در
کتابخانه
بازدید : 885142تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد ششم
مقدمه
Expand حرف شحرف ش
Expand حرف صحرف ص
Expand حرف طحرف ط
Expand حرف ظحرف ظ
Expand حرف عحرف ع
Expand حرف غحرف غ
Expand حرف فحرف ف
Expand حرف قحرف ق
Collapse حرف كحرف ك
كار و تربیت، كار و اشتغال علمی
كار و شغل و شرافت آن
كار و فكر
كار
كار و آثار آن
كار هر نوع كاری باشد، از بیكاری و احتیاج به مردم بهتر است
كار در اسلام
یادداشت كتاب سوزی اسكندریه
كتابخانه ی اسكندریه- مدارك
كتابخانه ی اسكندریه- شبلی نعمان
كتاب و كتاب سوزی
ادله ی كتاب سوزی در ایران
كتاب سوزی های جهان- مدارك
ایران قبل از اسلام- كتابها
كتاب سوزی ایران
كتاب در قرن اول هجری
اسلام و كتابت
كتاب سوزی اسكندریه و یا ایران
اولین كتاب سوزی
كتاب سوزی
اوستا- آیا اسكندر اوستا را سوخت؟
كتابت و كتاب سوزی در ایران ساسانی
كتابهای ایرانی قدیم كه به عربی برگردانده شد
كتابت در صدر اسلام
كتاب و كتاب خواندن
كتابت در اسلام
كتاب
كتابها
كتاب
كذّابین و وضّاعین، طبقات و انگیزه های آنها
كذّابین و وضّاعین- مدارك
كذّابین و وضّاعین حدیث
كذّابین و وضّاعین
كرامت نفس، محور اصلی اخلاق اسلامی
كرامت نفس
كرامت- آزادگی
كرامت نفس و تواضع
كرامت نفس
كرامت نفس- ملاك اخلاق و ملاك انسانیت
كرامت نفس- احساس شخصیت یا ایمان به خود
كعبه- عدم جواز بیع و اجاره ی خانه های مكه
كعبه
كعبه- مركزیت در اجتماع
كعبه و نقش اجتماعی آن
كلاه شرعی
كلمه لوگوس
كمال و نقص
كمونیسم
كواكبی- عبدالرحمن
Expand حرف گحرف گ
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. یكی از قضایایی كه اخیراً در میان ما مشهور شده است افسانه ی كتاب سوزی اسكندریه است. می گویند مسلمین پس از آنكه اسكندریه ی مصر را فتح كردند، كتابخانه ی عظیمی در آنجا بوده است و فرمانده مسلمین پس از آنكه با خلیفه ی وقت درباره ی آن مشورت كرد، خلیفه دستور داد كه آنجا را از بین ببرید. دستور دادند كه آنها را بدهند به حمامها. چهار هزار حمام بود و تا مدت شش ماه خوراك حمامها كتاب بود. و می گویند یحیی نحوی معروف كه از بقایای علمای حوزه ی اسكندریه بود از عمرو عاص فرمانده مسلمین تقاضا كرد آن كتابها در اختیار او قرار داده شود، و پس از آن تقاضا بود كه آن فرمان از طرف خلیفه رسید.

2. در اینجا مقدمتاً چند بحث است:

الف. اسكندریه چه شهری است و به دست چه كسی ساخته شد و در آن وقت چه وضع و موقعی داشته است؟ ب. سابقه ی این كتابخانه چیست؟ آیا واقعاً كتابخانه ای بوده است یا نه؟ و اگر بوده، به چه مناسبت چنین كتابخانه ای بوده است؟ لهذا لازم است كه درباره ی حوزه ی علمی اسكندریه كه بعد از حوزه ی یونان به وجود آمد و رابط بود میان حوزه ی علمی یونان و حوزه ی علمی اسلامی كه مركزش بغداد و قاهره و اسپانیا بود، بحث شود.

این حوزه قبل از فتح مسلمین به دست مسیحیین منحل شد و علتش گرایش ژوستی نین به مسیحیت بوده است. در این جهت كه ژوستی نین پس از مسیحی شدن، حوزه ی اسكندریه را بست و دانشمندان را متواری كرد و درسها را به عنوان اینكه اینها برخلاف
جلد ششم . ج6، ص: 450
تعلیمات مسیح است تعطیل كرد [1]هیچ گونه تردیدی نیست.

