شهد اللّه انه لا اله الاّ هو و الملائكة و اولوا العلم قائماً بالقسط.
1. یكی از صفات بارز الهی كه قبح عقلی نمی تواند آن را از خدا
منفك بداند، عدل است. همان طوری كه تفكیك علم و قدرت از خدا
صحیح نیست، تفكیك عدل نیز چنین است.
یك تفاوت میان عدل و سایر صفات هست و همان بالاخره
منجر شد كه عدل یك اصل علیحده از اصول دین در مذهب شیعه و
معتزله قرار بگیرد، و آن این است كه عموم افراد بشر اعم از عالم و
عامی مواجه با جریاناتی می شوند كه از نظر عدل الهی خلجانهای
مخالفی پیدا می شود كه به نظر می رسد با عدل الهی سازگار نیست، از
تبعیضها و احیاناً سلب حقوق ها در مواردی.
صفت عدل با صفت حكمت رابطه و قرابتی دارد. حكیم بودن از
شئون علیم بودن و مرید بودن و غایت داشتن است. مثلاً ممكن است
چیزهایی به نظر برسد كه وجودشان زاید یا مضر است، مثلاً اگر
عضوی در پیكری باشد كه به هیچ درد آن پیكر نخورد گفته می شود
زاید و بیهوده است (البته از نظر آن مجموعه نه از نظر خود آن عضو) و
احیاناً مضر است و باید حذف كرد مثل غده ی سرطانی.
ولی عدل یعنی تبعیض نكردن، سلب حقوق نكردن، از شئون
علیم و مرید بودن نیست بلكه خود موضوع حكم مستقلی است در
عقل (البته عقل عملی و به همین دلیل در فلسفه جای درستی ندارد) .
مسئله ی عدل و حكمت در دنیای قبل از اسلام منتهی به ثنویت
شده است كه در ورقه های خدمات متقابل اسلام و ایران درباره اش
بحث كرده ایم، و در جهان اسلام منشأ این شده است كه مسلمانان از
لحاظ اصول به دو فرقه ی عدلیه و غیر عدلیه منقسم شوند.
در ورقه های خدمات متقابل اسلام و ایران راجع به اینكه عقیده ی
اهریمن با عقیده ی شیطان دوتاست بحث كرده ایم
[1]
جلد ششم . ج6، ص: 287
در اینجا ببینیم كه آنچه مخالف عدل است، چه به صورت
تبعیض و عدم مساوات و چه به صورت ظلم و تجاوز به حقوق،
چگونه تفسیر شده و می شود.
تفاوت غیر از
تبعیض است:
اما راجع به تبعیض، عرض می كنیم كه تبعیض بر بشر در مسائل
اجتماعی ممكن است اما زشت است و ممنوع، ولی تبعیض در خلقت
محال است؛ یعنی اینكه از طرف او تبعیضی صورت بگیرد و تفاوتی
صورت بگیرد محال است. آنچه صورت می گیرد و نقش تفاوت دارد،
از ناحیه ی قابلیتها و امكانات است نه از ناحیه ی فاعلیتها و ایجابها.
تبعیض در میان افراد بشر به این صورت است كه دو نفر از لحاظ
اجتماعی استحقاق یك نمره یا یك پست یا یك پول را داشته باشند
و دهنده به ملاحظات دیگری غیر از استحقاق، یكی را به دیگری
مقدم بدارد. چنین چیزی [در خلقت ] وجود ندارد. اگر كسی بگوید:
ما می بینیم تفاوت و تبعیض وجود دارد پس معلوم می شود
خدایی نیست، جواب این است كه تفاوت وجود دارد و تفاوت غیر از
تبعیض است.
اگر بگویید ریشه ی این تفاوت كجاست، بالاخره این تفاوتها
ریشه ای دارد و ریشه اش جز خدا نمی تواند باشد، پس برگشت
تفاوتها به تبعیض و عدم عدالت است، جواب این است كه اشیاء یك
نوع تفاوتهای ذاتی دارند كه لازمه ی نظام علت و معلول است.
