در
کتابخانه
بازدید : 553125تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Expand اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Collapse جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
جامعه- حیات و شخصیت جامعه از نظر اسلام
جامعه، حیات و ممات و بالاخره شخصیت دارد
جامعه
یادداشت جامعه شناسی- «فلسفه ی علوم» دكتر ترابی
یادداشتهای فلسفه ی تاریخ و نقدی بر كتاب «فلسفه ی علوم» علی اكبر ترابی
تاریخ- آیا طبیعت تاریخ مادی است؟
جامعه و تاریخ
جامعه و تاریخ- مراجع و مدارك
فلسفه ی تاریخ- موتور اجتماع و موتور تاریخ
فلسفه ی تاریخ
فلسفه ی تاریخ- منابع
فلسفه ی تاریخ
قرآن و بینش دیالكتیكی تاریخ
یادداشت اعتراضات- قرآن و بینش دیالكتیكی تاریخ
فلسفه ی تاریخ در قرآن- عهدها و دوره ها
یادداشت فلسفه ی تاریخ از نظر اسلام- سخنرانی در دانشكده ی الهیات مشهد در 11 ذی القعده ی 92
فلسفه ی تاریخ- نظریات
فلسفه ی تاریخ از نظر قرآن- دانشگاه شیراز (53/8/20)
یادداشت سخنرانی فلسفه ی تاریخ از نظر قرآن دانشگاه شیراز (53/8/20)
فلسفه ی تاریخ از نظر اسلام- جزوه های معارف اسلامی
خلاصه ی جلسه ی 54/8/2 (جلسه ی پزشكان) نقد بر فلسفه ی تاریخ ماركسیسم
نقدهای بر ماركسیسم در جلسه ی پزشكان
خلاصه ی بحث 4 مهر 54 در جلسه ی پزشكان درباره ی قرآن و منطق دیالكتیك
درسهای تاریخ- مسجد امیرالمؤمنین، دهه ی اول محرم 95، جلسه ی اول
یادداشت تاریخ در قرآن- قزوین، شبهای 8- 12 ذی القعده ی 94
استفاده از تاریخ از نظر قرآن- بابلسر 54/2/8
تاریخ
لغات تاریخی قرآن
تاریخ- سنن الهی، ان اللّ?ه لا یغیر ما بقوم
تاریخ در قرآن- نظریه ی نژاد و خون
قرآن- ضرورت تاریخ یا سنت
قرآن- تاریخ، تضاد طبقاتی
فلسفه ی تاریخ- تضاد
محرك تاریخ- عامل گرسنگی
عامل محرك تاریخ- توده ی مردم
فلسفه ی تاریخ
تاریخ
تاریخ و پیامبران
علم تاریخ- تاریخ در قرآن
فلسفه ی تاریخ از نظر قرآن
فلسفه ی تاریخ در قرآن
فلسفه ی تاریخ از دید ماتریالیسم دیالكتیك
ماهیت تاریخ در قرآن- ابعاد تاریخ، اصالت حق یا اصالت باطل
تاریخ- بعد الهی و جهانی، عدل و ظلم
قرآن- تاریخ، تضاد طبقاتی
فلسفه ی تاریخ- توجیه دینامیكی تاریخ، دخالت نداشتن نیروی خارج
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. در اینجا [1]باید چند مطلب بحث شود: یكی این كه طبیعت در اصطلاح علمی و فلسفی چیست و معنی این كه طبیعت تاریخ مادی است یا نه تفسیر شود. دوم این كه آیا تاریخ از خود طبیعتی غیر از طبیعت افراد دارد؟ سوم رابطه ی میان طبیعت فردی و روان شناسی انسان و طبیعت اجتماعی تاریخ كه تلازمی میان آنها هست یا نه؟ مثلاً ممكن است چیزی لازمه ی طبیعت فرد باشد ولی لازمه ی طبیعت
جلد دهم . ج1، ص: 418
جامعه نباشد و یا بالعكس. برای دومی می توان نظریه ی دوركیم را مثال آورد كه می گوید دین و اخلاق لازمه ی طبیعت جامعه اند نه فرد، بلكه همه ی كسانی كه فرد را ماده ی خام می دانند و برای جامعه طبیعت قائلند چنین فكر می كنند. اما این كه چیزی لازمه ی طبیعت فرد باشد و لازمه ی طبیعت جامعه نباشد مثل كارهای شخصی فرد مثلاً تخلیه و تطهیر خود، اینها به اصطلاح دوركیم امور اجتماعی نیستند. چهارم این كه مقصود از «مادی» در اینجا چیست؟ آیا در مقابل مجرد است یا در مقابل معنوی؟ و اگر در مقابل معنوی است، مقصود از معنوی چیست؟ آیا اگر طبیعت تاریخ را سیاسی یا فرهنگی دانستیم، یعنی اولویت و تقدم و تعیین كنندگی نهایی را از عامل فرهنگی یا سیاسی دانستیم (نه دینی) و لااقل برای تاریخ طبیعتی سیاسی یا فرهنگی نیز قائل شدیم، طبیعت تاریخ را معنوی دانسته ایم و تنها در صورتی كه طبیعت تاریخ را اقتصادی بدانیم، طبیعت تاریخ را مادی دانسته ایم؟ نظر به اینكه اینجا ما از اصطلاح مادیت تاریخی پیروی كرده ایم، مقصود از مادیت طبیعت تاریخ، اقتصادی بودن آن است و ضمناً تعبیر به طبیعت مادی بهتر است از تعبیر زیربنا كه حضرات به كار می برند. زیربنا تعبیری است كه با تركیب ماشینی سازگارتر است تا تركیب طبیعی. همچنان كه اگر طبیعت تاریخ را مزدوج بدانیم و تاریخ را مثل انسان چند طبیعتی یا چند غریزه ای [2]بدانیم، باز طبیعت تاریخ را مادی محض (آنچنان كه طرفداران ماتریالیسم تاریخی و زیر بنا بودن اقتصاد قائلند) ندانسته ایم.
پنجم این كه تاریخ و جامعه مثل فرد فرضاً طبیعت خاص داشته باشد، مسئله ی خلق و خوی تاریخ [3]، عادات اجتماعی و تاریخی كه در حكم ملكات روح جمعی است، مسئله ی دیگری است كه البته طبیعت ثانیه است و احیاناً بر ضد طبیعت اصلی است و قسر است و
جلد دهم . ج1، ص: 419
زایل شدنی است؛ یعنی ممكن است مثلاً تاریخ در عین طبیعت مادی، خلق و خوی معنوی و یا در عین طبیعت معنوی، خلق و خوی مادی داشته باشد. علیهذا تمیز خلق و خوی و عادت از طبیعت، كار مشكلی است و خلق و خوی تحت تأثیر عوامل مختلف تعلیم و تربیت قرار می گیرد.
ولی خلق پذیری جامعه ی انسان از درون خود، دلیل دو چیز است: یكی این كه طبیعت انسان طبیعت مزدوج است نه مادی یا معنوی محض، و دیگر این كه انسان از نظر طبیعت، موجودی بالقوه است همچنان كه فرد نیز موجودی بالقوه است نه بالفعل، كه مكرر درباره ی این مطلب بحث كرده ایم. اینجاست كه مفهوم اصالت وجود به مفهوم اگزیستانسیالیستی قابل پیاده شدن در تاریخ است كه یك ملت می تواند خود را بیافریند و به خود ماهیت ببخشد، نه این كه آفریننده ی ملت و هویت دهنده به او درجه ی تكامل ابزار تولید است.

