در
کتابخانه
بازدید : 552720تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Collapse اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. یكی از مسائل مهم عصر و زمان ما خود مسئله ی عصر و زمان است، به عبارت دیگر مسئله ی انسان و زمان است. این مسئله از نظر سازگاری دین و زمان فوق العاده جالب توجه است. در قدیم این مسئله مطرح نبود یا كمتر مطرح بود كه باید با مقتضیات زمان پیش رفت، یا باید خود را با زمان منطبق كرد.
در اینجا چند مسئله است، از آن جمله:
الف. آیا زمان با اینكه یك واحد متشابه الاجزاء است، اقتضائات متفاوتی دارد یا نه؟ و در صورت دوم پس مقصود از مقتضیات زمان چیست؟
ب. مقایسه ی مقتضیات مختلف زمانها و مقتضیات مختلف مكانها. آیا همان طور كه باید با مقتضای زمان رفتار كرد، با مقتضای مكان هم باید رفتار كرد یا بین آنها تفاوت است و آن تفاوت چیست؟ مسلماً كسی نمی گوید باید با مقتضیات مكان هم انسان تغییر كند و تابع و محكوم محیط خود باشد.
استناد به گفته ی مولا
ج. دو جمله از حضرت امیر علیه السلام نقل شده كه انتساب هیچ كدام معلوم نیست، یكی راجع به انطباق با زمان و یكی راجع به انطباق با محیط. راجع به زمان: لا تؤدّبوا اولادكم باخلاقكم فانهم خلقوا لزمان غیر زمانكم. راجع به محیط، در دیوان منسوب به آن حضرت است:
جلد دهم . ج1، ص: 160
بنیّ اذا كنت فی بلدة
غریباً فعاشر بآدابها
این دو مضمون بر فرض صحت، تبعیت در آداب است، مثل روی صندلی نشستن یا روی زمین نشستن، با دست غذا خوردن یا با قاشق خوردن و امثال اینها.
اما قسمت اول. آیا مقصود از مقتضیات زمان میل و پسند مردم است كه در تغییر است، نظیر مد كه حكومت غیرقابل رقابتی دارد؟ یا اخلاق و عادات مردم است كه آن هم در تغییر است؟ این عین انكار شخصیت ثابت اخلاقی داشتن و تابع مردم بودن است. یا اینكه مقصود شرایط واقعی اجتماعی و اقتصادی زندگی است [1]، یعنی شرایط اجتماعی و اقتصادی در تغییر است و به مناسبت تغییر آن شرایط انسان باید تن به تغییر بدهد؟ این البته یك حقیقتی است [2] مثلاً یك روز بود كه نخ با چرخ دستی رشته می شد و با كارگاه ساده توی خانه بافته می شد و با دست هم دوخته می شد. امروز همه ی اینها با ماشین و چرخهای بزرگ و كوچك انجام می گیرد. در قدیم یك نفر بی سواد بی اطلاع هم می توانست تجارت كند اما امروز اطلاعات اقتصادی وسیعی لازم است، اقتصاد روی پایه ی علم می چرخد. در قدیم تجارت و كار و كسب و تعلّم و زراعت به صورت فردی امكان پذیر بود، امروز همه ی این كارها مستلزم تعاون و همكاری است و امروز خود همكاری دسته جمعی و حزبی و بلكه كار اداری، درس و تمرین می خواهد. در گذشته یك كشور می توانست تنها زندگی كند و در را به روی خود ببندد، امروز ممكن نیست.
به هرحال شرایط اجتماعی و اقتصادی در تغییر است و این
جلد دهم . ج1، ص: 161
تغییر ضروری است و غیرقابل اجتناب است. این تغییر نظیر تغییر طفل است از شیرخوارگی به غذاخوارگی و بعد دوره ی بلوغ و پیری كه نمی توان آن را نادیده گرفت.
جامعه ی بشر با اجتماعات حیوانات اجتماعی مانند زنبور عسل و مورچه و موریانه این تفاوت را دارد كه اجتماع آنها تا آنجا كه علم نشان داده و می دهد وضع ثابت و یكنواختی دارد برخلاف انسان، زیرا آنها محكوم غریزه می باشند و بشر باید خود ابتكار كند. لهذا اجتماع بشری ترقی و انحطاط دارد، آنها ندارند. اجتماع بشر مجموعاً- نه یك قوم بخصوص- راه ترقی و تكامل را طی می كند. در نمره ی 14 خواهیم گفت كه این تغییرات معصوم نیستند. از اینجا باید یك نتیجه گرفت و گفت: آیا تكامل بشر قانونی ندارد؟ اگر قانونی دارد، آن قانون ثابت است.
2. در فلسفه ی ماتریالیسم جدید می گویند همه چیز بدون استثناء نو و كهنه می شود، دوره ی بروز و رشد و توقف و انحطاطی دارد. آنها می گویند مثلاً اسلام این چهار دوره را طی كرده است.
در جواب اینها باید گفت همه چیز یعنی هر پدیده و هر تركیب مادی همین طور است، اما قوانین عالم این طور نیست. قانون جاذبه ی عمومی، قوانین زیستی مثل قوانین داروین، قانون تبدیل ماده به انرژی و انرژی به ماده مثلاً این طور نیست. چه مانعی دارد كه بشر یك سلسله قوانین فطری این طوری داشته باشد كه برای همیشه ثابت باشد؟ قرآن از فطری بودن دین سخن می گوید. قانون فطری ثابت و باقی است، هرچند قوانین ثانوی قابل نسخ و تغییر و تكامل است.
3. طبع نوپرستی و تنوع و تجددخواهی و گریز از كهنه در بشر، «هر زمان نوصورتی و نوجمال»
4. مسئله ی ارتجاع و محافظه كاری و كهنه پرستی و اینكه چگونه این دو نیرو در اجتماع با هم به مبارزه برمی خیزند. آیا اولاً راست است كه اینچنین مبارزه ای هست؟ ثانیاً آیا راست است كه ریشه ی این
جلد دهم . ج1، ص: 162
مبارزه عوامل اقتصادی است؟
5. آیا شاخص اخلاقی داریم یا نه و همچنین شاخص اجتماعی و هدایت زمان؟
6. مصلحین همانها هستند كه علیه زمان قیام كردند.
7. گاهی به كشته گشتن و گاهی به كشتن است- ترویج دین آنچه زمان اقتضا كند.
8. العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس.
9. عارف بأهل زمانه مستوحش من اوثق اخوانه.
10. الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم.
11. مسئله ی سبّ دهر: لا تسبّوا الدهر فان الدهر هو اللّه. (صافی و مجمع ذیل آیه یما یهلكنا الاّ الدهر)
12. نعیب زماننا و العیب فینا. . .
13. مَثَل بشر و تغییرات زمان مَثَل اسب و سواره است: سواره، هم باید به تبع اسب حركت كند و هم باید در عین حال آن را هدایت و رهبری و كنترل كند.
14. تغییرات بشری معصوم نیست آن طور كه تغییرات بدنی یك انسان یا حیوان یا گیاه و یا هر موجود دیگر معصوم است. زنبور عسل از خطا معصوم و مصون است ولی بشر چه در اخلاق و چه در اجتماع ممكن است سیر صعودی داشته باشد و ممكن است سیر نزولی و انحطاطی، یكی كه عادل و پاكدامن است در منجلاب فساد سقوط می كند (قرآن داستان بلعم باعور را ذكر می كند) و یكی دیگر خود را از فساد نجات می دهد. اجتماع نیز گاهی حالت سقوط و تدنّی به خود می گیرد و در انحطاط فرو می رود. از این رو نمی توان تسلیم محیط یا تغییرات محیط شد، یك شاخص دیگر لازم است كه تغییرات با او سنجیده شود.
15. كلمه ی جبر تاریخ و جبر محیط باید تفسیر شود. (رجوع شود به ورقه های تاریخ)
16. جمله ای است: من لم یؤدّبه الابوان ادّبه الزمان.
جلد دهم . ج1، ص: 163
17. نظر به این كه مقصود از تغییر زمان تغییراتی است كه در جامعه ی بشری رخ داده و می دهد پس باید اولاً دید كه این تغییرات در كدام یك از شئون زندگی رخ داده است، در اخلاق یا روابط اجتماعی یا شرایط اقتصادی و یا چیز دیگر؟ و بعد باید دید عامل این تغییرات چیست؟ گاهی این تغییرات را یك هوس تجددطلبی و خودنمایی یك فرد مدساز و حس تقلید مردم ساده لوح ایجاد می كند، و گاهی منشأش احساسات جاه طلبانه ی افراد قدرتمند و زورمند است، و البته گاهی شكفتن استعدادها و قدرتهای علمی و صنعتی و هنری بشر است- رجوع به نمره ی 34
اخلاق ثابت
18. از جمله چیزهایی كه انسان باید خود را با زمان تطبیق دهد كسب هنرها و كمالات عملی است. در یك زمان یك هنر به درد می خورد مثل بافندگی با دست یا معماری عملی و یك روز دیگر هیچ كدام از اینها به كار نمی آید. فرزندان را باید برای آن زمان تربیت كرد. مقصود افلاطون از «لا تؤدبوا اولادكم باخلاقكم لانهم خلقوا لزمان غیر زمانكم» تعلیم علمها و هنرهاست، نه اخلاق مصطلح از قبیل استقامت و عدالت و شجاعت و عفت بطن و فرج و لسان و صبر و زهد و مناعت و قناعت و اراده و همت و امثال اینها. اینها در زمانهای متفاوت یكسانند.
آداب مختلف ملل
و اما اینكه منسوب است به حضرت امیر علیه السلام: بنیّ اذا كنت فی بلدة - غریباً فعاشر بآدابهامقصود رسوم و آداب است، مثل مراسم عروسی و عزا و مهمانیها همان طوری كه میان عرب و ایرانی متفاوت است.

