در
کتابخانه
بازدید : 614438تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Collapse بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال مبنا و ریشه این مطلب چیست؟ چه كار باید كرد كه بشر به فضایل اخلاقی در برابر منافع شخصی پایبند و معتقد بشود و ایمان پیدا كند كه به خاطر راستی، به خاطر حق، به خاطر عدالت از منافع شخصی خودش بگذرد؟ اخلاق را روی چه اساسی باید گذاشت، اخلاقی كه باید با خودی مبارزه كند و در عین حال منطقی هم داشته باشد، پشتوانه داشته باشد و توخالی نباشد؟ جمله ای از الكسیس كارل نقل می كنند كه: در دنیا در زیر پرده كلمه های عفت، تقوا، حق و عدالت چقدر نفع نهفته است! یعنی اینها كلماتی است توخالی، پرده هایی است كه روی «خودی» كشیده شده است و آن طوری كه باید حقیقت ندارد، داخل آن خالی است، مثل گردو یا بادامی است كه پوست دارد ولی مغز ندارد. حال چه باید كرد؟ البته دو راه دارد. یك راه برای مردمانی است كه عقل روشن ندارند به این معنی كه قوّه تمیزشان زیاد نیست. بسیاری از مفاهیم بی پایه را می شود تحت تأثیر تلقین و سخن به بشر القاء كرد. گاهی احساسات كاذبی در او به وجود می آورند كه به خاطر آن احساسات كاذب ممكن است احیانا گذشت و فداكاری هم داشته باشد، ولی پایه و مبنا ندارد و به قول منطقیین با كوچكترین تشكیكِ مشكّك زایل می شود. مثلاً یك سرباز را آنچنان در سربازخانه تربیت می كنند یعنی تحت تأثیر تلقین و القاء قرار می دهند كه براستی عاشق یك آب و خاك مخصوص می شود. ولی اگر یك نفر آمد بیخ گوشش نشست و دو كلمه تشكیك كرد تمام این بنا فرو می ریزد، زیرا همه اش تلقین بوده و مبنا و اساسی نداشته است. و اگر دیگری تشكیك نكند، فهم خودش كه بالا برود، درس خوانده تر بشود، عالمتر بشود، عاقلتر بشود و بتواند مسئله را تجزیه و تحلیل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 673
كند، می بیند همه آن حرفهایی كه به او تلقین می كردند كه به خاطر فلان هدفْ تو بیا جان خودت را بده، سعادت خودت را بده، لذت خودت را بده، همه هستی خودت را بده، [پایه ای نداشته است. ] چهارتا كتاب كه خواند، اندكی كه فكرش روشن شد می گوید: چرا؟ برای چه؟ مگر غیر از این است كه من همه چیز را باید برای خودم بخواهم؟ آخر چرا من می خواهم خودم را فدا كنم؟ برای چه؟ همینكه آماده این «چرا» شد، می بینید این تربیت تلقینی بكلی خراب می شود.
رمز اینكه هرچه دنیا عالمتر می شود بی عقیده تر می گردد و پایبندی اش به اصول اخلاقی كمتر می شود، همین است كه غالبا اصول اخلاقی ای كه به بشر تعلیم كرده اند منطق نداشته، پشتوانه نداشته، اعتبار نداشته، پایه نداشته و براساس یك سلسله تلقینات بوده است. در خانواده به او تلقین كرده اند، از پدر و مادرش تقلید كرده، در مدرسه همین طور. وقتی كه درس خوانده می شود و راجع به اصول اخلاقی فكر می كند، با اینكه همیشه از این اصول حمایت می كند و می گوید عدالت اجتماعی چنین است، راستی چنین، امانت چنین، آزادی چنین، ولی آن ته دل كه حساب می كند می داند كه این حرفها پایه ندارد، می گوید: من روی چه حساب و ملاك به خاطر چهار كلمه حرف بیایم از منافع شخصی خودم بگذرم؟ برای چه بیایم بگذرم؟ اگر اندیشه كرد این طور است. علت اینكه جامعه عالِم زیر بار مفاهیم اخلاقی نمی رود همین است. اخلاقی كه بشر در قدیم داشت، گذشته از یك عده پاكی كه بعد عرض می كنم اخلاقشان روی چه پایه و مبنای اساسی بوده كه قرآن می فرماید:
أَ لَمْ تَرَ كَیْفَ ضَرَبَ اَللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَیِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ. `تُؤْتِی أُكُلَها كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ .
و در یك آیه بعد می فرماید: یُثَبِّتُ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ اَلثّابِتِ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ فِی اَلْآخِرَةِ كه یك مبنا و ریشه و اساسی برای اخلاق آنها بود و هیچ قدرتی نمی توانست آن اخلاق را از آنها بگیرد؛ آری گذشته از اینها اكثر مردم مفاهیم اخلاقی را روی پایه تقلید و تلقین و هیپنوتیزم و غیره [فرا می گرفتند] تا آن طرفی كه می گفته، چه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 674
نیروی القائی داشته كه شخص را موقتا معتقد كند. ولی بشر عالِم كمتر زیر بار این حرفها می رود. و این خطر بزرگی است برای اخلاق. حال چه باید كرد؟ اگر بشر بخواهد از اخلاق به طور كلی صرف نظر كند، مسلّما این همان انهدام بشریت است.

هر قدر هم به یك نفر بگوییم كه آقا به خاطر جامعه این كار را بكن و آن كار را نكن، برای او قابل قبول نیست و می گوید: یك راستی كه من بگویم، در این دریای بزرگ چه اثری دارد؟ ولی یك دروغ كه بگویم، به خاطر شخص خودم می گویم. وقتی كه می اندیشد می بیند منطقی در كار نیست، پشتوانه ای نیست، پایه و اساسی نیست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است