بنابراین مدعا این است كه مسیحیان پس از آنكه با آن خشونت حوزه را تعطیل كردند و تدریس علوم و فلسفه را برخلاف دین مسیح دانستند و علما و فلاسفه را كافر و منحرف و مضل و گمراه كننده تشخیص دادند، به كتابخانه ی آنجا كه كتابها را كتب ضلال می دانستند هیچ دست نزدند و كتابها را در این یكصد و بیست سال سالم نگه داشتند؛ مسلمین كه آمدند چنین كاری كردند.

مسئله ی سوم فتح اسكندریه است كه بعد از فتح شام و فلسطین رخ داده است (سال 21 هجری قمری) كه آن طور كه نوشته اند چون مسلمین از شام و فلسطین به آنجا رفتند یعنی از شرق به غرب رفتند، همان مسیری را طی كردند كه ابراهیم در مهاجرت به مصر خود و یوسف در بازگشت از مصر طی كرد.

3. مقدمتاً برای بحث از كتاب سوزی اسكندریه مطالب ذیل باید تحقیق شود:

الف. شهر اسكندریه را اسكندر در قرن چهارم پیش از میلاد ساخت و لااقل طرح ریزی كرد. ر. ك: . . .

ب. بطالسه ی خلفای اسكندر در آنجا موزه و كتابخانه و در حقیقت آكادمی تأسیس كردند كه حوزه ی یونان را تحت الشعاع قرار داد. این كار از قرن سوم قبل از میلاد و در حقیقت از دو قرن قبل از میلاد آغاز شد و می گویند تا قرن چهارم میلادی ادامه یافت. رجوع شود به. . .

ج. مصر در 333 قبل از میلاد به تصرف رومیها درآمد. قبلاً تمدن و قدرت عظیم غرب، یونان بود. در دوره ی هخامنشی (600 سال قبل از میلاد) یونان رقیب ایران بود، ولی از سالهای بعد از میلاد روم كه مركزش ایتالیا بود رقیب ایران شد. در دوره ی ساسانی جنگ همواره
جلد ششم . ج6، ص: 451
میان روم و ایران است. مصر تحت الحمایه و یا جزء روم بوده است - رجوع شود.

د. دولت روم در سال 395 میلادی منقسم می شود به روم غربی و روم شرقی. مركز روم شرقی قسطنطنیه بوده است و آنها بوده اند كه با ایران می جنگیده اند. رجوع شود به. . .

هـ. روم شرقی به مسیحیت می گراید. قسطنطین اول كسی است كه مسیحی می شود. مسیحیت روی تمدن یونان و روم اثر می گذارد، اثر منفی به طوری كه در 529 میلادی ژوستی نین معاصر انوشیروان حوزه ی آتن را تعطیل می كند و قبلاً در قرن چهارم حوزه ی اسكندریه ضعیف و یا منحل می شود. علت ضعف چیست؟ رجوع شود به. . .

و. كتابخانه ی اسكندریه آسیبهایی می بیند. رجوع شود به ترجمه ی تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد 11، صفحه. . .

ز. مسلمین وقتی كه به اسكندریه آمدند در چه سالی بود و در آن وقت این حوزه در چه وضع و حالی بوده است؟ یحیی نحوی اگر هم معاصر نبوده است، مدت زیادی از مرگش نمی گذشته است. بعلاوه، بسیاری از كتبی كه مسلمین ترجمه كردند كتب اسكندرانی بوده است. آیا این كتب مستقیماً ترجمه شده است یا به وسیله ی مكاتب دیگر از قبیل مكتب انطاكیه در شام و مكتب پرگام در آسیای صغیر؟ ح. زبان علمی حوزه ی اسكندریه چه بوده است؟ آیا یونانی بوده است؟ رجوع شود. . .