نظام علّی و
معلولی:
پس لازم است در اینجا مقدمه ای گفته شود و آن این است كه
یك مبحث عمیقی در حكمت الهی هست و آن اینكه آیا اشیاء كه
مخلوق خداوند هستند، بلاواسطه مخلوقند یعنی اراده ی خداوند به هر
چیزی جداگانه تعلق می گیرد، یا اینكه صدور اشیاء به ترتیب است؛
یعنی معلول اول و معلول دوم و سوم در كار است و اراده ی حق تعالی به
اشیاء اراده ی به نظام است و هیچ معلولی را جز از طریق علت خاص
جلد ششم . ج6، ص: 288
خودش نمی خواهد، و البته مطلب دوم صحیح است.
مسئله ی سنن:
اینكه اراده ی
ذات
باری به هر چیزی جداگانه تعلق بگیرد محال است. همین جاست كه
قانون و سنن به وجود می آید. می گویند خداوند سنت خلق كرده
است، البته خود سنت كه چیزی نیست كه مخلوق باشد.
سنن منتزعند
نه مجعول:
سنت و قانون
الهی برعكس سنن قراردادی كه خود سنت وضع می شود، خود سنت
وضع نمی شود بلكه اشیاء به ترتیب علت و معلول وضع می شوند و از
اینجا سنت انتزاع می شود. وقتی كه خلقت با نظام علت و معلول
جریان یافت، هر موجودی مرتبه و درجه ای مخصوص خود پیدا
می كند كه قابل تخلف نیست، مصداق
و ما منا الاّ له مقام معلوم
می شود.
مسئله ی قدر:
اینجاست كه مسئله ی «قدر» پدید می آید، یعنی اندازه ها. و
همین جاست كه مَثَل بسیار عالی قرآن مفهومش روشن می شود كه:
آیه ی سوره ی رعد:
انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبداً
رابیاً. . .
ایضاً مثل دیگر قرآن:
آیه ی سوره ی
طلاق:
و من یتق اللّه یجعل له مخرجاً. و یرزقه من حیث لایحتسب. . . قد
جعل اللّه لكل شی ء قدراً
[2].
تفاوت مجعول
نیست:
پس، از اینجا معلوم می شود كه تفاوت لازمه ی هستی و نظام
هستی است. تفاوت، جعلی و قراردادی نیست ولی تبعیض وجود
ندارد، هر چیزی همان كه برایش ممكن است دارد. پس آنچه وجود
دارد تفاوت است و تفاوت از ذوات اشیاء یعنی از نفس هستی و از
نظام علّی و معلولی برمی خیزد. دوم بودن صادر اول قراردادی نیست؛
جلد ششم . ج6، ص: 289
لازمه ی صدور از اول، دوم بودن است و همچنین
[3]. پس معلوم شد
كه چنین نیست [كه ] در شرایط مساوی و ممكن تبعیضی صورت
گرفته است.
از اینجا معلوم می شود كه به دو نوع می شود بر عدم وقوع تبعیض
استدلال كرد: یكی از راه لمّی (ولی این برهان وقتی دلیل می شود كه
كاملاً خدا شناخته شده باشد) و دیگر از راه تحلیل ماهیت و واقعیت
تفاوتهای موجود كه البته این راه خود اشكال را از همان راهی كه
وارد شده حل می كند.
ظلم درباره ی
خداوند تصور
ندارد:
مسئله ی دیگر مسئله ی ظلم است. ظلم نیز درباره ی خداوند تصور
ندارد. ظلم در اجتماع بشر از آن جهت صورت می گیرد و نسبت داده
می شود كه بشری حق ثابتی مالی، جانی و غیره پیدا كند، یعنی در
نظام وجود به او داده شده است و انسانی آن حق را سلب می كند. ولی
نسبت به خود نظام وجود كه معطی حق است و نمی دهد یا داده ی خود
را پس می گیرد، ظلم معنی ندارد. مثلاً یك وقت هست كه در
خانواده ای پدر خانواده به هریك از فرزندان عطیه ای می دهد. اگر
یكی از افراد بخواهد از دیگری سلب كند، به حق او كه از ناحیه ی
دیگری یعنی پدر به او داده شده ظلم شده. اما اگر خود پدر- كه مالك
اصلی است و عطیه ی او به معنی سلب مالكیت از خود نیست زیرا
محال است- هرگونه تصرفی بكند از خود است و در ملك خود است
و ظلم نیست.
