در
کتابخانه
بازدید : 253229تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
معاویه، پسر ابوسفیان، پس از آنكه در سال 41 هجری بر تخت سلطنت نشست، تصمیم گرفت با سلاح تبلیغ و ایجاد شعارهای مخالف، علی علیه السلام را به صورت منفورترین مرد عالم اسلام درآورد. انواع وسائل تبلیغی را در این راه به كار انداخت: از یك طرف با شمشیر و سرنیزه جلو نشر فضائل علی را گرفت و به احدی فرصت نداد لب به ذكر حدیث یا حكایتی در مدح علی بن ابی طالب بگشاید؛ از طرف دیگر برخی دنیاطلبان را با پولهای گزاف مزدور كرد تا احادیثی از پیغمبر علیه علی علیه السلام جعل كنند.

اما اینها برای منظور معاویه كافی نبود. او گفته بود كه من باید كاری كنم كه كودكان با كینه ی علی بزرگ شوند و پیران با احساسات ضدعلی بمیرند. آخرین فكری كه به نظرش رسید این بود كه در سراسر مملكت پهناور اسلامی لعن و دشنام علی را به شكل یك شعار عمومی و مذهبی درآورد. دستور داد همه جا روی منابر در روزهای جمعه لعن علی را ضمیمه ی خطبه كنند. این كار رایج و عملی شد. پس از معاویه نیز سایر خلفای اموی- برای اینكه علویین را تا حد نهایی تحقیر و آرزوی خلافت اسلامی را از دل آنها برای همیشه بیرون كنند- این فكر را دنبال كردند. نسلهایی كه از آن تاریخ به بعد به وجود می آمدند با این شعار مأنوس بودند و خود به خود آن را تكرار می كردند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 466
و این كار در اذهان مردم بیچاره ی ساده لوح اثر بخشیده بود، تا آنجا كه یك روز مردی به عنوان شكایت جلو حَجّاج را گرفت و گفت: «فامیلم مرا از خود رانده اند و نام مرا «علی» گذاشته اند، از تو تقاضای كمك و تغییرنام دارم. » حجاج نام او را عوض كرد و گفت: «به حكم اینكه وسیله ی خوبی (تنفر از علی) برای كمك خواهی انتخاب كرده ای، فلان پست را به عهده ی تو وامی گذارم، برو و آن را تحویل بگیر. » تبلیغات و شعارها كار خود را كرده بود. اما كی می دانست یك جریان كوچك، آثار تبلیغاتی را كه متجاوز از نیم قرن روی آن كار شده بود از بین خواهد برد و حقیقت از پشت اینهمه پرده های ضخیم آشكار خواهد شد.

عمربن عبد العزیز، كه خود از بنی امیه بود، در ایام كودكی یك روز با سایر كودكان همسال خود مشغول بازی بود و طبق معمول تكیه كلام و ورد زبان اطفال همبازی لعن علی بن ابی طالب بود. كودكان در حالی كه سرگرم بازی بودند و می خندیدند و جست وخیز می كردند، به هر بهانه ی كوچكی لعن علی را تكرار می كردند.

عمربن عبد العزیز نیز با آنها هماهنگ و همصدا بود. اتفاقا در همان وقت آموزگار وی كه مردی خداشناس و متدین و بابصیرت بود از كنار آنها گذشت. به گوش خود شنید كه شاگرد عزیزش علی را لعن می كند. آموزگار چیزی نگفت، از آنجا رد شد و به مسجد رفت. كم كم وقت درس رسید. عمر به مسجد رفت تا درس خود را فرا گیرد، اما همینكه چشم آموزگار به عمر افتاد از جا حركت كرد و به نماز ایستاد و نماز را خیلی طول داد. عمر احساس كرد نماز بهانه است و واقع امر چیز دیگری است. از هر جا هست رنجش خاطری پیدا شده است.

آنقدر صبر كرد تا آموزگار از نماز فارغ شد. آموزگار پس از نماز نگاهی خشم آلود به شاگرد خود كرد.

عمر گفت: «ممكن است حضرت استاد علت رنجش خود را بیان كنند؟ » .

- فرزندم! آیا تو امروز علی را لعن می كردی؟ .

- بلی.

- از چه وقت بر تو معلوم شده كه خداوند پس از آنكه از اهل بدر راضی شده بر آنها غضب كرده است و آنها مستحق لعن شده اند؟ .

- مگر علی از اهل بدر بود؟ .

