در زبان دین هر كلمه ای نماینده ی یك رمزی است. بسیار چیزها
كه در مورد ما به یك معنایی صادق است، درباره ی خداوند به معنای
دیگر صادق است. از آن جمله كلمه ی محبت است. در مواردی داریم
كه خداوند فلان چیز و یا فلان صنف را به اعتبار فلان صفت دوست
می دارد. مثل این است كه می خواهد بگوید آن چیز یا آن كس مورد
علاقه و لطف خداوند است و هر چیزی كه به ذات احدیت- كه
مقدس مطلق است- پیوند خاص پیدا كند، جنبه ی قدس و طهارت و
معنویت پیدا می كند. مثلاً می گوید:
ان اللّه یحب المؤمن المحترف. این
جمله رمزِ این است كه حرفه و كار یك نوع شرافت و معنویت و
قدسی دارد، یعنی آدمی باید هر شغلی و هر كاری را از آن جهت كه
كار است و شغل است مقدس و محترم بشمارد. همان طوری كه نماز و
روزه و ركوع و سجود و حج و جهاد فقط به اعتبار اینكه عبادت است
و قصد قربت در آنها معتبر است و جلب رضایت حق می كند مقدس
است، حرفه و شغل هم به همین دلیل (یعنی اگرچه قصد قربت در آن
به ملاحظاتی شرط نشده ولی چون مانند هر عمل نیك دیگر، محبوب
و مرضیّ خداوند است) باید به جنبه ی قداست آن توجه داشت.
ما به دلیل روح درویشی و زاهدمنشی كه قدس را در بیكاری
می دانیم و كار را آلودگی (نه عروج و تعالی و تقدس) ، این طور فكر
می كنیم كه آب كه از سر گذشت چه یك نی چه صد نی؛ ما كه به خودِ
جلد ششم . ج6، ص: 446
كار كردن آلوده ایم پس چه اهمیتی دارد كه كار را خوب انجام
دهیم، ما كه توفیق بیكاری نداریم پس خداوند خودش مگر ما را
نجات بدهد، پس دیگر دروغ بگوییم و غش و خیانت بكنیم و دغل
بنماییم زیرا خودِ كار [را] كه بالاترین دروازه ی خطاكاری هاست
مرتكب شده ایم. ولی باید بدانیم خطا در فكر ماست. آلودگی در
بیكاری است، انواع مفاسد در بیكاری است. ما باید شغل خود را
مانند نماز، مقدس بشماریم و آن را از هر نجاست و كثافت دور
بداریم.