوص داشت، تنها به خاطر حق شناسی از ابوطالب نبود.

ابن ابی الحدید از فضل بن عباس نقل می كند كه از پدرم عباس پرسیدم: پیغمبر كدام یك از فرزندان خود را از همه بیشتر دوست می داشت؟ گفت: علی را. من گفتم: من از تو از فرزندانش می پرسم كه كدام یك را بیشتر دوست می داشت و تو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 253
می گویی علی را از همه بیشتر دوست می داشت؟ ! گفت: پیغمبر به اندازه ای كه علی را دوست می داشت هیچ كدام از فرزندان خود را دوست نمی داشت.

آن عنایت مخصوص پیغمبر به علی از زمان كودكی، می رساند كه علت اصلی این تكفّل و تحت نظر گرفتن نشأت و تربیت آن حضرت مناسبات معنوی بوده، او را تربیت می كرد كه در آینده همان سمتی را برای او داشته باشد كه هارون برای موسی داشت یعنی معین و معاون و كمك و وزیر او بوده باشد. خود علی علیه السلام درباره ی رسول اكرم و تربیت خودش در زیر دست پیغمبر می فرماید:

وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ یَسْلُكُ بِهِ طَریقَ الْمَكارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ وَ لَقَدْ كُنْتُ اَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصیلِ اَ ثَرَ اُمِّهِ یَرْفَعُ لی فی كُلِّ یَوْمٍ مِنْ اَخْلاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنی بِالْاِقْتِداءِ بِهِ [1].

خداوند متعال موجودی غیبی و فرشته ای بزرگ همراه پیغمبرش كرد كه او را به فضایل و معالی و مكارم، شب و روز رهبری و تأیید می كرد و من مانند بچه كه دنبال مادر می رود، همیشه او را دنبال می كردم، هرچه از آن دست از تأیید الهی می گرفت از دست دیگر به من بهره می رساند و امر می كرد در عمل به او اقتدا كنم.

این بود نشأت و تربیت و تعلیم علی علیه السلام كه برایش شبیه و نظیری نمی توان تصور كرد. او و پیغمبر مانند دو درختی بودند كه از یك ریشه آب بخورند. تا این اندازه توافق روحی و تشابه اخلاقی داشتند. خودش می فرماید:

وَ اَ نَا مِنْ رَسولِ اللّهِ كَالصِّنْوِ مِنَ الصِّنْوِ وَ الذِّراعِ مِنَ الْعَضُدِ [2].

من و پیغمبر مانند دو درخت توأم بودیم كه یك ریشه داشته باشد، و من برای او مانند ذراع برای بازو بودم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 254
این یك ریشگی و اتصال و پیوستگی، در تمام شئون زندگی امیرالمؤمنین ظاهر است. سیّد رضی كه خطب امیرالمؤمنین را جمع كرده و اسمش را «نهج البلاغه» گذاشته، در مقدمه ی نهج البلاغه در توصیف كلام آن حضرت می گوید:

عَلَیْهِ مَسْحَةٌ مِنَ الْعِلْمِ الْاِلهِیِّ وَ فیهِ عَبْقَةٌ مِنَ الْكَلامِ النَّبَوِیِّ. .

سخنان علی نشانه ای از علم الهی و بویی از سخنان رسول خدا دارد.

این هماهنگی و شباهت و سنخیت كه بین كلمات امیرالمؤمنین و كلمات رسول اكرم هست ناشی از همان همریشگی و هم اصلی است، از این است كه امیرالمؤمنین در بوستان رسول اكرم شكفته و آب خورده و رشد كرده است و امیرالمؤمنین علاوه بر اینكه با رسول خدا قرابت نسبی دارد و همخون است، قرابت روحی و تربیتی دارد، دست پرورده ی شخص رسول اكرم است؛ نه تنها از تعلیمات رسول خدا استفاده كرده، بلكه مربی خصوصی و خانگی او شخص رسول خدا بوده. نهج البلاغه - كه عرض كردم مجموعه ای است از كلمات امیرالمؤمنین و سیّد رضی آنها را جمع كرده- گذشته از اینكه آیت فصاحت و بلاغت و سخنوری است و سیّد رضی- كه خود مردی ادیب و شاعر بوده- به همین منظور آنها را جمع كرده و این نام را یعنی «نهج البلاغه» روی آن گذاشته، یك گنجینه ی نفیسی است از معارف اسلامی و بعد از قرآن بهترین اثری است كه از اسلام در دست است. كلمات امیرالمؤمنین از همان صدر اسلام مورد عنایت و توجه دوست و دشمن بوده. حتی دشمنان و مخالفان آن حضرت- آنها كه اهل فضل و ادب بودند- از توجه و ضبط و حفظ آنها نمی توانستند خودداری كنند.

