در
کتابخانه
بازدید : 553249تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Collapse اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. ما در این مقایسه در مقابل دو چیز قرار گرفته ایم: یكی توسعه و تحول زندگی (كه بدیهی است اختصاص به دنیای جدید ندارد، دنیای جدید با دنیای قدیم این تفاوت را دارد كه یك جهش عظیم در آن صورت گرفت) و دیگر قوانین و مقررات اسلامی.
در مقابل دو چیزی قرار گرفته ایم كه یكی متغیر و متحول است و دیگری ثابت، زیرا می دانیم كه قانون اسلام نسخ ناپذیر است: حلال محمد حلال الی یوم القیمة و حرامه حرام الی یوم القیمة.
و نیز می دانیم كه در جامعه ی ما الآن شكافی عمیق از همین نظر پیدا شده است؛ برخی به طور افراط ثابت گرا و حتی كهنه گرا می باشند كه گویی هرچه كهنه است و قدیمی است قداست دارد و گروهی دیگر یك حالت گریز از مركز در آنها پیدا شده و چشم دوخته و دهان باز كرده كه چه رنگ تازه ای در یكی از شئون زندگی پیدا شده كه از
جلد دهم . ج1، ص: 214
جان و دل آن را بپرستند. بعید نیست كه در انسان دو حس تقریباً متضاد وجود داشته باشد: یكی تقدیس و تكریم قدیم و دیگر تمایل به تنوع.
اقبال لاهوری در احیای فكر دینی صفحه ی 169 كه درباره ی اجتهاد كه نیروی محركه ی اسلام است بحث می كند، مدعی است كه:
اجتماعی كه بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد، باید در زندگی خود مقوله های ابدیت و تغییر را با هم سازگار كند، بایستی كه برای تنظیم حیات اجتماعی خود اصولی ابدی در اختیار داشته باشد، چه آنچه ابدی و دائمی است در این جهان تغییر دائمی (كذا) جای پای محكمی برای ما می سازد. ولی چون اصول ابدی به این معنی فهمیده شوند كه معارض با هر تغییرند، یعنی معارض با آن چیزی هستند كه قرآن آن را بزرگترین آیات خدا می داند، آنوقت سبب می شوند كه چیزی را كه ذاتاً متحرك است از حركت بازدارند.
آنگاه می گوید:
شكست اروپا در علوم سیاسی و اجتماعی، اصل اول را مجسم می سازد و بی حركتی اسلام در ظرف مدت 500 سال اخیر اصل دوم را مجسم می سازد. . .
امروز دو روش افراط و تفریطی دیده می شود كه در جامعه ی ما گروهی مانند علمای سیاسی اجتماعی اروپا به هیچ اصل ثابت پایبند نیستند و گروهی مانند اغلب علمای متأخر اسلامی منكر حركت در اجتماعند.
در این مقایسه، ما می خواهیم ببینیم قوانین اسلام كه در طبع خود ثابت است، با زندگی كه در طبع خود متغیر و متحول است
جلد دهم . ج1، ص: 215
چگونه می توانند همزیستی داشته باشند. قانون، قالب و كادر است، یك موجود سیّال و نامی و بالنده را در یك قالب و كادر ثابت چگونه می توان قرار داد؟ اشكال این است كه یا سیّال باید دست از خاصیت سیلان خود بردارد و یا ثابت سیّال گردد، و هیچ كدام هم میسر نیست؛ نه اسلام را می توان تغییر داد و نه جلو تغییر زندگی را می توان گرفت و به اصطلاح با جبر تاریخ نتوان مبارزه كرد.
مشكل همزیستی این متغیر و ثابت برای ما در اینجا همان قدر اشكال تولید می كند و راه حل سختی را پیش پای ما می گذارد كه ربط متغیر به ثابت و حادث به قدیم در فلسفه ی الهی برای فلاسفه.

