در
کتابخانه
بازدید : 500432تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Collapse عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Expand توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در مسائل اجتماعی، آن اصلی كه مادر همه ی اصلهاست عدالت است. عدالت یعنی رعایت حقوق افراد دیگر. مشكلی كه بشر، هم در اخلاق دارد و هم در اجتماع، از جنبه ی اجرایی اینهاست؛ یعنی هیچ كس نیست كه اخلاق را نشناسد و یا نداند كه عدالت تا چه اندازه ضرورت دارد. مشكل كار در مرحله ی اجراست. آن وقتی كه انسان می خواهد یك اصل اخلاقی را رعایت كند می بیند منافعش در یك طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر، می بیند راستگویی در یك طرف قرار گرفته و منفعت و سود در طرف دیگر. یا باید دروغ بگوید، خیانت كند و سود را ببرد و یا باید راست بگوید، امانت بورزد و از سود صرف نظر كند. اینجاست كه می بینیم بشر كه دم از اخلاق و عدالت می زند، پای عمل كه می رسد ضد اخلاق و ضد عدالت عمل می كند. آن چیزی كه پشتوانه ی اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا كند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیش می گیرد و سود را كنار می زند تنها ایمان است. چه ایمانی؟ ایمان به خودِ عدالت و ایمان به خودِ اخلاق. چه وقت انسان به عدالت به عنوان یك امر مقدس و به اخلاق به عنوان یك امر مقدس ایمان پیدا می كند؟ آن وقت كه به اصل و اساس تقدس یعنی خدا ایمان داشته باشد. لهذا بشر عملاً به آن اندازه به عدالت پایبند است كه به خدا معتقد است، آن اندازه عملاً به اخلاق پایبند است كه به خدا ایمان دارد.

مشكل عصر ما همین است. خیال می كردند كه علم كافی است؛ اگر ما عدالت و اخلاق را بشناسیم و به آنها عالم باشیم كافی است برای اینكه اخلاقی و عادل باشیم.

ولی عمل نشان داد كه اگر علم منفك از ایمان بشود، نه تنها برای اخلاق و عدالت مفید نیست بلكه مضر هم هست. مصداق قول سنایی می شود كه «چو دزدی با چراغ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 517
آید، گزیده تر برد كالا» . اما اگر ایمان پیدا شد، اخلاق و عدالت پابرجا می شود.

اخلاق و عدالت بدون ایمان مذهبی مثل نشر اسكناس بدون پشتوانه است. ایمان مذهبی كه آمد، اخلاق و عدالت هم می آید. آن وقت ما می بینیم در اسلام مسئله ی پرستش خدا به صورت یك امر مجزا از اخلاق و عدالت قرار داده نشده است؛ یعنی عبادت را كه اسلام دستور می دهد، چاشنی آن را اخلاق و عدالت قرار می دهد یا بگوییم عدالت و اخلاق را كه طرح می كند، چاشنی آن را عبادت قرار می دهد چون غیر از این ممكن نیست.

مثالی عرض می كنم: شما در كجای دنیا و در چه مكتبی از مكاتب دنیا سراغ دارید كه مجرم با پای خودش برای مجازات بیاید؟ همیشه كار مجرم این است كه از مجازات فرار می كند. تنها قدرتی كه مجرم را با پای خودش و به اختیار و اراده ی خودش به سوی مجازات می كشاند قدرت ایمان است. ما وقتی به صدر اسلام نگاه می كنیم، نمونه های زیادی در این مورد می بینیم. (البته اینكه می گویم در صدر اسلام، نه اینكه در غیر صدر اسلام نمونه نداریم؛ خیر، در غیر صدر اسلام هم به هر اندازه كه ایمان بوده نمونه اش هم هست. ) اسلام برای مجرم مجازات معین كرده است، مثلاً برای شرابخوار و زناكار و دزد مجازات معین كرده است. از طرف دیگر، در اسلام اصلی هست و آن اینكه: «اَلْحُدودُ تَدْرَؤُ بِالشُّبُهات» یعنی حدود با اندك شبهه ای دفع می شود. اسلام هرگز قاضی و حاكم را مكلّف نمی كند كه برود تجسّس و تحقیق كند تا مجرم را پیدا كند، بلكه در دل مجرم نیرویی می گذارد كه خودش برای مجازات بیاید. در زمان پیامبر اكرم و در زمان امیرالمؤمنین، چه بسیار اتفاق افتاده است كه كسی خودش آمده حضور پیغمبر یا امام و گفته است: یا رسولَ اللّه! (یا امیرَالمؤمنین! ) من فلان جرم را مرتكب شده ام مرا مجازات كن، من آلوده هستم مرا پاك كن.

