در
کتابخانه
بازدید : 886096تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد ششم
مقدمه
Expand حرف شحرف ش
Expand حرف صحرف ص
Expand حرف طحرف ط
Expand حرف ظحرف ظ
Collapse حرف عحرف ع
عادت، صناعت، اتفاق
عادت
عادت و رسم و ترك عادت ناشی از عبادت
عاطفه ی اجتماعی، غمخوارگی، اهتمام به امور مسلمین
عاطفه ی اجتماعی- احسان، عدل، بغی (ظلم) یا ایثار، ادای حقوق، تجاوز به حقوق
عاطفه به فرزند
عاطفه ی اجتماعی
عاطفه ی اجتماعی- احبب للناس ما تحب لنفسك
عاطفه- عواطف اجتماعی
عاطفه ی اجتماعی- پنج چیزی كه اگر نباشد انسان قابل معاشرت نیست و پنج چیز كه اگر نباشد خوشی زندگی پیدا نمی شود (آداب معاشرت)
كفران و حق ناسپاسی (عاطفه ی اجتماعی)
عبادت و فلسفه ی آن
عبادت
عبادت احرار
یادداشت عبادت (ماهیت عبادت)
عبادت علی علیه السلام- توصیف ضرار از علی
عبادت تكوینی
عبادت بی روح
عبادت- اخلاص
عبادات- چرا اسلام عبادات را سرلوحه ی تعلیمات خود قرارداده است؟
فلسفه ی تشریع عبادات
عبادت و دعا
فلسفه و راز عبادت
حقیقت عبادت و دعا- سخن اینشتین و سخن اقبال
فلسفه و راز عبادت
عبادت
عبادت از نظر تربیت فردی و اجتماعی
یادداشت عبادات
عبادت- بازیافتن خود واقعی
عبادت، ذكر خدا، خلوت برای بازیافتن خود
عباسیان
عبده، شیخ محمد و نظریات اصلاحی اش
عثمان
عجب زاهد
عدل و جود
عدل
عدل- داد
آیات قرآن- عدل
عدل و توحید
عدل یا توازن
آثار عدل و ظلم
عدالت اجتماعی- شكایت از روزگار
عدالت
عدالت و حكومت
اصل عدالت در اسلام
عدالت اجتماعی در اسلام
عدالت اجتماعی
عدل الهی- منابع و مدارك
عمل- تجسم اعمال (عدل الهی)
عدل الهی- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی
عدل الهی- چاپ هشتم
عدل الهی- سؤالات
عدل الهی- انقیاد و عناد ملاك ثواب و عقاب است
عدل الهی- مرگ
عدل الهی- تفاوتهای دنیا و آخرت
یادداشت عدل الهی
عدل الهی و شعرا
عدل
عدل الهی
عدل الهی- عمل، خلود
عدل الهی، چاپ سوم- شرور غایت بالعرض اند
عدل الهی
یادداشت عدل الهی
عدل الهی
عدل الهی به مفهوم حكیمانه
یادداشت مقدمه ی عدل الهی- چاپ دوم
عدوی
عرف و عادت
عزت نفس و اجتناب از نیم خورده ی دیگران
عزلت و انزوا
عزلت و خلوت
عزلت
عقل و علم یا علم مطبوع و علم مسموع
عقل و طمع- اجر رسالت و مزد تبلیغ در كار دین و تأثیرآن در انحراف
عقل و عشق
عقل و اسارت هوای نفس
عقل در قرآن- كافر مرتجع
عقل و جنون در قرآن
عقل- آنجا كه احمقی فضیلت می شود
عقل و مصلحت اندیشی یا جبن و ترس
داستان موسی و عابد كم عقل، مجازات به حسب عقل
عقل و دین
عقل یا كانون روشنایی، و دل یا كانون محركات، و تأثیرآنها در یكدیگر
عاقل و جاهل
عقل و نقش آن در اسلام
عقل- تعقل نوعی تجارت است- تجزیه پذیری عقل
رابطه ی عقل و تقوا
عقل- انسان كامل
علم
علم، خواندن و كتاب
علم، آموزش، فرهنگ
علم نه برای عمل- عالم بی عمل
مسئله ی تضاد علم و دین
علم- تعریف، حدود، فرق علم و فلسفه و دین
علم- تعلم زبان
علما و فقها
علم- تفقه
علم- قلم و كتابت
علم و جهل، خطر علم اندك، كمالی كه موجب عقب افتادگی می شود
علم ناقص
علم و علما
فریضه ی علم
قداست علم
علم و جهل و مضاعف بودن گناه عالم
علم و جهل
سؤال از عالم
طلب علم و سؤال علم
علم و علما
وسعت نظر اسلام در باب علم اخذ علم از غیر مسلمان
علم
علم و ایمان
عالم در میان جهان
علم- علم مفید
علم و یقین- تصدیق و تكذیب باید مبنای علمی و قطعی داشته باشد
علم- علم دین
عُمَر- كلام ابن ابی الحدید
عُمْر- وقت طلاست
قدر عمر و وقت و فرصت را دانستن
اغتنام عمر و فرصت
عمر و معاویه
عمر و فاطمه علیهاالسلام
عمر- سیره و سیاست او
عمر- خشونت عمر، فلاكت در جاهلیت، سختگیری بر عمّال
عمل و اصالت آن
عمل
عمل- تجسم اعمال
عمل- گریز از عمل
عمل در اسلام- اباحیت
عمل مؤمن باللّ?ه و آخرت، و قبول در آخرت
اصل عمل در اسلام
عمل خوب و بد و آثار آنها
عمل و كار و نقش آن در ساختن انسان
اصل عمل در اسلام- عمل یا سرزمین
بازگشت اثر عمل خوب و بد به انسان
عمل در اسلام- عقیده ی مرجئه و خوارج و معتزله و شیعه
عمل
عمل در اسلام
عمل و قول- محاكمه ی باز و بلبل
عهد و وفای به آن
عیب بینی
توجه به عیب خود از عیب دیگران
Expand حرف غحرف غ
Expand حرف فحرف ف
Expand حرف قحرف ق
Expand حرف كحرف ك
Expand حرف گحرف گ
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. مفردات راغب می گوید:

العَدالة و المعادلة لفظ یقتضی معنی المساواة. . . و العَدل [1]و العِدل یتقاربان لكن العَدل یستعمل فی ما یدرك بالبصیرة كالاحكام و علی ذلك قوله تعالی: او عَدل ذلك صیاماً. و العِدل و العدیل فی ما یدرك بالحاسة كالموزونات و المعدودات و المكیلات. فالعَدل هو التقسیط علی سواء [2]و علی هذا روی: بالعدل قامت السموات و الارض تنبیهاً انه لو كان ركن من الاركان الاربعة فی العالم زائداً علی الآخر او ناقصاً عنه علی مقتضی الحكمة لم یكن العالم منتظماً. . . [3] درباره ی قسط می گوید:

القِسط هو النصیب بالعدل كالنَّصف و النَّصفه، قال (تعالی) :

لیجزی الذین امنوا و عملوا الصالحات بالقسط. و اقیموا الوزن بالقسط. و القَسط هو ان یأخذ قِسط غیره و ذلك جور، و الاِقساط ان یعطی قِسط غیره و ذلك انصاف.

در المنجد می گوید:

عَدَل یعدِل عدلاً السهم و نحوه: قوّمه، فلاناً بفلان: سوّی بینهما.

جلد ششم . ج6، ص: 240
بربه: اشرك. . . یقال ما یعدلك عندی شی ءای ما یشبهك شی ء. عدَل یعدِل عدلاً و عَدالة و عُدولة و معدَلة و معدِلة: انصف فهو عادل، جمع عُدول.

درباره ی قسط می گوید:

قَسَطَ یقسِط قَسطاً: جار و حاد. قَسَطَ یقسُطُ و یقسِطُ قِسطاً و اقسط الوالی كان عادلاً.

درباره ی نصف می گوید:

النَّصَف و النَّصَفة: الاحسان و العدل.

2. آیات قرآن درباره ی عدالت:

الف. سوره ی نحل، آیه ی 90:

ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتائ ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنكر و البغی یعظكم لعلكم تذكرون.

ب. سوره ی نساء، آیه ی 135:

یا ایها الذین امنوا كونوا قوامین بالقسط شهداء للّه ولو علی انفسكم او الوالدین و الاقربین ان یكن غنیاً او فقیراً فاللّه اولی بهما فلاتتبعوا الهوی ان تعدلوا و ان تلوا او تعرضوا فان اللّه كان بما تعملون خبیراً.