در عرب آتش زدن سیگار با سر قلیان خلاف ادب است، اما در ایران این طور نیست. در ایران كه ولیمه می دهند همه را در آن حضر جمع می كنند و غذا می دهند، اما اعراب دو نفر دونفر غذا می دهند، با «بسم اللّه» شروع می كنند و با «فی امان اللّه» مرخصش می كنند. عرب سیگار را پرت می كند. در ایران پول تاكسی و اتوبوس دادن رسم است و ندادن امساك تلقی می شود، اما در فرنگ این طور نیست. در اینجا مهمان كردن دوستی كه از شهر دیگر رسیده و مخصوصاً تعارف
جلد دهم . ج1، ص: 164
كردن رسم است، در آنجاها رسم نیست. غذای عرب را اگر نخوری بدش می آید، اما ایرانی این طور نیست. در یك جا چیزی را نحس می شمارند و در جای دیگر نه. (البته نباید تابع خرافات مردم بود و باید فكر مردم را عوض كرد، اما تا عوض نشده باید درباره ی آنها رعایت كرد: لا تسبّوا الذین یدعون من دون اللّه. نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نكلّم الناس علی قدر عقولهم) . در یك جا نشسته غذا می خورند و در یك جا ایستاده. اینهاست كه انسان می تواند در هر شهری با آداب آن شهر زندگی كند. اینها اموری قراردادی هستند، عرفند، بود و نبودش اهمیتی ندارد. راحت تر این است كه انسان تابع عرف و عادت باشد.

اینها غیر از اخلاق و ملكات انسانی است كه انسانیت انسان به آنها بستگی دارد و تابع عرف و عادت نیست.
19. تشبیه اجتماع به جنین كه در حال رشد و آماده ی تولد است ولی باید مراقب بود.
20. طبیعت تاریخ در عین اینكه در اختیار كسی نیست، منظم حركت می كند و افراد را می آورد و می برد. از این جهت افراد مانند سلولهای یك بدن هستند و نظاماتی معین آنها را می آورد و می برد.
21. هر موجودی مداری دارد و نباید از مدار خود خارج شود و به مدار موجودی دیگر وارد شود. اخلاق و انسانیت و دین، مدار انسان است. انسان نباید به واسطه ی طرد دین و اخلاق و پیروی از تنازع بقا به مدار حیوانات وارد شود كه در نتیجه، فنا و اضمحلال است.
22. انسان قابل تربیت است، یعنی شكل پذیر است مانند همه ی اجسام. اما باید دانست كه جمادات در شكل تابع عوامل محیط، و گازها و مایعها تابع ظرف خود هستند، اما اجسام نباتات و حیوانات این طور نیستند. روحیه و خُلق انسان نیز نباید صد درصد تابع محیط خود باشد (دفتر 89، ص 259) . الهامات فطری دلیل بر ثبات روحی و قواعد كلی روح آدمی است.
23. از نظر جبر تاریخ كه به معنی تخلف ناپذیری قوانین عالم
جلد دهم . ج1، ص: 165
است باید دانست كه مستلزم جبر اصطلاحی یعنی مسلوب الاراده بودن بشر نیست، زیرا خود بشر یكی از عوامل جبر تاریخ است.

انسان خود، تاریخ را به وجود می آورد نه تاریخ او را. اینجاست كه ما باید بدانیم تا چه اندازه خالق تاریخیم و چه اندازه مخلوق آن، چه اندازه خالق محیطیم و چه اندازه مخلوق آن. عمده این است كه انسان به نقش خلاقیت خود در برابر تاریخ و در برابر محیط پی ببرد و بخواهد خالق تاریخ باشد نه مخلوق تاریخ. تفاوت افراد در همین است كه بعضی صد درصد مخلوق تاریخ و محیطند، منفعل اند نه فاعل، و بعضی بیش از آن اندازه كه مخلوق باشند خالقند.
پیغمبر فرمود: الا و ان الزمان قد استدار كهیئته یوم خلق اللّه. . .
24. كسانی كه تا اندازه ای واقف به جریان تاریخ جهان باشند قادر به پیش بینی هستند [3]، همان طوری كه مرحوم حاج معتمدالدوله فرهاد میرزا با یك سفر به اروپا درباره ی ایران پیش بینی ها كرد و به وقوع پیوست. گفت:

دار لاهل التقی سجن و نیران
و جنة لسواهم و هو طهران
صارت مقراً لسلطان الزمان اذا
لولاه ما دخلت انس و لا جان
و بلدة فیه الاسلام تحسبها
و لیس فیها من الاسلام عنوان
رجالهم یشبه النسوان سیرتهم
كأنهم مسخوا فالكل نسوان
نساؤهم هتكت ستر العفاف و قد
ضاقت لكثرتها الاسواق و الخان
و ما اكتفین بأزواج عقدن لهم
كأنه ما نهی عن ذاك قرآن
آقای یغمایی در وصف تهران این طور گفته:

عجب شهری است تهران كاندر این شهر
متاع و نقد عصمت نیم جو نیست
به مشكویش نبینی مشك مویی
كه نقد عصمتش اندر گرو نیست
جلد دهم . ج1، ص: 166
یكی از شهر نو می كرد تعریف
كه آنجا هیچ برگرد و برو نیست
جوابش دیگری این گونه گفتا
كه شهر كهنه كم از شهر نو نیست
رسالت تاریخی
25. در دنیای امروز اگر از جبر تاریخ سخن می رود، از رسالت تاریخی هم سخن می رود. رسالت تاریخی نقشی است كه فرد یا ملتی در خلق و تكوین تاریخ دارند. یكی از عالیترین احساسات این است كه در نسلی احساس رسالت تاریخی پیدا شود و بخواهد سازنده ی تاریخ باشد.
26. جبر تاریخ بیشتر از این جهت ریشه می گیرد كه تاریخ - یعنی مجموع اجتماع بشری- طبیعتی دارد و به سوی مقصدی معین پیش می رود، و الاّ اگر تاریخ هدف و مقصودی نداشته باشد آن طور كه مادیین می گویند، جبر تاریخ نمی تواند سیر تكاملی داشته باشد.
تفاوت اخلاق و هنر
27. آنچه قابل تغییر نیست اخلاق است. اخلاق یعنی طرز نظام دادن به غرایز و میلها. این جهت در همه ی زمانها علی السویه است.

آنچه باید متغیر بشود هنرها و استعدادهای عملی و فنی و همچنین استعدادهای علمی است و بین اینها تفاوت بسیار است. لهذا ممكن است آن كه در قدیم خیاط بود به وسیله ی سوزن یا این كه امروز به وسیله ی چرخ خیاطی می كند، یك جور به غرایز خود نظام دهند، همچنین دو سرباز قدیم و جدید، دو راننده ی قدیم و جدید، دو بافنده ی قدیم و جدید.
28. راجع به جبر محیط، گفتیم كه انسان نباید مثل مایعات و گازها از لحاظ شكل تابع ظرف خود باشد، بلكه باید ظرف خود را تابع شكل خود كند. باید دانست كه بعضی حیوانات از لحاظ رنگ تابع محیطند، در هر محیطی خود را به رنگ محیط درمی آورند. در اصطلاح معروف می گویند بوقلمونی صفت. تبعیت مطلق از محیط و جریانهای تاریخی و محیطی در كلام حضرت امیر به این عبارت آمده:

همج رعاع اتباع كل ناعق یمیلون مع كل ریح، لم یستضیؤوا بنور العلم. . .
جلد دهم . ج1، ص: 167
29. مسئله ی قابلیت انعطاف باید بحث شود كه انسان چه اندازه و در چه حدود باید انعطاف پذیر باشد و در چه حدودی نباشد.
تلوّن و رنگ عوض كردن و شكل عوض كردن یكی از صفات پست و دانی بشر است، اگرچه موفقیتهای كوچك و دنائت آمیزی همراه دارد اما به انسان جنبه ی طفیلی می دهد. این زرنگی نیست، بی شخصیتی است. به قول یكی از سناتورها یگانه حزب واقعی در ایران كه تابلو و مرامنامه ی مدوّن ندارد اما عملاً نیرومندترین احزاب است و اكثریت قریب به اتفاق رجال كشور ما پیرو او هستند، حزب «باد» است، تابع بادند كه از شمال بوزد یا جنوب یا از آن طرف كره ی زمین، منطقشان منطق قدرتی است كه در روی كار است.
بحار جزء 2 از جلد 15، ص 198:
عن الامالی للشیخ: فی ما اوصی به امیرالمؤمنین ابنه علیهماالسلام: یا بنیّ انه لابدّ للعاقل من ان ینظر فی شأنه فلیحفظ لسانه و لیعرف اهل زمانه.
30. در باب تاریخ و جبر تاریخ از اینجا باید شروع كرد كه تاریخ چیست؟ عامل تاریخ كدام است؟ چگونه به وجود می آید؟ سیر تاریخ چگونه است؟ یعنی آیا روی خط مستقیم است؟ یا خط منحنی و دوری یا مارپیچی و یا حلزونی است؟ آیا راست است كه تاریخ تكرار می شود؟ آیه ی كریمه یلتركبنّ طبقاً عن طبق. زیربنا و محرك تاریخ چیست؟
اما تاریخ چیست؟ تاریخ مجموعی است از حوادث (حوادث یعنی وقایع گذران) ، حركتها، فعالیتها، كارها، زندگیها، جنگها، صلحها، خوشیها، ناكامیها. جنگ بین الملل اول یك حادثه ی تاریخی است. حمله ی اسكندر یا مغول و نهضت مسلمانان هركدام یك حادثه ی تاریخی می باشند. تشكیل سلطنتها و تمدنها و ایجاد قدرتها و مركزیتها و فنا و زوال ها، حوادث تاریخی می باشند. هر علمی و هر
جلد دهم . ج1، ص: 168
صنعتی، تاریخی و سرگذشتی دارد. تاریخ یعنی سرگذشت بشریت و آنچه بر سر بشریت آمده است و گذشته است. هر فردی و هر قومی سرگذشتی دارد، بشریت نیز سرگذشتی دارد. تاریخ آثاری دارد كه باقی می ماند. همه ی این شهرها و آبادیها و ویرانیها آثار تاریخی یعنی نتایج سرگذشت بشر است. پس تاریخ یعنی سرگذشت و داستان و حكایت بشر.
عامل تاریخ چیست؟ انسان. حوادث و آثار را انسان به وجود آورده است نه چیز دیگر. چیزی كه هست هر حادثه و هر اثری مظهر یك صفت از صفات انسان [است. ] یك حادثه یا یك اثر مظهر جاه طلبی است مثل حمله ی اسكندر، یكی مظهر شهوترانی است، یكی مظهر كاوشگری و حقیقت جویی است مثل كتب و تحقیقات علمی و فلسفی، یكی مظهر ذوق و جمال دوستی است، یكی مظهر حس اخلاقی و یكی مظهر حس پرستش و عبادت است، یكی مظهر عدل و عدالتخواهی بشر است و یكی مظهر ظلم و تجاوز و افزون طلبی بشر.

به هرحال عامل و خالق و آفریننده ی تاریخ، خود بشر، مجموع قوا و نیروها و تمایلات و غرایز بشر است. و اما اینكه این مظاهر همه یك ریشه دارند و محرك اصلی تاریخ چیست، آیا اقتصاد است یا امر جنسی یا چیزهای دیگر، بعد بحث خواهد شد.
چگونه تاریخ به وجود می آید؟ تاریخ روی یك جریان علّی و معلولی منظمی است. حوادث یكدیگر را به دنبال هم می كشند. تاریخ تابع یك سلسله نوامیس است. چیزی كه هست در شناختن علت اصلی و محرك اصلی تاریخ، اختلاف است. بعضی محرك اصلی تغییرات تاریخی را یك چیز می دانند و آن عوامل اقتصادی است، سایر عوامل را تبعی و مظهر و روبنا می دانند. اما حقیقت این است كه عوامل دیگر، مقامی و برتری جویی، علمی، اخلاقی، مذهبی و حتی جنسی نیز در حركت دادن چرخهای سنگین و عظیم تاریخ مؤثر می باشند. جبر تاریخ عبارت است از پیدایش تخلف ناپذیر برخی حوادث به دنبال برخی حوادث دیگر (رجوع شود به ورقه ی فلسفه ی
جلد دهم . ج1، ص: 169
تاریخ) .
31. مسئله ی دور زدن زمان هر صدسال ( «ان اللّه یبعث لهذه الامة علی رأس كل مائة سنة من یجدّد لها دینها» كه در احیای فكر دینی گفتیم) و یا در هزار سال، از مسائل مربوط به تاریخ و زمان است، همچنین بحث در آیه یلتركبنّ طبقاً عن طبق.
همچنین مسئله ی اینكه هر چیزی به اصل خود باز می گردد بعد از یك حركت دوری و طی قوس نزولی و صعودی. «جزءها را رویها سوی كل است. . . » حركت اشیاء روی خط منحنی است، از هر نقطه ای حركت كنند به همان نقطه بازمی گردند، بحث ادوار و اكوار (رجوع شود به ورقه های احیای فكر دینی و ورقه های دور و كور) .
32. می توان این مطلب را این طور شروع كرد: یكی از مسائل عصر ما مسئله ی سازگاری و ناسازگاری دین و مقتضیات زمان است.

شاید بعضی از مردم متدین قشری این طور خیال كنند كه این مطلب مسئله ای نیست، مقتضیات زمان فرقی نمی كند، انسان به هیچ وجه نباید تسلیم زمان و مقتضیات آن بشود و مقتضیات زمان همان هوا و هوس هاست كه باید با آنها مبارزه كرد. اما ازنظر بعضی دیگر مقتضیات زمان همواره در تغییر است و سنت قطعی جهان تغییر و تبدل و نو و كهنه شدن است، ناموس بقا حكم می كند كه انسان خود را با نو تطبیق كند و اگرنه با كهنه از میان می رود. از نظر این عده چون مقتضیات زمان تغییر می كند و نو و كهنه می شود، هرچه قدیم است فرسوده و كهنه و از بین رفتنی است و هرچه جدید و نو است در حال رشد و توسعه و تكامل است.
33. باید دید در اجتماع چه چیزهایی تغییر می كند و چه چیزهایی تغییر نمی كند. اصل تغییر غیر از هرج و مرج است. بچه ی انسان در تغییر است اما هرگز در آخر عمر تبدیل به یك اسب نمی شود، در یك مدار معین حركت می كند.
به هرحال باید دید چه چیزها كه تغییر می كند در اجتماع، تغییرات [آنها] ضروری و حتمی و جبری است و چه تغییراتی این
جلد دهم . ج1، ص: 170
طور نیست.
مثلاً چه تغییر اصولی پیدا شده كه ضرورت دارد ما به جای لامپا از برق استفاده كنیم؟ چه تغییر اصولی پیدا شده كه ما كارهای انفرادی را اجتماعی انجام دهیم؟ البته به یك تغییر اصولی در این زمینه برمی خوریم [4]. در مقابل، چه تغییر اصولی پیدا شده كه ما مشروب و قمار را بپذیریم، مجالس شب نشینی چنین و چنان داشته باشیم، آنچه به نام معنویت و اخلاق گفته می شود، آن را طرد كنیم؟ ما نباید هوا و هوس های خود را تحت عنوان مقتضیات زمان رسمیت بدهیم.
34. همان طور كه در صفحه ی 161 گفتیم ریشه ی تغییرات كه به غلط یا درست مقتضیات زمان نامیده می شود، این است كه انسان با عقل آزاد كار می كند نه تحت سرپرستی طبیعت، لهذا مقتضیات زمان برای زنبور عسل متفاوت نیست اما برای انسان متفاوت است، به همین دلیل انسان نیازمند به قانونی است كه او را رهبری كند.

تغییرات بشری معصوم از خطا نیست.
چون در این مسیر انحراف رخ می دهد، مصلحین علیه انحراف زمان (نه تنها توقف زمان) قیام می كنند. مرتجع آن كسی است كه علیه پیشرفت زمان قیام می كند و مصلح كسی است كه علیه انحراف زمان قیام می كند. باید به این دو نكته توجه داشت كه زمان بشر و در حقیقت خود بشر، هم دارای خاصیت پیشرفت است و هم دارای خاصیت قابلیت انحراف و سقوط و انحطاط و تأخّر. خاصیت زمان تنها پیشرفت نیست و الاّ هیچ ملتی كه در مسیر تقدم افتاد به حال انحطاط در نمی آید. عمده، تشخیص پیشرفت از انحطاط یا توقف و تشخیص مصلح از مرتجع است و الاّ مصلح و مرتجع هردو علیه زمان خود قیام می كنند.
در نمره ی 17 گفتیم كه علت این تغییرات را باید دید چیست.

