رجوع شود به ورقه های خیر و شر، اشعار بهمنی و خیام.
رجوع شود به كتاب دمی با خیام.
رجوع شود به [دیوان ] ناصرخسرو، صفحه ی 508:
جلد ششم . ج6، ص: 293
بار خدایا اگر ز روی خدایی
طینت انسان همه جمیل سرشتی
چهره ی رومی و صورت حبشی را
مایه ی خوبی چه بود و علت زشتی
طلعت هندو و روی ترك چرا شد
همچو دل دوزخی و روی بهشتی
از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد
زاهد محرابی و كشیش كنشتی
چیست خلاف اندر آفرینش عالم
چون همه را دایه و مشاطه تو گشتی
گیرم دنیا ز بی محلی دنیا
بر گرهی خربط و خسیس بهشتی
نعمت منعم چراست دریا دریا
محنت مفلس چراست كشتی كشتی
ایضاً [دیوان ] ناصرخسرو، صفحه ی 366:
همه جور من از بلغاریان است
كز آن آهم همی باید كشیدن
گنه بلغاریان را نیز هم نیست
بگویم گر تو بتوانی شنیدن
خدایا راست گویم فتنه از توست
ولی از ترس نتوانم چغیدن
لب و دندان تركان خَتا را
نبایستی چنین خوب آفریدن
كه از دست لب و دندان ایشان
به دندان دست و لب باید گزیدن
برون آری ز پرده گلرخان را
برای پرده ی مردم دریدن
جلد ششم . ج6، ص: 294
به ما تو قوّت رفتار دادی
ز دنبال نكورویان دویدن
. . . به آهو می كنی غوغا كه بگریز
به تازی می زنی هی بر دویدن
به ما فرمان دهی اندر عبادت
به شیطان در رگ و جانها دویدن
به ما اصرار داری در ره راست
به او در پیچ و تاب ره بریدن
به ذات بی زوالت دون عدل است
به روی دوست دشمن را كشیدن
تو كز درگاه خویشت باز راندی
چرا بایست بر ما ره بریدن