- آیا بدر و مفاخر بدر جز به علی به كس دیگری تعلق دارد؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 467
- قول می دهم دیگر این عمل را تكرار نكنم.

- قسم بخور.

- قسم می خورم.

این طفل به عهد و قسم خود وفا كرد. سخن دوستانه و منطقی آموزگار همواره در مد نظرش بود و از آن روز دیگر هرگز لعن علی را به زبان نیاورد؛ اما در كوچه و بازار و مسجد و منبر همواره لعن علی به گوشش می خورد و می دید كه ورد زبان همه است. تا اینكه چند سال گذشت و یك روز یك جریان دیگر توجه او را به خود جلب كرد كه فكر او را بكلی عوض كرد:

پدرش حاكم مدینه بود. طبق سنت جاری، روزهای جمعه نماز جمعه خوانده می شد و پدرش قبل از نماز خطبه ی جمعه را ایراد می كرد، و باز طبق عادتی كه امویها به وجود آورده بودند خطبه را به لعن و سبّ علی علیه السلام ختم می كرد. عمر یك روز متوجه شد كه پدرش هنگام ایراد خطابه، در هر موضوعی كه وارد بحث می شود داد سخن می دهد و با كمال فصاحت و بلاغت و رشادت آن را بیان می كند، اما همینكه به لعن علی بن ابی طالب می رسد، نوعی لكنت زبان و درماندگی در او پدید می آید. این جهت خیلی مایه ی تعجب عمر شد؛ با خود حدس زد حتما در عمق روح و قلب پدر چیزهایی است كه آنها را نمی تواند به زبان بیاورد؛ آنهاست كه خواهی نخواهی در طرز سخن و بیان او اثر می گذارد و موجب لكنت زبان او می شود.

یك روز این موضوع را با پدر در میان گذاشت.

- پدر جان! من نمی دانم چرا تو در خطابه هایت در هر موضوعی كه وارد می شوی در نهایت فصاحت و بلاغت آن را بیان می كنی، اما هنگامی كه نوبت لعن این مرد می رسد مثل این است كه قدرت از تو سلب می شود و زبانت بند می آید؟ .

- فرزندم! تو متوجه این مطلب شده ای؟ .

- بلی پدر، این مطلب در بیان تو كاملا پیداست.

- فرزند عزیزم! همین قدر به تو بگویم اگر این مردم كه پای منبر ما می نشینند آنچه پدر تو در فضیلت این مرد می داند بدانند، دنبال ما را رها خواهند كرد و به دنبال فرزندان او خواهند رفت.

عمر كه سخن آموزگار از ایام كودكی به یادش بود و این اعتراف را رسما از پدر خود شنید، تكان سختی به روحیه اش وارد شد و با خدای خود پیمان بست كه اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 468
روزی قدرت پیدا كند، این عادت زشت و شوم را- كه یادگار ایام سیاه معاویه است - از میان ببرد.

سال 99 هجری رسید. از زمانی كه معاویه این عادت زشت را رایج كرده بود در حدود شصت سال می گذشت. در آن وقت سلیمان بن عبد الملك خلافت می كرد.

سلیمان بیمار شد و دانست كه رفتنی است. با اینكه طبق وصیت پدرش عبد الملك، مكلف بود برادرش یزیدبن عبد الملك را به عنوان ولایتعهد تعیین كند، اما سلیمان بنا به مصالحی عمربن عبد العزیز را به عنوان خلیفه ی بعد از خود تعیین كرد. همینكه سلیمان مرد و وصیتنامه اش در مسجد قرائت شد، برای همه موجب شگفتی شد.

عمربن عبد العزیز در آخر مجلس نشسته بود، وقتی كه دید به نام او وصیت شده است گفت: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. » سپس عده ای زیر بغلهایش را گرفتند و او را بر منبر نشانیدند و مردم هم با رضایت بیعت كردند.

جزء اولین كارهایی كه عمربن عبد العزیز كرد این بود كه لعن علی را قدغن كرد.

دستور داد در خطبه های جمعه به جای لعن علی آیه ی كریمه ی: «إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسانِ. . . » تلاوت شود.

شعرا و گویندگان این عمل عمر را بسیار ستایش و نام نیك او را جاوید كردند [1]
[1] . شرح ابن ابی الحدید ، چاپ بیروت، ج /1ص 464؛ و كامل ابن اثیر ، جلد /4ص 154.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است