در
کتابخانه
بازدید : 500802تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Expand توبه (2) توبه (2)
Collapse هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حسین بن علی (سلام اللّه علیه) در منطق قرآن، هم مهاجر است و هم مجاهد. او خانه و شهر و دیار خودش را رها كرده و پشت سر گذاشته است همچنان كه موسی بن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 586
عمران مهاجر بود. موسی بن عمران هم شهر و دیارش را كه مصر بود پشت سر گذاشت تا به مدیَن رسید، ولی او فقط مهاجر بود نه مجاهد. ابراهیم مهاجر بود: إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی [1]. شهر و دیار و وطن خودش (بابِل) را رها كرد و رفت. حسین بن علی امتیازی كه دارد این است كه هم مهاجر است و هم مجاهد. مهاجرین صدر اسلام در ابتدا كه مهاجر بودند، هنوز مجاهد نبودند و دستور جهاد برای آنها نرسیده بود. آنها فقط مهاجر بودند؛ بعدها كه دستور جهاد رسید، این مهاجرین تبدیل به مجاهدین هم شدند. اما كسی كه از روز اول، هم مهاجر بود و هم مجاهد، وجود مقدس حسین بن علی علیه السلام بود(فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّهِ) . پیغمبر اكرم در عالم رؤیا به او فرموده بود: حسینم! مرتبه و درجه ای هست كه تو به آن مرتبه و درجه نخواهی رسید مگر از پلكان شهادت بالا بروی(مُهاجِراً إِلَی اَللّهِ وَ رَسُولِهِ) . .

در حدود بیست و چهار روز عملاً حسین بن علی در حال مهاجرت بود؛ از آن روزی كه از مكه حركت كرد (روز هشتم ماه ذی الحجّه) تا روزی كه به سرزمین كربلا رسید و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزی كه از مكه حركت كرد و آن خطبه ی معروفی را كه نقل كرده اند خواند، هجرت و جهادش را توأم با یكدیگر ذكر كرد: خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ ادَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلی جیدِ الْفَتاةِ وَ ما اَوْلَهَنی اِلی اَسْلافی اِشْتِیاقَ یَعْقوبَ اِلی یوسُفَ ایهّاالناس! مرگ برای فرزند آدم زینت قرار داده شده است، آنچنان كه یك گردنبند برای یك زن جوان زینت است. مرگ ترسی ندارد، مرگ بیمی ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ایمان، برای انسان تاج افتخار است كه بر سر می گذارد و برای یك مرد مانند آن گردنبندی است كه یك زن جوان به گردن خود می آویزد؛ زینت و زیور است. كَأَنّی بِاَوْصالی تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ كَرْبَلا ایّهاالناس! الآن از همین جا گویا به چشم خودم می بینم كه در آن سرزمین، چگونه آن گرگهای بیابان ریخته اند و می خواهند بند از بند من جدا كنند. رِضَی اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ ما اهل بیت از خودمان رضایی نداریم، رضای ما رضای اوست. هرچه او بپسندد ما آن را می پسندیم؛ او برای ما سلامت بپسندد ما سلامت را می پسندیم، بیماری بپسندد بیماری می پسندیم؛ سكوت بپسندد سكوت می پسندیم، تكلّم بپسندد تكلّم؛ سكون بپسندد سكون، تحرّك بپسندد تحرك. گفت:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 587
قضایم اسیر رضا می پسندد
رضایم بدانچه قضا می پسندد
چرا دست یازم چرا پای كوبم
مرا خواجه بی دست و پا می پسندد
در جمله ی آخر، هجرت خودش را اعلام می كند: مَنْ كانَ فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ [2]هر كسی كه كاملاً آماده است كه خون قلبش را هدیه كند (ما در این راه یك هدیه بیشتر نمی خواهیم) ، هر كسی كه حاضر است با من هم آواز باشد و مانند من كه هدیه ام خون قلبم است، در این راه چنین هدیه ای برای خدای خودش بفرستد، چنین هدیه ای در راه خدای خودش بدهد، چنین آمادگی دارد، آماده ی یك مهاجرت باشد، آماده ی یك كوچ و رحلت باشد كه من صبح زود كوچ خواهم كرد: فَاِنّی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ. .