اینكه در قرآن می فرماید:
و ما ربك بظلاّم للعبید، یعنی هرگز
خداوند به حق خدا داده ی كسی تجاوز نمی كند، زیرا آنچه خداوند
بگیرد موضوع حق خدا داده منتفی می شود.
و به عبارت دیگر، ظلم آنگاه ظلم است كه نظام هستی
استحقاقی را عطیه كرده باشد و عاملی بر ضد آن استحقاق عمل كرده
باشد. اما از لحاظ كل نظام هستی وقتی كه چیزی به كسی داده نشد،
جلد ششم . ج6، ص: 290
از اول سهمی به او داده نشده كه گرفتنش ظلم باشد.
مسئله ی سنن خلقت:
ان اللّه لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم، و
قضینا الی بنی اسرائیل فی الكتاب. . . عسی ربكم ان یرحمكم و ان عدتم عدنا.
اینجاست كه پای قانون عادلانه به میان می آید. قانون عادلانه است
كه اگر جسم ثقیلی از روی پشت بام پرت شود، به زمین سقوط كند.
این غیر عادلانه نیست. تأثیر كار و تقوا و ایمان در سعادت، سنت
است. اینكه زندگی مسابقه باشد، سنت است.
رجوع شود به ورقه های خیر و شر.
خوب است اول درباره ی معنی و مفهوم خود عدل بحث كنیم.
همان طور كه در ورقه های عدل و ورقه های حقوق گفته ایم، عدل را
به سه نحو می توان تفسیر كرد: یكی توازن؛ یعنی اینكه در ساختمان
یك واحد كه نیازمند به اجزاء و ابعاضی هست و باید یك هدف معین
را تأمین كند، از هر چیزی به قدر لازم تهیه شود تا كل برقرار گردد،
مثلاً برای اینكه زمین قابلیت حیات پیدا كند باید در فاصله ی معینی از
خورشید باشد نه دورتر و نه نزدیكتر، برای حیات جانداران مقدار
معینی اكسیژن و مولّد اكسیژن لازم است، یا بدن یك حیوان از هریك
از مواد اكسیژن، ازت، كربن مقدار معینی لازم دارد و با حفظ اندازه ها
تعادل و توازن شیمیایی برقرار می شود. همچنین است تعادل فیزیكی
در یك آپارتمان و یا در یك ماشین، و همچنین است تعادل
اجتماعی از لحاظ اصناف و طبقات و سایر ارباب هنر و صنایع و
حرف. هر كل اگر دارای چنین تعادلی باشد، باقی می ماند و اگر نه نه.
عدل به این معنی از شئون حكیم و علیم بودن حق تعالی است، و نقطه ی
مقابل این تعادل تفاوتی است كه در اصطلاح خود قرآن آمده است.
نقطه ی مقابل این عدل، ظلم نیست و بحث ما در عدلِ مقابل ظلم است.
غالب كسانی كه خواسته اند جواب شبهه ی ظلم در خلقت را بدهند، به
جلد ششم . ج6، ص: 291
عدل به مفهوم تعادل توجه كرده اند و اشكال باقی مانده است، مانند
غالب كسانی كه در كتاب اسرار خلقت بحث كرده اند.
ولی معنی دیگر عدل آن است كه بگوییم عدل یعنی رعایت
تساوی و نفی هرگونه تبعیض. این بیان اگر به معنی این باشد كه
ملاحظه ی هیچ گونه استحقاقی نشود عین ظلم است، زیرا معنی ظلم
این نیست كه رعایت تساوی نشده است بلكه این است كه رعایت
حقوق نشده است. رعایت تساوی آنگاه لازم است كه استحقاق
متساوی در كار باشد، و اگر استحقاق متساوی نباشد رعایت تساوی
خود نوعی ظلم است، و الاّ همان سخن یاوه ی معروف پیدا می شود كه
ظلم بالسویه عدل است. اگر اعطاء بالسویه عدل باشد منع بالسویه هم
باید عدل شمرده شود. آری، عدل ایجاب می كند مساوات را ولی به
این معنی كه در شرایط متساوی و با استحقاقهای متساوی، قانون با
شخص باید به طور مساوات عمل كند.