چنان كه می دانیم از جمله مشكلات در فلسفه كه از قانون امتناع انفكاك معلول از علت تامه ناشی می شود [این است ] كه علت حادث باید حادث باشد و علت قدیم قدیم، علت متغیر باید متغیر باشد و علت ثابت ثابت، پس چگونه است كه حادثات و متغیرات عالم منتهی می گردند به قدیمها و ثابتها، و اساساً اگر علت حادث لازم باشد كه حادث باشد لازم می آید كه هیچ چیز موجود نشود. برای این بحث رجوع شود به اسفار مباحث قوه و فعل و حركت، و به النجاة مباحث الهیات، فصل «فی التجرد لاثبات واجب الوجود و بیان أن الحوادث تحدث بالحركة و لكن تحتاج إلی علل باقیة و بیان أن الاسباب القریبة المحركة كلها متغیرة» ص 237. . . البته در آنجا به عقیده ی حكما رابط حقیقتی است كه از یك وجهه ثابت است و از یك وجهه متصرم و به عقیده ی امثال بوعلی آن حقیقت نفس حركت است (البته حركت دائم فلك) و به عقیده ی صدرالمتألهین رابط، طبیعت جوهری است كه ذاتش عین تغیر است.
و باز مسئله ی دیگر در فلسفه هست در باب حركت جوهریه كه حركت نظر به اینكه عین تغیر است و حدوث و فنا در آن بهم آمیخته است، نیازمند به موضوع باقی است كه رابط مراتب حركت باشد و به همین دلیل به عقیده ی بوعلی حركت در جوهر محال است. امثال صدرا در عین اینكه معتقدند كه صور جوهریه بنا بر اصالت وجود یك
جلد دهم . ج1، ص: 216
واحد ممتدند و وحدت اتصالیه محفوظ است، در عین حال معتقدند به اینكه حافظ وحدت و در حقیقت حافظ نظام عالم وجهه ی ثابت و ملكوتی جهان است. مولوی در همین زمینه می گوید:

خلق را چون آب دان صاف و زلال
اندر او تابان صفات ذوالجلال
خوبرویان مظهر خوبی او
مهر ایشان عكس مهرویی او
گشت مبدل آب این جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
قرنها بر قرنها گشت ای همام
وین معانی برقرار و بر دوام
به هرحال اشكال ما در اینجا با اشكالی كه فلاسفه در آن دو مورد دچار آن شده اند بسیار شبیه است [1]. ولی آیا راه حل اشكال هم شبیه یكدیگر است یا نه؟ بحثهای آینده به آن جواب خواهد داد.
اول لازم است صورت صحیح اشكال را طرح كنیم، سپس در جستجوی حل آن برآییم. اشكال از همزیستی یك ثابت با یك متغیر پدید می آید، آن ثابت می خواهد به صورت یك كادر و یك قالب برای این متغیر درآید. اول سؤال این است كه آیا واقعاً آن ثابت را باید ثابت و آن متغیر را متغیر فرض كنیم؟ درباره ی ثابت عجالتاً بحثی نیست، زیرا در اینكه قانون اسلام شكل جاودانگی دارد و هرگونه انكار جاودانگی مساوی است با انكار اسلام، جای سخن نیست. پس كادر ما و قالب مفروض ما حتماً ثابت و تغییرناپذیر است. برویم سراغ مظروف و محتوا؛ این را به سه شكل می توان تقریر كرد. اول
جلد دهم . ج1، ص: 217
وجود عینی زندگی: ما به چشم خود می بینیم كه زندگی دائماً در تغییر است و زود به زود عصرها عوض می شود.
تغییر عصرها
بشر ادوار مختلفی و اطوار مختلفی و منازل و مراحل مختلفی از زندگی را طی كرده تا به عصر جدید كه عصر فضا نامیده می شود رسیده است. بشر عصر غارها و جنگلها و صیادیها را گذرانده، به عصر كشاورزی رسیده و از آن به عصر صنعتی و ماشینی رسیده است. بشر یك وقت زندگی اشتراكی داشته و بعد دوره ی مالكیت و بردگی رسیده و بعد دوره ی بورژوازی و اكنون وارد دوره ی سوسیالیسم می شود. بشر از نظر ابزار زندگی یك روز عهدش عهد حجر بود و یك روز عهد مفرغ و یك روز عهد آهن و یك روز عهد اتم. پس زندگی بشر از نظر ابزار تولید و شكل اقتصادی دوره های صیادی و كشاورزی و ماشینی و از نظر رژیم اجتماعی دوران اشتراكی، فئودالی، بورژوازی، سوسیالیسم را گذرانده است. بعلاوه به چشم خود می بینیم كه در پنجاه ساله ی اخیر چقدر دنیا فرق كرده است. اگر اجداد ما زنده بشوند و دنیای امروز را، این برق و این هواپیماها و این رادیو و تلویزیون را ببینند، غرق در حیرت می شوند. چیزهایی كه در قدیم اگر گفته می شد شك نداشتند دروغ است، امروز به حقیقت پیوسته (داستان حاجی كه از مكه از راه مسكو برگشته بود و خبر داد كه ده هزار چراغ را دیده كه با هم روشن می كرده اند و مورد تكذیب واقع شد) .