اگزیستانسیالیسم نقش اراده ی آزاد را سازنده می داند و دیگران نقش حكمت، موعظه، تعلیم و تربیت را.
ششم این كه در نیاز انسان به ماده و معنی (لااقل به فرهنگ و قانون و فلسفه و هنر و علم) ، به عبارت دیگر در تألیف جامعه از نهادهای مختلف بحثی نیست؛ سخن در این است كه محرك اصلی جامعه و هدف اصلی جامعه و تاریخ چیست؟ آیا جامعه و تاریخ تحت تأثیر انگیزه ی مادی و برای تأمین هدفهای مادی به حركت درمی آید؟ آیا اهرم حركت تاریخ نیازهای اقتصادی است [4]؟ و نظر به این كه تأمین آنها بدون روبنای معنوی میسر نیست، در حد نیاز و تا زمان ادامه ی نیاز به معنی رو می آورد و در حقیقت معنی وسیله ای است برای ماده [5]و شكل و خصوصیت و نحوه و چگونگی خود را از ماده
جلد دهم . ج1، ص: 420
دارد و تابعی از اوست، به طوری كه این اصل صادق است كه بگو چه می خورد تا بگویم چه می اندیشد و وضع معاش، وضع فكر را و احساس را و گرایش را تعیین می كند. و اگر طبیعت جامعه را معنوی بدانیم، به معنی این است كه غایت تاریخ و محرك اصلی این ماشین بزرگ كه او را به حركت در آورده- ولو به طور ناخود آگاهانه و در شعور مخفی جامعه [6]- رسیدن به كمال فرهنگی و معنوی و اخلاقی و فلسفی و هنری و بالاخره دینی است. ولی همان طور كه روح نیازمند به مركب بدن است و این مركب نیازمند به غذا و آب و تیمار و بالاخره ماده است، پس امور مادی به عنوان وسیله ای برای امور معنوی مورد نیاز است كه اگر فرض كنیم این نیاز به وسیله ی امر دیگری رفع شود، مثلاً انسان به شكلی در آید كه به تولید و كالا نیاز نداشته باشد، راه خود را بهتر و ساده تر طی می كند.
هفتم این كه [در] تحلیل ماهیت نهضتهای تاریخی از قبیل نهضت اسلام، نهضت ابراهیم خلیل، نهضت موسی، نهضت مسیح، نهضت فكری و فلسفی یونان، نهضت فرهنگی و حقوقی رم، نهضت پروتستانتیسم مسیحی، رنسانس اروپا، انقلاب كبیر فرانسه، انقلاب آمریكا، انقلاب اكتبر، نهضت كربلا، نهضت سربداران، نهضت شعوبیه، نهضتهای علویان، نهضت زنج، حمله ی مغول، حمله ی اسكندر، انقلاب مشروطیت ایران، نهضت دراویش صفوی، نهضت 15 خرداد ایران، نهضت ادبی بعد از مشروطه در ایران، نهضت حروفیه و پسیخانیان، همه ی این نهضتها را از نظر ماهوی دارای یك ماهیت بدانیم و طبیعت همه ی آنها را اقتصادی بدانیم هرچند عنوان نهضتْ ادبی، فرهنگی، سیاسی، انتقامی، مذهبی است.
مسئله ی طبقه و تمایل آن
هشتم. جامعه به قشرهای مختلف تقسیم می شود: فرهنگی، ارتشی، بازرگان، سیاستمدار، روحانی، صنعتكار، سرمایه دار،
جلد دهم . ج1، ص: 421
كارگر، همچنان كه به گروههایی تقسیم می شود به عناوین مذهبی از قبیل مسلمان، یهودی، مسیحی، زردشتی، لامذهب و غیره، و یا عناوین ملی از قبیل ایرانی، افغانی، مصری، سوری، عراقی، فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، آمریكایی، چینی، ژاپنی و غیره، و یا عناوین نژادی از قبیل سیاه، سفید، زرد، سرخ، یا زبانی از قبیل فارسی زبانان، اعراب، انگلیسی زبانان و غیره.
ملاك ظاهری در برخی از آنها اعتقاد است مثل مذهب، در برخی احساسات است مثل ملیت و مثل نژاد، و در بعضی هم جنسی و تشابه روحی است مثل بازرگانان، سیاستمداران و حتی همزبانان، و بعضی اشتراك در منافع است مثل سرمایه داران، كارگران و غیر اینها.

قهراً این بحث پیش می آید كه كدام یك از این ملاكها و پیوندها پیوند حقیقی است و همدردی واقعی و طبقه ی واقعی به وجود می آورد و كدام یك از اینها مصنوعی و بدلی و اغفالی.
نهم. هر ایدئولوژی، دعوتش جامعه و مردم را، یعنی استراتژی اش در دعوت مردم و به حركت در آوردن مردم و وحدت بخشیدن به مردم بستگی دارد كه جهان بینی اش درباره ی انسان و جامعه و تاریخ چه باشد [7]. آیا طبیعت انسان و جامعه و تاریخ را مادی می داند، پس تكیه اش بر منافع و بر پیوندهای مادی است؟ یا معنوی می داند، پس تكیه اش بر ایده های سیاسی، ملی، مذهبی، اخلاقی، انسانی است؟ از كدام گروه می خواهد حامی پیدا كند و سرباز بگیرد؟ و این غیر این جهت است كه به حمایت چی و حمایت كی برخاسته است. اسلام اگر جهان بینی اش در مورد انسان و جامعه مادی باشد، تكیه اش در دعوتها بر مادیات خواهد بود و اگر جهان بینی اش بر مزدوج بودن طبیعت انسان و جامعه است، بر هر دو
جلد دهم . ج1، ص: 422
تكیه خواهد داشت. پس، از طریق دعوتهای اسلام، نظر اسلام را درباره ی طبیعت انسان و جامعه می توان كشف كرد.
دهم. از دو ناحیه باید درباره ی طبیعت جامعه و تاریخ بحث كرد:

از ناحیه ی علمی و از ناحیه ی اسلامی. آیا علم تأیید می كند مادی بودن طبیعت تاریخ را؟ اسلام چطور؟
یازدهم. راجع به اسلام گفته شده كه اسلام تاریخ را به صورت صحنه ی تضاد طبقات مستكبر و مستضعف، طبقات مترف و محروم، جنگ میان ملأ و مترفین و مستكبرین از یك طرف و انبیا كه برخاسته از میان طبقات محرومند از طرف دیگر قرار داده است [8] حتی اختلاف هابیل و قابیل را به عنوان سمبل اختلاف گروه و طبقه ی وابسته به دوره ی شكار و دامداری و گروه و طبقه ی وابسته به كشاورزی دانسته اند كه اولی به دوره ی اشتراكیت اولیه و دومی به دوره ی مالكیت [تعلق دارد] ، اولی تز و دومی آنتی تز اوست و دوره ی قابیلی همچنان ادامه دارد تا اشتراك ثانویه و سوسیالیسم واقعی برسد. این كه قرآن می گوید:
ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم یذبح أبناءهم و یستحیی نساءهم انه كان من المفسدین. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین. و نمكن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا یحذرون. (قصص/4- 6)
و یا از زبان كفار می گوید:
و ما نریك اتبعك الاّ الذین هم اراذلنا بادی الرأی. (هود/27)
جلد دهم . ج1، ص: 423
اما من استغنی. فأنت له تصدی. و ما علیك الاّ یزكی. و اما من جاء ك یسعی. و هو یخشی. فأنت عنه تلهی. (عبس/5- 10)
و اصبر نفسك مع الذین یدعون ربهم بالغدوة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناك عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هویه و كان امره فرطاً. (كهف/28)
قالوا أنؤمن لك و اتبعك الارذلون. (شعراء/111- جواب قوم نوح به نوح)
ایضاً:
فما آمن لموسی الاّ ذریة من قومه علی خوف من فرعون و ملأهم ان یفتنهم و ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین. (یونس/83)
رجوع شود به صفحات 432- 455، ایضاً ورقه های قرآن، تاریخ، تضاد طبقاتی و ورقه ی تاریخ در قرآن و ورقه های قرآن و بینش دیالكتیكی تاریخ.