جلد دهم . ج1، ص: 171
گاهی تمایلات شهوانی یك ستاره ی سینما، یك نفر پول پرست مدساز، تمایلات جاه طلبی زورمندان قدرت طلب، یك هوس نو خواستن یك زن [این تغییرات را] به وجود می آورد و گاهی شكفته شدن قدرتهای علمی و صنعتی و فكری بشر منشأ این تغییر و تحول می گردد. تحولاتی كه منشأش قدرتهای علمی است، ایجاب می كند كه وسایل زندگی عوض شود و تغییراتی كه منشأش زور و هوس و طمع و شهوت است، ایجاب می كند كه راه عوض شود.
35. در نمره ی 22 گفتیم كه مسئله ی اینكه آیا باید تابع زمان بود، عیناً شبیه این مسئله است كه آیا باید تابع محیط بود؟ رنگ محیط گرفتن و رنگ زمان گرفتن هردو یك جور است. در بعضی قسمتها باید رنگ پذیر بود و در بعضی قسمتها باید محیط و زمان را تابع خود كرد. انسان نباید تنها مخلوق محیط و مخلوق زمان خود باشد، باید خالق آنها نیز باشد. اگر جبر تاریخ هست، رسالت تاریخی هم هست.
آیا ما مردم ایران باید فقط رنگ پذیر اروپا باشیم، هیچ نقشی خودمان نباید داشته باشیم؟
36. بحث در سازگاری و ناسازگاری دین با زمان و مقتضیات متغیر و متطور زمان است. آنچه در اینجا مورد بحث است یك نوع تغییر و تطور است كه اختصاص به انسان دارد، یعنی تغییرات و تطورات اجتماع انسانی. حیوانات دیگر كه زندگی اجتماعی دارند، زندگی اجتماعی آنها همیشه به یك نحو و یك منوال است. زنبور عسل و موریانه و مورچه از زمانی كه تاریخ نشان می دهد [زندگی آنها] به همین نحو بوده است، در صورتی كه زندگی بشر چه از لحاظ تشكیلات و شكل و سازمان اجتماعی و چه از لحاظ تولید و چه از لحاظ صنعت تغییر كرده است و زنبور عسل نه صنعتش عوض شده و نه تولیدش و نه سازمان و رژیم اجتماعی اش.
راز این تفاوت [5]بین انسان و آنها چیست؟ راز این تفاوت این
جلد دهم . ج1، ص: 172
است كه انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است، طبیعت سرپرستی خود را از او برداشته است، او را آزاد و مسئول و مكلف شناخته است.

دیگران با غریزه و در حقیقت بالاجبار و ماشین وار و روی ریل حركت می كنند اما انسان قدرت ابتكار و اختیار دارد. انا عرضنا الامانة علی السموات. . . لمّا خلق اللّه العقل قال له اقبل فأقبل. . . ، انّا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه. . .
از همین جا به یك نكته ی دیگر باید توجه كرد و آن اینكه تغییرات اجتماعی انسان قابل انحراف و احیاناً قابل توقف و قابل انحطاط است. علیهذا قیام علیه زمان ممكن است قیام اصلاحی باشد اگر علیه توقف یا انحراف یا انحطاط باشد، آن طور كه علی علیه السلام درباره ی پیغمبر اكرم فرمود: ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعته من الامم. . . و تلظّ من الحروب. . . قیام كرد علیه خواب آلودگی زمان، علیه توقف و ركود زمان، علیه فساد زمان.
ممكن است قیامی علیه زمان قیام ارتجاعی باشد اگر علیه پیشرفت زمان بوده باشد.
نكته ی اصلی، تفاوت و تمیز این دوتاست. ما می بینیم كه یك دسته [دسته ی] دیگر را متهم می كند به مرتجع، كوتاه فكر، جامد، تاریك مغز، كهنه پرست، و این یكی دیگری را متهم می كند به منحرف، فاسد، لاابالی و امثال اینها.
ما چه تغییری را باید پیشرفت و ترقی و تقدم بدانیم و چه تغییری را فساد و انحراف؟ برای به دست آوردن این مطلب باید برگردیم به اصل مطلب. گفتیم كه بشر از لحاظ غریزه ضعیف آفریده شده ولی به او عقل و اراده و وجدان پاك داده شده كه به كمك آنها تدریجاً راه بی پایان خود را طی می كند. حیوان از عدد شروع می كند و به متناهی ختم می شود، اما انسان از صفر شروع می شود(و خلق الانسان ضعیفاً)و به سوی بی نهایت پیش می رود(یا ایها الانسان انك
جلد دهم . ج1، ص: 173
كادح الی ربك كدحاً فملاقیه) .
آن چیزی كه انسان را پیش می برد و عامل اصلی تطور اجتماع است، قدرت علمی و فكری بشر است اگر در خدمت عقل و مصالح قرار بگیرد. البته در بشر قدرتهای دیگر هم هست؛ قدرت شهوانی هم هست، قدرت مطامع و افزون طلبی هم هست، قدرت جاه و تسلططلبی هم هست. یك پدیده ی اجتماعی را انسان باید ببیند محصول چه قدرتی است. آیا تنها محصول عقل و علم و مصالح عالی بشریت است، یا آنكه آن قدرت اصلی كه آن را به وجود آورده است علایق شهوانی بشر است؟ علم و قدرت فكری در اختیار قوه ی عقل و مصلحت اندیشی بشر هست یا نیست؟ گاهی علم و قدرت فكری در اختیار عقل و مصالح عالی بشریت است گاهی نیست، بلكه شهوات بشر این استعداد را استخدام كرده است، یعنی شهوت یك فرد خاص آن را به وجود آورده است. مثلاً یك عده نظامی و كارخانه چی دست به دست هم داده اند در دنیا و قدرت علمی و اقتصادی بشر را صرف ساختن اسلحه های آنچنان خطرناك می كنند كه می دانیم. آیا به دلیل اینكه علم مظهر پیشرفت است، باید این اسلحه ها را مولود پیشرفت بدانیم و [از] مقتضیات لازم الاتباع بدانیم؟ پس چرا دائماً از طرف خیرخواهان بشر پیشنهاد می شود كه ساختن اینها موقوف شود و آنچه هست نابود گردد؟ همچنین است مد سازی مد سازان. هروئین [6] مگر محصول زمان جدید نیست؟ مگر علم در ساختن آن دخالت ندارد، ولی علمِ مقهور مطامع، علم مقهور قساوت، علم مقهور پول پرستی. عده ای می خواهند جیب خود را پركنند، هروئین می سازند و به قیمت نابودی جوانان مردم جیب خود را پر می كنند.