ط. مدرك كتاب سوزی چیست؟ قبل از عبداللطیف بغدادی و قفطی و ابوالفرج ملطی یهودی (به نام ابن العبری) احدی نقل نكرده است. این سه در قرن هفتم می زیسته اند، پس از جنگهای صلیبی. و پس از آنها مقریزی و حاجی خلیفه نقل كرده اند. اما مقریزی به صورت تاریخ نقل نكرده و حاجی خلیفه هم یك امر كلی را بدون سند نقل كرده است، و باید به القائات صلیبیون و نزعات شعوبیه و خاصیت طبیعی یهودیها در تحریف علاوه بر خاصیت همه ی انسانها توجه شود. رجوع شود به. .
جلد ششم . ج6، ص: 452
ی. در تحقیق مسائل تاریخی كه نقلی است متد خاصی به كار می رود. اینها نه برهانی است و نه تجربی.

در درجه ی اول باید یك نقل مستند و معتبر باشد. اما اینكه مستند باشد، یعنی بلاسند چیزی پذیرفته نمی شود ولو خود گوینده معتبر باشد. دلیل معتبر بودن و بی غرض بودن هم واضح است. پس گوینده ی معتبر باید با سند معتبر نقل كند تا صحت تاریخی پیدا كند.

در كتب حدیث همین روش و متد صحیح معمول است. تنها اعتبار ناقل مثلاً كلینی، صدوق، شیخ طوسی یا مجلسی یا فیض كافی نیست ولو خود آنها اعتماد كنند. مثلاً «رَوی صدوق یا كلینی» كافی نیست. باید مستند نقل كنند و سند آنها را هم ما خودمان باید تحقیق كرده و معتبر بدانیم نه اینكه آنها معتبر بدانند. آنها نقلشان معتبر است نه اجتهادشان [2] شرط دیگر این است كه از نظر مضمون معتبر باشد، یعنی مطلب طوری باشد كه قرائن خارجی دلالت نكند بر كذب و دروغ بودن آن از قبیل ضد عقل، ضد خبر متواتر بودن و حتی معارض معتبر داشتن.

اكنون كه اینها را دانستیم لازم است دو مقدمه ذكر شود و آن اینكه در تاریخ ملتها و مذهبها بسیار مسائل شهرت پیدا می كند و زبانزد مردم می شود ولی وقتی كه یك نفر محقق با آن روبرو می شود و تحقیق می كند، می بیند دروغ است: رب شهرة لا اصل له. به عنوان مثال از نظر تاریخ ملی ما داستان رستم و اسفندیار است و بلكه غالب داستانهای شاهنامه است و از نظر مذهبی ما مثالهای زیاد داریم. بهترین مثالش عبداللّه بن سبا است كه اخیراً به
جلد ششم . ج6، ص: 453
وسیله ی محققانی نظیر طه حسین و ماسینیون حدس زده شده كه اسطوره است و یكی از فضلای شیعه با دلایلی آن را به اثبات رسانید.

مقدمه ی دوم این است كه ممكن است سؤال شود كه چرا در طول هفت قرن، از بغدادی تاكنون، علمای اسلام درصدد تكذیب و انكار بر نیامده اند؟ جواب این است كه علمای اسلام اولاً تصدیق هم نكرده اند، ثانیاً این مطلب را باید دانست كه در عصر ما همه ی علوم پیشروی كرده است. علت پیشروی علوم این است كه متد كار و تحقیق عوض شده است. غالباً عوام خیال می كنند كه پیشرفت علوم معلول نبوغ فوق العاده ی علمای عصر اخیر است و دور چرخ و فلك عوض شده، فكرها و عقلها و هوشها زیادتر شده است. خیر، این چیزی است كه قابل اثبات نیست. تمدن بر هوش طبیعی چیزی نیفزوده است اگر كم نكرده باشد. سبك و متد تحقیق در علوم تغییر كرده است و در نتیجه كشفیات بیشتری نصیب بشر شده و می شود.

در همه ی علوم كشفیات جدیدی شده و از آن جمله در تاریخ.

از جمله تغییری كه در متد تحقیق صورت گرفته است این است كه در علوم و حرفه ها و صنعتها تقسیم كار و تمركز روی موضوع جزئی صورت گرفته است و این تأثیر فراوان كرده در پیشرفت. مثلاً در پزشكی یا فیزیك و غیره، از آن جمله در تاریخ و رجال و افراد.

