إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی اَلْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ اَلْفَحْشاءِ وَ
اَلْمُنْكَرِ وَ اَلْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ [1].
بحث جلسه ی گذشته ی ما در موضوع انسان كامل، در اطراف نظریه ی مكتب قدرت بود.
عرض كردیم كه در این مكتب، كمال منحصراً مساوی با توانایی، و نقص منحصراً
مساوی با عجز و ناتوانی است و حتی نیك و بد هم با همین مقیاس و معیار سنجیده
می شود: نیك یعنی توانا، و نیكی و نیكویی یعنی توانایی؛ و بد یعنی ناتوان، و بدی
یعنی ناتوانی.
فلاسفه معمولاً بحثها را بر اساس كمال و نقص، و متكلمین بر اساس حسن و قبح
توجیه می كنند. در این مكتب، هر دو اینها [یعنی كمال و نقص، و حسن و قبح ] را با
معیار توانایی و ناتوانی سنجیده اند. فلاسفه می گویند كمال و نقص؛ اینها می گویند
كمال یعنی توانایی، نقص یعنی ناتوانی. متكلمین می گویند حسن و قبح، نیكی و
بدی؛ اینها می گویند نیكی یعنی توانایی، بدی یعنی ناتوانی. در این مكتب «حق و
باطل» و «عدل و ظلم» هم قهراً با همین مقیاس سنجیده می شود؛ یعنی حق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 270
چیزی
نیست كه از توانایی جدا باشد و باطل چیزی نیست كه از ناتوانی جدا باشد. عدل و
ظلم هم همین طور است: عدل، توانایی و ظلم ناتوانی است. بنابراین اگر دو نفر با
یكدیگر درگیر شوند و یكی از دیگری تواناتر باشد، آن فرد تواناتر از نظر این
مكتب، هم كاملتر است هم نیكتر است، هم حق است و هم عدل، و آن كه مغلوب
است و شكست خورده است به همین دلیل كه مغلوب است ناقص و بد و باطل و
ظلم است؛ مغلوب بودن و ناتوان بودن یعنی نقص، بدی، باطل بودن و ظلم