آیا باید استعمال هروئین را جبر تاریخ بدانیم؟ عده ی دیگر برای پر كردن جیب خود قمارخانه ها دایر می كنند، به نام پوكر و. . . محلی مثل
جلد دهم . ج1، ص: 174
مونت كارلو تأسیس می كنند. پس كسی حق ندارد به ساحت قدس مونت كارلو یا گانگستربازی یا هروئین یا لژیون بازی یا خود استعمار [تعرض كند] زیرا استعمار یك پدیده ی جدید و شكل نوی از استثمار بشر است! بلكه استعمار نو و به اصطلاح نئوكلنی، خود به اقرار همه شكل خطرناكتر استعمار است. مهمل می گویند به نام شعر نو كه نه وزن دارد نه قافیه نه معنی. بعضی قمارخانه های اروپا با وسایل جدید پیدا شده. آیا باید چون نوعی جدید قمار پیدا شده، آن را مقتضای پیشرفت و تكامل زمان بدانیم یا مظهر فساد و انحطاط؟
امروز فاسدترین زنها و مردهای بشر از قدرت علمی سوء استفاده می كنند و فیلمهایی را به وجود می آورند كه جز بیچارگی بشر نتیجه ای ندارد. آیا اینها را باید مقتضای لازم الاتباع و لازم الاجرای زمان بدانیم؟
پس معلوم شد كه صرف اینكه در ساختن چیزی از علم كمك گرفته شده مادامی كه با مصالح عالی بشریت [و] با یك عقل كل منطبق نباشد، نباید آن را مقتضای لازم الاجرا و یا مقتضای جبری و یا مقتضای خوب نامید؛ از لحاظ خوبی و بدی باید آن را با مقیاس عقل سنجید و با مصالح عالی بشریت سنجید و حكم كرد كه تقدم و پیشرفت است یا انحراف، و از لحاظ جبری و ضروری بودن باید دید چه چیزهایی را بشر گریزی ندارد و چه چیزهایی را به خاطر ضعف اراده پذیرفته است.
بلی، ایجاد وسایل و لوازم سریع و ظریف و مولّد، هم مولود قدرت علمی است و هم منطبق با عقل و مصالح عالیه و سیر تكاملی و خوشبختی بشریت. برق و اتومبیل و رادیو و یخچال و تلویزیون، مطبعه، انواع ماشینهایی كه در صنعت به كار می رود، همه ی اینها، هم محصول قدرت علمی است و هم منطبق با مصالح عالیه ی انسان.
ما امروز تقوا و عفت و راستی و خداپرستی و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منكر را می خواهیم به نام مقتضیات زمان عوض كنیم.
جلد دهم . ج1، ص: 175
هیچ كدام از تغییراتی كه محصول علم و منطبق با مصالح عالیه ی انسانی است وجود ندارد كه با دین كه راه زندگانی است منطبق نباشد. آنچه از مقتضیات زمان با دین منطبق نیست، آنهاست كه محصول انحراف زمان یعنی جاه طلبی ها، شهوترانی ها، پول پرستی ها، افزون طلبی ها و یا محصول جهالت و اشتباه است. حالا شما بیایید مواردی را نشان بدهید كه پیشرفتهای واقعی بشر با دین منطبق نیست [7].
37. باقی می ماند این مطلب كه پیشرفتهای واقعی بشر، روابط افراد را با یكدیگر عوض می كند. وقتی كه روابط افراد عوض شد قانونی كه برای روابط جدید وضع می شود باید عوض شود.
فرقی كه میان قوانین طبیعی و قوانین موضوعه هست این است كه در قوانین طبیعی روابط میان اجزاء طبیعت همیشه یكسان است، اما روابط میان افراد بشر- چون اجتماع، متطور و متكامل است- تغییر می كند. لهذا قوانین بشری متغیر است و قوانین طبیعی ثابت است. مثلاً یك وقت هست كه كالایی در كشور تولید نمی شود، قانون اجازه می دهد كه از فلان كشور وارد شود، زمان دیگر خود كشور تولید كالا می كند، باید ورود كالای خارجی كه موجب خروج ارز می شود ممنوع گردد. از این قبیل است اعزام محصل به خارج: یك زمانی كه [كشور] دانشگاه مجهزی ندارد اعزام دانشجو به خارج را مجاز می كند و زمانی دیگر كه وسیله در خود كشور وجود دارد اعزام دانشجو را تحریم و ممنوع می كند، می گوید در آن زمان كه مجاز بود درست بود، در این زمان هم كه ممنوع است باز درست است.
در جواب می گوییم اولاً قوانین دینی بر چند قسم است: بعضی
جلد دهم . ج1، ص: 176
مربوط است به روابط انسان با خدا و بعضی مربوط است به روابط انسان با خودش و بعضی به روابط انسان با عالَم و بعضی به روابط انسان با انسان.
روابط انسان با خدا و با خودش ثابت است و روابط انسان باعالم نیز ثابت است. روابط انسان با انسان است كه ممكن است ادعا شود كه آن روابط متغیر است، پس قانون بیان كننده ی آن روابط نیز باید متغیر بشود.
نماز و روزه و حج و بالاخره عبادات مربوط است به روابط انسان با خدا. انسان باید خدا را ناظر و حاضر بداند، او را بسیار یاد كند و فراموش نكند، او را دوست داشته باشد و به خاطر او مخلوقات او را دوست داشته باشد، ایمان و عقیده ی خود را به وسیله ی پرستش تجدید و تكمیل و راسخ كند. اینها چیزی نیست كه ضرورتی داشته باشد به حكم جبر تاریخ تغییر داده بشود. می توان گفت كه روزه مربوط است از یك نظر به روابط انسان با نفس خودش، زیرا تقویت اراده است در برابر شهوات. به هرحال مبارزه با عجب، خودپرستی، افزون طلبی و حرص، و ایجاد و تقویت حس غیردوستی و خدمت به خلق مربوط است به روابط انسان با نفس خود. كار غلطی است كه در تركیه (آن طور كه كسی نقل می كرد) می خواستند مردم را وادار [كنند] كه با كفش و پشت میز [نماز] بخوانند، یا بعضی دیگر می خواستند برای مدت موقتی مردم را وادار كنند كه به جای كعبه به بیت المقدس بروند.
از قضا همین شعارهای ثابت و یكنواخت، بهترین رشته ی لازم ارتباط میان گذشته و آینده است كه گذشته و آینده را به همدیگر متصل و مرتبط می كند.
آیا می توان گفت كه یكی از چیزهایی كه تدریجاً متكامل می شود عقل و فكر بشر است و همان طوری كه وظایف طفل نابالغ یا بالغ غیررشید با بالغ رشید فرق می كند پس باید قوانین انسانهای عاقل قرن بیستم هم فرق بكند؟
جلد دهم . ج1، ص: 177
آیا می توان گفت در روابط انسان با خدا به تبع تغییر وسایل زندگی باید تغییر حاصل شود، بنابراین سفر كه در قدیم قطعة من السفر بود مجوز ترك روزه و قصر نماز بود اما امروز نباید مجوز بشود و یا آنكه ملاك سفر متناسب با وسایل امروز باشد نه با وسایل قدیم؟
آیا می توان گفت در روابط انسان و عالم نیز به تبع ترقی علم باید تغییر حاصل شود، مثلاً در قدیم گوشت خوك حرام بود به واسطه ی میكربی كه در او هست، ولی امروز كه قادرند خود آن را به وسایل خاصی از بین ببرند پس باید حلال بشود؟
در جواب باید گفت اجتهاد برای تشخیص همین امور است.

چیزی كه هست مجتهد معمولاً چیزهای دیگر را نیز در این امور ملاحظه می كند. مجتهد نباید سرعت در قضاوت داشته باشد و فوراً قبول كند كه ملاك همینهاست، پس روح حكم كه همان ملاك است فعلاً موجود نیست.
38. گفتیم كه مقررات دینی یا مربوط است به روابط انسان با خدا یا با خود یا با جهان یا با انسانهای دیگر. تطور زندگی اجتماعی ایجاب نمی كند در روابط انسان با خدا یا با خود یا با جهان تغییری حاصل شود.
آنچه احیاناً تصور می شود این است كه در روابط انسان با انسانها یعنی در حقوق و تكالیف انسانها با یكدیگر در اثر پیشرفت و تطور و تكامل بشر در زندگانی اجتماعی [تغییر] حاصل شود. در اینجا باید بگوییم اولاً ببینیم تطور اجتماعی در چه قسمتهایی واقع شده. آیا در ابزارهای زندگی واقع شده یا در عقل و فكر و بالا رفتن سطح فكر وی پیدا شده؟ اما تطورات فنی و علمی كه تحت عنوان اینكه عصر عصر برق و رادیو است [8]، عصر عصر تلفن و تلگراف و
جلد دهم . ج1، ص: 178
تلویزیون و سینماست، عصر عصر اتم و موشك است، عصر عصر جت و هواپیماست گفته می شود، اینها پیشرفت در آلات زندگی است. آلات زندگی راه زندگی را عوض نمی كند، بلكه حركت انسان را در هر راهی كه می رود تسریع می كند، خواه راه سعادت باشد یا راه شقاوت، راه عدالت باشد یا ظلم. راهها همان راههاست، چیزی كه [هست ] این وسایل، موفقیت هركس را در همان منظوری كه دارد - خواه درست یا نادرست- بهتر تأمین می كند.
دین برای این است كه منظور انسان و هدف انسان را در جهت خاصی قرار بدهد و او را در راهی قرار دهد كه به سوی آن منظورهای سعادت بخش است. علیهذا نمی تواند میان دین و خود این ابزارها تضاد و تناقضی وجود داشته باشد. این وسایل برای منظورهای دینی ممكن است نعم العون باشد، كما اینكه برای منظورهای شهوانی نیز ممكن است نعم العون باشد.
دوره ی بلوغ بشریت یا دوره ی خاتمیت
اما پیشرفتهای بشر در ناحیه ی عقل و علم. این مطلبی است كه فی حد ذاته درست است و فلسفه ی نسخ و تكامل ادیان- نه نسخ و تغییر در یك دینْ دستوری را، مثل آنچه در خود اسلام واقع شده، زیرا او حساب دیگری دارد- همین است [9]. خاتمیت یعنی [جاودانه بودن ] دینی كه برای بشر بالغ وضع شده است، بشری كه دیانتْ حكم سرپرستی او را كمتر دارد، بیشتر جنبه ی مسئولیت و استقلال دادن دارد. بشر در هر عصر و زمانی به بلوغ جدیدی نایل نمی گردد. بلوغ بشر در چهارده قرن پیش صورت گرفت. بعد از آن بر رشد بشر افزوده می شود اما مجدداً بالغ نمی شود. تفاوت بشر چهارده قرن پیش با بشر امروز تفاوت جوان هجده ساله و مرد سی ساله است، نه تفاوت بچه ی ده ساله و مرد بیست ساله. لهذا از آن زمان به بعد تاریخ بشر
جلد دهم . ج1، ص: 179
محفوظ و مصون و مسلّم باقی مانده است، كتاب آسمانی از هرگونه تغییر و تحریفی مصون مانده است، در صورتی كه در دوران به اصطلاح عدم بلوغ، هیچ كتاب آسمانی نمی توانست محفوظ و مصون بماند، كتابهای آسمانی مانند كتابهای دبستانی كه در دست بچه های نابالغ قرار می گیرد بود كه هنوز سال به آخر نرسیده اوراق و پاره پاره می شد.
از مشخصات دوره ی بلوغ و عقل و خاتمیت، اجتهاد است. اجتهاد عبارت است از تطبیق اصول كلی دین با حوادث متغیر و متطور جهان. مجتهدین واقعی در حكم راننده ی اتومبیل هستند كه مسافران یعنی عامه ی مردم را به وسیله ی ماشین حركت می دهند. هدف و مقصد عوض نشده و نمی شود، ولی آنها باید خصوصیات را از هر لحاظ در نظر بگیرند. آنها كشتیبان هستند كه با علائم آسمان و قطب نما كشتی را به طرف مقصد حركت می دهند.
آیا دین با مطلق وضع قانون مخالف است؟
39. اینجا نوبت این است كه اعتراضاتی را كه به ذهن می رسد [پاسخ دهیم ] مبنی بر اینكه تغییرات فنی و صنعتی و توسعه ی اجتماع از لحاظ ابزار و از لحاظ عقل ممكن است عملاً روابط افراد را با یكدیگر تغییر دهد و احتیاج به قانون جدیدی باشد [و] چون دین با هرگونه قانون جدیدی مخالف است پس میان دین و احتیاجات جدید تضاد و تناقض پیدا می شود، از قبیل روابط و حقوق و تكالیف خانواده یعنی حقوق و روابط پدران و فرزندان، مادران و فرزندان، زوج و زوجه، فرزندان با یكدیگر.
در جواب می گوییم اولاً این حرف درست نیست كه دین با هرگونه وضع قانون و تعهدی مخالف است. دین قانون اساسی است، یعنی قوانینی كه وضع می شود نباید با آن مباینت داشته باشد، و الاّ مشروطیت بر اساس همین مطلب از طرف علمای درجه ی اول امضا شد (رجوع شود به ورقه های اجتهاد و به كتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة مرحوم نائینی) . به عبارت دیگر برخی روابط است میان افراد بشر كه باید ثابت بماند و تغییر نكند و برخی روابط است كه باید به حسب
جلد دهم . ج1، ص: 180
مقتضیات زمان تغییر كند. آنچه در این قوانین ثابت است مربوط است به همان روابطی كه باید برای همیشه ثابت بماند و اگر دنیا می پندارد این روابط باید تغییر كند دنیا در اشتباه است و ما اینها را ثابت و مدلّل می كنیم. روابط ناثابت از قبیل مثالهایی كه قبلاً گفته شد یعنی ممنوعیت و عدم ممنوعیت یك كالای بالخصوص، اعزام محصل به خارج یا منع آن، روابط دوستانه با فلان ملت برقرار كردن.

