در
کتابخانه
بازدید : 552679تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Collapse اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. عطف [1]به ورقه های زمان و مقتضیات آن، یكی از مسائل مهم مسئله ی تناقض دین و پیشرفت زمان است، زیرا ادعا می شود طبع دین بر دگم و جمود و توجه به گذشته و بدبینی به آینده است و طبیعت زمان بر پیشرفت است، پس یا باید دیندار ماند و یا با زمان پیش رفت؛ اگر دین خودمان را حفظ كنیم از قافله ی زمان عقب می مانیم و اگر بخواهیم با زمان پیش برویم ناچاریم از دین خودمان صرف نظر كنیم. این لحن بعضی علاقه مندان به دین است. دو طبقه ی یكدنده هم هست: طبقه ی مدعی اینكه دین مانع پیشرفت و حركت با قافله ی ترقی است، طبقه ی دیگر به ضرس قاطع می گوید هرچه كه نو پیدا می شود بد است. اسلام در میان دو طبقه ی اینچنین مثل مرد دو مو میان زن پیر و جوان مانده است؛ همچنان كه گاهی مدعی تناقض دین و علم یا تناقض دین و تمدن می شوند. تناقض دین با پیشرفت زمان مسئله ی علیحده ای است.
2. مقایسه ی مقتضیات زمان و مقتضیات مكان
3. جمله ی «لا تؤدبوا اولادكم باخلاقكم لأنهم خلقوا لزمان غیر زمانكم»
4. مقصود از مقتضیات چیست؟ آیا پسند مردم است، یعنی باید دید پسند عموم در هر زمانی چیست؟ یا مقصود شرایط واقعی اجتماعی و اقتصادی است، اموری است كه انسان خواه ناخواه باید از آنها تبعیت كند.
5. تفاوت انسان و حیوانات اجتماعی در زندگی اجتماعی كه یكی غریزی است و دیگری ارادی، یكی متكامل است و دیگری ثابت، یكی قابل انحطاط و انحراف است و دیگری نیست، یكی احتیاج به قانون وضعی دارد و دیگری نه، یكی بالنسبه معصوم است
جلد دهم . ج1، ص: 125
و دیگری نه، یكی در سازمان اجتماعی و تولید و صنعت به یك منوال بوده و هست و دیگری در هر سه قسمت تغییر كرده و می كند.
6. هر امر مادی كهنه و پیر و فرسوده می شود، اما هر قانونی این طور نیست. قوانین طبیعی و اصول قوانین اجتماعی این طور نیست.
7. فرضیه ی سوسیالیستها راجع به اینكه شرایط اقتصادی تغییرپذیر است و به دنبال آنها بنای حقوقی اجتماعی تغییر می پذیرد.

انتقادهایی كه بر این نظر هست از چند جهت است:
الف. اقتصاد زیربنای تمام شئون فرض شده و این غلط است.
ب. این مطلب به فرض صحت، درباره ی قوانین حقوقی، ثابت است نه همه ی قوانین. پاره ای قوانین مربوط است به روابط انسان با خدا یا انسان با نفس خودش.
ج. پاره ای قوانین حقوقی هست كه اصل ثابت و مسلّم اجتماع است و تغییرپذیر نیست.
8. فرضیه ی مبارزه ی طبقاتی چقدر درست است؟
9. فرق مصلح و مرتجع. هر دو علیه زمان قیام می كنند، اولی علیه انحراف زمان و دومی علیه پیشرفت زمان.
10. لزوم شاخص اخلاقی و شاخص اجتماعی
11. جبر تاریخ و جبر محیط (رجوع شود به ورقه های فلسفه ی تاریخ)
12. ما می گوییم راه و هدف تغییرپذیر نیست، وسیله تغییرپذیر است. بعضیها تغییر وسیله را بهانه ی تغییر راه قرار داده و بشر را به سوی فنا سوق می دهند.
13. در تغییرات زمان، به عقیده ی ما سرچشمه ی این تغییرات و هدف آنها را و لااقل اثر آنها را باید در نظر گرفت. سرچشمه گاهی قدرتهای علمی و عقلی است و گاهی هوسها و شهوتها و خشمهاست.