عده ی زیادی همراه حسین بن علی آمدند. در ابتدا شاید هنوز بودند افرادی كه خیال می كردند ممكن است در سخنان حسین بن علی اندكی مبالغه در كار باشد، شاید باز سلامتی در كار باشد. بین راه هم عده ای ملحق شدند. ولی حسین بن علی نمی خواست عناصر ضعیفی همراهش باشند. در مواطن مختلف، سخنانی گفت كه اصحابش را تصفیه كرد. افرادی كه چنان شایستگی ای نداشتند جدا شدند، خارج شدند، غربال شدند. خالصها ماندند، تمام عیارها باقی ماندند. افرادی باقی ماندند كه حسین بن علی درباره ی آنها شهادت داد كه من یارانی از یاران خودم بهتر و باوفاتر سراغ ندارم؛ یعنی اصحاب من! اگر امر دایر بشود میان اصحاب بدر و شما، من شما را ترجیح می دهم؛ اگر امر دایر بشود میان اصحاب صفّین و شما، من شما را ترجیح می دهم؛ شما تاج سر همه ی شهدا هستید.

در شب عاشورا آن وقتی كه اباعبداللّه همه ی آنها را مرخص می كند، می گوید من بیعتم را برداشتم. از ناحیه ی دشمن به آنها اطمینان می دهد كه كسی به شما كاری ندارد. در عین حال اصحابش می گویند: آقا! ما شهادت در راه تو را انتخاب كرده ایم؛ یك جان كه ارزشی ندارد، ای كاش هزار جان می داشتیم و همه را در راه تو فدا می كردیم. «بَدَاَهُمْ بِذلِكَ اَخوهُ عَبّاسُ بْنُ عَلِیٍّ» اول كسی كه چنین سخنی را گفت، برادرش ابی الفضل العبّاس بود. چقدر قلب مقدس اباعبداللّه شاد شد از اینكه اصحابی می بیند با خودش هماهنگ، همفكر، همعقیده و هم مقصد. آن وقت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 588
اباعبداللّه مطالبی را برای آنها ذكر كرد، فرمود: حالا كه كار به این مرحله رسید، من وقایع فردا را اجمالاً به شما می گویم: حتی یك نفر از شما هم فردا زنده باقی نخواهد ماند.

اباعبداللّه در روز عاشورا افتخاری به اصحاب خودش داد، پاداشی به اصحاب خودش داد كه این پاداش برای همیشه در تاریخ ثبت شد. در آن لحظات آخر است.

همه شهید شده اند. دیگر مردی جز زین العابدین- كه بیمار و مریض است و در خیمه ای افتاده است- باقی نیست. حسین است و یك دنیا دشمن. وسط معركه تنها ایستاده است. نگاه می كند، جز بدنهای قلم قلم شده ی این اصحاب كسی را نمی بیند.

جمله هایی می گوید كه معنایش این است: من زنده ای در روی زمین جز این بدنهای قلم قلم شده نمی بینم. گفت:

مرده دلان اند به روی زمین
بهرچه با مرده شوم همنشین
آنها كه در زیر این خاك هستند یا روی خاك افتاده اند، زنده اند. حسین بن علی در حالی كه دارد استنصار می كند و یاری می خواهد، از تنها زنده هایی كه می بیند كمك می خواهد. آن زنده ها چه كسانی هستند؟ همین بدنهای قلم قلم شده. فریاد می كشد:

یا اَبْطالَ الصَّفا وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ ای شجاعان باصفا و باوفا وای مردان كارزار وای شیران بیشه ی شجاعت! قوموا عَنْ نَوْمَتِكُمْ اَیُّهَا الْكِرامُ وَامْنَعوا عَنْ حَرَمِ الرَّسولِ الْعُتاةَ ای بزرگزادگان! از این خواب سنگین بپاخیزید، حركت كنید. مگر نمی دانید این دونهای پست و كثیف قصد دارند به حرم پیغمبر شما حمله كنند؟ ! بخوابید، بخوابید، حق دارید، حق دارید! من می دانم كه میان بدنها و سرهای مقدس شما جدایی افتاده است.

لا حول و لا قوّة الاّ باللّه و صلّی اللّه علی محمّد و اله الطّاهرین. باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم یا اللّه. . . .

خدایا! دلهای ما را به نور ایمان منوّر بگردان. قلبهای ما را با حقایق مقدس اسلام آشنا بفرما. ما را قدردان نعمت قرآن قرار بده، قدردان نعمت اسلام قرار بده، قدردان پیغمبر و آل او قرار بده. نیتهای ما را خالص بفرما. اموات ما مشمول عنایت و رحمت خود بفرما.

و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزّمان.
[1] صافّات/99.
[2] لهوف ، ص 53.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است