پس می رسیم به معنی سوم عدل كه عبارت است از رعایت
استحقاقها و عدم تبعیضها در شرایط استحقاقهای متساوی.
وقتی كه به اینجا رسیدیم، این مسئله پیش می آید كه آیا در
مورد خدا سخن از تفاوت استعدادها معنی دارد یا ندارد؟ یعنی چون
خداوند مبدأ كل همه چیز حتی استحقاقهاست، پس همه ی اشیاء با او
نسبت متساوی دارند و او نیز با همه ی اشیاء نسبت متساوی دارد. باید
در اینجا عدل به معنی رعایت حقوق، عملاً مساوی باشد با عدل به
معنی رعایت مساوات و نفی هرگونه تبعیض و تفاوت. پس چرا
تبعیض و تفاوت در كار است؟
طرح اشكال:
اكنون [كه ] مفهوم و معنی عدل را دانستیم اشكال را طرح
می كنیم. اشكال همان مسئله ی تبعیض است. مقدمتاً باید بگوییم در
اینجا مسائلی هست كه با یكدیگر قرابت دارند و همه با مسائل
توحید و الهیات مربوط می شود.
برخی از آنها مربوط است به شئون حكمت بالغه فقط، مثل
جلد ششم . ج6، ص: 292
تشویهات و زواید خلقت و آنچه گفته می شود لغو است، مثل آنچه
درباره ی پستان مرد و لوله ی آپاندیس گفته می شود. اینها نه به مسئله ی
شرور مربوط می گردد و نه به مسئله ی عدل و ظلم.
برخی دیگر به مسئله ی شرور مربوط می شود؛ یعنی چیزهایی كه
بدند بالذات، مثل مرگها و فناها و نیستیها و یا بدند بالقیاس، مثل
طوفانها و زلزله ها و میكروبها.
و برخی مربوط می شود به مسئله ی عدل و ظلم، مثل آنچه در زمینه ی
تبعیض و تفاوتها گفته می شود. در این مسئله حتی در مورد تفاوت
مراتب وجود نیز سؤال هست، از قبیل تفاوت عقل و جسم و تفاوت
عقل اول و عقل دوم، و حال آنكه این گونه تفاوتها- همان طور كه
صدرا در جلد 3 اسفار صفحه ی 112 گفته است- اصطلاحاً شر نامیده
می شود.
ضمناً این مسئله نیز باید دانسته شود كه مسئله ی اول یعنی حكمت
بالغه از شئون مسئله ی غایات است در باب علت و معلول و از شئون
مسئله ی عنایت الهیه است در الهیات اخص. البته در الهیات اخص،
غایت داشتن خلقت قطعی است ولو اینكه می گویند از باب «لایلتفت
العالی الی السافل» آن غایات مقصد آن عالی و هدف آن عالی نیست.
و اما مسئله ی شرور از دو جهت طرح می شود: یكی از جنبه ی ادله ی توحید
همچنان كه در منظومه آمده است و یكی از جنبه ی عنایت الهیه كه در
اسفار (جلد 3) آمده است و بدایع الحكم (صفحه ی 261) به آن تصریح
می كند.
[1] اینجا لازم است رفع شبهه ی ثنویت از راه تحلیل ماهیت شرور و نسبی بودن بدیها
بشود و آنگاه گفته شود پس چنین چیزی كه دلیل بر دو مبدأ و منشأ باشد نیست.
آنوقت ببینیم یك منشأ اگر عادل و حكیم باشد ممكن است به اصطلاح این
بی نظمی ها صورت بگیرد یا نه؟
[2] ای قد جعل اللّه لكل شی ء سبباً و مرتبة و منزلة.
[3] معنی
ما اصابك من حسنة فمن اللّه و ما اصابك من سیئة فمن نفسكمعلوم
شد.