در
کتابخانه
بازدید : 33994تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
موسی بن عمران كسی است كه جریانهای زندگی طوری شده كه او را به صورت یگانه فرزند فرعون وقت درآورده، یعنی فرزندخوانده ی فرعون وقت و مرفه ترین جوان مصر. خاندان فرعون كودكی را از نیل می گیرند، بعد او را در خانه ی خودشان بزرگ می كنند. تمام امكاناتی كه در آن عصر برای یك انسان امكان دارد وجود داشته باشد برای موسی وجود دارد. ولی علی رغم وضع طبقاتی و وضع زندگی كه این موسای فرزندخوانده ی فرعون دارد، حمایت از حق و حقیقت او را از فرعون جدا می كند، میان فرعون و موسی جنگ و تضاد و كشمكش برقرار می شود، خیلی هم خونین می شود، همین موسایی كه در طبقه ی فرعون زندگی می كند. این برای آن است كه قرآن می خواهد نقش دیگری غیر از نقش طبقاتی را نیز ذكر كند. موسی [دوست ] ندارد سخنگوی طبقه ای باشد كه با آن طبقه زندگی می كند، و خیلی افراد دیگر.

شاید در جلسه ی بعد كه می خواهم درباره ی نقش انبیا و اولیا در تحول تاریخ بحث كنم بتوانم مثالهای دیگری هم در این زمینه بزنم. اساساً درس آموزنده ی تاریخ از نظر اخلاقی- كه تاریخ می تواند به ما اخلاق عالی درس بدهد- همین است و الّا اگر همه ی تضادها تضادهای طبقاتی باشد دیگر از نظر اخلاقی نمی تواند آموزنده باشد.
قیام حسین بن علی علیه السلام چنین قیامی است، یعنی حسین بن علی برضد منافع خودش قیام كرد. حاضر بودند جز خلافت همه چیز به او بدهند. این حرف دشمن بود؛ گفتند جز خود خلافت هرچه بخواهی ما به تو می دهیم و حتی معاویه قبلاً كه این مسئله را طرح كرده بود گفت: اسم خلافت از آنِ یزید باشد و معنا از آنِ شما؛ من از حالا پسرم را موظف می كنم كه هیچ كاری را بدون نظر و مشورت شما انجام ندهد و امكانات مالی هرچه می خواهید در اختیار شما قرار بدهد. در این صورت جان امام حسین و فرزندان و خاندانش حفظ می شد و زندگی خوبی داشتند. چرا حادثه ی عاشورا آموزنده است؟ از این نظر كه اگر امام حسین یك فرد محرومی می بود یعنی با خلافت یزید دستش از همه چیز كوتاه می شد و لازمه ی خلافت یزید این بود كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 278
دست امام حسین از همه چیز كوتاه شود، بعد می گفتند امام حسین هم چون محروم بود و به خاطر محرومیت خودش قیام كرد. در این صورت هیچ ارزشی نداشت.

ارزش مهمش این است كه در راه ایمان و عقیده است: اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ وَ الْباطِلَ لایُتَناهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ حَقّاً. نمی بینید به حق عمل نمی شود؟ نمی بینید فساد و منكَر چقدر زیاد است و كسی نهی از منكر نمی كند؟ ارزش قیام امام حسین روی [جاذبه ی] این است كه می گوید: لا اَرَی الْمَوْتَ اِلّا سَعادَةً وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلّا بَرَماً. این به آن ارزش می دهد. می گوید برای من ارزش زندگی در این است كه ظلم و ظالمی نبینم. من در كوخ و كلبه و در محرومیت زندگی كنم ولی در جامعه ی خودم عدالت را برقرار نمایم؛ این زندگی برای من گواراست. ولی من در بهترین كاخها زندگی كنم اما آنچه كه نسبت به دیگران می بینم ظلم و ستم است و به همراه ظالم می خواهم زندگی كنم، مرگ برای من بر این زندگی شرف دارد.
نه تنها زندگی شخص امام حسین علیه السلام بلكه زندگی هركدام از هفتاد و دو تن كه تاریخ جریانی از آن نقل كرده است از چنین حقیقتی حكایت می كند.
شخصی به نام بشیر خضرمی در همان ایامی كه در كربلا بود- یعنی در خلال دوم تا دهم محرم- گزارشی به او رسید كه پسر جوانش در یكی از مرزهای اسلامی اسیر كفار شده. یك مرد وقتی كه بشنود جوانش به دست كفار اسیر شده خیلی ناراحت می شود، خصوصاً بعد از آنكه اطلاع پیدا می كند كه اگر كسی به آنجا برود و هدیه یا پولی ببرد می تواند او را نجات بدهد وگرنه در دست آنها می ماند و ممكن است او را بكشند یا برده كنند، معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا كند. این مرد ناراحت شد و حق داشت. به اباعبداللّه عرض كردند: فلان شخص از یاران شما چنین حادثه ای برایش پیش آمده. حضرت فوراً احضارش فرمود و اشیاء گرانبها كه قابل تبدیل به پول بود به او داد، فرمود فوراً به آن مرز می روی و با این پولها بچه ات را خلاص می كنی. این مرد جمله ای گفت كه دیگر اباعبداللّه در مقابل او حرفی نزد.

عرض كرد: «اَكَلَتْنِی السِّباعُ حَیّاً اِنْ فارَقْتُكَ» درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر من تو را رها كنم و سراغ بچه ام بروم. این جور انسان پا روی منافع شخصی و فردی خودش بگذارد! این است كه ارزش دارد.
یك مادر، جوانی داشته باشد كه تازه عروسی و زفاف كرده است و اتفاقاً با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 279
عروسش آمده است [1]. این مرد می آید خدمت اباعبداللّه و از حضرت اجازه می خواهد. زن جوانی دامنش را می گیرد و می گوید: ای مرد! كجا می روی؟ مرا به چه كسی می سپاری؟ فوراً مادرش پیش می آید و می گوید: پسرم! مبادا با این حرفها دست از یاری فرزند پیغمبر برداری كه این یك امتحان الهی است. این است كه به كار ارزش می دهد و این حادثه را درس آموزنده ای قرار می دهد كه اگر هزارها سال هم مردم بنشینند باز ارزش دارد كه حرفش را بزنند و درس بیاموزند و تعلیم و تربیت بگیرند. این جوان می رود تا بالاخره شهید می شود؛ افرادی را می كشد و كشته می شود. مادرش بعد از اینكه اطلاع پیدا می كند پسرش كشته شد، چوبی را برمی دارد، می خواهد به جنگ برود كه ابا عبداللّه فرمود: «ای زن! برگرد، جهاد از شما زنان برداشته شده است. » دلیل بر اینكه او تحت تأثیر احساسات نیست اینكه تا امر آقا می رسد می گوید چَشم. دشمن وقتی می بیند كه او مادر است، سر این جوان را از بدنش جدا می كند و به طرف او می اندازد. [این مادر سر جوانش را به سوی آنها پرتاب می كند و می گوید ما چیزی را كه در راه خدا دادیم پس نمی گیریم. ] [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 280
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 281
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 282
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 283

[1] . چهار پنج نفر هستند كه همراه همسرشان در كربلا بوده اند. مرحوم شیخ محمد سماوی در كتاب اِبصار العین اینها را با نام و نشان ذكر كرده است. یكی از اینها مادرش هم هست.
[2] . [چند ثانیه ای از آخر نوار ناقص است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است