نظریه ی دیگر در جهت خلاف است و از دعوت رسول اكرم و انبیاء دیگر ممكن است شاهد بیاوریم. آیه ی:
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین. (آل عمران/139)
و سایر آیاتی كه وعده ی پیروزی به مؤمنین داده یا وعده ی فتح یا وعده ی غنیمت، مثل:
جلد دهم . ج1، ص: 424
وعد اللّه الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الارض. (نور/55)
و لقد كتبنا فی الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادی الصالحون. (انبیاء/105)
قال موسی لقومه استعینوا باللّه و اصبروا ان الارض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین. قالوا اوذینا من قبل ان تأتینا و من بعد ما جئتنا قال عسی ربكم ان یهلك عدوكم و یستخلفكم فی الارض فینظر كیف تعملون. (اعراف/128 و 129)
دنباله ی آیه ی 139 آل عمران چنین است:
ان یمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الایام نداولها بین الناس و لیعلم اللّه الذین آمنوا و یتخذ منكم شهداء و اللّه لایحب الظالمین. و لیمحص اللّه الذین آمنوا و یمحق الكافرین. أم حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم اللّه الذین جاهدوا منكم و یعلم الصابرین. و لقد كنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رأیتموه و انتم تنظرون. و ما محمد الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر اللّه شیئاً و سیجزی اللّه الشاكرین. و ما كان لنفس ان تموت الاّ باذن اللّه كتاباً مؤجلاً و من یرد ثواب الدنیا نؤته منها و من یرد ثواب الآخرة نؤته منها و سنجزی الشاكرین. و كأین من نبی قاتل معه ربیون كثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل اللّه و ما ضعفوا و ما استكانوا و اللّه یحب الصابرین. و ما كان قولهم الاّ ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الكافرین.
جلد دهم . ج1، ص: 425
فَاتیهم اللّه ثواب الدنیا و حسن ثواب الآخرة و اللّه یحب المحسنین. (آل عمران/140- 148)
2. راجع به دعوتهای قرآن، هم درباره ی دعوتهای رسول اكرم و هم درباره ی به اصطلاح استراژی پیامبران دیگر در دعوت و تبلیغ باید بحث شود. رجوع شود به ورقه های سیره ی نبوی- تبلیغ.
اما رسول اكرم [9]:
یا ایها المدثر. قم فأنذر. و ربك فكبر. و ثیابك فطهر. و الرجز فاهجر. و لا تمنن تستكثر. (مدثر/1- 6)
قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونی. (آل عمران/31)
ادع الی سبیل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة.
معلوم است كه پای برهان و موعظه [در میان ] است، نه منافع و وارد [كردن ] تضادها در خودآگاهی، و به طور كلی اسلام برای حكمت و برای موعظه نیرو قائل است و این خود دلیل است كه طبیعت تاریخ را صرفاً مادی نمی داند. (نظیر این است نقش تعلیم و تربیت كه آیا اصالت دارد یا لزوماً باید از نظام اقتصادی الهام بگیرد.

این هم مطلب عالی است و باید مورد توجه واقع شود) .
ایضاً آیه ی:
قل. . . تعالوا الی كلمة سواء بیننا و بینكم الاّ نعبد الاّ اللّه و لانشرك به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون اللّه.
جلد دهم . ج1، ص: 426
در اینجا، هم تكیه بر یك اعتقاد است و هم بر اصلی احساسی و عاطفی و معنوی و مادی با هم، یعنی مساوات.
پیغمبر اكرم [10]دعوت خود را با جمله ی «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» آغاز كرد، یعنی با دعوت به یك اعتقاد و اندیشه.
فلا و ربك لایؤمنون حتی یحكموك فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلموا تسلیماً. ولو انّا كتبنا علیهم ان اقتلوا انفسكم أو اخرجوا من دیاركم ما فعلوه الاّ قلیل منهم ولو انهم فعلوا ما یوعظون به لكان خیراً لهم و اشدّ تثبیتاً. و اذاً لآتیناهم من لدنا اجراً عظیماً. و لهدیناهم صراطاً مستقیماً. و من یطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذین انعم اللّه علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئك رفیقاً. ذلك الفضل من اللّه و كفی باللّه علیماً. (نساء/65- 70)
آیات رضوان: آل عمران/15، توبه/21 و 72 و 109، حدید/ 20، ممتحنه/1، فتح/29، حشر/8، مائده/16، فجر/28، بقره /207 و 265، نساء/114.
و اذ یعدكم اللّه احدی الطائفتین انها لكم و تودون ان غیر ذات الشوكة تكون لكم و یرید اللّه ان یحق الحق بكلماته و یقطع دابر الكافرین. لیحق الحق و یبطل الباطل و لوكره المجرمون. (انفال/7 و 8)
ان تنصروا اللّه ینصركم و یثبت اقدامكم. (سوره ی محمد/7)
و به طور كلی همه ی آیات استنصار، مثل آخر سوره ی صف:

جلد دهم . ج1، ص: 427
كما قال عیسی ابن مریم للحواریین من انصاری الی اللّه قال الحواریون نحن انصار اللّه.
ایضاً آیات سوره ی حج (38- 41) :
ان اللّه یدافع عن الذین آمنوا ان اللّه لا یحب كل خوان كفور. اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و ان اللّه علی نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الاّ ان یقولوا ربنا اللّه و لو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذكر فیها اسم اللّه كثیراً و لینصرن اللّه من ینصره ان اللّه لقوی عزیز. الذین ان مكناهم فی الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و للّه عاقبة الامور.
اما دعوت سایر انبیا: به طور كلی دعوت انبیا- همچنان كه قبلاً هم اشاره شد- مبنی بر تذكر فطرت به مبدأ و معاد است، نعمتهای دنیوی را نیز به عنوان عنایات و پاداشهای الهی برای موجودی كه بالذات مكلّف است و همچنین نعمتهای اخروی را نیز از دست او می خواهند [و وعده داده اند. ] علیهذا مادی بودن بسیاری از نعم بهشت به معنی تكیه بر منافع مادی نیست، بلكه تحصیل ماده از طریق معنی است.
آنچه در پذیرش دعوت انبیا آمده، یعنی جهتگیری مردم در برابر آنها، قرآن اصرار دارد كه ملأ و مستكبرین، عالین، مترفین، جهتگیری مخالف داشتند. احیاناً از جهتگیری مخالف مستضعفین هم نام می برد كه تحت تأثیر مستكبرین بوده اند.