اما روابطی كه باید ثابت بماند مثل اینكه به هرحال چه محصل به خارج اعزام بشود و چه نشود، مردم مسلمان از ولاء كفار و تحت سرپرستی آنها [بودن ] برای همیشه باید خودداری كنند؛ از اینكه آنها را به تعبیر قرآن «بطانه ی» خود قرار دهند یعنی آستر پوشش خود قرار دهند، آنها را به تمام اسرار خود آگاه كنند باید برای همیشه پرهیز كنند؛ از این كه با كفار علیه مسلمین متحد شوند- آن طور كه صفویه كردند- پرهیز كنند [10].
و از این قبیل است روابط خانوادگی كه باید ثابت بماند و اصول حقوق خانوادگی همانهاست كه ما در اوراق خانواده و اوراق زن در اسلام گفته ایم.
40. در ورقه های حقوق از كتاب مبانی حقوق ص 78 نقل كردیم كه:
در نظریه ی جدید حقوق فطری (بعد از دوره ی اصالت فرد روسو) [11] انسان مجموعه ی كاملی نیست كه از مطالعه در آن تمام حقوق و وظایف او به دست آید، بلكه حقوق فطری انسان شامل دستورهای كلی حقوقی است (یعنی از مطالعه ی انسان،
جلد دهم . ج1، ص: 181
دستورهای كلی و اصول كلی به دست می آید) [12]كه به هدایت آنها وظایف و حقوق افراد در هیئتهای اجتماعیه از دقت در اوضاع و احوال محیطی و اجتماعی و امور اقتصادی و دیگر شئون زندگانی مردم مشخص می گردد.
پس حقوقی داریم ثابت و حقوقی داریم متغیر كه مولود حقوق ثابت است با توجه به تغییر شرایط و اوضاع.
این مطلب مؤید مطلبی است كه ما در مقاله ی 8 از مقالات «زن روز» تحت عنوان «اسلام و تجدد زندگی» گفتیم كه از جمله پیچ و لولاهایی كه در ساختمان این دین به كار رفته و به آن خاصیت تحرك بخشیده این است كه حوائج متغیر را به حوائج ثابت مربوط كرده است و برای آن چند مثال ذكر كردیم.
41. در جواب كسانی كه می گویند به تطورات زمان باید تسلیم شد، زمان از خطا معصوم است، باید گفت مگر نه این است كه درباره ی رژیم مالكیت می گویید كه در آغاز كار، مالكیت اشتراكی بوده و بعد افرادی زورمند زمین و سرمایه را به خود اختصاص دادند و بالاخره تطورات زمان كاپیتالیسم را به وجود آورد، آیا كاپیتالیسم در زمان خود همان مقدار حق و عدالت است كه مثلاً سوسیالیسم در زمان خود، و سوسیالیسم همان قدر حق و درست است كه كاپیتالیسم در ظرف خود و زمان خود درست و حق بود؟
مطابق نقل فلیسین شاله در كتاب سرمایه داری و سوسیالیسم صفحه ی 9 و 10، لروا بولیو دانشمند اقتصادی طرفدار سرمایه داری در اواخر قرن 19 دلیلی كه بر صحت سرمایه داری ذكر می كند این است كه مالكیت فردی دو نحو در طول زمان تكامل یافته است، یعنی تاریخ و تطور تاریخ را مستند قرار داده است. می گوید:

جلد دهم . ج1، ص: 182
تاریخ نشان می دهد كه مالكیت فردی روز به روز از قیود آزادتر گشته و روز به روز توسعه حاصل نموده است. مثلاً در ابتدا زمین به عموم افراد یك ایل تعلق داشته. بعدها آن را بین دهات و قبایل كوچك تقسیم نموده اند، به طوری كه مردم ده یا قبیله یك قطعه زمین را بالاشتراك مالك بوده اند. سپس مالكیت فردی پیدا شده، لیكن صاحب زمین اختیار كامل نداشته است. مثلاً اصیل زادگان به بهانه ی خدمات اجدادشان در گذشته برای خود در دهات حقوقی قائل می شدند. . . و به عناوین مختلف اخاذی می كردند. بالاخره با الغاء حقوق ملوك الطوایفی مالك یك زمین از هرگونه قید رهایی یافته است. مالكیت فردی از نقطه نظر دیگر نیز در طول تاریخ رو به تكامل رفته است. در بدو امر انسان فقط مالك چیزهایی بوده است كه مستقیماً به مصرف خود او می رسیده است از قبیل زنان، بندگان، اسب، اسلحه، جواهرات و غیره. بعدها مالكیت شامل خانه، زمین، اثاثیه و حتی محصولات غیرمادی مانند شاهكارهای علمی، ادبی، هنری گشته است.
اینجا یك سؤال پیش می آید: آیا ممكن است بگوییم حركت زمان دَوْری است ولی نه به معنی اینكه تاریخ برگردد به همان نقطه ی اول بعینه، بلكه برمی گردد به نقطه ی اول ولی در سطحی عالیتر و به اصطلاح حركت تاریخ حلزونی است؟ اینجاست كه بحثهای گذشته ی ما در باب گردش زمان و تاریخ و دور و كور و امثال اینها پیش می آید.
42. رجوع شود به تفسیر طنطاوی جلد 11، صفحه ی 33. ایضاً رجوع شود به یادداشتهای تقیه در سخنرانی انجمن اسلامی مهندسین.
43. در یادداشتهای تقیه و در سخنرانی امام صادق (بیست گفتار) گفته ایم كه روش ظاهری ائمه در زندگی خصوصی متفاوت بود به اقتضاء زمان، ولی اصل ثابت اسلامی كه در همه ی زمانها بود مواسات و
جلد دهم . ج1، ص: 183
عدالت و همدردی است. اجرای این وظیفه در زمانهای مختلف به شكلهای مختلف صورت می گیرد. همچنین است داستان خضاب نكردن امیرالمؤمنین علیه السلام.
44. رجوع شود به ورقه های سیرت رسول اكرم راجع به اینكه وجه عمل رسول اكرم باید به دست آید، زیرا ممكن است رسول خدا كاری را كه می كند به حكم هدفی است كه اسلام دارد و ممكن است به حكم اقتضاء زمان باشد. مثلاً رسول اكرم جامه ای را با دوخت خاصی پوشیده است یا اینكه بافت فلان شهر یا فلان كشور بوده است، بالاخره لباسی كه پیغمبر می پوشد بافت شهری معین خواهد بود. لهذا در مسئله ی «تأسی» نباید اشتباه كرد و احیاناً مانند آقا نجفی خراسانی سوار كردن دختر تازه عروس خود را بر شتر جزء سیره ی پیغمبر به حساب آورد و در بازار مشهد النگ و دولنگ راه انداخت.
45. در كتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران ص 49 می گوید: «ما می گوییم اگر نبوت به محمد ختم شده باشد، اصلاحات اجتماعی به او ختم نشده است. »
رجوع شود به ورقه های شخصیت. در آنجا مطالب مفیدی متناسب با بحث زمان و مقتضیات زمان گفته شده است، و همچنین رجوع شود به ورقه های اسلام و مقتضیات زمان.
46. برای مثال عدالت را باید ذكر كرد. خود عدالت همیشه اصل اساسی اجتماع بشر بوده ولی شكل اجرایی آن از لحاظ قضایی و سیاسی و اقتصادی، متغیر و متفاوت بوده است. عدالت یكی از مقیاسهای اصلی و خطوط اصلی پیكر اجتماع است.
47. رجوع شود به ورقه های سوسیالیسم راجع به اینكه سوسیالیسم را از چه نظر باید علم بدانیم. از این نظر كه مرحله ای است از تاریخ و حلقه ای است از حلقات تاریخ و طبق قوانین معینی به وجود می آید و قهراً طبق همان قوانین باید از میان برود؟ یا از این نظر كه مبنای فطری و حقوقی دارد و آن مبانی فطری در همه ی زمانها ثابت است و شكل اجرایی آنها متفاوت است؟
جلد دهم . ج1، ص: 184
پدیده و قانون
طبق نظر ماركسیستها سوسیالیسم یك پدیده ی مادی است، روزِ به دنیا آمدن و دوره ی كودكی و رشد و پیری و فنا دارد. ولی طبق نظر ما سوسیالیسم اسلامی پدیده ی مادی نیست، قانونی است حقوقی و فطری و این قانون حقوقی و فطری می تواند جاودانه بماند.
از نظر ما خود پیغمبر از آن جنبه كه بشر است و متعلق به این دنیاست، پدیده ای است و دوره ی موقتی دارد: انك میت و انهم میتون، و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد أفإن متّ فهم الخالدون. ولی اسلام جاودانه است: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون.
مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
آیا عدالت نسبی و فانی شونده است؟
48. در حاشیه ی ص 6 ورقه های سوسیالیسم گفته ایم كه عدالت از قبیل تعادل مزاج فرد است كه در همه ی مراحل مختلف زندگی از دوران صباوت تا پیری باید محفوظ بماند؛ ویتامینها، گلبولها به نسبت معینی در همه ی احوال باید موجود باشند [13].
ثبات نسبتها و تكامل اعضا
ولی در عین حال لازمه ی ثابت بودن نسبتها این نیست كه اعضا رشد نكنند، بلكه رشد اعضا بستگی دارد به ثابت ماندن نسبتها میان اعضا. مثلاً آب همیشه به نسبت معینی لازم است كه به بدن برسد، اما هیچ گاه به بدن یك طفل و یك جوان 25 ساله یك مقدار آب نمی رسد. به هرحال بسیار غلط است كه ما عدالت را به عنوان یك پدیده و یكی از مراحل تطور زندگی بشر بشماریم. اجتماع تغییر می كند اما این تغییرات باید روی اصول باشد تا بتواند به سوی كمال باشد وگرنه هرج و مرج و گزافه كاری و فنا و اضمحلال است.
طبیب مراقب حفظنسبتهاست نه مراقب حفظ اندازه ی اعضا
طبیب كه مراقب احوال كودك است نمی خواهد مانع شود كه عدد گلبولها و مقدار رشد اعضا و مقدار خوراك و مقدار حركت طفل همیشه ثابت بماند، می خواهد این نسبتها را متناسب با سنین رشد محفوظ نگه دارد. اصولی در حفظ الصحه هست كه از
جلد دهم . ج1، ص: 185
كودكی تا پیری باید محفوظ بماند، از قبیل زیادخوری و غذا قبل از هضم غذا خوردن، ولی مانعی ندارد كه برای بچه چیزی پیشنهاد كند غیر آنچه برای پیر پیشنهاد می كند و بالعكس. اجتهاد در اسلام برای این خرده كاریهاست.
مجازاتها
49. یكی از مباحث مربوط به بحث ما مجازاتهای اسلامی است، از قبیل دست بریدن و اعدام و تازیانه زدن. در اینجا اشكالات ناشی از جهالت، زیاد است. چرا قوانین جزایی ما را تغییر دادند كه حالا قوانین مدنی را می خواهند تغییر دهند؟
حیّ علی خیرالعمل
یكی دیگر از مسائل كه مربوط به تاریخ اسلام است و اجتهاد جاهلانه ای است الغاء «حیّ علی خیر العمل» است از اذان.
قیاس
یكی دیگر اعمال قیاس ابوحنیفه است. از این نظر رجوع شود به جلد 11 تاریخ تمدن ویل دورانت (جلد مربوط به تاریخ اسلام) بحث مربوط به فقهای اسلام.
منابع اخلاق جنسی
50. رجوع شود به كتاب اخلاق زناشویی صفحه ی 136. مجموعاً از گفته ی راسل برمی آید كه منبع اخلاق جنسی، عفاف، غیرت، لزوم پدر، دو چیز بلكه سه چیز بوده است: اطمینان پدری، عقاید مرتاضانه درباره ی خبیث بودن عشق، لزوم رعایت عواطف و حسادت پدر به خاطر انفاق بر فرزند. امروز هر سه عامل از میان رفته است، پس باید در اخلاق جنسی تجدید نظر كرد: اطمینان پدری با قرصهای ضد آبستنی تأمین می شود، عقیده ی خبیث بودن عشق از مسیحیت است و بطلان آن مدلّل شده، از لحاظ انفاقْ دولت جای پدر را می گیرد (ورقه های اخلاق جنسی) .
51. رجوع شود به تمدن اسلام و عرب گوستاو لوبون، راجع به علل انحطاط مسلمین و اینكه آیا با بسط و گسترش تمدن اسلامی مقررات اسلامی غیرقابل عمل بود یا علت دیگری داشت؟ ایضاً رجوع شود به تاریخ تمدن ویل دورانت، بحث عظمت و انحطاط مسلمانان در كتاب ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین.
تفنن و ابتكار
52. در دفتر 89 به مناسبت بحث در تزكیه ی نفس و مبارزه با هوا و
جلد دهم . ج1، ص: 186
هوس گفتیم كه در انسان استعداد ابداع و ابتكار و تنوع و تفنن است، به خلاف سایر جانداران.
قوه ی ابتكار باید در اختیار عقل عملی باشد نه در اختیار شهوات. هوا و هوس ها تفنن شهوت و خیال است.
این قوه ی ابتكار ممكن است در اختیار عقل و مصلحت اندیشی قرار گیرد و ممكن است در خدمت هوسهای كوچك و حقیر و جامعه خراب كن. صرفاً اگر چیزی ابتكار شد- ولو خیلی عالی ابتكاری باشد- دلیل بر این نیست كه خوب و به نفع بشریت است. بعلاوه گاهی شخصی ابتكار می كند و دیگری اثر ابتكار او را در خدمت تمایلات شرارت آمیز خود می گمارد، مثل صنعت ضبط صوت و كشف اتم و شكافتن آن. تنوع و تفنن در حدودی خوب و لازم است، انسان از مظاهر جمال زود به زود خسته می شود، اما نه اینكه عده ای پول پرست از ضعف عقل عده ای مخصوصاً زن استفاده كنند و روز به روز «مد» ها را عوض كنند. بعلاوه قوه ی ابتكار بشر باید در راه صنایع مفید و سودمند به كار افتد نه در راه هوس دل یك عده جوان خام كه همه چیز را از دریچه ی شهوت آنی می بینند.

قوه ی ابتكار در اختیار شهوت، نظیر دانشمند اسیر جنگ است
اساساً هوا و هوس مذموم چیزی جز ابتكارات قوه ی خیال نیست.