علیهذا چگونه ممكن است مقررات عهد چراغ روغنی و عصر برق، عصر الاغ و هواپیما، عصر قلمدان و عصر چاپ یكی باشد؟
اگر اشكال تنها به این صورت باشد- كه غالباً به این صورت است- یك استبعاد بیش نیست. ممكن است كسی بگوید این دو چیز چه ربطی به یكدیگر دارد؟ چه مانعی دارد كه همان طور كه در پای چراغ روغنی و بر روی الاغ و شتر و با نوشت افزارهای دستی مسلمان بوده ایم بتوانیم در پای برق و در داخل هواپیما و در عصر چاپ هم مسلمان باشیم؟
ولی این مطلب را می توان به شكل دیگر طرح كرد كه صرفاً جنبه ی
جلد دهم . ج1، ص: 218
استبعاد نداشته باشد و آن به دو شكل است:
یكی اینكه در این جهان هیچ چیزی ثابت و جاودانه نیست و همه چیز این جهان بر ضد جاودانگی است. قانون حركت و تغییر و تبدل، یك قانون عمومی استثناناپذیر است. اسلام نیز كه یك پدیده ی اجتماعی است نمی تواند مستثنی باشد.
این تقریر، تقریری فلسفی است. پاسخ این اشكال اگر به این صورت كه بسیار كلی و فلسفی است طرح شود، ساده است. همان طوری كه در مقاله ی «ختم نبوت» گفته ایم، آنچه متغیر است پدیده هاست نه قانونها- از آن جمله خود همین قانون- و اسلام قانون است نه پدیده. ملاك ثبات و تغییر قوانین غیر از ملاك ثبات و تغییر پدیده است. قانون حاكم بر پدیده ها را نتوان درباره ی قوانین اجرا كرد.

اینجاست كه نوبت به تقریر دوم می رسد و مسئله ی ملاك تغییر و عدم تغییر قوانین مورد بحث واقع می شود.
قوانین اجتماعی و دینی یك سلسله مسائل قراردادی هستند، اعم از آنكه واضع و قراردادكننده بشر باشد یا خدا. ملاك تغییر و ثبات قوانین همان ملاك وضع قوانین است. ملاك وضع قوانین، نیاز بشر به قانون است در روابط اجتماعی افراد با یكدیگر و یا روابط بشر با خودش یا روابط بشر با خدای خودش یا روابط بشر با طبیعت.
روابط، مخصوصاً روابط اجتماعی یعنی نیاز بشر به قانون، با تكامل اجتماع- كه ناشی از فزونی جمعیت، از تكامل صنعت، از تكامل علوم و غیره است- فرق می كند. مثلاً در یك زمان نیاز به افرادِ زیاد است و قانون باید حامی تكثیر موالید باشد، در زمان دیگر قانون باید حامی جلوگیری از تكثیر موالید باشد. در یك زمان روابط كارفرما و كارگر محدود است به كارخانه های قالیبافی دستی و یك زمان دیگر در سطح ماشینهای عظیم نساجی و داروسازی و اسلحه سازی توسعه می یابد و سود اضافی سرسام آور می شود و تمركز سرمایه منشأ ناراحتیهای دیگر می شود.
به واسطه ی تكامل علمی و صنعتی و اجتماعی نیاز به بانك و بیمه
جلد دهم . ج1، ص: 219
و غیره پیدا می شود. به واسطه ی پیدایش ماشین، مسئله ی ترافیك پیدا می شود و به واسطه ی كشتیرانیها نیاز به قوانین كشتیرانی در دریاها پدید می آید و همچنین قوانین بین المللی هواپیمایی. كم كم قوانین تسخیر فضا هم اضافه خواهد شد.
خلاصه اینكه ملاك ضرورت وضع قوانین، نیاز است و نیازها متغیر است و به همین دلیل قوانین نیز باید متغیر باشد.
بحث كه به اینجا برسد قابل تأمل است. اولین بحث درباره ی این خواهد بود كه اولاً باید بدانیم كه نیازهای بشر بر دوگونه است:

نیازهای ثابت و نیازهای متغیر.