عبدالحمید، كاتب معروف وكاتب مروان بن محمد آخرین خلیفه ی اموی بود و اصلاً هم اهل شام است. این مرد ضرب المثل بلاغت و فصاحت و نویسندگی است تا آنجا كه گفته اند: بُدِئَتِ الْكِتابَةُ بِعَبْدِ الْحَمیدِ وَ خُتِمَتْ بِابْنِ الْعَمید نویسندگی با عبدالحمید شروع شد و به ابن العمید ختم شد. وقتی كه از عبدالحمید می پرسند: مَا الَّذی خَرَّجَكَ فِی الْبَلاغَة؟ چه چیز تو را به این بلاغت رساند؟ می گوید: حِفْظُ كَلامِ الْاَصْلَع كلمات اصلع (یعنی علی) را حفظ كردم. این مرد- همان طور كه عرض كردم- از نزدیكان امویهاست و اصلاً اهل شام است و در عین حال اقرار می كند كه استاد من در این فن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 255
علی بن ابیطالب است.

جاحظ در البیان و التبیین ، جلد اول، این جمله را از علی علیه السلام نقل می كند: قیمَةُ كُلِّ امْرِئٍ ما یُحْسِنُهُ. بعد می گوید: اگر در همه ی این كتاب جز این كلمه نبود كافی بود، بلكه فوق كفایت بود و بهترین سخن آن است كه در عین اختصار معنایی عالی دربر داشته باشد. می گوید: وَ كَأَنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ اَلْبَسَهُ مِنَ الْجَلالَةِ وَ غَشاهُ مِنْ نورِ الْحِكْمَةِ عَلی حَسَبِ نِیَّةِ صاحِبِهِ وَ تَقْوی قائِلِهِ یعنی مثل این است كه خداوند متعال این جمله را با جامه ای از جلالت و نوری از حكمت پوشانیده است و روح و نیت و تقوای گوینده اش در او ظاهر شده است. بعد می گوید: و اگر سخن از لحاظ معنا عالی و از لحاظ لفظ فصیح باشد و تكلّف در او به كار نرفته باشد، با قلب آدمی آن طور می كند كه باران با زمین پاكیزه می كند. این شخص هم كه این تعبیر را می كند از شیعیان و دوستان امیرالمؤمنین نیست، بلكه گفته اند: وَ كانَ مائِلاً اِلَی النّصب، او را ناصبی شمرده اند.

عدیّ بن حاتم طائی از اصحاب بزرگوار امیرالمؤمنین است و در صفّین در خدمت حضرت بود و سه پسرش به نام طَریف و طارف و طرفه شهید شدند. بعد از شهادت امیرالمؤمنین و انتقال خلافت به معاویه، یك روز بر معاویه وارد شد.

معاویه به او گفت: یا عَدِیُّ أیْنَ الطَّرَفاتُ؟ یعنی كو پسرانت طریف و طارف و طرفه؟ گفت: قُتِلوا یَوْمَ صِفّینَ بَیْنَ یَدَیْ عَلیِّ بْنِ أبی طالبٍ در صفّین در خدمت علی شهید شدند. معاویه گفت: علی با تو انصاف نداد، پسران تو را جلو فرستاد كشته شدند و پسران خودش سالم ماندند. گفت: بَلْ اَ نَا ما اَنْصَفْتُ عَلِیّاً اِذْ قُتِلَ وَ بَقیتُ بلكه من با او انصاف ندادم كه او رفت و من ماندم. معاویه گفت: صِفْ لی عَلِیّاً علی را برای من توصیف كن. گفت: مرا معاف بدار. گفت: ممكن نیست. عدی گفت: كانَ وَ اللّهِ بَعیدَ الْمَدی شَدیدَ الْقُوی یَقولُ عَدْلاً وَ یَحْكُمُ فَضْلاً تَتَفَجَّرُ الْحِكْمَةُ مِنْ جَوانِبِهِ وَ الْعِلْمُ مِنْ نَواحیهِ به منتهی درجه از عزت و كرامت بود، بسیار قوی و نیرومند بود، به عدالت می گفت و معتقد بود، و حكمش قاطع بود، حكمت و علم از اطراف و جوانبش مثل آب كه از چشمه می جوشد می جوشید.

همین طور به گفته ی خودش ادامه داد و از حالات آن حضرت گفت كه اشكهای معاویه جاری شد و با آستینش اشكها را پاك كرد و بعد خودش گفت: رَحِمَ اللّهُ اَبَا الْحَسَنِ كانَ كَذلِكَ خدا اباالحسن را بیامرزد، همین طور بود كه تو گفتی. بعد گفت:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 256
فَكَیْفَ صَبْرُكَ عَنْهُ؟ حالا تو در فراق او در چه حالی؟ گفت: مثل كسی كه پسرش را در دامنش سر بریده باشند. دوست و دشمن معترف بود كه تَتَفَجَّرُ الْحِكْمَةُ مِنْ جَوانِبِهِ وَ الْعِلْمُ مِنْ نَواحیهِ علم و حكمت از اطرافش می جوشد.