امروز دیگر معمول نیست كه یك نفر مثلاً در عین اینكه فقیه است بخواهد رجالی هم باشد و درباره ی حدود پانزده هزار نفر هم تحقیق كند تا بشود علامه ی ممقانی و یا فی المثل صاحب ناسخ التواریخ با همه ی نبوغش می خواهد تاریخ عمومی جهان و به قول خودش اقالیم سبعه را بنویسد، طبعاً در خصوص این مسئله نمی رسد تحقیق كند. امروز فقط چند نفر، یك طبقه از راویان، یك سلسله از پادشاهان، یك حوزه ی علمی مورد تحقیق قرار می گیرد. مثلاً كریستن سن سی سال فقط درباره ی ایران ساسانی كار می كند، یا ماسینیون مدتها كار خود را روی سلمان یا منصور حلاّج متمركز می كند و هرچه درباره ی اینها گفته شده پیدا می كند.
جلد ششم . ج6، ص: 454
در قدیم چون تقسیم كار صورت نگرفته بود، بزرگانی اشتباه می كردند. یكی از اشتباهاتی كه ناشی از كثرت و تنوع كارها بود این بود كه فرصت نمی كردند در یك نقل به منابع دست اول مراجعه كنند، اعتماد می كردند به مدارك و مراجعی كه در اختیار داشتند [3]وای بسا كه اشتباهی و خطایی عمدی یا سهوی رخ داده بود و بعد دیگری از او نقل می كرد و دهان به دهان می گشت و یكی از مشهورات می شد.

لهذا چقدر احادیث موضوعه و محرّفه پیدا شده است و چقدر جمله هایی كه از یك عالم بوده به صورت یك حدیث درآمده است الی ما شاء اللّه.

اخیراً یكی از علمای معاصر و محقق ما به نام علامه حاج شیخ محمد تقی شوشتری كه در قید حیاتند و نوه ی مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری [4](اعلی اللّه مقامه) است كتابی تألیف كرده است. نام این كتاب الاخبار الدخیله است كه هم اخبار و ادعیه ی موضوعه را نقد كرده و هم اخبار و ادعیه ی محرّفه را. در این كتاب، اخباری نقد می شود و با دلایل، بطلان آنها روشن می شود كه مثلاً صدوق با سند نقل كرده و مجلسی هم تأیید و دفاع كرده است، مثل حدیث معروف سعدبن عبداللّه اشعری قمی كه متضمن این است كه ایمان شیخین نه از روی ترس بوده و نه از روی حقیقت بلكه به خاطر طمع بوده است.

اكنون كه این مطالب دانسته شد، می گوییم كه داستان كتاب سوزی اسكندریه نه سند درست دارد و نه قرائن به صحتش دلالت می كند، بلكه قرائن قطعی برخلافش است.

اما اینكه سند درست ندارد، زیرا این از حوادث صدر اسلام و حوادث حدود سال 17 یا 18 هجری است. این حوادث را مورخین اسلامی و غیر اسلامی (مخصوصاً حوادث مصر را) نقل كرده اند.

مورخین صدر اول هیچ كدام نقل نكرده اند. این كتابها در قرن دوم و
جلد ششم . ج6، ص: 455
سوم و چهارم نوشته شده و در آن قرنها كسی نقل نكرده است. در قرن پنجم و ششم نیز نقل نكرده. یكمرتبه در قرن هفتم و هشتم این سخن شایع می شود از طرف سه نفری كه اولاً خود آنها مورخ نیستند، ثانیاً مستند نقل نكرده اند و ثالثاً قرائن زیاد برخلاف این مدعا هست چه از ضعف مضمون و متن و چه از نظر قرائن خارجی. پس هم ضعف سند دارد و هم ضعف مضمون و هم قرائن خارجی برخلافش است. ضعف سند گفته شد. ضعف مضمونش به دو جهت است. یكی اغراق و مبالغه ی عجیب و فوق العاده اش كه می گوید شش ماه چهارهزار حمام اسكندریه با این كتابها گرم می شدند كه داستان مبالغه در سرو كاشمر و داستان بیست و یك هزار احمد یك چشم كله پز را به یاد می آورد. دیگر اینكه در متن حكایت می گوید عمروعاص به تقاضای یحیی نحوی نامه به خلیفه نوشت و حال آنكه یحیی نحوی مدتها قبل مرده بوده است. سوم مسئله ی حمام است كه در آن زمانها ظاهراً در اروپا و میان مردم غرب حمام رسم نبوده است، هرچند ویل دورانت در جلد. . . تاریخ تمدن، صفحه. . . می نویسد كه عمرو عاص به عمر نوشت این شهر چند هزار چی و چی و چهار هزار حمام دارد.