نیروی حكمت، موعظه، تذكر
ولی در عین حال به قوّت و نیروی حكمت و برهان و موعظه و تذكر از یك طرف، و انجذاب فطرت و حكم فطرت از ناحیه ی دیگر نیز اعتراف دارد كه چگونه دعوت انبیا از میان قطب مخالف و طبقه ی آنها شكار می كرده است. نمونه اش مؤمن آل فرعون است كه در سوره ی غافر آمده و ما آیاتش را در ص. . . نقل كردیم، و دیگر سحره ی فرعون
جلد دهم . ج1، ص: 428
است كه در سوره ی اعراف آیات 116- 125 و سوره ی طه آیات 65- 73 آمده است، و آسیه زن فرعون است كه مكرر در قرآن نامش برده شده و همردیف زن لوط كه او علی رغم طبقه اش به مخالفان لوط پیوست. درباره ی زن فرعون در سوره ی تحریم، آیه ی 11 آمده است:
و ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لی عندك بیتاً فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین.
به طور كلی در قیام موسی، نقض برداشتهای ماركسیستی تاریخی زیاد است:
الف. خود موسی كه فرزندخوانده ی فرعون بود و علیه فرعون طغیان كرد. موسی اول چوپان نبود كه قیام كرد، شاهزاده ای بود در واقع كه قیام كرد، بعد چوپان شد. داستان ابراهیم ادهم و بودا درباره ی موسی تحقق پیدا كرد، یعنی هجرت از تنعم به درویشی [11].
ب. جاذبه ی دعوت موسی از میان خود فرعونیان نیز شكار می كند كه یكی مؤمن آل فرعون است و دیگری زن فرعون و سوم سحره ی فرعون است و همه ی اینها صحنه های جالبی در قرآن دارند.
3. خلاصه برای این كه نظر اسلام را از این جهت بدانیم چند راه داریم:
الف. متد دعوت پیغمبر اكرم. به پیغمبر اكرم كه دستور دعوت می دهد، با چه متدی دستور می دهد و دستور فشار روی چه اهرمی برای حركت جامعه می دهد [12]؟ و به عبارت دیگر چه نوع خودآگاهی می دهد؟ خودآگاهی طبقاتی؟ آیا تضاد طبقاتی را وارد خودآگاهی می كند، آنچنان كه ماركس زده ها می گویند؟ (رجوع شود به آنچه در
جلد دهم . ج1، ص: 429
صفحات 422 الی 426 گفته ایم) . در صفحات پیش به آنها اشاره كردیم (رجوع شود به شماره ی 2، صفحات 425- 427) .
ب. متد انبیاء گذشته. دعوتهای انبیاء گذشته را كه نقل می كند (نقل تصویبی) به چه شكلی نقل می كند؟ و مسلماً آنها صرفاً نقل نیست، دستور هم هست. آنها روی چه اهرمهایی فشار می آورده اند [13]؟ آیا بیشتر روی تذكر به مبدأ و معاد است و می خواهد انقلاب علیه تبهكاریهای خود را به وجود آورد یا بیشتر روی منافع مادی و انقلاب اجتماعی است؟
ج. نقطه ی مقابل ها. نقطه ی مقابل ها و ضدها را از میان چه طبقه ای معرفی می كند و طرفداران را از چه طبقه ای معرفی می كند؟ اینجاست كه گفته اند قرآن در اضداد تكیه اش روی ملأ و مترفین است؛ یعنی اگر كافران، مشركان، منافقان، فاسقان و حتی ظالمان را می كوبد و نقطه ی مقابل قرار می دهد از آن جهت است كه آنها مترف و ملأ و طبقه ی برخوردار هستند و حتی اگر احبار و رهبان را نقد می كند به آن جهت است كه آنها از طبقه ی ضد مستضعفین یعنی طبقه ی استضعافگر هستند، چون خود طبقه ی استضعافگر را می كوبد به این دلیل كه مستكبرین را در مقابل مستضعفین قرار می دهد و مستضعف یعنی مستَذَلّ. پس مستكبرین اند كه عناوین كافران، منافقان، مشركان، احبار، رهبان، فاسقان، حتی ظالمان را دارند. خلاصه از نظر قرآن، پایگاه ایدئولوژیكی تابع پایگاه طبقاتی و اجتماعی است و ماهیت جنگهای تاریخ جنگ طبقاتی است نه عقیده ای، از دو طرف یا یك طرف. پس خدا كه می گوید: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوایا می گوید: وعد اللّه الذین آمنو منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم. . . می خواهد پیروزی نهایی یك جنگ را بیان كند و می خواهد خدا را حامی یكی از این دو طبقه معرفی كند. باید ببینیم ماهیت این جنگ كه به یك پیروزی نهایی منتهی می شود، ماهیت مادی و طبقاتی است و سراسر تاریخ جنگ طبقاتی بوده و پیروزی نهایی از آنِ محرومان تاریخ و
جلد دهم . ج1، ص: 430
به اسارت رفتگان است یا ماهیت اعتقادی و ایدئولوژیك دارد و پیروزی نهایی از آنِ ایدئولوژی جهان بینی حق و ایدئولوژی عدل است.
پس در درجه ی اول بشرها به ظالم و مظلوم منقسم می شوند و در درجه ی دوم به مؤمن و غیر مؤمن، و مؤمنان منحصراً طبقه ی مظلومان اند و غیر مؤمنان به هر عنوانی باشند از طبقه ی ظالمان و وابسته های آنها هستند. و بعد چنین نتیجه گرفته شود كه ریشه ی این تقسیم بشری و علت آن، مالكیت خصوصی است؛ شرور و فسادها از آنجا برخاسته و نبوتها و دعوتها نیز به نوبه ی خود از محرومیتها كه ناشی از مالكیت اختصاصی است برخاسته است، و خلاصه همه ی سخنها برمی گردد به دو طبقه شدن جامعه: طبقه ی حاكم و طبقه ی محكوم، و دین تئوری طبقه ی محكوم است برای نجات و تسلط طبقه ی محكوم: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه. . . دین كه قهراً تئوری این طبقه است، مخاطبان خود را از این طبقه می داند نه سایر طبقات. پیامبران قهراً از این طبقه اند و همچنین شهدا، مصلحین، رهبران واقعی، روحانیون واقعی و بلكه همچنین مؤمنین.
اساساً این نظریه كه «ماهیت تاریخ مادی است» ایجاب می كند كه ماهیت دین هم مادی باشد و دین تئوری رهایی و نجات این طبقه باشد.
د. صحنه ها. صحنه هایی كه از دعوتهای گذشته و پذیرش یافتن ها و نتیجه گرفتن ها طرح می كند به چه صورت طرح می كند؟ مثل آنچه- در ص 424- از آیات آل عمران، خصوصاً 146- 148: و كأین من نبی قاتل معه ربیون كثیر. . . نقل كرده است یا صحنه ی سحره ی فرعون در سوره ی اعراف آیات 116- 125 و سوره ی طه آیات 65- 73.
هـ. آیا اسلام روح و امور روحی مثلاً ایمان را نیرو، آنهم نیروی غالب می داند یا نه؟ آری، آیه یو انتم الأعلون ان كنتم مؤمنین. ر. ك:

ورقه های ماتریالیسم تاریخی.
