در
کتابخانه
بازدید : 149831تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
هسته ی اصلی تفكر دیالكتیكی- چه در مورد كل طبیعت و چه در مورد خصوص تاریخ- چیست؟ از میان اصول و فروع نامبرده كدام یك را باید هسته ی اصلی و مابه الامتیاز این طرز تفكر و این منطق از سایر تفكرات و منطقها دانست؟ مخصوصاً مابه الامتیاز این تفكر با تفكری كه طرفداران منطق دیالكتیك آن را «تفكر متافیزیكی» (ماوراءالطبیعی) می خوانند چیست؟
آیا هسته ی اصلی این است كه طرفداران این منطق، طبیعت و اشیاء را در حركت و جریان دائم می دانند و طرفداران به اصطلاح تفكر متافیزیكی اشیاء را ساكن و جامد و بی حركت می دانند؟
در بسیاری از گفته ها و نوشته های طرفداران منطق دیالكتیك این مطلب به چشم می خورد، ولی حقیقت غیر این است.
كسانی كه اینها آنها را دارای تفكر متافیزیكی می دانند هرگز جهان و اشیاء را ساكن و جامد نمی دانند. از قضا دقیق ترین نظریات درباره ی اینكه طبیعت عین «شدن» و «صیرورت» است، سكون در طبیعت مفهومی نسبی است و ثبات از مختصات ماوراءالطبیعه است، از ناحیه ی طرفداران به اصطلاح فلسفه ی متافیزیك ابراز شده است.
متأسفانه طرفداران منطق دیالكتیك در اثر اینكه از اصل «هدف وسیله را مباح می كند» پیروی می كنند، در نقلها و نسبتهای خود صرفاً متوجه هدف خود هستند، كاری به صحت و عدم صحت نقلهای خود ندارند. به هر حال، اصل حركت از مختصات تفكر دیالكتیكی نیست و هسته ی اصلی شمرده نمی شود.
آیا هسته ی اصلی، اصل وابستگی اشیاء و تأثیر متقابل آنها در یكدیگر است؟ یعنی تنها طرفداران این منطق اند كه اشیاء را به یكدیگر وابسته و در یكدیگر مؤثر و از یكدیگر متأثّر می دانند، اما طرفداران به اصطلاح تفكر متافیزیكی اشیاء را با یكدیگر بی ارتباط و از هم گسسته و غیر مؤثر در یكدیگر می دانند؟
در گفته ها و نوشته های این گروه این نسبت هم زیاد به چشم می خورد، ولی در اینجا نیز حقیقت غیر این است؛ كسانی كه اینها آنها را دارای تفكر متافیزیكی و ماوراءالطبیعی می خوانند هرگز چنین نمی اندیشند.
اینكه جهان در مجموع خود یك «واحد» است، یك اندام است، رابطه ی اجزاء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 416
جهان با یكدیگر رابطه ی ارگانیك است، جهان در كل خود مانند یك انسان است، جهانْ انسان بزرگ و انسانْ جهان كوچك است، اولین بار وسیله ی الهیون مطرح شده است. هر چند اختلاف نظرهایی در بعضی جهات میان الهیون و مادیون در طرز تعبیر و طرز نتیجه گیری از این اصل وجود دارد.
آیا هسته ی اصلی، اصل تضاد است؟ آیا كسانی كه به اصطلاح دارای تفكر متافیزیكی هستند منكر اصل تضاد در طبیعت اند؟
اینجاست كه یك جنجال بزرگ از طرف طرفداران این منطق بپا شده و مسئله ای [را] كه به نام اصل «امتناع جمع و رفع نقیضین» در منطق و فلسفه معروف است و هیچ ربطی به مسئله ی تضاد به معنی جنگ و تزاحم عناصر طبیعت یا عناصر جامعه و تاریخ ندارد، مستمسك قرار داده و مدعی شده اند كه طرفداران تفكر متافیزیكی همه ی اجزاء طبیعت را با یكدیگر در حال سازش می بینند حتی آب و آتش را؛ از این رو نیروهای استثمار شده را نیز دعوت به صلح و سازش و تسلیم می كنند.
بار دیگر باید بگوییم همه ی این سخنان جز تحریف و قلب حقیقت نیست. از نظر طرفداران تفكر به اصطلاح متافیزیكی، تضاد به معنی تزاحم عناصر طبیعت، شرط لازم دوام فیض از ناحیه ی باری تعالی است [1].
آیا هسته ی اصلی، اصل جهش در طبیعت و انقلاب در تاریخ است؟ هگل كه پدر دیالكتیك جدید است از این اصل به عنوان یكی از اصول دیالكتیك یاد نكرده است و همچنین ماركس قهرمان ماتریالیسم دیالكتیك. این اصل در قرن نوزدهم در زیست شناسی جزء اصول تكامل شناخته شد و فردریك انگلس شاگرد كارل ماركس آن را جزء اصول دیالكتیك قرار داد. امروز این اصل در زیست شناسی اصلی مسلّم است و از مختصات هیچ مكتبی شمرده نمی شود. پس هسته ی اصلی چیست؟
آنچه از مختصات این مكتب و مابه الامتیاز آن از سایر تفكرات است و در حقیقت هسته ی اصلی تفكر دیالكتیكی باید شمرده شود دو چیز است: یكی اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 417
همچنان كه واقعیت خارجی- كه موضوع اندیشه است- وضع دیالكتیكی دارد، خود اندیشه نیز وضع دیالكتیكی دارد؛ یعنی اندیشه مانند طبیعت عینی محكوم اصول چهارگانه ی فوق است. در این جهت هیچ مكتب دیگر با این مكتب همراه نیست [2].