شخصی آمد خدمت رسول اكرم و گفت: یا رسول اللّه! من زنا كرده ام، مرا مجازات كن. چون در این جور مسائل، آن شخص چهار بار باید اقرار كند و یك بار كافی نیست، پیغمبر می فرماید: لَعَلَّكَ قَبَّلْت شاید تو آن زن را بوسیدی و می گویی زنا كردم (حرف به دهانش می گذارد) . اگر می گفت بله بوسیدم، حالا می خواستم بگویم بوسیدن هم مثل زناست، قضیه تمام شده بود. گفت: نه یا رسول اللّه! زنا كردم. لَعَلَّكَ غَمَّزْت شاید تو طرف را نیشگون گرفتی (شاید بگوید بله، بیشتر از این نبود) .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 518
گفت:

نه یا رسول اللّه! زنا كردم. شاید تا نزدیك به حد زنا رسیده و زنای واقعی تحقق پیدا نكرده است. گفت: نه یا رسول اللّه! من آلوده شده ام، من نجس شده ام، من آمده ام تا حد بر من جاری كنی و در همین دنیا مرا مجازات كنی كه من نمی خواهم برای دنیای دیگر بماند.

این حدیث را كه عرض می كنم در كافی است [1]: زنی آمد خدمت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و گفت: یا امیرَالمؤمنین! من زنای محصنه كرده ام؛ من شوهردار هستم، در نبودن شوهرم زنا كرده ام و از راه زنا هم حامله شده ام، «طَهِّرْنی» مرا پاكیزه كن، من آلوده ام. امام فرمود: یك بار اقرار كافی نیست، باید چهار بار اقرار كنی. (و اصلاً بنای اسلام بر این نیست كه قاضی برود و تجسّس كند یا به لطایف الحیل اقرار بكشد بلكه وقتی كه شخص اقرار می كند، به یك بهانه ای ردش می كند. ) فرمود: بسیار خوب، یك زن شوهردار اگر زنا كند باید «رجم» یعنی سنگسار شود. اگر ما تو را سنگسار كنیم، آن وقت تكلیف آن بچه ای كه در رحم داری چه می شود؟ بچه را كه ما نمی توانیم سنگسار كنیم. حالا برو، هر وقت وضع حمل كردی. ما به خاطر این بچه نمی توانیم تو را سنگسار كنیم. آن زن رفت. بعد از چند ماه یك وقت دیدند آمد در حالی كه بچه ای در بغل دارد. گفت: «یا امیرَالمؤمنین! طَهِّرْنی» مرا پاكیزه كن.

گفتی عذر من این بچه است، بچه به دنیا آمد (این اقرار دوم) . فرمود: حالا اگر ما تو را سنگسار كنیم، این بچه چه تقصیر دارد؟ او مادر می خواهد، شیر مادر می خواهد، پرستاری مادر می خواهد. حالا برو، این بچه به تو احتیاج دارد. برگشت در حالی كه ناراحت بود. بعد از یكی دو سال آمد، بچه هم همراهش بود: «یا امیرَالمؤمنین! طَهِّرْنی» بچه دیگر شیر نمی خورد، احتیاج به شیر خوردن ندارد، بزرگ شده است، مرا پاكیزه كن. فرمود: نه، این بچه هنوز به مادر احتیاج دارد، برو. این دفعه كه دست بچه اش را گرفت و رفت، اشك می ریخت و می گفت: خدایا! این سومین بار است كه من آمدم پیش امام تو، پیش خلیفه ی مسلمین تا مرا پاكیزه كند و هر نوبتی مرا به بهانه ای رد می كند. خدایا! من این آلودگی را نمی خواهم، من آمده ام كه مرا سنگسار كند و بدین وسیله پاك شوم. اتفاقاً عمرو بن حُرَیْث كه آدم منافقی هم هست، چشمش افتاد به این زن در حالی كه می گوید و می رود. گفت: چه شده، چه خبر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 519
است؟ گفت: یك چنین قضیه ای دارم. گفت: بیا من حلش می كنم؛ بچه را بده به من، من متكفّل او می شوم؛ غافل از اینكه علی علیه السلام نمی خواهد اقرار چهارم را از او بگیرد. یك وقت دیدند این زن با بچه و عمرو بن حریث برگشت: «یا امیرَالمؤمنین! طَهِّرْنی» من زنا كرده ام، تكلیف بچه ام هم روشن شد، این مرد قبول كرده كه او را بزرگ كند، مرا پاكیزه كن. امیرالمؤمنین ناراحت شد كه چرا قضیه به اینجا كشید.

این نیروی ایمان و مذهب است كه در عمق وجدان انسان چنگ می اندازد و انسان را تسلیم عدالت و اخلاق می كند. عبادت برای این است كه حیات ایمانی انسان تجدید بشود، تازه بشود، طراوت پیدا كند، قوّت و نیرو بگیرد. به هر اندازه كه ایمان انسان بیشتر باشد، بیشتر به یاد خداست و به هر اندازه كه انسان به یاد خدا باشد كمتر معصیت می كند. معصیت كردن و نكردن دایر مدار علم نیست، دایر مدار غفلت و تذكر است. به هر اندازه كه انسان غافل باشد یعنی خدا را فراموش كرده باشد، بیشتر معصیت می كند و به هر اندازه كه خدا بیشتر به یادش بیاید كمتر معصیت می كند.
[1] فروع كافی ، ج /7ص 158.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است