و. مخاطبها. مخاطبان خود را از چه گروهی انتخاب می كند، از
جلد دهم . ج1، ص: 431
همه ی مردم یا از گروه خاص؟ و به فرض دوم، چه نوع گروهی: گروه نژادی، ملی، زبانی، مذهبی؟
ز. شرطها و مانعها. چه چیزهایی را مانع پذیرش دعوت می شمارد؟ (رجوع شود به ص 455) . در حقیقت باید دید چه چیزهایی را مقتضی پذیرش می شمارد، مثلاً پاكی دل، زنگار نداشتن از اثم و وزر [14]و امثال اینها یا مثلاً نداشتن ثروت یا عادت به تجمل و اسراف و تعیش و یا همه ی اینها را؟ و چه چیز را مانع می شمارد؟ بودن در طبقه ی خاص یا آثار گناه و سیاهی دل و عادت به پیروی از كبراء و پیروی از عادات را و گریز از نو را؟ ما یأتیهم من ذكر من ربهم محدث الاّ استمعوه و هم یلعبون. لاهیة قلوبهم و اسروا النجوی الذین ظلموا هل هذا الاّ بشر مثلكم أفتأتون السحر و انتم تبصرون [15]. (انبیاء/2 و 3) آیا بیشتر ظلم به نفس را مانع می داند و یا رابطه ی ظالم و مظلوم میان دو فرد را؟
این عامل با عاملی كه در شماره ی «ج» اشاره كردیم نزدیك به یكدیگرند ولی عین هم نیستند.
ح. شرط اخلاص برای پیروزی. آیا برای تقوا و عمل صالح به مفهوم مذهبی و حسن نیت و قصد قربت و اخلاص عمل نقشی در تحولات تاریخی قائل است؟ آیا اسلام كه عمل را عامل می داند، فقط پیكر عمل را، مثلاً پیكر جهاد را، هجرت را، انفاق را [عامل می داند] یا به روح عمل و نیت نیز عنایت دارد و آن را مؤثر در گردش اوضاع می داند و به تعبیر علی علیه السلام صدق نیات را، مثل اینكه می گوید جهاد فی سبیل اللّه باشد؛ هجرت، انفاق فی سبیل اللّه باشد.
پس این خود یك مسئله است كه در متن دعوت كه به عمل دعوت می كند و البته به اخلاص و تقوا هم دعوت می كند، آیا اخلاص و تقوا را فقط برای آخرت می خواهد یا حتی شرط پیروزی نهایی هم می داند؟ ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم بركات من السماء و
جلد دهم . ج1، ص: 432
الارض.
5. چهار عاملی كه اسلام آنها را عامل انحطاط می داند یعنی ظلم، تفرق، ترك امر به معروف و نهی از منكر، غرقه شدن در مادیات و فساد اخلاق، دلیل بر این است كه از نظر اسلام طبیعت تاریخ طبیعتی مزدوج است.
6. آیا در قرآن دلیلی هست كه عامل فساد اخلاقْ فقر، بیكاری، جهل است؟ یا برعكس در مورد نقش غنا و علم در فساد اخلاق بحث كرده ولی درباره ی نقش فقر و جهل بحث نكرده است- مطالعه شود.
7. در بحث طبیعت تاریخ كه آیا مادی است یا نه، خوب است بحث مالكیت طرح شود و این كه پیش از پیدایش مالكیت، به حكم اشتراكی بودن زندگی، همه «ما» بودند و «من» وجود نداشت، بعد مالكیت انسان را دو نیم كرد، به صورت دو طبقه در آورد: طبقه ی حاكم و طبقه ی محكوم. طبقه ی حاكم سه شاخه است: زور داران و زر داران و روحانیان، و سه ابزار دارند برای استثمار: دولت، سرمایه، مذهب.
8. در جزوه ی فرقان [16]، نویسنده ی مجهولِ مدعی اسلام با برداشتهای ماركسیستی و به اصطلاح انقلابی از قرآن، آیه یو نرید ان نمن علی الذین استضعفوارا عنوان می كند. در صفحه ی 1 چنین می گوید:
آنچه بیشتر جلب توجه می كند موضعگیری خداوند و همه ی نمودهای هستی در برابر مستضعفین زمین می باشد. تردیدی نیست كه مستضعفین زمین بر مبنای تفكر قرآنی همان توده های محروم و به اسارت رفته ای هستند كه در تعیین سرنوشت خود به طور جبری و قهری نقشی ندارند. . . با توجه به این معنی و با در نظر گرفتن موضعگیری خداوند و همه ی مظاهر وجود در قبال آنها یعنی جریان اراده ی مطلق حاكم بر هستی در
جلد دهم . ج1، ص: 433
جهت منّت گذاری بر آنها، این سؤال پیش می آید كه آیا چه كسانی بدین اراده ی خداوندی لباس تحقق می پوشانند؟ پاسخ بدین پرسش روشن است، چرا كه وقتی كه سازمان اداری جوامع را به گونه ی دو قطب متضاد استضعافگر و مستضعف ارزیابی كنیم و از طرفی بدانیم كه تحقق اراده ی خداوند از یك سو به امامت و وراثت مستضعفین در زمین می انجامد و از سوی دیگر به نابودی نظامات استضعافگر و نفی آنها [منجر] می شود، در می یابیم كه این خود مستضعفین و پیام آوران آنان و روشنفكران متعهدی كه از میان آنها برخاسته اند هستند كه به اراده ی خداوند نمود عینی می دهند. به بیان دیگر این رسولان برگیرنده (جمعه) : هو الذی بعث فی الامّیین [17]رسولاً منهم. . . و بقره آیه ی 129. آیات 126- 128 این است: و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم باللّه و الیوم الآخر قال و من كفر فامتعه قلیلاً ثم اضطره الی عذاب النار و بئس المصیر. و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل ربنا تقبل منا انك انت السمیع العلیم. ربنا و اجعلنا مسلمین لك و من ذریتنا امة مسلمة لك و ارنا مناسكنا و تب علینا انك انت التواب الرحیم. و اما آیه ی 129 این است: ربنا و ابعث فیهم رسولاً منهم [18]یتلوا علیهم آیاتك و یعلمهم الكتاب و الحكمة و یزكیهم انك انت العزیز الحكیم. و من یرغب عن ملة ابراهیم الاّ من سفه نفسه و لقد اصطفیناه فی الدنیا و انه فی
جلد دهم . ج1، ص: 434
الآخرة لمن الصالحین) و شهیدان برگرفته شده از میان مستضعفین (قصص/75) : و نزعنا من كل امة شهیداً فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا ان الحق للّه و ضلّ عنهم ما كانوا یفترون. آیه ی قبل از این آیه این است: و یوم ینادیهم فیقول أین شركائی الذین كنتم تزعمون) هستند كه گامهای ابتدایی مبارزه با نظامات طاغوتی و غارتگر را برمی دارند، گامهایی كه راه را برای به امامت و وراثت رساندن مستضعفین هموار می سازد.
این معنی در واقع بازتاب شناخت قرآنی ما از انقلابات توحیدی و تحولات تاریخی است، بدین معنی كه همان طور كه انقلابات توحیدی از نقطه نظر اجتماعی بر محور امامت مستضعفین و وراثت آنها در زمین دور می زند، همچنین رهبران این نهضت و قشر پیشتاز آن هم ضرورتاً باید از میان مستضعفین برخاسته باشند و پایگاه ایدئولوژیكی و موضع اجتماعی آنها هم همان پایگاه فكری و جهتگیری خاص اجتماعی مستضعفین باشد. (پاورقی: به مقدمه ی تفسیر پیام قرآن رجوع شود. )
9. این قسمت شامل چند مطلب است:
الف. اراده ی الهی و در حقیقت موضعگیری خداوند و همه ی نمودهای هستی بر امامت و وراثت مستضعفین به طور كلی است و این یك اصل كلی است، یعنی الف و لام «المستضعفین» الف و لام استغراق است و شامل همه ی مستضعفان اعم از آنكه عقیده و ایمانی توحیدی داشته باشند یا نداشته باشند می باشد و مستضعفین یعنی طبقه ی محروم و به اسارت گرفته شده مطلقاً.