دیگر اینكه این مكتب تضاد را به این صورت تعبیر می كند كه هر هستی در ذات خود متضمن نیستی است و از این رو مساوی با «شدن» یعنی حركت است. هر چیز لزوماً نفی خود را در درون خود می پرورد و سپس متحول به آن می گردد؛ آن نیز به نوبه ی خود چنین جریانی طی می نماید و به این ترتیب طبیعت و تاریخ همواره از میان اضداد عبور می كنند. از نظر این مكتب، تكامل جمع میان دو ضد است كه یكی به دیگری تبدیل شده است.
اصل تضاد به معنی جنگ اجزاء طبیعت با یكدیگر و احیاناً تركیب آنها با یكدیگر اصلی است كهن؛ آنچه در تفكر دیالكتیكی تازگی دارد و از مختصات این طرز تفكر است، این است كه نه تنها میان اجزاء طبیعت جنگ و تضاد هست، در درون هر جزء تضاد وجود دارد و این تضاد به صورت جنگ عوامل نو و رشد یابنده با عوامل كهنه و در حال زوال است و منتهی به پیروزی نیروهای در حال رشد می گردد.
این است دو چیزی كه باید هسته ی اصلی و مابه الامتیاز تفكر دیالكتیكی از غیردیالكتیكی شمرده شود.
بنابراین سخت اشتباه است كه هر مكتبی را كه به اصل حركت و یا اصل تضاد میان اجزاء طبیعت قائل باشد دارای تفكر دیالكتیكی بدانیم.
برخی در مورد تفكر اسلامی دچار چنین اشتباهی شده اند. این گروه چون در تعلیمات اسلامی به اصل حركت و تغییر و صیرورت برخورده اند كه: اَلا اِلَی اللّهِ تَصیرُ الاُمورُ [3] همه چیز به سوی خدا صیرورت می یابد و همچنین در این تعلیمات اصل تضاد را یافته اند نظیر آنچه كه درباره ی انسان آمده كه تركیبی از عقل و نفس و یا از روح و لجن است، جزماً ادعا كرده اند كه تفكر اسلامی تفكری دیالكتیكی است،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 418
حال آنكه لازمه ی تفكر دیالكتیكی این است كه حتی حقایق را (اصولی كه ذهن به عنوان حقایق جهان تشخیص می دهد) موقت و نسبی بدانیم و این بر خلاف ضرورت اسلام است كه به یك سلسله اصول و حقایق جاودان قائل است. بعلاوه لازمه ی این طرز تفكر این است كه حركت طبیعت و تاریخ را لزوماً به صورت مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» یعنی به صورت عبور از میان اضداد بدانیم. تعلیمات اسلامی با این مطلب نیز موافقت ندارد.
حقیقت این است كه طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك این اشتباه را به وجود آورده اند. اینان در گفتارهای خود كه هیچ گاه از چاشنی تبلیغ خالی نیست، تفكر غیردیالكتیكی را تفكر متافیزیكی می خوانند و مدعی می شوند كه تفكر متافیزیكی اجزاء طبیعت را ثابت و ساكن، مجزا و بی ارتباط با یكدیگر، خالی از هر نوع تضاد می داند، و چنان با لحن قاطع این مطلب را ادا می كنند كه برای كسانی كه مستقیماً اطلاعی ندارند تردیدی باقی نمی ماند. اینان منطق صوری ارسطویی را متهم می كنند كه بر اساس اصول سه گانه ی نامبرده است.
افرادی كه تحت تأثیر این گفته ها قرار می گیرند، اگر از اسلام هیچ گونه اطلاعی نداشته باشند پیش خود صغری و كبری تشكیل می دهند به این ترتیب كه اسلام چون دین است پس جنبه ی متافیزیكی (ماوراءالطبیعی) دارد و تفكرش تفكر متافیزیكی است، و تفكر متافیزیكی مبتنی بر اصل ثبات و اصل گسستگی و اصل امتناع تضاد است، پس تفكر اسلامی هم مبتنی بر این سه اصل است.
گروه دیگر كه با تعلیمات اسلامی آشنایی دارند و در آن تعلیمات اثری از آن سه اصل نمی بینند بلكه خلاف آن را مشاهده می كنند ولی باور دارند كه تفكر متافیزیكی مبتنی بر سه اصل نامبرده است، مدعی می شوند كه تفكر اسلامی تفكر متافیزیكی نیست، و از طرف دیگر چون فكر می كنند دو نوع تفكر بیشتر وجود ندارد: متافیزیكی و دیالكتیكی، پس نتیجه می گیرند كه تفكر اسلامی تفكر دیالكتیكی است.
همه ی این اشتباهات و خلط مبحث ها از اعتماد بیجا به نقلها و نسبتهای طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك پدید آمده است. اما حقیقت همچنان كه گفته شد غیر همه ی اینهاست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 419

[1] . رجوع شود به مقاله ی «اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی» ، مرتضی مطهری، نشریه ی دانشكده ی الهیات و معارف اسلامی تهران.
[2] . در جلد اول اصول فلسفه و روش رئالیسم بحث نسبتاً كافی درباره ی این مطلب شده است.
[3] . شوری / 53.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است