از قضا آن چیزی كه جبر زمان است پیروی از پیشرفتهای علمی است نه از تغییرات*ناشی از شهوات. بنده می توانم یك عمر زندگی كنم و سیگار نكشم، هروئین استعمال نكنم، فیلمهای رسوای هالیوود را
جلد دهم . ج1، ص: 126
نبینم و كار خودم را (هركاری كه داشته باشم) به خوبی انجام دهم.

جبر زمان نمی گوید چون تو رقص زن لخت ندیده ای، چاچا نرقصیده ای، دانس نداده ای، عرق نخورده ای، عربده نكشیده ای، از عهده ی كارت برنمی آیی و به قول آن نحوی نیم عمر تو رفته به باد [2]. اما اگر بخواهم كار خودم را انجام دهم ولی اتومبیل سوار نشوم، از ماشین چاپ استفاده نكنم، ممكن نیست، جبر زمان من را محكوم می كند. یا بخواهم به جای برق از لامپا استفاده كنم یا بخواهم انفرادی كار كنم.
14. آنچه در قدیم راجع به زمان گفته شده است: گاهی به كشته گشتن و گاهی به كشتن است، العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس، عارف باهل زمانه. . . لا تسبّوا الدهر. . . الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم.
15. چیزهایی برای انسان ارزش ابزار دارد و چیزهایی ارزش هدف دارد. ابزارها حتی ابزارهای روحی مثل هنرها و علوم و فنون در تغییر است، اما هدفها و حتی راهها نه.
16. بعضیها خیال می كنند كه مثلاً نظام ارباب و رعیتی بد است فقط به دلیل اینكه زمان زیادی بر آن گذشته و پوسیده و كهنه شده است، اما وقتی كه تازه از قالب درآمده بود (مثل كفش) ، تازه از مادر متولد شده بود، تازه به بازار آمده بود خوب بود. اما ما هرگز این طور نمی گوییم. ما می گوییم اینكه یك نفر زحمت بكشد و دیگری بخورد، در همه وقت بد و نامشروع بوده و الآن هم به شكلهای دیگر و نُوَش
جلد دهم . ج1، ص: 127
هست و بد است، حساب نو و كهنه نیست [3].
17. یك عده به نام شعر نو رطب و یابس هایی به هم [می بافند] كه نه معنی دارد و نه وزن و نه قافیه و نه لطف ولی به نام شعر نو می خواهند به حلق مردم فروكنند. البته قبول دارم كه افرادی از قبیل ایرج میرزا [و] ملك الشعراء بهار مفاهیم نوی وارد اشعار كردند.

ایرج مثلاً گفت:

كاش چرخ از حركت خسته شود
درِ فابریك خدا بسته شود
موتور نامیه از كار افتد
ترن چرخ ز رفتار افتد
ظاهراً فرخی سیستانی شعری دارد به این مضمون:

فسانه گشت و كهن شد حدیث اسكندر
سخن نو آر كه نو را حلاوتی است دگر
ملك الشعراء با توجه به این بیت قصیده ای دارد كه در جوانی به مناسبت فتح مشروطه خواهان تهران را، سروده است.
جامد و جاهل
18. ابهامی كه در این مسئله هست ناشی از دو چیز است: یا نشناختن اسلام و یا فهم نكردن تغییرات مقتضیات زمان، به عبارت دیگر یا جمود است یا جهالت. آن كه اسلام را نمی شناسد، خیال می كند اسلام می گوید اوضاع و احوال دنیا باید ثابت بماند، آیه های قرآن نازل شده برای اینكه چرخ زمان را متوقف كند، تمام شئون اجتماعی و اقتصادی و آداب و عادات را میخكوب كند، پس هر چیزی كه نو پیدا شد بد است، شر الامور محدثاتها. گروه دیگر خیال می كنند لازمه ی اینكه مقتضیات زمان تغییر می كند این است كه هیچ حقیقت ثابتی در عالم وجود ندارد. خیال كرده اند چون كفش و لباس و خانه كهنه می شود و دور انداخته می شود و یا چون مد لباس و كفش و خانه سازی در تغییر است، پس مد اخلاق و قوانین روحی و تزكیه ی
جلد دهم . ج1، ص: 128
نفس و كمالات بشری هم عوض می شود.
از این جهت گروهی حاضر نیستند اموری را كه اسلام برای آنها ثبات قائل نیست، آنها را اصل ثابت نمی داند تغییرپذیر بدانند. خیال می كنند اسلام مد لباس و كفش و مَركب آورده است. اینها خیال می كنند مثلاً چون پیغمبر اكرم اسب و شتر و قاطر و الاغ سوار شده است پس ما باید به آن حضرت تأسی كنیم، چون پیغمبر تیراندازی را مستحب كرده است پس الآن هم باید تیر و كمان تهیه كرد، در صورتی كه آنچه اسلام می خواهد در همه ی زمانها ثابت است. اسلام می گوید: و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة.
هدفهای اسلامی همیشه ثابت است ولی وسایل وصول به هدفها متغیر است. اسلام هرگز برای وسیله ی رسیدن به هدف جمود به خرج نمی دهد. مثلاً عزت مسلمین و اهل ایمان و استقلال آنها و زیردست كفار واقع نشدن آنها یكی از هدفهای اصلی اسلام است [4]. اسلام میان ایمان و عزت و علوّ، تلازم قائل است(الاسلام یعلو و لا یعلی علیه)و به حكم آنكه مقدمه ی واجب واجب است، هرچیزی كه استقلال اجتماعی و اقتصادی و سیاسی اسلامی متوقف بر آن باشد اسلام آن را واجب دانسته است.
ما كه نباید انتظار داشته باشیم كه اسلام هی بگوید یا ایها الذین آمنوا! چون در این عصر معالجه ی بیماران احتیاج دارد به تأسیس بیمارستانهایی چنین و وسایلی آنچنان، پس اقدام كنید به ساختن بیمارستان.
19. چند مطلب را ما باید به عنوان اصل مسلّم بپذیریم:
الف. اسلام نیامده است كه اوضاع اجتماع را ثابت نگه دارد و جلو تغییرات و تبدیلهایی كه لازمه ی خلقت نوع بشر است (برخلاف
جلد دهم . ج1، ص: 129
حیوانات اجتماعی) بگیرد.
ب. تغییراتی كه رخ می دهد در اجتماع بشری تا آنجا كه راه زندگی را صاف می كند و موانع طبیعی و غیرطبیعی را از میان برمی دارد و وسیله ی اخفّ و اسهل فراهم می كند، پذیرفتن آنها ضروری است، غیرقابل رقابت است. یك مؤسسه ی مسافربری با الاغ هرگز قادر نیست با یك مؤسسه ی مسافربری اتومبیل كه از او ارزانتر و سریعتر و راحت تر می برد رقابت كند. جبر تاریخ حكم می كند كه او از میان برود و اگر قویترین قدرتهای اجتماع هم بخواهد از آن حمایت كند، او قابل بقا و رقابت نیست.
20. این فكرِ تعارض اسلام و مقتضیات زمان ناشی از دو چیز است: یكی جمود و دیگر جهالت.
بعضیها به حكم جمودی كه دارند خیال می كنند دین اسلام آمده است كه اوضاع عالم را از هر جهت ثابت نگه دارد، دنیا را به شكل موزه ی حفظ آثار باستانی درآورد. از این رو با هر چیز تازه ای مخالفند وای بسا كه آن چیز تازه با هدفهای دین اسلام سازگارتر است. اینها اسیر عادات و مأنوسات خودشان هستند و به آن عادات و مأنوسات رنگ دینی و مذهبی می دهند. مثلاً عادت كرده كه در خزانه بدن خود را تطهیر كند و در خزانه غسل كند، خیال می كند یكی از اركان دین اسلام خزانه ی حمام است و حال آنكه اسلام از بشر نظافت می خواهد و از جُنُب غسل كردن می خواهد و حتی گفته است كه اغتسال در آب غسل شده مكروه است و در زمان پیغمبر و ائمه هم خزانه نبوده است، حمامهای آنوقت به دوش امروز شبیه تر بوده است. بعضی عادت كرده اند و ترك عادت سخت است و آنگاه كه خزانه ها بسته می شود فریاد وا اسلاما می كشند و وقتی كه آرزوی ظهور حضرت حجت را دارند برای این است كه آن حضرت بیایند و به خیال اینها حمامهای دوش را تبدیل به خزانه كنند.
اینها مثلاً در مسئله ی سبق و رمایه خیال می كنند حتماً باید شمشیر و تیر و كمان در كار باشد.
جلد دهم . ج1، ص: 130
اینها خیال می كنند چون بچه ها در گذشته روی تخت پوست می نشستند و عمّ جزو می خواندند، حتماً باید به همان شكل محفوظ بماند. اما اینكه اصلاً تدریس عمّ جزو در ابتدا برای بچه ی شش ساله درست نبود برای اینها قابل تصور نیست.
اینها حتی تبدیل ساعت غروب كوك را به ساعت ظهر كوك یك امر خلاف قدس و تقوا می شمارند. یادم هست كه مرحوم آیت اللّه بروجردی كه به قم مشرف شدند، از همان اول در منزلشان تلفن داشتند. عده ای از همین تیپ مردم حركت كردند و آمدند به قم و به ایشان پیشنهاد كردند تلفن را بردارید.
به عقیده ی اینها یك نفر مجتهد حتماً باید با قلمدان و مركّب بنویسد و دم به دم قلم را به دوات فرو برد و گاهی پُرمَد و گاهی كم رنگ بنویسد، در صورتی كه اسلام بیش از هر دین دیگر به حفظ وقت اهمیت می دهد.
21. در دفتر 56 نمره ی 5 و نمره ی 117 گفتیم یكی از بیماریهای اجتماعی تقشّر و تحجّر است. تقشّر مانع جریان آب حیات علم و حقیقت می شود. بعضی از مردم نسبت به دین حالت تقشّر پیدا می كنند و فقط به ظروف اهمیت می دهند نه به معنی (مثال خطبه ی نكاح) و بعضی حالت تحجّر و توقف.
22. چرا اجر عالم و عاقل مضاعف است؟ به خاطر بصیرت و رسیدن به عمق و روح دین.
خوارج و اخباریها
23. دو جریان قشری و جمود در جهان اسلام: یكی جریان خوارج كه شكم زنی را به جرم عدم تمكین شوهرش از تبرّی پاره كردند ولی خرمایی را از دهان دور انداختند، و دیگر جریان اشعری گری در سنّیها و اخباری گری در شیعه كه تا حدی هنوز هم جلو اجتهاد آزاد را گرفته است.
قوانین خانوادگی
24. یكی از مظاهر جهالت پیشنهاداتی است كه در مورد تغییر
جلد دهم . ج1، ص: 131
قوانین مدنی ایران در روابط زن و مرد می شود. در اینجا جمودها و جهالتهایی هست. جهالت خیلی از جمود بیشتر است و بر آن می چربد و به جای اینكه اشكال را در اجرای آن بدانند، از لحاظ اجرا مردان را تبرئه می كنند.
مسئله ی گمرك
25. مسئله ی گمرك و خیال آنكه عشّار قدیم و گمرك [جدید] از لحاظ حقوقی یكی است، یكی از بارزترین مصادیق جهل بلكه جمود است. در اینجا فقط اشتراك در لفظ است و بس (به تاریخچه ی این مطلب در لغتنامه ی دهخدا و غیره رجوع شود) .
26. اجتهاد شیعه كه از شیخ طوسی و كتاب مبسوط شروع شد، نوعی خروج از جمود بود.
27. باید بدانیم معنی انطباق با زمان نه آرایش و پیرایش است و نه نسخ.
28. راجع به این مطلب اولاً باید راجع به زمان كه اوضاع متغیری را ایجاب می كند و كاروان زمان در حركت است و یكنواخت نیست بحث شود؛ ثانیاً راجع به معنی «اقتضاء» ، كه می گویند ایجاب می كند یعنی چه؟ یك اقتضاء این است كه ضرورت ریاضی و فیزیكی است. گاهی ضرورتهای اجتماعی به حد ضرورتهای ریاضی و فیزیكی قطعی و جبری است، مثل نتایجی كه از افزایش جمعیت، از صنعتی شدن و ماشینی شدن كارها و از پیشرفتهای علمی و از تحولات و انقلابهای اجتماعی و سیاسی پیش می آید. برخی دیگر مقتضیاتْ هیچ ضرورتی نیست، فقط ضعف نفس است، بستگی دارد به روحیه ی بشر، به خیالپرستی و هواپرستی بشر، مایه اش یك تلقین است، یك توهم است. یك كلمه در می آید كه فقط امّلها با مردها نمی رقصند، امّلها مشروب نمی خورند، امّلها از دو تا بچه زیادتر دارند.
ثالثاً پس از آنكه ما دو نوع اقتضاء دیدیم، باید بدانیم كه در مقابل برخی شرایط جدید اجتماعی وظیفه و زیركی و هوشیاری ما ایجاب می كند كه خود را و زندگی خود را با آن منطبق كنیم و تطبیق
جلد دهم . ج1، ص: 132
دهیم. آن گونه شرایط مجموعاً در جهت تكامل هم هست و یا تكامل نیست ولی تغییر هست. مثلاً در گذشته، شما اگر خانه می ساختید حتماً سرطویله و جای. . . [5]
خلاصه ی سخنرانی دوم در اصفهان
29. مطلب این است كه اجتماع بشر یك موجود متغیر و نامی و متطوّر است.
آیا راز نموّ و تطور این است كه افراد اجتماع زنده اند و اجتماع انسانی از اجزای زنده ای مركّب شده است؟ خیر، راز مطلب چیز دیگری است كه مكرر گفته ایم.
تطور اجتماع از قبیل تطور جنین نیست كه به حكم طبع و فطرت خود به طور سالم رشد و نمو می كند و از ناحیه ی داخل خود از هرگونه توقف و یا انحطاط و یا انحراف مصون است، بلكه از ناحیه ی داخل خود تهدید می شود: ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت ایدی الناس، و ما ظلمهم اللّه و لكن كانوا انفسهم یظلمون. سرّ این جهت نیز مربوط است به راز تفاوت انسان و حیوان كه انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است و آزاد و به خود واگذاشته است.
تطور و تكامل اجتماعی چیست؟ آیا هر تغییری تكامل است؟ خیر. ملاك تطور اجتماع این است كه شرایطی فراهم شود كه نیازمندیهای اوّلی اجتماع از قبیل آسایش، رفاه، آزادی، عدالت، سلامت، امنیت و بالاخره سعادت فردی و اجتماعی تأمین شود و نیازمندیهای ثانوی كه علل و عوامل تأمین این نیازمندیهاست نیز بهتر شود، از قبیل ثروت، صنعت، نظامات اجتماعی و غیره.
عوامل تطور و تكامل چیست؟ علم، عقل، اخلاق، تربیت، دین و ایمان از عوامل و موجبات این امورند.

