در
کتابخانه
بازدید : 47222تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فكر اساسی به این است كه اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلی و فكری،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 529
دردی كه نشانه ی بیداری است، یعنی آن چیزی را كه احساس می كند و نسل گذشته احساس نمی كرد. مولوی می گوید:
حسرت و زاری كه در بیماری است
وقت بیماری هم از بیداری است
هركه او بیدارتر پردردتر
هركه او هشیارتر رخ زردتر
در گذشته درها به روی مردم بسته بود. درها كه بسته بود سهل است، پنجره ها هم بسته بود. كسی از بیرون خبر نداشت، در شهر خود كه بود از شهر دیگر خبر نداشت، در مملكت خود كه بود از مملكت دیگر خبر نداشت. امروز این درها و پنجره ها باز شده، دنیا را می بینند كه رو به پیشرفت است، علمهای دنیا را می بینند، قدرتهای اقتصادی دنیا را می بینند، قدرتهای سیاسی و نظامی دنیا را می بینند؛ دموكراسیهای دنیا را می بیند، برابریها را می بیند، حركتها را می بیند، قیامها و انقلابها را می بیند، جوان است، احساسش عالی است، و حق هم دارد، می گوید ما چرا باید عقب مانده تر باشیم؟ به قول شاعر:
سخن درست بگویم نمی توانم دید
كه مِیْ خورند حریفان و من نظاره كنم
دنیا این طور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوكت و حرمت و آزادی می رود و ما همین جور خواب باشیم، یا از دور تماشا كنیم و خمیازه بكشیم؟ !
نسل قدیم این چیزها را نمی فهمید و درك نمی كرد. نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپنِ بت پرست و ایرانِ مسلمان در یك سال و یك وقت به فكر افتادند كه تمدن و صنعت جدید را اقتباس كنند و ژاپن رسید به آنجا كه با خود غرب رقابت می كند و ایران در این حد است كه می بینیم؟ !
ما و لیلی همسفر بودیم اندر راه عشق
او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم
آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بكند یا نه؟
نسل قدیم سنگینی بار تسلطهای خارجی را روی دوش خود احساس نمی كرد، و نسل جدید احساس می كند. آیا این گناه است؟ خیر، گناه نیست بلكه خود این احساس یك پیام الهی است. اگر این احساس نبود معلوم می شد ما محكوم به عذاب و بدبختی هستیم. حالا كه این احساس پیدا شده نشانه ی این است كه خداوند تبارك و تعالی می خواهد ما را از این بدبختی نجات بدهد.
در قدیم سطح فكر مردم پایین بود، كمتر در مردم شك و تردید و سؤال پیدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 530
می شد، حالا بیشتر پیدا می شود. طبیعی است وقتی كه فكر، كمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می شود كه قبلاً مطرح نبود. باید شك و تردیدش را رفع كرد و به سؤالات و احتیاجات فكری اش پاسخ گفت. نمی شود به او گفت برگرد به حالت عوام، بلكه این خود زمینه ی مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی. با یك جاهل بی سواد كه نمی شود حقیقتی را به میان گذاشت. بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم كه سطح فكرش پایین تر بود ما احتیاج داشتیم به یك طرز خاص بیان و تبلیغ و یك جور كتابها. اما امروز آن طرز بیان و آن طرز كتابها به درد نمی خورد، باید و لازم است رفرم و اصلاح عمیقی در این قسمتها به عمل آید، باید با منطق روز و زبان روز و افكار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری مردم پرداخت.
نسل قدیم اینقدر سطح فكرش پایین بود كه اگر یك نفر در یك مجلس ضد و نقیض حرف می زد كسی متوجه نمی شد و اعتراض نمی كرد، اما امروز یك بچه كه تا حدود كلاس 10 و 12 درس خوانده همین كه برود پای منبر یك واعظ، پنج شش تا و گاهی ده تا ایراد به نظرش می رسد. باید متوجه افكار او بود و نمی شود گفت خفه شو، فضولی نكن.
در قدیم این طور نبود، یك نفر در یك مجلس هزار شعر یا نثر ضد و نقیض می خواند و كسی نمی فهمید اینها با هم ضد و نقیض است. مثلاً یك نفر می گفت هیچ كاری بدون سبب نمی شود (اَبَی اللّهُ اَنْ یُجْرِیَ الْاُمورَ اِلّا بِاَسْبابِها) [1]، همه می گفتند درست است، و اگر پشت سرش می گفت: «اِذا جاءَ الْقَدَرُ عَمِیَ الْبَصَرُ» [2] و این جمله را طوری تقریر می كرد كه اسباب، ظاهری است و حقیقت ندارد، باز هم همه تصدیق می كردند و می گفتند صحیح است.
می گویند تاج نیشابوری در وقتی كه آمده بود به همین تهران، چون خوش آواز بود خیلی پای منبرش جمع می شدند، اجتماعهای عظیمی تشكیل می شد. یك روز صدر اعظم وقت به او گفت: حالا كه اینقدر مردم پای منبر تو جمع می شوند تو چرا چهار كلمه حرف حسابی برای مردم نمی گویی و وقت مردم را تلف می كنی؟ تاج
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 531
گفت: این مردم قابل حرف حسابی نیستند. حرف حسابی را باید به مردمی گفت كه فكری داشته باشند، اینها فكر ندارند. صدر اعظم گفت: خیر، این طور نیست. تاج گفت: این طور است و من شرط می بندم و یك روز به تو ثابت می كنم. یك روز كه صدر اعظم حضور داشت، تاج روضه ی ورود اهل بیت به كوفه را شروع كرد. اشعاری می خواند با آهنگ خوش و سوزناك، و مردم زیاد گریه می كردند. یكمرتبه گفت:

آرام، آرام، آرام! همه را كه آرام كرد و ساكت شدند، گفت: می خواهم منظره ی اطفال ابی عبداللّه را در كوفه خوب برای شما بیان كنم: وقتی كه اهل بیت وارد كوفه شدند هوا به شدت گرم بود، آفتاب سوزان مثل آتش بر سرشان می بارید، اطفال تشنه بودند و از اثر تشنگی در آن آفتاب سوزان می سوختند، آنها را بر شترهای برهنه سوار كرده بودند، و چون زمین یخ زده بود شترها روی یخ می لغزیدند و بچه ها از بالای شتر به روی زمین می افتادند و می گفتند واعطشاه.
تاج این جمله ها را پشت سر هم می گفت و مردم هم محكم به سر و صورت خود می زدند و گریه می كردند. بعد كه پایین آمد گفت: نگفتم كه این مردم فكر ندارند؟ من در آنِ واحد می گویم سوز آفتاب چنین و چنان بود، باز می گویم زمین یخ زده بود و این مردم فكر نمی كنند چطور ممكن است كه هم هوا این طور گرم باشد و هم زمین یخ زده باشد.
این قصه را از مرحوم آیت اللّه صدر (رضوان اللّه علیه) شنیدم.
به هرحال مقصودم بیان اصل كلی است كه نسل جوان افكار و ادراكات و احساساتی دارد و انحرافهایی. تا به دردش یعنی به افكار و ادراكات و احساساتش رسیدگی نشود، نمی شود جلو انحرافاتش را گرفت.

[1] . [خداوند ابا دارد كه كارها را جز از راه اسباب، عملی سازد. ]
[2] . [چون قَدَر آید دیده كور شود. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است