ثانیاً لازمه ی همه ی تغییر نیازها این نیست كه قوانین مربوط به آنها تغییر كند. مثلاً به دلیل اینكه اسب و الاغ جای خود را به اتومبیل و هواپیما داده اند، ضرورت ایجاب نمی كند كه قوانین مربوط به معاملات و وكالات و غصب و ضمان و ارث و غیره نیز تغییر كند.
ثالثاً همه ی تغییرها در جهت تكامل نیست. زمان برخلاف آنچه هگل درباره ی روح زمان [2]و روح ملت گفته است- كه در ورقه های زمان و مقتضیات آن از كتاب بعثت و ایدئولوژی نقل كرده ایم- معصوم نیست. دین و علم و عقل یك رسالت اساسی شان مبارزه با انحرافات زمان است. انسان به همان دلیل كه از غریزه آزاد است و مجبور نیست كوركورانه از غریزه اطاعت كند و مختار و مكلّف است كه به اراده و اختیار خود به سوی تكامل پیش رود، مجبور هم نیست كه الزاماً به سوی تكامل پیش برود و عملاً هم چنین نیست. این است كه زمان همچنان كه پیشروی دارد، انحراف هم دارد. مصلحان غالباً با انحرافات جدید زمان خود مبارزه می كنند.
پس لازم است مكانیسم تاریخ و حركات تاریخی را بشناسیم و نقش فعال و مختار انسان را در برابر پیشامدهای حوادث و زمان و
جلد دهم . ج1، ص: 220
مسئولیتش را در برابر انحرافات زمان تشخیص دهیم.
معیار پیشرفت و عقبگرد
كافی نیست كه هرچه پدید آمد و احیاناً مقبولیت عامه یافت و پسند مردم زمان و دنیای امروز شد، جبراً آن را به حساب پیشرفت زمان بگذاریم. این است كه باید یك معیاری در دست داشته باشیم كه با آن معیار آندو را از یكدیگر تفكیك كنیم، احیاناً پیشرویها را به نام فساد زمان نكوبیم و مفاسد زمان را تحت عنوان پیشروی قبول نكنیم.
هروئین و هیپی گری
بشر، هم استعداد علمی دارد و هم استعداد جاه طلبی، جنسی، تنوع طلبی و تفنن خواهی. خیلی از پدیده ها صرفاً محصول جاه طلبی ها و تفنن طلبی ها و از خود خالی بودن ها یعنی بی ایمانی و بی شخصیتی است، از قبیل هروئین و بمبهای مخرب و هیپی گری.
در غالب اینها علم اسیر شهوت و جاه طلبی است و عقل یوسف وار در چاهی كه از طرف برادرش نفس امّاره تعبیه شده است محبوس است.
به عقیده ی ما حتی اگر چیزی صد درصد محصول علم باشد و علم آزاد مطلق باشد، باز كافی نیست. علم برای هدایت انسان و جهتگیری او كافی نیست، دخالت وحی لازم است. علیهذا دین علاوه بر اینكه نباید تسلیم پدیده های ناشی از شهوترانی ها و جاه طلبی ها و پدیده های ناشی از سرخوردگیها و بیماریهای اجتماعی بشود، نباید صد درصد تسلیم پدیده های ناشی از پیشرفت علم بشود، چون مسئله ی هدایت و جهتگیری انسان از قلمرو علم خارج است و قلمرو وحی است؛ یعنی این گونه مسائل، علمی و تجربی و لمسی نیست و به همین دلیل نیاز به وحی است. این است معنی اینكه دین باید زمان را در كنترل خودش قرار دهد.
جلد دهم . ج1، ص: 221
جلد دهم . ج1، ص: 222

[1] اشكال همزیستی ثابت و متغیر مثل این است كه بخواهیم این درخت با مبل همزیستی داشته باشد، چگونه ممكن است؟ ! بالاتر اینكه بخواهیم ثابت هادی و راهنمای متغیر باشد و حال آنكه راهنمای متغیر باید پیشاپیش او در حركت باشد (ولی بعد خواهیم گفت ان شاء اللّه كه اگر به پایدار و ناپایدار تعبیر كنیم مشكل حل می شود) .
[2] آری روح زمان با در نظر گرفتن نقش اصیل انسان به عنوان یك عامل آزاد ومكلّف و مسئول، در ترقی است. ولی لازمه ی این نوع ترقی قابلیت انحراف هم هست و الاّ اختیار معنی ندارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است