جلد دهم . ج1، ص: 133
تغیر و تطور
جامعه همان طور كه احیاناً رُقاء پیدا می كند، موجبات آسایش و امنیت و رفاه فردی و خانوادگی و اجتماعی اش بهتر فراهم می شود، نیز ممكن است دچار انحراف و سقوط شود. پس هر تغیری تطور نیست.
علل این انحراف گاهی جهالت است، گاهی گرفتاری عادات و خرافات است و گاهی حوادث اجتماعی از قبیل جنگهاست و احیاناً حوادث طبیعی از قبیل زلزله و غیره می تواند باشد و گاهی علت انحراف فراهم بودن وسایل هوا و هوس و فقدان ایمان و عوامل اخلاقی است. ویل دورانت در تاریخ تمدن مشرق انحطاط عقلی كه در نتیجه ی زیستن در شهرهای پر از لهو و لعب و وسایل تحریك اعصاب دست می دهد و همچنین ضعف نژاد در اثر اختلال در روابط جنسی و افراط در فلسفه ی اپیكوری و تمركز ثروتها را از علل انحطاط تمدن می شمارد.
جامعه كه متطور است، همان طور كه مراحلی را باید پشت سر هم طی كند، راه و مدار معینی دارد كه از آن مدار نباید خارج شود. خروج از آن مدار، سقوط و فنا و لااقل توقف و انحطاط اوست.