ب. از نظر جهان بینی قرآن درباره ی جامعه، جامعه همواره به دو قطب استضعافگر و مستضعف تقسیم می شود و شق سوم در كار نیست.
ج. استضعاف جز استثمار و تحت فشار قرار دادن به وسیله ی
جلد دهم . ج1، ص: 435
زور و زر و اغفال نیست. همین نویسنده در صفحه ی 3 همین جزوه می گوید:
اگر جناح روشنفكران جامعه ی ما در شرایطی كه برشمردیم (یعنی آنجا كه روحانیت حاكم به عنوان یكی از ابعاد سه گانه ی سیستم غارتگر جامعه اقدام به تغییر پایگاه اجتماعی خود می كند و انقلابی می شود) دستپاچه شده و. . .
د. چون جامعه همواره دوقطبی است، خواه ناخواه خود مستضعفین هستند كه به اراده ی خداوندی نمود عینی می دهند و پیشتازان (پیامبران و شهیدان) هم از میان خود آنهاست.
هـ. همواره پایگاه فكری و ایدئولوژیك و جهت گیری اندیشه ای با پایگاه اجتماعی و موضع طبقاتی هماهنگ است.
و. مطلب ششم اگرچه تصریح نشده است این كه جنگها همواره جنگ طبقاتی بوده است.
ز. لازمه ی سخن آنان این است كه انبیا و شهدا در متد دعوت خود، كارشان این بوده كه تضادهای طبقاتی را وارد خودآگاهی مستضعفین نمایند و از این راه و تنها از این راه- زیرا تنها عامل حركت بنا بر اصول دیالكتیك، تضاد است- جامعه را به حركت آورند.
ح. در جامعه، قطبهای مختلف به معنی تضادهای مختلف حكمفرماست. تضاد اصلی و عمده و پایه، تضاد طبقه ای و منافع است؛ تضاد فكری، اعتقادی، ایدئولوژیك، تضاد ثانوی و غیر عمده است.
اولاً درباره ی آیه می توان گفت: همچنان كه مفسران گفته اند با توجه به آیه ی قبل: ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم یذبح أبناءهم و یستحیی نساءهم انه كان من المفسدینو آیه ی بعد: و نمكن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا
جلد دهم . ج1، ص: 436
یحذرون، الف و لام در «المستضعفین» الف و لام عهد است نه استغراق، و ناظر به جریان خاص بنی اسرائیل است. كلمه ی «نرید» احیاناً موهم این معنی است كه یك اصل كلی عام ذكر می كند ولی به قرینه ی اینكه می فرماید: و نری فرعون و هامان. . . همان طور كه در المیزان آمده است باید گفت حال است از «طائفه» در آیه و حكایت حال، ماضی است. اگر الف و لام، استغراق می بود اصل كلی قرآنی در جامعه و تاریخ این بود كه همواره جریان به سود مستضعفین و به حمایت از مستضعفین (قطع نظر از این كه علاوه بر مستضعف بودن، گرونده به ایمان به خدا و پیامبران و معاد باشند یا نباشند) منتهی می شود؛ حركتی است جبری، ناشی از تضاد طبقاتی و ناشی شدن ضدی از ضد دیگر و نابودی تز و روی كار آمدن آنتی تز، و از یك نظر ناشی از ورود تضاد طبقاتی در خودآگاهی كه تنها عامل حركت از نظر این گروه شمرده می شود. ولی اگر الف و لام، عهد است، صرف استضعاف و تضاد طبقاتی ملاك پیروزی و حمایت الهی نیست، بلكه ایمان به خدا و معاد و انبیا و تقوای مذهبی یعنی پرهیز از فحشاها هم شرط است، بلكه استضعاف ملاك نیست و مستضعفان به حكم اینكه آنها هستند كه مانع پذیرش دعوت انبیا در آنها نیست و غالباً بدون چون و چرا می پذیرند مورد عنایت و حمایت واقع می شوند. پس در حقیقت آیه می گوید: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا بموسی و بالایمان» . پس دو چیز است: یكی منّت بر مستضعفان كه موسی را برای آنها فرستاد، دیگر امامت و وراثت. حضرات، امامت و وراثت را عین منّت پنداشته اند و این اشتباه فاحش است.
استضعاف
خلاصه دو آیه داریم: یكی آیه یوعد اللّه الذین آمنوا و عملوا الصالحات. . . یكی آیه یو نرید ان نمن علی الذین استضعفوا. . . پس باید ببینیم ملاك، ایمان و عمل است یا استضعاف؟ سخن ما این است كه ملاك، ایمان و عمل است و غالباً نه همیشه مستضعفان به ایمان و عمل می گروند و قرآن هم هیچ وقت به صورت كلی حمایت مستضعفان را به طور استغراق تضمین نكرده اما حمایت اهل ایمان و
جلد دهم . ج1، ص: 437
عمل صالح را به طور استغراق تضمین كرده است. در آیه ی ما نحن فیه هم الف و لام عهد است نه استغراق، و آن مستضعفان چون اهل ایمان و عمل صالح بودند مورد حمایت واقع شدند.
ثانیاً [بنا] بر منطق دیالكتیك نباید صرف پیروزی مستضعفان ملاك تكامل جامعه باشد، زیرا تكامل سه پایه است، در مرحله ی سوم باید تكامل پیدا شود. مرحله ی سوم كدام است؟ ولی این جواب دارد، آیه فقط پیروزی آنتی تز را بیان می كند كه نتیجه اش به قول آنها حركت و تكامل است.
ثالثاً فرضاً این جهت در كار نباشد، این آیات صرفاً یك قانون طبیعی را بیان نمی كند، بلكه آن چیزی را بیان می كند كه ما آن را «بعد سوم» تاریخ می نامیم. آنچه ما آن را «بعد سوم» تاریخ اصطلاح كرده ایم این است كه نوعی دخالت عامل معنوی و جهانی و منّت الهی و نصرت الهی در كار است و آنچه سنت الهی است و مظهر رحیمیت الهی است، حمایت اهل ایمان و عمل صالح است، حمایت اهل تقواست: وعد اللّه الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الارض(نور/55) ، و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین (آل عمران/139) . . . و مثلهم فی الانجیل كزرع اخرج شطأه. . . (فتح/آیه ی آخر) ، و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلین. انهم لهم المنصورون. و ان جندنا لهم الغالبون(صافّات/171- 173) ، و كأیّن من نبی قاتل معه ربیون كثیر. . . (آل عمران/146) ، و لقد آتینا موسی الكتاب فلا تكن فی مریة من لقائه و جعلناه هدًی لبنی اسرائیل. و جعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بایاتنا یوقنون(الم سجده/23- 24) [19].
پس معلوم می شود استضعاف بما هو استضعاف ملاك جلب حمایت حق و به عبارت دیگر مصداق سنت حق نیست. طبقه ی
جلد دهم . ج1، ص: 438
مستضعف آنگاه كه به حق و حقیقت یعنی ایمان و تقوا و عمل صالح بپیوندد، مورد عنایت حق و حمایت جهان قرار می گیرد: و قضینا الی بنی اسرائیل فی الكتاب لتفسدن فی الارض مرتین. . . (اسراء/4) . خلاصه، قرآن پیروزی جنگ عقیدتی اصیل را در نهایت امر اعلام می كند نه پیروزی نهایی جنگ طبقاتی را.
استضعاف و استكبار
رابعاً دلیل دیگر این مطلب كه استضعاف شدن ملاك هدایت و حمایت حق نیست [این است ] كه قرآن صحنه هایی از قیامت نقل می كند كه مستكبر و مستضعف هر دو معذب به عذاب الهی می باشند.

