اگر عقل انسان آزاد باشد، در امور آن طور قضاوت می كند كه در واقع و نفس الامر
چنان است: خوب را خوب و بد را بد می بیند. اگر تحت تأثیر و نفوذ كانون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 774
خواهشهای دل باشد آن طور قضاوت می كند كه دل می خواهد و می پسندد نه آن
طوری كه حقیقت هست. عقل در ذات خود قاضی عادلی است ولی باید استقلال
این قوّه ی قضایی محترم باشد، قوّه ی مجریه (یعنی میلها و خواهشها و تصمیم و اراده ها)
او را دست نشانده ی خود قرار ندهد؛ اگر دست نشانده شد انتظار عدالت از او نمی رود.
از سخنان مولای متقیان علی علیه السلام است، می فرماید: .
مَنْ عَشِقَ شَیْئاً اَعْشی بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ
[1].
هركس كه به چیزی عشق بورزد و خواهش دلش نسبت به آن چیز طغیان
كند، آن عشق موجب شبكوری او می شود و روحش را مریض می كند.
مقصود از این شبكوری این است كه در تاریكیهای حوادث كه احتیاج به هدایت و
روشنایی عقل و منطق است دیگر نمی بیند. حب و بغض و دوستی و دشمنی در طرز
قضاوت مؤثر است. شاعر می گوید:
وَ عَیْنُ الرِّضا عَنْ كُلِّ عَیْبٍ كَلیلَةٌ
كَما اَنَّ عَیْنَ السُّخْطِ تُبْدِی الْمَساوِیا
یعنی دیدنی كه از روی رضا و خوشبینی باشد همه ی عیبها را می پوشاند، همان طوری
كه دیدنی كه از روی دشمنی و عداوت باشد عیبها را آشكار می نماید.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
و از همین جهت است كه انسان هر چیزی را كه متعلق به خودش است با چشم
تحسین و اعجاب نگاه می كند. به قول سعدی: «هركسی را عقل خود به كمال نماید و
فرزند خود به جمال. » انسان غریزه ی حبّ به ذات دارد، به خودش بیش از هر چیز و
هر كسی علاقه مند است، همیشه خودش را و آنچه وابسته به خودش است با عینك
خوشبینی می نگرد، یعنی درباره ی خودش و آنچه مربوط به خودش است طوری
قضاوت می كند كه دلش راضی شود نه آن طور كه حقیقت است. انسان اخلاق بد
خود را خوب می پندارد و اعمال ناپسند خود را پسندیده.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 775
أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً [2].
آیا پس آن كس كه آراسته شد در نظرش عمل بدش مثل آن كس است كه
چنین نیست و بد را بد و خوب را خوب می بیند؟ .
تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ [3].
به خدا قسم كه پیغمبرانی به سوی امتهایی قبل از تو فرستادیم و شیطان
اعمال آنها را در نظرشان زیبا جلوه داد.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً. `اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ هُمْ
یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً [4].
آیا به شما خبر دهیم از زیانكارترین مردمان كه زحمت و كوشش آنها در
زندگی دنیا به هدر رفته و خودشان می پندارند كه عملشان نیك است؟ .
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: .
اَلْمُؤْمِنُ لایُصْبِحُ وَ لا یُمْسی اِلاّ وَ نَفْسُهُ ظَنونٌ عِنْدَهُ
[5].
مؤمن، شامی را صبح و صبحی را شام نمی كند مگر آنكه نسبت به نفس
خود و اعمال خود بدگمان است و هر لحظه احتمال می دهد كه عملی
ناپسند از او سر بزند.
اگر انسان به این مرحله برسد كه واقعاً به نفس خود بدگمان باشد و خود را در
معرض صدور گناه و اعمال زشت بداند، خود به خود مراقبت می كند و جلو تجاوز و
تعدی نفس خود را می گیرد. وای به حال كسی كه صددرصد با عین الرضا و با عینك
خوشبینی سراپای وجود خود را مطالعه می كند.
پس، از همین جا معلوم می شود كه گاهی این حالت برای انسان پیدا می شود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 776
كه قوه ی قضاوتش مریض می شود، غلط قضاوت می كند، از عدالت خارج می شود،
آزادی از عقل او سلب می گردد. اگر كانون عقل و اندیشه مسخّر دل و خواهشهای
دل شد نه تنها انسان خود را به زبان، پاك و بی عیب معرفی می كند بلكه در دل و
ضمیر خود نیز واقعاً خود را پاك و بی عیب تصور می كند. نمی تواند كه چنین نباشد،
زیرا اینچنین شخصی عقل و اندیشه و نطق آزاد ندارد كه بتواند حقیقت را آنچنان كه
هست ببیند. همان طور كه دست و پا و گردن انسان تا آزاد نباشد نمی تواند حركت
كند، عقل و فكر نیز همین طور است. گرفتاری و اسارت دست و پا و گردن به این
است كه با طناب و زنجیر و غل آنها را ببندند، و اسارت عقل به این است كه
خواهشهای دل طغیان كند و زنجیرهایی از هوا و هوس ها، از تعصب و تقلیدها برای
عقل بسازد.
قرآن كریم در وصف رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: .
یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ اَلطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ
اَلْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلالَ اَلَّتِی كانَتْ عَلَیْهِمْ [6].
او به نیكی امر و از زشتی نهی می كند، چیزهای پاك را برای آنها روا و
چیزهای پلید و زیانبار را ناروا می كند، بار سنگین و غل و زنجیرها كه بر
آنهاست از آنها برمی دارد.
این بار سنگین و غل و زنجیرها همانهاست كه بر عقل و روح مردم بوده و دست
توانای رسول خدا آنها را برداشت.
[1] نهج البلاغه ، خطبه ی 108.
[5] نهج البلاغه ، خطبه ی 174.