ابتكار عاقله است كه خوب و لازم الاتباع است. نباید فرشته ی ابتكار را در چاه شهوات قرار داد، مانند [این كه ] دانشمندان اسیر ایام جنگ در اختیار گروهی جاه طلب قرار گیرند.
ابتكار گیوتین و تنور میخكوب
گیوتین ابتكار مردی است به نام دكتر گیوتین. محمد بن عبد الملك زیات، تنور میخكوبی برای زجر دشمنان خود ابتكار كرده بود.
دین در مبارزه با این هوا و هوس ها به حمایت از حریت و حاكمیت عقل برخاسته است
آزادی دادن بشر در این ابتكارات عین محبوس ساختن عقل است. دین طرفدار حریت و حاكمیت عقل است. پاره ای از مبارزات دین با جریانات زمان، مبارزه در راه حریت و حاكمیت عقل است؛ با این انحراف، دین مبارزه می كند.
مسئله ی وضع مالیات غیر از خمس و زكات
53. از جمله مسائل مربوط به این مطلب كه نظیر مجازات است، مالیاتهاست. به عقیده ی بعضی اسلام مالیات را منحصر كرده به زكات و خمس و خراج و جزیه و مقاسمه، و حال آنكه زندگی اجتماعی بدون وضع مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم اداره نمی شود، بلكه در باب مالیات بر ارث باید گفت كه اگر مالیات تصاعدی بسته نشود سبب
جلد دهم . ج1، ص: 187
فاصله ی طبقاتی عظیمی می شود.
مقایسه ی مالیات در اسلام با مجازات به اینكه دو نوع است: نوعی تعیین شده و نوعی در اختیار حكومت است
جواب این است كه همان طوری كه دو نحو مجازات داریم:

مجازاتی كه نصاب قطعی و معین دارد و مجازاتهایی كه تعزیر نامیده می شود و تعیین آنها با حكومت شرعیه است، مالیاتها نیز همین طور است: برخی حد معین و نصاب معین دارد و ثابت و همیشگی و به اصطلاح شریعت است و برخی دیگر بسته به نظر حكومت است.

وضع مالیات از اختیارات حكومت اسلامی است.
جلوگیری از آبستنی از نظر كلیسا مداخله در كار خداست
54. از جمله مسائلی كه در السنه ی اروپاییان امثال راسل شایع است مسئله ی جلوگیری از آبستنی است، و مثل اینكه كلیسا در برابر این قانون مقاومت كرده است و این را نوعی مداخله در كار خدا می داند. از نظر اسلام جلوگیری به صورت عزل و همچنین به صورتهای دیگری كه از ابتدا مانع انعقاد نطفه بشود مانعی ندارد، ولی پس از انعقاد نطفه و تشكیل جنین جایز نیست. از نظر اسلام پس از تشكیل جنین حقی برای آن انسان پیدا می شود و اصل حقوق انسان مانع آن است، هیچ فرقی میان طفل یك روزه و آن نیست. پدر و مادر مثل مؤسس یك كانون فرهنگی می باشند كه قبلاً می توانند از اطفال نام نویسی نكنند، اما پس از نام نویسی حق اخراج ندارند.
اخلاق تعبدی غیر از اخلاق تابو است
55. به طور كلی بحثی كه راسل و حتی ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن تحت عنوان «اخلاق تابو» عنوان كرده اند و مدعی هستند كه اخلاق باید مستدل و منطقی باشد و بر اصل هماهنگی منافع عمومی و خصوصی استوار باشد و اما اخلاق تعبدی صحیح نیست، قابل بحث است. ما در ورقه ای علیحده ظاهراً تحت عنوان اخلاق تابو گفته ایم كه اخلاق تعبدی با اخلاق تابو فرق دارد.
مسئله ی دین و مقتضیات زمان همان مسئله ی دین و تمدن است
56. در حقیقت بحث مقتضیات متطور زمان و مقایسه ی آن با دین همان بحث دین و تمدن است. از مسائل مسلّم تمدن این است كه متطور و متحول و متكامل است. برای تطورات تمدن رجوع شود به كتاب علم الاجتماع نیكولا حداد، جلد دوم، باب سوم تا آخر كتاب.
57. ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحه ی 109- 110
جلد دهم . ج1، ص: 188
بحثی دارد مربوط به دین و تطورات زمان كه باید نقل و مراجعه شود.
58. مسائلی كه جدید پیش می آید نیز جزء این مسائل است كه جامدها آن را منع می كنند، مثل بیمه و بانك.
59. مسائل مربوط به روابط خانوادگی در هر تمدن با توجه به پیشنهادات امروز امثال راسل راجع به سقوط پدر، از بارزترین مسائل تمدن است كه باید بحث شود آیا یك قانون اساسی لایتغیر دارد یا قوانین متغیر است؟
60. یكی از مسائل بسیار مهم بحث در نسبیت اخلاق و بحثی دیگر مربوط است به نسبیت عدالت كه هردو باید بحث شود.
راجع به ثبات و تغیر حقوق فطری رجوع شود به ورقه های حقوق.
ایضاً رجوع شود به [ورقه های حقوق ] راجع به اینكه رویه ی قضایی است كه عهده دار انطباق قانون با مقتضیات زمان است.
از اینجا می توان به كوتاهی كردن فقهای عصر ما پی برد.
ایضاً رجوع شود به ورقه های ختم نبوت.
ایضاً به ورقه های ختم نبوت- مقتضیات زمان.
رجوع شود به ورقه ی نماز و تمدن، وضع خودسازی زنان امروزی كه با وضو و نماز و طهارت- به واسطه ی ناخنهای پلنگ مآبانه كه مثل این است پلنگ بخواهد طهارت انسان را بگیرد- و غسل و غیره منافات دارد، و توقع اینكه اسلام خود را با چنین شرایطی- كه جز هوسهای هرزه ی شهوت پرستان نیست- منطبق نماید، در صورتی كه اسلام آمده است برای اینكه این عناصر منحرف را با خود یعنی با حقیقت و مصلحت و آمادگی برای تكامل منطبق نماید.
راجع به اینكه حتی تغییرات ناشی از علم و عقل بشر نیز ممكن است خطا باشد، رجوع شود به انسان موجود ناشناخته چاپ سوم،
جلد دهم . ج1، ص: 189
صفحه ی 35، تحت عنوان: «این تغییرات شرایط محیط زیان بخش اند، زیرا بدون شناسایی طبیعت آدمی ایجاد شده اند» .

[1] و آنوقت این مسئله پیش می آید كه آیا شرایط اقتصادی زیربناست و با تغییر آنهاهمه چیز باید تغییر كند یا خیر؟
[2] در نمره ی 23 خواهیم گفت كه لزوم تبعیت از زمان را تحت عنوان جبر تاریخ ذكرمی كنند. اگر مقصود از جبر، مطلق ضرورت است البته درست است و اگر مقصود محكومیت اراده ی انسان است، نسبت به شرایط اجتماعی و اقتصادی درست است اما نسبت به بسیاری از مسائل دیگر درست نیست، بلكه در شرایط اجتماعی نیز در عین حال نقش اراده ی انسان را نباید از نظر دور داشت.
[3] گوستاو لوبون در حدود صد سال پیش یا كمتر وضع امروز جهان را پیش بینی كرده است.
[4] به عبارت دیگر لوازم و ابزارهای زندگی عوض می شود نه راه زندگی. آداب زندگی هم یك امر تفننی است و اسلام با آن كاری ندارد. قدرتهای علمی بشر ابزار را عوض می كند نه راه را، مثل كتاب غربزدگی.
[5] این تغییرات همیشه در جهت كمال نیست، چنان كه سابقاً گفته شد. آنچه در متن تحت عنوان «راز تفاوت» گفته شده راز تغییرات انحرافی است نه راز تكامل.
[6] استعمال دخانیات محصول عصر جدید است، پس حتماً باید این را چیز خوبی بدانیم!
[7] از اینجا به یك نكته ی مهم در باب تربیت خصوصاً تربیت كودك باید توجه كرد و آن بیدار كردن قوه ی نقادی اوست. یكی از اركان حفظ شخصیت، قوه ی نقادی است خصوصاً در برابر مظاهر تمدن جدید. تنها ملتهایی توانستند در مقابل عظمت خیره كننده ی اروپا خود را حفظ كنند كه در ملت خود استقلال فكر و قوه ی نقادی را بیدار كردند، در نتیجه فی المثل یك ژاپنی ژاپنی بودن خود را ننگ و عار ندانست.
[8] بعضی از مردم تحت عنوان اینكه عصر عصر اتم است، هزارها جنایت و بدبختی برای خود و اجتماع درست می كنند؛ ایستاده ادرار می كند و تطهیر نمی كند و می گوید عصر اتم است، غسل جنابت نمی كند كه عصر اتم است، قمار می كند كه عصر اتم است. خیال كرده [در] عصر اتم باید تا سرحد حیوانیت و بلكه پایین تر سقوط كرد.
[9] ولی در یادداشتهای خاتمیت گفته ایم علم و صنعت ملاك نسخ و تكامل ادیان نبوده است.
[10] در ورقه های شخصیت گفتیم كه می پرسند آیا كت و شلوار و كراوات حرام است؟ می گوییم اینها حرام نیست؛ شخصیت باختن، تقلید كوركورانه كردن، خود را هضم بردن حرام است.
[11] [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[12] [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[13] بالاتر اینكه نسبت خود اعضا نیز باید محفوظ باشد، نه اینكه كله بزرگ شود و تن كوچك بماند و یا بعكس. . .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است