بعضی آیات در مورد استكبار هست كه استكبار از آیات الهی است و نام استضعاف در آنها نیست، مثل آیه ی 36 و 40 از اعراف: ان الذین كذبوا بایاتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء(اعراف/40) و آیه ی 88 این سوره: قال الملأ الذین استكبروا من قومه لنخرجنك یا شعیب (البته از قرینه ی كلمه ی «ملأ» می توان استفاده كرد یا استشمام كرد كه همواره مستكبر مساوی با ملأ است) [20]، همچنین آیه ی 133 اعراف:

فأرسلنا علیهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم آیات مفصلات
جلد دهم . ج1، ص: 439
فاستكبروا و كانوا قوماً مجرمین، و یونس/75: ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون الی فرعون و ملائه بایاتنا فاستكبروا و كانوا قوماً مجرمین، و مؤمنون 45- 46: ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین. الی فرعون و ملائه فاستكبروا و كانوا قوماً عالین، و عنكبوت 39: و قارون و فرعون و هامان و لقد جاءهم موسی بالبینات فاستكبروا فی الارض و ما كانوا سابقین، و حم سجده/15: فأما عاد فاستكبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من اشد منا قوة أولم یروا ان اللّه الذی خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا بایاتنا یجحدون، ایضاً حم سجده بعد از آیه ی معروف سجده (آیه ی 38) : فان استكبروا فالذین عند ربك یسبحون له باللیل و النهار و هم لا یسئمون، ایضاً احقاف/10: قل أرأیتم ان كان من عند اللّه و كفرتم به و شهد شاهد من بنی اسرائیل علی مثله فامن و استكبرتم ان اللّه لا یهدی القوم الظالمین، ایضاً احقاف/20: و یوم یعرض الذین كفروا علی النار اذهبتم طیباتكم فی حیاتكم الدنیا و استمتعتم بها فالیوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون فی الارض بغیرالحق و بما كنتم تفسقون. از این قبیل است آیه ی 146 و 147 از اعراف:
سأصرف عن آیاتی الذین یتكبرون فی الارض بغیر الحق و ان یروا كل آیة لا یؤمنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلاً و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلاً ذلك بأنهم كذبوا بایاتنا و كانوا عنها غافلین. و الذین كذبوا بایاتنا و لقاء الآخرة حبطت اعمالهم.
این آیه راجع به تكبر هست ولی ظاهراً مربوط به طبقه ی خاص مستكبر نیست.
اما آیاتی كه استضعاف و استكبار هر دو با هم آمده اند: اعراف/ 75 و 76 درباره ی قوم ثمود:
قال الملأ الذین استكبروا من قومه للذین استضعفوا لمن آمن
جلد دهم . ج1، ص: 440
منهم أتعلمون أن صالحاً مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مؤمنون. قال الذین استكبروا انّا بالذی آمنتم به كافرون [21].
ایضاً اعراف/137:
و اورثنا القوم الذین كانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التی باركنا فیها و تمت كلمة ربك الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا و دمرنا ما كان یصنع فرعون و قومه و ماكانوا یعرشون [22].
ابراهیم/21:
و برزوا للّه جمیعاً فقال الضعفاء للذین استكبروا انا كنا لكم تبعاً فهل انتم مغنون عنا من عذاب اللّه من شی ء قالوا لو هدینا اللّه لهدیناكم سواء علینا أجزعنا أم صبرنا ما لنا من محیص [23].
ایضاً سوره ی نساء/97:
ان الذین توفیهم الملائكة ظالمی انفسهم قالوا فیم كنتم. . . [24]
ایضاً سبأ/31- 37:

جلد دهم . ج1، ص: 441
و قال الذین كفروا لن نؤمن بهذا القرآن و لا بالذی بین یدیه ولوتری اذ الظالمون موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم الی بعض القول یقول الذین استضعفوا للذین استكبروا لولا انتم لكنا مؤمنین [25]. قال الذین استكبروا للذین استضعفوا أنحن صددناكم عن الهدی بعد اذ جاءكم بل كنتم مجرمین [26]. و قال الذین استضعفوا للذین استكبروا بل مكر اللیل و النهار اذ تأمروننا أن نكفر باللّه و نجعل له انداداً و اسروا الندامة لما رأوا العذاب و جعلنا الاغلال فی اعناق الذین كفروا هل یجزون الاّ ما كانوا یعملون [27]. و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الاّ قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون. و قالوا نحن اكثر اموالاً و اولاداً و ما نحن بمعذبین. . .
انكار حقیقت وهمچنین فسق از مستكبرین آغاز می شود
از این آیات معلوم می شود كه همواره انكار حقیقت از ناحیه ی مترفین آغاز می شود و احیاناً به مستضعفین هم سرایت می كند، آنچنان كه فسق و فحشا هم از آنها شروع می شود:
و اذا أردنا ان نهلك قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمّرناها تدمیراً.
سوره ی غافر/47- 52 بعد از آیه یادخلوا آل فرعون اشد العذاب:
و اذ یتحاجون فی النار فیقول الضعفاء للذین استكبروا انا كنا لكم تبعاً فهل انتم مغنون عنا نصیباً من النار. قال الذین
جلد دهم . ج1، ص: 442
استكبروا انا كل فیها ان اللّه قد حكم بین العباد. و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربكم یخفف عنا یوماً من العذاب.

قالوا أولم تك تأتیكم رسلكم بالبینات قالوا بلی قالوا فادعوا و ما دعاء الكافرین الاّ فی ضلال. انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوة الدنیا و یوم یقوم الاشهاد. یوم لا ینفع الظالمین [28] معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار.
در این آیات نیز گروهی از ضعفا در ردیف طاغین شمرده شده اند، مثل آیه ی «ولوتری اذ الظالمون موقوفون عند ربهم» كه در سوره ی سبأ بود. در اینجا نیز مؤمنین گروه سومی به شمار آمده اند. پس تقسیم جامعه به دو قطب مستكبر و مستضعف و نبودن قطب سوم، از نظر قرآن صحیح نیست. قطب سوم ممكن است مخلوطی از مستضعفین و غیر مستضعفین باشد: داستان مؤمن آل فرعون، آسیه زن فرعون، حمزه ی سیدالشهداء و صحنه ی ایمان سحره كه در آیات 116- 125 اعراف آمده است.
در سوره ی كهف/22- 43 داستان دو برادر را ذكر می كند و نقش طغیان آوری ثروت را بیان می كند كه جنبه ی فردی و اخلاقی دارد نه موضعگیری طبقاتی. در سوره ی قلم داستان اصحاب الجنة (باغداران) را نقل می كند كه پس از، از میان رفتن باغشان تائب شدند. آن هم جنبه ی اخلاقی و فردی دارد نه جنبه ی اجتماعی و طبقاتی.
پس معلوم شد آنچه در صفحه ی 434 نقل كردیم كه گفته اند سنت الهی بر حمایت مستضعف است سخن نادرستی است، بلكه بر حمایت اهل ایمان و عمل است ولو مستضعف نباشد، و بر حمایت مستضعفی كه اهل ایمان و تقوا و عمل نباشد نیست.
و معلوم شد كه آنچه در صفحه ی 434 نقل كردیم كه از نظر قرآن جامعه همواره به دو قطب تقسیم می شود: استضعافگر و مستضعف،
جلد دهم . ج1، ص: 443
درست نیست.