ممكن است معنی قیام به قسط اقامه ی قسط باشد. پس معنی این [آیه ] این نیست كه كاملاً عادل باشید بلكه این است كه كاملاً مقیم
جلد ششم . ج6، ص: 241
عدل و عدالتخواه باشید. در سخنرانی شب 19 رمضان 81 گفتیم فرق است بین عادل و عدالتخواه، همان طوری كه فرق است بین آزاد و آزادیخواه و بین صالح و مصلح و بین عالم و طرفدار تعلیم عمومی.

ج. سوره ی مائده، آیه ی 8:

یا ایها الذین امنوا كونوا قوامین للّه شهداء بالقسط و لایجرمنكم شنآن قوم علی الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا اللّه ان اللّه خبیر بما تعلمون.

ایضاً مائده، آیه ی 2:

و اذا حللتم فاصطادوا و لایجرمنكم شنآن قوم ان صدوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا و تعاونوا علی البر و التقوی. . .

د. سوره ی انعام، آیه ی 152:

و لاتقربوا مال الیتیم الاّ بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفوا الكیل و المیزان بالقسط لانكلف نفساً الاّ وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربی و بعهد اللّه اوفوا ذلكم وصیكم به لعلكم تذكرون.

این [آیه ] عدالت فرد یعنی حفظ حدود خود و عدم تجاوز به حقوق مردم را می گوید.

هـ. سوره ی نساء، آیه ی 58:

ان اللّه یأمركم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حكمتم بین الناس ان تحكموا بالعدل ان اللّه نعما یعظكم به ان اللّه كان سمیعاً بصیراً.
جلد ششم . ج6، ص: 242
این آیه حكومت به عدل را ذكر می كند، یعنی حكومت قاضی یا حكومت والی.

و. سوره ی حجرات، آیه ی 9:

و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر اللّه فان فائت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان اللّه یحب المقسطین.

این آیه نیز حكمیت به عدل را می گوید، نظیر قاضی تحكیم.

ز. سوره ی انفطار، آیه ی 6 و 7:

یا ایها الانسان ما غرك بربك الكریم. الذی خلقك فسویك فعدلك.

كلمه ی «عدل» و مشتقات آن به معانی مختلف در قرآن كریم [4] استعمال شده. رجوع شود به سوره ی بقره، آیه ی 282 و 48 و 123 و نساء، 3 و 125 و مائده، 95 و 106 و اعراف، 159 و 181 و نحل، آیه ی 76 و نمل، آیه ی 60 و طلاق، آیه ی 2.

درباره ی كلمه ی «قسط» در قرآن غیر از آنچه در ضمن كلمه ی «عدل» گفته شد، آیه ی كریمه ی سوره ی آل عمران، آیه ی 18: شهد اللّه انه لا اله الاّ هو و الملائكة و اولوا العلم قائماً بالقسطو آیه یقل امر ربی بالقسط و اقیموا وجوهكم عند كل مسجد. . . اوایل اعراف.

ایضاً سوره ی حدید، آیه ی 25: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان. . . 3. در نهج البلاغه ذكر عدل و مشتقات آن زیاد آمده، از آن جمله
جلد ششم . ج6، ص: 243
در حكمت 437 در جواب سؤال كسی كه پرسید: ایهما افضل: العدل او الجود؟ فقال علیه السلام:

العدل یضع الامور مواضعها [5]و الجود یخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل افضلهما و اشرفهما [6] در خطبه ی 15 می فرماید:

واللّه لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته، فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق.

در تفسیر این جمله رجوع شود به سخنرانی 19 رمضان 81.

در تفسیر صافی ذیل آیه ی كریمه یوالسماء رفعها و وضع المیزانجمله ی بالعدل قامت السموات و الارضرا به حضرت رسول اكرم نسبت می دهد.

در خطبه ی 85 (ج 1، ص 183) درباره ی عدالت اخلاقی می فرماید:

قد الزم نفسه العدل فكان اول عدله نفی الهوی عن نفسه.

