[1]*
بسم اللّه الرحمن الرحیم
وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ [2].
یكی از مظاهر لطف و رحمت الهی این است كه هیچ گاه بشر را در تاریكی مطلق
نمی گذارد. در آن هنگامی هم كه ظلمت و تاریكی فضای آسمان سعادت بشر را
احاطه كرده، ستارگان درخشنده ای نور افشانی می كنند و جهت را نشان می دهند؛ و
اگر احیانا به واسطه پیدایش ابرها و مه ها موقتا تاریكی مطلق حكمفرمایی كند،
دیری نخواهد پایید كه خورشید عالمتابی لشكر ظلمت را یكسره هزیمت نماید:
پایان شب سیه سفید است. همواره آن وقتی كه ظلمت باطل همه جای جهان را
فراگیرد، موقع طلوع نیّرهای اعظم الهی است. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه عصر
ظهور نیّر اعظم اسلام و طلوع آفتاب مقدس خاتم الانبیاء را این طور شرح می دهد:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 365
أرسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الامم و انتقاض من المبرم
[3] و تلظ من
الحروب و الدنیا كاسفة النور ظاهرة الغرور علی حین اصفرار من و رقها و ایاس من ثمرها
[4]
یعنی خداوند این خورشید را هنگامی طالع ساخت كه مدتها بود ستاره ای از افق
نبوت طالع نشده بود و امم و ملل عالم در خواب سنگینی فرو رفته بودند، تنور جنگ
و ستیزها داغ بود و دنیا را تاریكی فرا گرفته بود؛ از گریبان چنین ظلمتی دست
قدرت الهی چنین خورشیدی را طالع ساخت.
پیدایش رجال حق در خلال ظلمها و بی عدالتی ها و كفرها درست به منزله
پیدایش برق امیدی است در دل در حالی كه در اثر رو آوردن شداید و بلایا یأس و
ناامیدی روح انسان را احاطه كند. در حین این كه غمها و ناامیدی ها از هر طرف بر
دل سایه می افكند، یكمرتبه از یك گوشه از گوشه ها و یك زاویه از زوایای دل- كه
خود انسان هم بی خبر است- برق امیدی می جهد و سایه های غم و اندوه را زایل
می سازد. ظهور و پیدایش رجال حق، درست به منزله جهیدن برق امید است در
عالم ضمیر و جهان دل انسان.
مطابق معتقَدات دینی، یكی از سنن الهی این است كه هیچ گاه رشته راهنمایان
الهی كه مشعلداران راه خدا هستند قطع نمی شود. علی علیه السلام در ضمن جمله های
معروفی كه خطاب به كمیل می كند و در نهج البلاغه مضبوط است می فرماید:
اَلّلهُمَّ بَلی
لا تَخْلُو الْأرْضُ مِنْ قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ اِمّا ظاهِرا مَشْهورا وَ اِمّا خائِفا مَغْمورا [5]. . .
[6]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 366
[
[1] - * [تاریخ نگارش مقاله نهم محرم سال 1375 قمری مطابق با /61334/5 شمسی است. ]
[5] - . نهج البلاغه، حكمت 147.
[6] - . [ادامه مقاله در دست نیست. ]