نهج البلاغه واقعاً كتاب نفیسی است، گنجینه است، روح را غذا می دهد، آرامش و اطمینان می بخشد، نور می پاشد، به منزله ی یك دایرة المعارف است چون موضوعات مختلف در این كتاب مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفته از توحید و صفات باری و نبوت و معاد و آفرینش عالم و تكوّن انسان. راجع به اسلام و قرآن و حكمت و فلسفه ی احكام و بعثت خاتم الانبیاء و آثار دعوت رسول اكرم در جهان بیاناتی عالی دارد و علاوه بر اینها مشتمل است بر مواعظ و اخلاقیات، بر صبر، شجاعت، عفت، تقوا، استقامت، همت و اراده، تفكر و عبرت، حرّیت و تهذیب نفس، منع از عصبیت و نهی از تفاخر، كبر، دروغ، ظلم، ریا و امثال اینها.

علاوه بر اینها یك سلسله مباحث اجتماعی دارد. راجع به فتنه ها و علل آنها و آثار آنها، راجع به اتحاد و اختلاف و آثار آنها، عزت و شوكت ها، ذلت و اسارت ها، راجع به اصول عدل و مساوات و حقوق و حكومت و قانون و وظایف حاكم و رعیت و وظایف مردم نسبت به یكدیگر و امثال اینها، راجع به همه ی اینها مباحثی در این كتاب دارد. مباحثی عالی و حكیمانه راجع به جهاد دارد، دستورهای جنگی دارد. مسائل اجتماعی و فتنه های عصر خودش را كاملاً تعلیل و تحلیل كرده، مثل حادثه ی انقلاب علیه عثمان و قتل او و فتنه ی جمل و صفّین و داستان حكمین و خوارج.

علاوه بر همه ی اینها مشتمل است بر قسمتی از ملاحم و خبرهای آینده كه می فرماید از رسول خدا شنیده ام، مثل آینده ی بصره و كوفه و فتنه ی زنج و استبداد عبدالملك و حَجّاج و خاتمه ی كار امویها. قسمتهایی راجع به شخص خودش و روش و سیاستی كه پیروی می كند و مطابق میل مردم آن عصر نبود دارد. اشاره ی مختصری به تاریخ انبیا دارد. حكمت و فلسفه ی احكام دارد. راجع به نماز و روزه و حج و جهاد و زكات و صله ی رحم و امر به معروف و نهی از منكر بحث كرده. در اطراف علم و مال و مقایسه ی بین آنها مطالبی هست. حماسه های جنگی بسیار عالی و جاندار دارد.

بحثهای عرفانی و ذوقی در اطراف قلب و سیر و سلوك و ذكر خدا و صفا و معنویت و توبه و استغفار و دعا دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 257
مجموع موضوعاتی كه در این كتاب نفیس هست اگر شمرده شود در حدود صد موضوع است و همه جالب توجه است. بعضی از این موضوعات بیشتر از سایر موضوعات در كلمات امیرالمؤمنین مورد بحث واقع شده و امیرالمؤمنین به آنها عنایت مخصوص نشان داده. از آن جمله مسئله ی توحید و صفات ربوبی است. در اطراف بساطت و یگانگی و علم و قدرت و عنایت و حكمت خداوند زیاد بحث شده. گاهی یك خطبه ی مفصل در اطراف همین موضوع است. اینقدر این مباحث، عالی و حكیمانه است كه جز آنكه در پیشگاه شخصیت معنوی امیرالمؤمنین اقرار كنیم كه قلب مبارك او علوم و معارف را از مشكات نبوت گرفته و با عالم معنا اتصال داشته و به قول جبران خلیل جبران: جاوَرَ الرّوحَ الْكُلِّیَّ وَ سامَرَها، چاره ای نداریم.