در خطبه ی 207 [7](ج 3، ص 81) در جواب برادر علاء بن زیاد حارثی كه گفت: هذا انت یا امیرالمؤمنین فی خشونة ملبسك و
جلد ششم . ج6، ص: 244
جشوبة مأكلك، فقال:

ویحك انی لست كأنت، ان اللّه تعالی فرض علی ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس كیلا یتبیّغ [8]بالفقیر فقره [9] ایضاً خود مولی فرمود: أأقنع من نفسی بان یقال امیرالمؤمنین. . . 4. اسلام وحدت و اتحاد می خواهد و مردم را به یك چشم می بیند و می گوید مردم مانند دندانه های شانه هستند: الناس كأسنان المشط. اما این مساوات و به یك چشم دیدن چه مظهری دارد؟ آیا فقط در آخرت و اجر و مزد الهی بینشان فرقی نیست و در نزد خدا مساوی هستند (مگر به وسیله ی تقوا) یا آنكه در حقوق و مزایایی كه در زندگی به اشخاص می دهد فرق نمی گذارد بین دسته ای و دسته ای؟ و اساساً اسلام كه می خواهد مردم همدل باشند و بین آنها تحابب و توادد باشد(مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم كمثل الجسد. . . ) آیا با اینكه از لحاظ رعایت آنها و حقوق آنها متساوی نباشند ممكن است كه آنها اعضای یك پیكر بشوند و یا آیا ناهمواریهای اجتماع می گذارد كه آنها واقعاً یك پیكر باشند و آیا این از قبیل كج دار و مریز نیست؟ آیا ممكن است محروم مطلق با منعم مطلق برابر باشند؟ و آیا تنها ایمان و عقیده به خدا و معاد كافی است كه همه ی مردم را یكدل كند و اعضای یك پیكر كند و یا برداشتن فاصله ها و دیوارها و امتیازات حتی امتیازات عنوانی و لقبی هم- كه به منزله ی موانع بودند و ایمان به منزله ی مقتضی است- تأثیر دارد؟ البته تأثیر دارد. ایمان به خدا مقتضی اتحاد است و برداشتن این امور به منزله ی رفع موانع بود و اگر موانع رفع نشود مقتضی نمی تواند تأثیر درستی بكند، نظیر حفظ رژیم برای تأثیر دوا. چرا اسلام ربا را حرام كرد و رشوه را حرام كرد؟ آیا ممكن
جلد ششم . ج6، ص: 245
است كه با وجود این ظلم فاحش ولو آنكه صورت شرعی داشته باشد كه یكی دیگری را می درّد و می رباید و می خورد، آكل و مأكول به حكم علایق معنوی یكدل و همفكر باشند و در یك صف بایستند؟ اسلام اگر تنها به شكل یك آیین اخلاقی و مكتب پند و نصیحت بروز می كرد قادر نبود كه آن اتحاد را به وجود بیاورد، بلكه به صورت یك انقلاب اجتماعی ظهور كرد و ناهمواریهایی را صاف كرد.

5. در اسلام با القاب هم حتی مبارزه شده. خود این تبعیض یك مشكل و یك ناهمواری به وجود می آورد. در آیه ی قرآن می فرماید:

. . . الذین یفرحون بما أتوا و یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا فلاتحسبنهم بمفازة من العذاب.

و هم در مورد القاب مذمومه می فرماید:

و لاتنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان.

این تفاوت در لقب مانع می شود كه دو نفر در یك صف بایستند، یكی حسن كچل و حسین لنگ و تقی دوكله و نقی چهارپا باشد یا حسن پررو و یكی [را] حضرت مستطاب اجل ارفع امجد عمدة الچی و الچی خطاب كنند. اما لقبی كه نماینده ی اجمالی از یك مسابقه باشد مثل دكتر و مهندس، مانعی ندارد.

6. معنای عدالت این نیست كه همه ی مردم در محصول رنج و زحمت و كار یكدیگر شریك باشند و مانند اعضای یك خانواده هركسی هرچه به دست می آورد بی مضایقه در همان خانه خرج می كند و جیبها یكی است. البته ممكن است گاهی (نه همیشه) علایق خانوادگی تا این اندازه صمیمیت به وجود آورد كما اینكه علایق ایمانی هم احیاناً همین قدر صمیمیت به وجود می آورد، اما نمی شود حكم كلی كرد و این را به صورت قانون ذكر كرد. این فوق عدالت و
جلد ششم . ج6، ص: 246
مساوات است، احسان است و فضل. عدالت و مساوات رعایت استحقاق است. آنجا كه پای فضل و احسان است وظیفه ی قانون نیست كه مجبور كند مردم را به فضل و احسان، بلكه با اجبار از فضل و احسان بودن خارج می شود، بلكه خود افراد می توانند تا آن حد در كمال رضا و رغبت جود كنند و احسان. اما عدالت آن است كه تحت قانون و قاعده درمی آید و معنی عدالت اشتراك مطلق نیست.