اما ضعفی كه از راه قرائن خارجی به دست می آید:

اول اینكه تاریخ می گوید این كتابخانه قبلاً از بین رفته بوده است.

ثانیاً چرا مورخین دیگر و مخصوصاً مورخین غیر مسلمان حاضر در قضایا نقل نكرده اند؟ ویل دورانت در جلد 11 تاریخ تمدن، صفحه ی 219 پس از آنكه مضمون این جمله را از عمر نامعقول می داند كه مدعی شده باشد «همه را بسوزان كه تمام مندرجات آنها در یك كتاب یعنی قرآن هست» ، می گوید:

از جمله دلایل ضعف این روایت این است كه:

1. قسمت مهم كتابخانه ی اسكندریه را مسیحیان متعصب به دوران اسقف توفینس به سال 392 میلادی سوزانیده بودند.
جلد ششم . ج6، ص: 456
2. باقیمانده ی كتابخانه همچنان مورد بی اعتنایی و دستبرد كسان بود و پیش از سال 642 میلادی قسمت اعظم آن از میان رفته بود.

3. در مدت پنج قرن كه از وقوع تا ثبت حادثه ی مفروض در كتاب عبداللطیف فاصله بود، هیچ یك از مورخان مسیحی درباره ی آن سخن نیاورده اند، در صورتی كه اوتكیوس مسیحی كه به سال 322 هجری (933 میلادی) اسقف بزرگ اسكندریه بود فتح این شهر را به دست عربان با تفصیل فراوان نقل كرده است. به همین جهت غالب مورخان این قضیه را نمی پذیرند و آن را افسانه می پندارند. نابودی كتابخانه ی اسكندریه كه به تدریج انجام شد از حوادث غم انگیز تاریخ جهان بود.

قرینه ی دیگر این است كه به طور كلی آتش زدن كتابخانه، با روشی كه عموماً قرآن تعیین كرده و اعراب تا حدود زیادی احساس می كردند كه رسالتی دارند، سازگار نیست. ما در قرآن با دو تابلو مواجه هستیم. قرآن در این موضوع سكوت نكرده است. قرآن از طرفی این تابلو را مجسم می كند كه:

و من الناس من یعجبك قوله فی الحیوة الدنیا و یشهد اللّه علی ما فی قلبه و هو الد الخصام. و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلك الحرث و النسل و اللّه لا یحب الفساد. (بقره، 204- 205) قرآن در این آیه تخریب و افساد و اهلاك حرث و نسل را جداً محكوم كرده است.

از طرف دیگر می فرماید:

ان اللّه یدافع عن الذین امنوا ان اللّه لایحب كل خوان كفور. اذن
جلد ششم . ج6، ص: 457
للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان اللّه علی نصرهم لقدیر.

الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الاّ ان یقولوا ربنا اللّه و لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذكر فیها اسم اللّه كثیراً و لینصرن اللّه من ینصره ان اللّه لقوی عزیز. الذین ان مكناهم فی الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و للّه عاقبة الامور.

(سورة الحج، آیات 38- 41) در این آیات نقطه ی مقابل آن تابلو را مجسم می كند كه افراد مؤمن و مسلمان پس از آنكه مسلط شدند نماز را بپا می دارند و زكات را می پردازند و امر به معروف و نهی از منكر می كنند و خلاصه مصلحین اند و به اصلاح می پردازند.

قرآن مخصوصاً در مورد جهاد می فرماید:

و قاتلوا فی سبیل اللّه الذین یقاتلونكم و لاتعتدوا ان اللّه لایحب المعتدین.

در تفاسیر وارد شده است كه مقصود این است آنچه حالت جنگ به شما مباح می كند فقط مبارزه و مقاتله ی سربازانی است كه با شمشیر با شما روبرو شده اند، زیاده بر این هرچه بكنید زیاده روی است. لهذا پیغمبر اكرم صریحاً دستور می داد و در نهج البلاغه نیز هست و در وصایای ابوبكر نیز هست كه توصیه می شد هرگز متعرض كودكان، زنان، پیران، راهبان نشوید، درختی را قطع نكنید، چشمه ای را خراب نكنید و امثال اینها.

