در
کتابخانه
بازدید : 93852تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جامعه در بسیاری از حالات مانند فرد است، از آن جمله آفت زدگی است. البته آفت اجتماع متناسب و مخصوص به خود اجتماع است. هر جامعه ای نیز یك نوع آفت مخصوص به خود دارد. آفتی كه جامعه ی روحانیت ما را فلج كرده و از پا درآورده است «عوام زدگی» است. عوام زدگی از سیل زدگی، زلزله زدگی، مار و عقرب زدگی بالاتر است. این آفت عظیم معلول نظام مالی ماست.
روحانیت ما در اثر آفت عوام زدگی نمی تواند چنان كه باید، پیشرو باشد و از جلو قافله حركت كند و به معنی صحیح كلمه هادی قافله باشد، مجبور است در عقب قافله حركت كند. خاصیت عوام این است كه همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمی دهد. عوام هر تازه ای را بدعت یا هوا و هوس می خواند، ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمی شناسد، از این رو با هر نوی مخالفت می كند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود است.
ما هم اكنون می بینیم كه عوام الناس به مسائلی جدی از نوع توزیع عادلانه ی ثروت، عدالت اجتماعی، تعلیمات عمومی، حاكمیت ملی و امثال این مسائل كه پیوند ناگسستنی با اسلام دارند و اسلام است كه عنوان كننده ی این حقایق و مدافع آنهاست، به آن چشم نگاه می كنند كه به یك هوس كودكانه.
روحانیت عوام زده ی ما چاره ای ندارد از این كه آنگاه كه مسئله ای اجتماعی می خواهد عنوان كند، به دنبال مسائل سطحی و غیر اصولی برود و از مسائل اصولی صرف نظر كند، و یا طوری نسبت به این مسائل اظهارنظر كند كه با كمال تأسف علامت تأخّر و منسوخیت اسلام به شمار رود و وسیله به دست دشمنان اسلام بدهد.
افسوس كه این آفت عظیم دست و پاها را بسته است و اگر نه كاملاً روشن می شد كه اسلام در هر عصر و زمانی واقعاً تازه است: لا تَفْنی غَرائِبُهُ وَ لا تَنْقَضی عَجائِبُهُ [1]، معلوم می شد كه حتی عمیق ترین سیستمهای اجتماعی قرن ما قادر نیست با آنچه اسلام آورده رقابت كند.
روحانیت عوام زده ی ما چاره ای ندارد از این كه همواره سكوت را بر منطق، سكون را بر تحرّك، نفی را بر اثبات ترجیح دهد، زیرا موافق طبیعت عوام است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 499
حكومت عوام، منشأ رواج فراوان ریا و مجامله و تظاهر و كتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیكل و شیوع عناوین و القاب بالابلند در جامعه ی روحانیت ما شده كه در دنیا بی نظیر است. حكومت عوام است كه آزادمردان و اصلاح طلبان روحانیت ما را دلخون كرده و می كند [2].
داد از دست عوام داد از دست عوام نپذیرند یكی داد از دست عوام همچو غولان برمند داد از دست عوام نام این بی ادبان داد از دست عوام ای جگر نوبت توست داد از دست عوام غمم افزون نكند داد از دست عوام پند گیرید ز من داد از دست عوام در سالهای اقامتم در حوزه ی علمیه ی قم كه افتخار شركت در محضر درس پرفیض مرحوم آیت اللّه آقای بروجردی (اعلی اللّه مقامه) را داشتم، یك روز در ضمن درس فقه حدیثی به میان آمد به این مضمون كه از حضرت صادق علیه السلام سؤالی كرده اند و ایشان جوابی داده اند. شخصی به آن حضرت می گوید: قبلاً همین مسئله از پدر شما امام باقر علیه السلام سؤال شده، ایشان طور دیگر جواب داده اند، كدامیك درست است؟ حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: آنچه پدرم گفته درست است. بعد اضافه كردند:
اِنَّ الشّیعَةَ اَتَوْا اَبی مُسْتَرْشِدینَ فَاَفْتاهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ وَ اَتَوْنی شُكّاكاً فَاَفْتَیْتُهُمْ بِالتَّقِیَّةِ.
یعنی شیعیان، آن وقت كه سراغ پدرم می آمدند با خلوص نیت می آمدند و قصدشان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 500
این بود كه ببینند حقیقت چیست و بروند عمل كنند، او هم عین حقیقت را به آنها می گفت. ولی اینها كه می آیند از من سؤال می كنند قصدشان هدایت یافتن و عمل نیست، می خواهند ببینند از من چه می شنوند و بسا هست كه هرچه از من می شنوند به این طرف و آن طرف بازگو می كنند و فتنه بپا می كنند. من ناچارم كه با تقیّه به آنها جواب بدهم.
چون این حدیث متضمن تقیّه از خود شیعه بود نه از مخالفین شیعه، فرصتی به دست آن مرحوم داد كه درد دل خودشان را بگویند. گفتند: «تعجب ندارد، تقیّه از خودمانی مهمتر و بالاتر است. من خودم در اول مرجعیت عامّه گمان می كردم از من استنباط است و از مردم عمل، هرچه من فتوا بدهم مردم عمل می كنند. ولی در جریان بعضی فتواها كه برخلاف ذوق و سلیقه ی عوام بود، دیدم مطلب این طور نیست. »
البته نوع تقیّه ای كه در متن حدیث است با نوع تقیّه ای كه ایشان فرمودند یكی نیست، دو نوع است. آن نوع تقیّه كه در حدیث است به محیط روحانی ما اختصاص ندارد، در همه جای دنیا معمول است و چاره ای از آن نیست. ولی نوع تقیّه ای كه در محیط روحانی ما معمول است از اختصاصات طرز تشكیلات ماست كه اخیراً پیدا شده. ایشان هم به یك مناسبت كوچكی خواستند درد دل خود را اظهار كنند.
مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی (اعلی اللّه مقامه) مؤسس حوزه ی علمیه قم، به فكر افتادند یك عده از طلاب را به زبان خارجی و بعضی علوم مقدماتی مجهز كنند تا بتوانند اسلام را در محیطهای تحصیل كرده ی جدید بلكه در كشورهای خارج تبلیغ نمایند. وقتی كه این خبر منتشر شد، گروهی از عوام و شبه عوام تهران رفتند به قم و اولتیماتوم دادند كه این پولی كه مردم به عنوان سهم امام می دهند برای این نیست كه طلاب زبان كفّار را یاد بگیرند، اگر این وضع ادامه پیدا كند ما چنین و چنان خواهیم كرد! ! ! آن مرحوم هم دید كه ادامه ی این كار موجب انحلال حوزه ی علمیه و خراب شدن اساس كار است، موقتاً از منظور عالی خود صرف نظر كرد.
در چند سال پیش در زمان زعامت و ریاست مرحوم آیت اللّه آقاسید ابوالحسن اصفهانی (اعلی اللّه مقامه) عده ی معتنابهی از علما و فضلای مبرّز نجف كه در زمان حاضر بعضی از آنها مرجع تقلیدند جلسه كردند و پس از تبادل نظر اتفاق كردند كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 501
در برنامه ی دروس طلاب تجدید نظری نمایند و احتیاجات روز مسلمین را در نظر بگیرند، مخصوصاً مسائلی را كه جزء اصول عقاید مسلمین است جزء برنامه ی درسی طلاب قرار دهند و خلاصه حوزه ی نجف را از انحصار فقاهت و رساله ی عملیه نویسی خارج كنند. جریان به اطلاع معظمٌ له رسید. معظمٌ له كه قبلاً درس خود را از جریانی كه برای مرحوم آیت اللّه حائری پیش آمده بود و از نظایر آن یاد گرفته بودند، پیغام دادند كه تا من زنده هستم كسی حق ندارد دست به تركیب این حوزه بزند؛ اضافه كردند سهم امام كه به طلاب داده می شود فقط برای فقه و اصول است نه چیز دیگر.

بدیهی است كه عمل ایشان درس آموزنده ای بود برای آن آقایان كه زعمای فعلی حوزه ی نجف هستند.
با این توضیح معلوم شد كه چرا شخصیتهای برجسته ی ما همین كه روی كار می آیند از انجام منویّات خود عاجزند و با اینكه خون دل می خورند و اندیشه ی اصلاح را همواره در دل می پرورانند، در عمل قدرت اجرا ندارند؛ چرا حوزه های علمیه ی ما از صورت دانشگاه دینی به صورت «دانشكده ی فقه» درآمده؛ چرا علما و فضلای ما همین كه معروف و مشهور شدند، اگر معلومات دیگری غیر از فقه و اصول دارند روی آنها را می پوشانند و منكر آنها می شوند؛ چرا بیكاره و علف هرزه در محیط مقدس روحانی ما زیاد است به طوری كه یك زعیم روحانی مجبور است برای آب دادن یك گل، خارها و علف هزره های زیادی را آب بدهد؛ چرا در محیط روحانی ما سكوت و سكون و تماوت و مرده وشی بر منطق و تحرّك و زنده صفتی ترجیح دارد؛ چرا حرّیت فكر و عقیده در میان ما كمتر وجود دارد؛ چرا برنامه ی تعلیمات طلاب و محصلین علوم دینی مطابق احتیاجات روز تنظیم نمی شود؛ چرا روحانیون ما به جای آن كه پیشرو و پیشتاز و هادی قافله ی اجتماع باشند، از دنبال قافله حركت می كنند؛ چرا؟ چرا؟ چرا؟

[1] . نهج البلاغه، خطبه ی 150: [غرائب آن تمام نمی شود و شگفتیهای آن از بین نمی رود. ]
[2] . مرحوم ملك الشعراء بهار قصیده ی مستزادی دارد در مذمّت و شكایت از عوام، می گوید:
از عوام است هرآن بد كه رود بر اسلام
كار اسلام ز غوغای عوام است تمام
زآنچه پیغمبر گفته است و در او نیست شكی
وحی مُنزل شمرند آنچه شنیدند از مام
عاقل ار بسمله خواند به هوایش نچمند
غول اگر قصد كند گرد شوند از در و بام
عاقل آن به كه همه عمر نیارد به زبان
كه در این قوم نه عقل است و نه ننگ است و نه نام
دل من خون شد در آرزوی فهم درست
جان به لب آمد و نشنید كسی جان كلام
غم دل با كه بگویم كه دلم خون نكند
سر فرو برد به چاه و غم دل گفت امام
پیش جُهّال ز دانش نسرایید سخن
كه حرام است حرام است حرام است حرام
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است