اشتراك مطلق و تساوی مطلق به اینكه همه ی مردم در حاصل رنج یكدیگر به طور مساوی شریك باشند و فرد هیچ حكم نداشته باشد و همه ی احكام مال جامعه باشد، درست نیست. و تشبیه جامعه به پیكر از جهتی است و از جهتی این طور نیست، زیرا آن استقلالی كه افراد اجتماع دارند اعضای پیكر ندارند و لهذا به حكم استقلال فردی در افراد جامعه، مسابقه ای در كار و تقدم و تعویض پستها و شغلها و مقامات هست. در جامعه نمره دادن ها و مدال افتخار دادن ها و تشویقها و ترغیبها هست، اما در پیكر نیست. در فرد نمی شود گوش به حكم اینكه چشم از او شریفتر است كوشش كند مقام عالی چشم را بگیرد و یا چشم بخواهد به درجه ی مغز ارتقاء پیدا كند و دست سقوط كند پا بشود و پا ترقی كند و به درجه ی دست برسد یا سلول خون خودش را به جایی برساند كه در مغز كار سلول مغز را انجام دهد. در جامعه رتبه و درجه (یعنی نظیر رتبه ی اداری و درجه ی سربازی) هست كه در پیكر نیست. در پیكر، هر جزء مقام ثابت و معلومی دارد و از مقام خود نمی تواند تجافی كند، اما در فرد این طور نیست. در جامعه دولت باید بچرخد و نوبت است و بالا و پایین رفتن است و در پیكر این طور نیست: كی لایكون دولة بین الاغنیاء منكم. معنای عدالت این نیست كه افراد هیچ تفاوتی نداشته باشند و هیچ كس نسبت به دیگری رتبه و درجه و امتیازی نداشته باشد، اگر سربازی شهامت كند مدال را به جامعه بدهند نه به او، هیچ فردی نسبت به دیگران امتیاز نداشته باشد. این غلط است. معنای عدالت این است كه امتیازاتی كه نصیب افراد می شود بر مبنای صلاح و
جلد ششم . ج6، ص: 247
استحقاق و بردن مسابقه ی عمل و صلاح در زندگی باشد. زندگی میدان مسابقه است: فاستبقوا الخیرات. زندگی تنازع بقا نیست، اما مسابقه هست(لایسبقكم بالعمل به غیركم)همان طوری كه در امتحاناتِ شاگردها باید رعایت عدالت كرد. عدالت در آنجا اقتضای مساوات در نمره دادن نمی كند، بلكه عدالت اقتضا می كند استحقاقهای آنها را هركدام آن طوری كه هستند به طور مساوات رعایت كنیم و اگر مساوی نمره بدهیم ظلم كرده ایم. قرآن هم این طور مساوات را محكوم می كند: ام نجعل الذین امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین كالفجار. هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون. و همچنین در مسابقات ورزشی هركس كه برنده شد شهرت و محبوبیت پیدا می كند و بر سكوی افتخار می ایستد و مدال افتخار به سینه ی او می چسبانند گو اینكه منشأ اختلاف اینها طبیعت و آفرینش است، هیچ كس خودش خودش را زورمند یا كم زور یا با هوش و استعداد و یا بی هوش و كم استعداد نكرده. این نكته هم هست و فراموش نشود كه این طور نیست كه شاگرد باهوش در همه جهت استعداد بیشتری دارد و گاهی همان كم هوش در قسمت دیگر استعداد بیشتری دارد.

7. عدالت تنها یك حسنه ی اخلاقی و یك نافله ی روحی نیست كه از نظر فردی خوب است اینكه آدم عادل باشد؛ مثل اینكه خوب است اهل رضا و تسلیم باشد، خوب است در مصیبتها صابر و در نعمتها شاكر باشد، خوب است حسود نباشد، كینه نداشته باشد و متكبر نباشد، همین طور خوب است كه عادل هم باشد. عدالت معنی ای وسیعتر است، شامل حقوق اجتماعی است و یك اصل اجتماعی بزرگ اسلامی است و اسلام به آن فوق العاده اهمیت داده و آن را یك وظیفه ی اجتماعی بزرگ می داند و علی بن ابیطالب شهید راه عدالت شد. علی نه تنها خودش عادل بود بلكه مردی عدالتخواه بود؛ نه اینكه آزاد بود، آزادیخواه بود. فرق است بین عالم و علم دوست و مروّج علم، همچنین فرق است بین عادل و عدالتخواه كه: كونا للظالم خصماً و
جلد ششم . ج6، ص: 248
للمظلوم عوناً.
خودش فلسفه ی پذیرفتن امر خلافت را با آن همه بی رغبتی كه دارد، برقراری عدالت می داند. می گوید:

لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه علی العلماء ان لایقارّوا علی كظة ظالم و لا سغب مظلوم. . . [10] یا آنكه به ابن عباس می فرماید: این كفش چقدر قیمت دارد؟ می گوید: قیمتی ندارد. می فرماید: خلافت و ریاست و حكومت از این پاره كفش هم در نظر من بی قیمت تر است مگر آنكه اقامه ی حقی یا رد باطلی كنم [11]. عدالت از آن نظر كه جنبه ی فردی دارد و یك حسنه ی اخلاقی است دون مرتبه ی احسان است و از جهت اجتماعی فوق احسان است، همان طوری كه علی علیه السلام عدالت را بر احسان ترجیح داد و گفت: العدل افضلهما. . . (نمره ی 3) . پس ایندو، از نظر فردی احسان و از نظر اجتماعی عدالت افضل است.

8. عدالت یعنی همه ی مردم بهره و سهمی را كه بالقوه در زمین یا در اجتماع دارند و آن را به فعلیت برسانند، به آنها برسد و حتی تكالیف و رنج و زحمتی هم كه به آنها تحمیل می شود متناسب با حق و بهره ی آنها باشد، نه اینكه یكی مكلف باشد به كار و یكی حق و بهره را ببرد: من له الغنم علیه الغرم. گفتیم حقی كه بالقوه در زمین دارند و در اجتماع. حق بالقوه در زمین نظیر حق بالفعلی است كه در هوا و نور و باران همه كس دارد و نظیر حق بالقوه بلكه بالفعلی است كه همه ی فرزندان به عهده ی پدران و مادران دارند و پدران و مادران نمی توانند آنها را از حضانت خود محروم كنند. حكما اصطلاحی دارند كه می گویند: آباء سبعه و امّهات
جلد ششم . ج6، ص: 249
اربعه و موالید ثلثه. پس موالید ثلثه واقعاً فرزند آب و خاك و هوا و آتش و بالاخره عناصر اولیه هستند كه در وجود آنها هست و حق طبیعی استفاده از آنها را دارند، همان طوری كه هر فرزندی طبیعتاً حق دارد كه از پستان مادر خود بخورد و این حق همان طوری كه در حیواناتْ طبیعی است در انسان هم طبیعی است. اسلام حقی جعل نكرده اینجا، بلكه همان حقی را كه در طبیعت هست به وسیله ی قانون حفظ كرده، یعنی جلو آن مادری كه بخواهد این حق طبیعی را ندهد می گیرد. زمین مادر نبات و حیوان و انسان است: و لقد مكناكم فی الارض و جعلنا لكم فیها معایش قلیلاً ما تشكرون. نزول باران و تغییر فصل و پرشیر شدن پستان زمین، خود دلیل حقوق مردم روی زمین است. چه دلیلی بالاتر از خود تجهیزات تكوین و طبیعت؟ ! 9. ماهیت ظلم ظلم است و ماهیت سرقت سرقت است و ماهیت كَلِ ّ بر اجتماع و گدایی كَل بودن و گدایی است و ماهیت ربا ربا (كلام امیرالمؤمنین درباره ی ربا) . چیزی كه هست اگر گدا و دزد، زورمند شد با شلاق و سرنیزه می گیرد و اگر زیرك بود و خیلی زبردست بود كاری می كند به وسیله ی قانون كه عقیده ی صاحب مال هم این باشد كه حق با طرف است و مال مال او نیست و مال طرف است و بعد با منتهای رغبت حق خود را به عنوان اینكه حق غیر است به او وا می گذارد. امان از آن وقتی كه ظلم لباس حق بپوشد و گرگ در جامه ی میش درآید.