و گفتیم كه جامعه مثل جنین نیست كه مدار لایتخلّفی داشته باشد، جامعه می تواند از مدار خود خارج شود، انسان مصداق «قیل له اقبل فأقبل، ثم قیل له ادبر فأدبر» است.
اكنون می گوییم در مسئله ی اسلام و مقتضیات زمان، یك وقت این است كه شرایط زندگی تغییر می كند. شك نیست كه زندگی باید خود را با شرایط جدید منطبق كند، همان طوری كه اگر شرایط طبیعی زندگی عوض شود، جاندار خواه ناخواه باید خود را منطبق كند وگرنه محكوم به فناست هرچند در شرایط بدتری واقع شود. اسلام در همچو مواردی حتی اگر شرایط جدید شرایط بدتر هم باشد اجازه ی انطباق می دهد ولی به عنوان ثانوی نه به عنوان اوّلی. ولی معمولاً شرایط زندگی، اعم از شرایط اقتصادی، فنی، سیاسی، اجتماعی،
جلد دهم . ج1، ص: 134
فرهنگی، در جهت تكامل تغییر می كند. ولی اسلام حافظ و پاسدار مدار زندگی است نه حافظ و پاسدار یك مرحله از مراحل زندگی.
به عبارت دیگر دوگونه شرایط در كار است: شرایط مرحله ای و شرایط مداری. شرایط مرحله ای متغیر است و نوعاً متكامل است. از نظر این شرایط، انسان باید، هم پیش برنده ی این شرایط باشد و هم تابع آنها و خود را باید با آنها منطبق كند. ولی شرایط مداری ثابت است.

