عبدالاعلی، پسر أعین، از كوفه عازم مدینه بود. دوستان و پیروان امام صادق
علیه السلام در كوفه، فرصت را مغتنم شمرده مسائل زیادی كه مورد احتیاج بود
نوشتند و به عبدالاعلی دادند كه جواب آنها را از امام بگیرد و با خود بیاورد. ضمنا از
وی درخواست كردند كه یك مطلب خاص را شفاها از امام بپرسد و جواب بگیرد و
آن مربوط به موضوع حقوقی بود كه یك نفر مسلمان بر سایر مسلمانان پیدا می كند.
عبدالاعلی وارد مدینه شد و به محضر امام رفت. سؤالات كتبی را تسلیم كرد و
سؤال شفاهی را نیز مطرح نمود، اما برخلاف انتظار او امام به همه ی سؤالات جواب داد
مگر درباره ی حقوق مسلمان بر مسلمان. عبدالاعلی آن روز چیزی نگفت و بیرون
رفت. امام در روزهای دیگر هم یك كلمه درباره ی این موضوع نگفت.
عبدالاعلی عازم خروج از مدینه شد و برای خداحافظی به محضر امام رفت.
فكر كرد مجددا سؤال خود را طرح كند؛ عرض كرد: «یا بن رسول اللّه! سؤال آن روز
من بی جواب ماند. » .
- من عمدا جواب ندادم.
- چرا؟ .
- زیرا می ترسم حقیقت را بگویم و شما عمل نكنید و از دین خدا خارج گردید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 470
آنگاه امام اینچنین به سخن خود ادامه داد:
«همانا از جمله سخت ترین تكالیف الهی درباره ی بندگان سه چیز است:
«یكی رعایت عدل و انصاف میان خود و دیگران، آن اندازه كه با برادر مسلمان
خود آنچنان رفتار كند كه دوست دارد او با خودش چنان كند.
«دیگر اینكه مال خود را از برادران مسلمان مضایقه نكند و با آنها به مواسات
رفتار كند.
«سوم یاد كردن خداست در همه حال، اما مقصودم از یاد كردن خدا این نیست
كه پیوسته سبحان اللّه و الحمد للّه بگوید، مقصودم این است كه شخص آنچنان باشد كه
تا با كار حرامی مواجه شد، یاد خدا كه همواره در دلش هست جلو او را بگیرد. »
[1]
[1] .
اصول كافی ، ج /2ص 170.