10. عطف به آنچه در نمره ی 3 گفته شد، آن شخصی كه سؤال كرد از حضرت راجع به افضلیت عدل یا جود، در حقیقت از افضلیت عدل و احسان سؤال كرده است. فرقی كه هست احسان اعم است از جود. جود احسان مالی است اما احسان [تنها] شامل دست فقیری را گرفتن و از خیابان عبور دادن و امثال اینها نیست، شامل احسان دمی و قدمی و قلمی هم هست و اینكه حضرت می فرماید: عدل افضل است، از نظر اجتماعی است؛ یعنی در عین اینكه احسان ایثار است و ایثار از نظر فرد بالاتر است (زیرا آدمی بدون آنكه طرف استحقاق
جلد ششم . ج6، ص: 250
داشته باشد، به او تفضل می كند و در حقیقت فدا می كند مایملك خود را) ولی آنچه جامعه را حفظ می كند و پایه ی حفظ اجتماع است و به صورت قانون و قاعده درمی آید عدل است. احسان، نفلی است كه تحت قاعده در نمی آید، به منزله ی زینت و زیور اجتماع است، اما عدل به منزله ی ركن و پایه ی اجتماع است. [احسان ] زیور و نقاشی است، حسن است، زیبایی است، جمال است، جمال عقلی است، اما از زینت و زیور كار پایه ساخته نیست. از نظر فرد، تا فرد عادل نباشد احسان نمی كند و عاطفه ی اجتماعی ندارد ولی در عین حال نباید اشتباه كرد و پاره ای از گشادبازی ها را به پای احسان گذاشت، همان طوری كه در ورقه ی علی و ایثار یا عواطف اجتماعی گفتیم. از اینجا معلوم می شود كه كلام مولی چقدر عمیق است. با آنكه ابتدا به نظر هركس می رسد كه بگوید جود و احسان افضل است، ولی توجه اجتماعی علی علیه السلام اقتضا می كند كه بفرماید عدل اشرف و افضل است.

11. در یادداشتهای عدل نمره ی 8، درباره ی عدل و ظلم و حسن و قبح گفتیم كه عدل با نهی، ظلم نمی شود و ظلم با امر، عدل نمی شود و همچنین خوب با امر، بد نمی شود و بد خوب. همین طور درباره ی فحشا و منكر، فحشا در ذات خود فحشاست نه اینكه با نهی شرعی فحشا می شود و عفاف و طهارت و تقوا نیز در ذات خود عفاف و پاكی است نه اینكه با امر شارع، عفاف می شود. معنی آیه ی كریمه كه می فرماید: قل ان اللّه لایأمر بالفحشاءهمین است و از همین جا معلوم می شود كه هرچند ظواهر قوانین شرعی را می شود كش داد و صورت شرعی درست كرد، حلالی را حرام و حرامی را حلال كرد (مثل آنچه درباره ی ربا و بلكه تشكیل حرمسراها كرده و می كنند) اما حقیقت اینها كه روح اینهاست كش بردار نیست. ظاهر امر و دستور را و ظاهر فرمول را می شود عوض كرد، اما حقیقت- كه از نظر عدلیه آن حقیقت است كه این تكلیف را به وجود آورده نه اینكه این تكلیف است كه این حقیقت را ساخته- عوض نمی شود و ثابت و پابرجاست.
جلد ششم . ج6، ص: 251
12. نظیر این بحث كه در مورد حقیقت داشتن احكام و دستورات است، در مورد حقیقت داشتن و حقیقت نداشتن عالم خارج نسبت به ذهن انسان است و به عبارت دیگر همین بحثی كه در اطراف حق شده در اطراف حقیقت هم شده كه گروهی از فلاسفه بعد از آنكه دچار تناقضاتی در افكار و اندیشه ها شدند یكباره گفتند اگر حقیقتی ماورای این افكار و اندیشه ها می بود كه این همه خطا و تغییر واقع نمی شد و این همه درباره ی اشخاص فرق نمی كرد، پس حقیقتی در افكار و ادراكات بشر وجود ندارد و هرچه هست همین افكار و اندیشه ها و ساخته های ذهن است؛ ذهن ما در حقیقت سازنده ی حقیقت است، پس هر چیزی حقیقت نسبی است یعنی نسبت به ما حقیقت است، چون ما این طور می اندیشیم پس نسبت به ما حقیقت است و نسبت به كسی دیگر [ممكن است ] حقیقت طور دیگر باشد.

مثالها و شواهدی از خطاها و تناقضاتی كه نصیب بشر می شود زدند، خطاهای بی حد و حصر حس و عقل را ذكر كردند. همین طور است نظر منكرین عدل و حسن و قبح عقلی در شرعیات و مثالهایی كه در این زمینه ذكر كرده اند از قبیل اینكه اگر احكام تابع حسن واقعی و قبح واقعی بود پس چرا. . . [12] همان طوری كه در جواب اهل تشكیك در فلسفه گفته اند [كه ] همین پی بردن به خطا دلیل بر این است كه مقیاسی كلی در كار است، در جواب اشاعره نیز باید گفت عقل نیز نسبت به حسن و قبح عقلی اگر هیچ حكمی قطع نظر از شرع نمی داشت جای این نقضها و ایرادها نبود. شما كه نمی گویید كه واقعاً حسن و قبحی هست ولی شارع رعایت نكرده، بلكه می گویید ذاتاً و قطع نظر از حكم شارع حسن و قبحی نیست.