مثلاً عدالت و امنیت، آزادی، ایمان، راستی، درستی، فعالیت و كار، استقامت و امثال اینها شرایط مداری است ولی لامپا و گاری و تیراندازی و اسب سواری شرایط مرحله ای می باشند. انسان باید كوشا باشد برای حفظ شرایط مداری و تطور و تكامل شرایط مرحله ای و تطبیق خود بر آنها.
به عبارت دیگر زندگی دو گونه شرایط دارد: شرایط ثابت و شرایط متغیر. شرایط ثابت كادر و مدار زندگی را تشكیل می دهد.

مثلاً راستی، درستی، امانت، آزادی، عدالت، وفا، عبادت، اینها مدار زندگی می باشند. ولی سنگ، آهن، فولاد، نایلون، اتم، مراحل زندگی هستند. شرایط اول شرایط مداری است و شرایط دوم شرایط مرحله ای.
اشتباهی كه پیدا می شود- چه برای جامدها و چه برای جاهلها- در تفكیك نكردن میان مدارهای زندگی با مراحل زندگی است و ریشه ی این اشتباه هم به اصطلاح منطق در باب مغالطات «اخذ ما لیس بعلة علة» و یا «اخذ ما مع العلة علة» است. مثلاً گویند عمرو بن معدی كرب شمشیری داشت كه ضرب المثل بود. روزی عمر شمشیر را از او خواست و به دست گرفت، ظاهراً آزمایش مختصری كرد و نپسندید و گفت: همین است آن شمشیری كه این همه تعریف می كنند؟ عمرو گفت: تو شمشیر را گرفتی، بازو را كه نگرفتی، هنر مال بازوست نه شمشیر.
اشتباهی كه برای جاهلها و جامدها پیدا شده از این قبیل است.