از جمله موضوعاتی كه زیاد مورد عنایت حضرت است مسئله ی ترك دنیا و زهد و ورع و توجه كلی به آخرت و تذكر موت و مغتنم شمردن ایام عمر است. سخنان حضرت در این زمینه الهام بخش تنزّه و پاكی و حقیر شمردن زخارف و زیورها و زینتهای دنیاست؛ مادیات را در نظر حقیر و كوچك می كند و ارزش معنویات را به مقیاس بزرگی بالا می برد. سیّد رضی در مقدمه ی نهج البلاغه می گوید:

از مختصات امیرالمؤمنین یكی این است كه وقتی كه آدمی غرق در مواعظ و سخنان زاهدانه اش می شود گمان می كند این كلمات را كسی گفته كه جز از زهادت و ترك دنیا نصیبی نداشته، گوشه ی عزلت و كنج خانه را اختیار كرده و یا مثل راهبها در غاری و دامن كوهی دور از همه چیز و همه كس زندگی كرده، احساساتی و افكاری جز همین نوع افكار بر روحش مسلط نیست. آدمی باور نمی كند كه اینها را مردی گفته كه در عین حال یك سرباز دلیر میدان جنگ است و قسمتی از عمر خود را در زد و خورد با خونخواران و گردنكشان گذرانده است.

می گوید: این جمع بین اضداد از مختصات عجیب امیرالمؤمنین است و من مكرر این موضوع را با دوستانم در میان می گذارم و آنها هم مانند من در عجب می مانند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 258
موضوع دیگری كه در این كتاب زیاد مورد عنایت امیرالمؤمنین است، موضوع حقوق اجتماعی و عدالت و مساوات و مبارزه با ظلم و ستمگری و تجاوز است. در بسیاری از كلمات خود روی این موضوع عنایت بالخصوصی به خرج داده.

همان طوری كه خودش در عمل مجسمه ی عدل و مساوات بود، در كلماتش هم ظهور و بروز دارد. در عمل آنقدر در این راه كوشش می كرد كه قوی و ضعیف نمی شناخت و می گفت: قوی در نزد من ضعیف است تا وقتی كه حقی را كه پامال كرده از او پس بگیرم و ضعیف در نزد من قوی است تا وقتی كه حق سلب شده ی او را برای او بگیرم.

آنجا كه پای عدالت و حقوق بود دیگر نه فرزند می شناخت و نه برادر و نه خویشاوند و نه دوست و نه هیچ كس دیگر. در كلمات امیرالمؤمنین بحثهای زیادی است راجع به انواع حقوقی كه در جامعه ی بشری هست، راجع به اینكه «حق» یك مطلب عمومی است، له یك دسته و علیه دسته ی دیگر وضع نشده، له هركس هست علیه او هم هست و علیه هركس هست له او هم هست، هرجا كه حقی است وظیفه ای هم پهلوی او وجود دارد، این طور نیست كه حق مال بعضی و وظیفه به عهده ی بعضی دیگر باشد.

از جمله مسائلی كه در كلمات امیرالمؤمنین نسبتاً زیاد مورد عنایت است سیاست مخصوص و روش خاص اداره ی اجتماع است كه خودش پیروی می كرده، یعنی همان روش صاف و صادقانه و بی غلّ و غش و خالی از مكر و خدعه و فریب و نفاقی كه در اداره ی امور داشت و حاضر نبود به هیچ قیمتی نیرنگ و فریب و خدعه را در كار خود دخالت دهد.

بعضی از این موضوعات، شایسته است از روی دقت و توجه به همه ی جوانب كلام آن حضرت تفسیر و توجیه شود. بسیار دیده شده كه كسانی گوشه ای از كلمات آن حضرت را گرفته اند و بدون توجه به سایر كلمات حضرت و بدون توجه به طرز عمل و سیرت آن حضرت، به یك نحوی تفسیر كرده اند كه با روح تعلیمات آن حضرت سازگار نیست. ان شاء اللّه در این سه چهار شب دیگر كه این سخنرانی هست هرشب یكی از این موضوعات را كه احتیاج به توضیح و تفسیر دارد موضوع سخن قرار می دهیم.

از جمله چیزهایی كه در زندگی امیرالمؤمنین كاملاً نمایان است آن هماهنگی و همعنانی قول و عمل است. امیرالمؤمنین قبل از آنكه سخنور خوبی باشد و مثلاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 259
خوب در اطراف زهد و تقوا سخنوری كند، خودش در منتهی درجه ی زهد و تقوا و تنزّه بود، و همچنین پیش از آنكه در اطراف حالات قلب و معانی لطیف عرفانی حرف بزند خودش عملاً سالك و عارف و صاحبدل و روشن ضمیر بود. علی در اطراف مصالح عالیه ی اسلامی، هم حرف زد و هم نشان داد كه در منتهای جوانمردی از حقوق شخصی خود به خاطر حفظ مصالح عالیه ی اسلامی چشم پوشید و مصلحت اسلام را بر مصلحت شخص خودش مقدم داشت. هماهنگی و همعنانی قول و عمل، گفتار و كردار، بزرگترین فضیلت انسانی است و این است رمز محبوبیت بی نظیر علی علیه السلام.

و السلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته
[1] . نهج البلاغه ، خطبه ی 190 (قاصعه)
[2] . نهج البلاغه ، نامه ی 45
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است