از طرفی تاریخ نشان می دهد كه مسلمانان عموماً نجیب ترین فاتحان دنیا بوده اند و این رسالت را احساس می كرده اند. گوستاو لوبون در كتاب خودش، صفحات. . . این مطلب را كاملاً تصدیق و تأیید می كند، و در خصوص تاریخ مصر ویل دورانت می نویسد:
جلد ششم . ج6، ص: 458
عمرو نگذاشت عربان شهر را غارت كنند و بر آنجا جزیه مقرر كرد و چون از علت اختلافات دینی كه میان طوایف مسیحی بود سر در نمی آورد نگذاشت یاران یعقوبی وی (كه قبلاً تحت آزار روم شرقی بودند و قدوم مسلمانان را مغتنم شمردند) از فرقه ی ملكانی انتقام بگیرند و برخلاف رسمی كه فاتحان از دوران بسیار قدیم داشتند، آزادی عبادت را برای همه ی مردم شهر اعلام كرد [5] ایضاً ویل دورانت می گوید (ص 220) :

عمرو با عدالت حكومت كرد و قسمتی از مالیاتهای گزاف را به پاك كردن كانالها و تعمیر پلها و تجدید معبر آبی كه به روزگار سلف نیل را به بحر احمر می پیوسته بود اختصاص داد و كشتیها از مدیترانه به اقیانوس هند راه توانستند یافت. این معبر آبی بار دیگر به سال 114 هجری (732 میلادی) از شن پر شد و متروك ماند.

باقی ماند دو مطلب دیگر:

الف. اینكه چرا مورخین بعدی از قرن هفتم به بعد آن را نقل كرده اند. جواب این است كه مورخین معتبر اسلامی آن را نقل نكرده اند، مثل ابن خلدون در كتاب تاریخ خودش به نام العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر. دیگر اینكه یك روش نامطلوب علمی بالخصوص در قرون اخیر اسلامی پیش آمده بود كه همه می خواستند همه دان باشند و قانون تقسیم كار و تخصص رعایت نمی شد. صاحب ناسخ می خواست با همه ی گرفتاریهای اداری، تاریخ مجموع وقایع اقالیم سبعه بنویسد، اما كریستن سن سی سال زحمت
جلد ششم . ج6، ص: 459
می كشد و فقط تاریخ ایران در زمان ساسانیان را می نویسد.

ب. علت وقوع تحریفات و جعل و وضع ها چیست؟ ما این علل را در ورقه های كذّابین و وضّاعین، طبقات و انگیزه های آنها توضیح داده ایم.
[1] سال 529، تقریباً چهل و یك سال قبل از تولد پیغمبر اكرم و هشتاد و یك سال قبل از بعثت ایشان و نود و چهار سال قبل از هجرت و صد و چهار پنج سال قبل از وفات پیغمبر اكرم و صد و بیست واند سال قبل از فتح اسكندریه به دست مسلمین.
[2] و تازه وقتی كه مستند نبود باز به سه نحو نقل می شود: گاهی به صورتی نقل می شود كه لااقل از اعتماد خود گوینده حكایت می كند هرچند اعتماد گوینده برای ما سند نیست، مثل اینكه مثلاً صدوق می گوید: قال رسول اللّه. گاهی به صورت «رُوِیَ» نقل می كند. در اینجا شكل قضیه ضعیفتر است، ابراز اعتمادی در آن دیده نمی شود. و گاهی به صورتی نقل می شود كه نشان می دهد عدم اعتماد خود گوینده را، مثلاً می گوید: و یقال یا: و قد یقال یا: و یروی و یا: و قد یروی كه مفهومش این است چنین گفته می شود، یعنی چنین حرفی هم در زبان بعضی ها وجود دارد.
[3] داستان حدیث: ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم.
[4] الشیخ محمدتقی، ابن الشیخ محمد كاظم، ابن الشیخ محمدعلی، ابن الشیخ جعفر التستری
[5] تاریخ تمدن، ج 11، ص 219.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است