مثلاً در گذشته مردم در خزانه ی حمام غسل می كردند. در این خزانه ها
جلد دهم . ج1، ص: 135
ظاهر بدن را پاكیزه و خود را از لحاظ جنابت پاك می كردند و غالباً این آبها كثیف و منشأ بیماریها مخصوصاً كچلیها بود. بعد بنا شد خزانه ها تبدیل به دوش بشود. گروهی به خاطر علایق دینی كه همواره در این خزانه ها غسل می كردند، خزانه را مقدس شمردند و با دوش دشمنی كردند كه اگر خزانه از میان برود ضربه به حیثیت غسل است كه یك دستور دینی است. اینها خزانه را با همه ی محتویاتش به غسل كه یك وظیفه ی مقدس دینی است چسبانیدند. عده ی دیگر به خاطر علایق تجدد، خزانه را رها كردند و به دوش چسبیدند و با رها كردن خزانه، غسل را هم رها كردند به خیال اینكه خزانه كه كهنه شد و چیز بهتر جای آن را گرفت، غسل هم منسوخ شد. از غسل جنابت احتراز كردند كه مبادا به عصر خزانه برگردند. توجه نكردند كه خزانه و دوش دو مرحله از زندگی است ولی غسل جنابت و خود را شستشو دادن و [اینكه ] این شستشو مقرون به یاد خدا و به قصد اطاعت امر خدا باشد، جزء مدار زندگی است.
برای بعضی عمّ جزو، الف دو زبر اً، ساعت غروب كوك، لامپا، تخته پوست از مقدسات شد و بعضی دیگر ترك نماز و روزه و غسل و حج و عفت و تقوا كردند و رسواییها به نام هنر و رقص راه انداختند و عربده كشیدند و مینی ژوپ پوشیدند و ترسیدند كه اگر نماز بخوانند و روزه بگیرند و عفاف داشته باشند به عصر الاغ سواری و لامپا و چرخ دستی برگشته باشند. این است مغالطه ی عظیم عصر ما.
برخی به تغییر شرایط اقتصادی، فنی، فرهنگی، اجتماعی توجه نكردند و برخی دیگر هر لهو و لعب و هر حماقتی كه همراه وسایل صنعتی از دیار غرب آمد جزء اصول مدنیت شمردند و ترك اینها را بازگشت به عصر الاغ سواری پنداشتند.
این است كه ضرورت ایجاب می كند كه قوه ی نقادی به معنی صحیح كلمه در جامعه ی ما بیدار شود.
اما معجزه ی اسلام. معجزه ی اسلام در این است كه اولاً متوجه مدار زندگی است نه مرحله ای از مراحل، ثانیاً خودْ محركِ عبور [از]
جلد دهم . ج1، ص: 136
مراحل است.
برای اینكه فرق مدار و مرحله معلوم شود مقایسه ی زهد امیرالمؤمنین و زهد امام صادق- كه هركدام مربوط به زمانی است- باید انجام گیرد و فلسفه ی زهد باید روشن شود.
داستان خضاب مولی ، ایضاً آیه یو اعدّوا لهم ما استطعتمو سبق و رمایه، مسئله ی افزایش جمعیت و تولید فرزند
بحث اجتهاد و توجه به روح اسلام
مثال تقشّر و خطبه ی نكاح
پس خلاصه ی مطلب اینكه هر تغیری تطور نیست. با بسیاری از تغیرات كه مظهر انحطاط اجتماع است باید مبارزه كرد، و معنی مصلح همین است.
دیگر اینكه شرایط زندگی كه باید تابع آنها بود دوگونه است:

شرایط مرحله ای و شرایط مداری. ولی شرایط مرحله ای در عین لزوم تبعیت، برای تكمیل و تطور آنها باید كوشید، برخلاف شرایط مداری كه ثابت و تغییرناپذیر است.
دیگر اینكه دین عامل محرك تغییر شرایط مرحله ای و پاسدار شرایط مداری است.

[1] [از اینجا تا صفحه ی بعد، محل ستاره، در نسخه ی اصل دستنویس یك خط طولی كشیده شده است. نظر به اینكه به حذف این قسمت توسط استاد یقین نداشتیم، با این توضیح به درج آن مبادرت ورزیدیم. ]
[2] . مثنوی میرخانی ص 75:

آن یكی نحوی به كشتی در نشست
رو به كشتیبان نمود آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی، گفت لا
گفت نیم عمر تو شد بر فنا
. . . باد كشتی را به گردابی فكند
گفت كشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا كردن بگو
گفت نی از من تو سبّاحی مجو
گفت كل عمرت ای نحوی فناست
زانكه كشتی غرق در گردابهاست
امروز می بینیم در این گرداب عظیم دست به دامان پاپ شده اند كه برود به پكن و صلح را به دست آورد.
[3] رجوع شود به سخنرانی «حقیقت و نو و كهنگی» .
[4] مسئله ی تغییر خط از مسائلی است كه فی حد ذاته حكمی ندارد ولی یك حكم اصلی در اینجا هست كه آن عزت و استقلال و هضم نشدن و حفظ مآثر علوم و معارف است، و الاّ حروف لاتین و عربی یكسان است. اینجاست كه اهل اجتهاد باید با توجه به اصول اسلامی در این مسئله اظهارنظر كنند.
[5] [در نسخه ی اصل دستنویس مطلب ناقص مانده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است