13. عطف به نمره ی 3، كلام مولی درباره ی عدل و جود: همان طوری كه در دفتر 93، مباحث اجتهاد گفته ایم كسی كه چشمش جز تعظیم
جلد ششم . ج6، ص: 252
نبیند و گوشش جز تملق نشنود و دهانش جز به محصول بازوی دیگران نجنبد و بازوی خودش كار نكند و دستش جز برای بوسیدن دراز نشود، محال است كه از لحاظ روحیه سالم بماند. در تحف العقول صفحه ی 281 از امام سجاد علیه السلام نقل می كند:

كم من مفتون بحسن القول فیه و كم من مغرور بحسن الستر علیه و كم من مستدرج بالاحسان الیه.

پس همان طوری كه مولی فرمود جود امور را از موضع خود خارج می كند.

14. رجوع شود به ورقه های حقوق از نظر اسلام و همچنین به جلد سوم المیزان ذیل آیه ی 60 از آل عمران(الحق من ربك فلاتكن من الممترین)راجع به اینكه حق از خداست نه با خدا، و از اینجا نظریه ی وسط بین اشاعره و معتزله به دست می آید.

و رجوع شود به سخنرانی شب 23 رمضان 81 راجع به معنی عدل و مساوات و اینكه آیا مقتضای عدالت این است كه همه ی مردم در یك صف باشند و بینشان هیچ تفاوت نباشد یا این است كه تبعیض و تفاوت نابجا نباشد، و اگر دومی است ملاك باجا و بیجا بودن چیست؟ 15. عطف به آنچه در آخر سخنرانی 23 رمضان 81 در معنی مساوات گفته شد كه زندگی مسابقه در بقاست و در یك چیز نباید تفاوت باشد و در یك چیز دیگر باید آزادی و تفاوت قهری باشد، نظیر حركت در خیابانهاست. حركت در خیابان مقررات و حدود و خطكشی ها و چراغ قرمز و سبز دارد. تبعیضی كه نباید باشد این است كه یكی ممنوع باشد و یكی نباشد، برای یكی چراغ قرمز باشد و برای یكی سبز. ولی آن چیزی كه باید آزاد باشد و اختلاف باید باشد و این اختلاف لازم و حتمی است این است كه در حدود همان خیابانها و حدود و خطكشی بدون اینكه تجاوزی بشود، هركس كه ماشینش
جلد ششم . ج6، ص: 253
بهتر است یا عاقلتر است یا بیشتر سعی دارد كه زودتر به مقصد برسد [جلو بیفتد. ]
[1] وصفی نه مصدری
[2] یعنی عدل مصدری نه عدل به معنی مساوی كه قبلاً گفته شد و ظاهراً صفت مشبه است.
[3] رجوع شود به بحث مزاج و تركیب در فلسفه و كلام و شیمی.

خواجه درتجریدصفحه ی 85 در بحث از مركبات می گوید: ثم تختلف الامزجة فی الاعداد بحسب قربها و بعدها من الاعتدال.
[4] رجوع شود به ورقه های آیات عدل در قرآن.
[5] شعرمثنوی:

عدل وضع نعمتی بر موضعش نی به هر بیخی كه باشد آبكش
موضع رخ شه نهی ویرانی است
موضع شه پیل هم نادانی است
[6] رجوع شود به نمره ی 10 و 13.
[7] در جلد 9بحار(ص 727) این داستان مفصلتر و بهتر آمده.
[8] لایهیج به
[9] داستان آقای وحید بهبهانی و جامه ی الوان پوشیدن عروسش
[10] علی چون از برنامه ی خودش كه سازشكارانه نبود آگاه بود، می دانست كه این برنامه چه مشكلاتی ایجاد می كند. لهذا گفت: دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان. (ج 1، ص 217) . رجوع شود بهعلی و عصرهصفحه ی 924.
[11] نهج البلاغهج 1، ص 100
[12] رجوع شود به ورقه های عدل نمره ی 15.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است