و معلوم شد كه صحیح است كه استضعاف [شدگان ] همان مستذلّین می باشند و اما اینكه آیا پیامبران و پیشتازان جبراً از میان مستضعفین برمی خیزند یا نه؟ جواب این است كه چنین كلیتی در كار نیست. قیام موسی، قیام ابراهیم، قیام خاتم الانبیاء، همه گواه بر خلاف آن ادعاست، همچنین قیام مؤمن آل فرعون: و قال رجل مؤمن من آل فرعون یكتم ایمانه، و از آن جمله آیات 116- 125 اعراف است كه صحنه ی ایمان سحره در آنجا مجسم شده و قوّت و قدرت برهان و حقیقت را نشان می دهد [29].
مذهب
پس در مورد مذهب [30]، گرایشهای مذهبی با توجه به توجیهات مادی یا معنوی چهار نظریه است:
نظریه ی اول نظریه ی ماركس و ماركسیسم است كه مبنی بر دو چیز است: اول مادیت طبیعت تاریخ و این كه طبیعت تاریخ مطلقاً مادی است و خاستگاه همه ی معنویات اعم از مذهب، اخلاق، هنر، فلسفه و حتی علم، مادی است. از این رو اخلاق ماهیت طبقاتی دارد و فلسفه و هنر هم، یعنی هر طبقه ای و هر نظامی نوعی اخلاق یا فلسفه یا هنر دارد. دوم اینكه [مذهب ] مولود وضع طبقاتی جامعه است بر خلاف فلسفه و اخلاق. خاستگاه مذهب، اعم از مذهب توحید و مذهب شرك، طبقه ی حاكمه است و جنگهای مذهبی ماهیت طبقاتی دارد.

جنگ مذهب، جنگ طبقه ی حاكمه علیه طبقه ی محكوم است، بلكه خود مذهب نوعی جنگ مخفی و پنهان با اندیشه ی مترقی است. طبقه ی حاكمه نیازمند به این است كه در دو صحنه نبرد كند: صحنه ی عینی با شمشیر برای تضعیف قوای مادی، كه مظهر آن دولت است، و صحنه ی اندیشه با تیغ مذهب (اعم از مذهب توحید و مذهب شرك) برای تضعیف و تخدیر قوای فكری و انقلابی، و جنگ مذهبی جنگ طبقه ی حاكم علیه
جلد دهم . ج1، ص: 444
طبقه ی محكوم است. مذهب توحید مظهر استبداد جامعه است و مظهر قدرت واحد حاكم بر جامعه است، و مذهب شرك مظهر قدرتهای متفرقه.
خلاصه از نظر ماركسیسم، مذهب از آن نظر كه یك امر معنوی است و همه ی امور معنوی خاستگاه مادی دارند، مذهب نیز خاستگاه مادی دارد. دوم اینكه بر خلاف سایر امور معنوی از قبیل فلسفه، اخلاق، هنر كه از نظر طبقاتی چند گونه اند و قهراً به مترقی و غیرمترقی تقسیم می شود، مذهب یك شكل بیشتر ندارد و آن اینكه محصول طبقه ی حاكمه است و نیروی ارتجاعی است و ما مذهب پیشرو نداریم، بر خلاف فلسفه و اخلاق و هنر و غیره كه به پیشرو و ارتجاعی تقسیم می شود. از این جهت فقط دولت است كه مانند مذهب است. از این رو دولت و مذهب هر دو زاده ی مالكیت و سرمایه داری هستند. این است كه دین و دولت و سرمایه سه همزادند.
نظریه ی دوم نظریه ی نیچه است كه مذهب را یك پدیده ی مادی می داند و ماهیت طبقاتی می دهد اما می گوید مذهب اختراع طبقه ی ضعیف است برای جلوگیری از تكامل، و افسار زدن بر ابَر مردها، بدون تفاوت میان مذهب توحید و مذهب شرك.
نظریه ی سوم نظریه ی مسلمانان ماركس زده است. این نظریه اصل اول ماركس را می پذیرد كه اقتصاد زیربناست و مذهب روبناست و می پذیرد كه طبیعت تاریخ مادی است، اما نمی پذیرد كه مذهب (اعم از توحیدی و شركی) پدیده ای است كه تنها وسیله ی طبقه ی حاكمه اختراع می شود و خاستگاه آن طبقه ی حاكمه است و اثرش خدعه و تخدیر و توجیه وضع موجود است، همچنان كه نظریه ی نیچه را نمی پذیرد كه خاستگاه آن تنها طبقه ی ضعفاست و اثرش خدعه و فریب طبقه ی حاكمه و جلوگیری پیشتازان تكامل و ابرمردهاست، بلكه می گوید تقسیم طبقاتی به استضعافگر و مستضعف همان طور كه دو فلسفه و دو اخلاق به وجود می آورد، یكی پیشرو و یكی ارتجاعی، دو مذهب نیز می آفریند. تاریخ همواره دو مذهب را نشان
جلد دهم . ج1، ص: 445
می دهد: مذهبی كه خاستگاهش طبقه ی حاكمه و حامیانش طبقه ی حاكمه است و اثرش خدعه و تخدیر و توقف و انجماد و توجیه وضع موجود و تمكین و تسلیم است و آن مذهب شرك است و اساسش قبول شرك در جهان و قبول شرك در جامعه و توجیه ظلم و تقدیس زر و تطهیر قدرت است، و مذهب دیگر كه مذهب توحید است و خاستگاهش طبقه ی محكوم است و حامیان خود را نیز منحصراً از این طبقه می گیرد و اثرش آگاهی اجتماعی و حركت و انقلاب و تكامل است. یكی مذهب پیشرو و دیگری مذهب ارتجاعی است و البته همیشه مذهب علیه مذهب در جنگ بوده، جنگ مذهب توحید با مذهب شرك؛ و روح جنگ مذهب علیه مذهب روح طبقاتی و دنیایی و مادی است.
پس [از نظر این گروه ] همواره دو مذهب است: مذهب مستضعفان و مذهب مستكبران. مذهب مستضعفان ماهیت انقلابی دارد و عامل حركت است و انرژی زاست [31]، طرفدار توحید و برابری است ولی بعد ماهیت تخدیری پیدا می كند و عامل ركود و توقف و انجماد می گردد و همیشه جنگ مذهب علیه مذهب برقرار است، به دلیل اینكه فرعون هم دم از مذهب می زند و می گوید: انی اخاف أن یبدل دینكم أو أن یظهر فی الارض الفساد. هیچ وقت جنگ لامذهبی علیه مذهب نبوده (؟ ! ! ! ) ، همیشه جنگ مذهب علیه مذهب بوده است، الآن هم مذهب انقلابی علیه مذهب تخدیری باید وارد جنگ شود نه علیه لامذهبی مثلاً ماتریالیسم و ماركسیسم. پیغمبران هم و ائمه همیشه علیه مذهب حاكم می جنگیده اند، «قولوا لا اله الاّ اللّه» پیغمبر اعلام جنگ علیه مذهب و عبادت و پرستش حاكم است نه علیه لامذهبی و بی دینی، جنگ مذهب علیه لامذهبی خدعه ی مذهب حاكم است، مذهب محكوم همواره جنگش علیه مذهب حاكم است. از
جلد دهم . ج1، ص: 446
اینجا در عصر ما نتیجه می گیرند كه علیه ماتریالیسم یا ماركسیسم نباید وارد مبارزه شد، همه ی این مبارزه ها نوعی تحریف و خدعه ی مذهب حاكم بوده است، بلكه اساساً قرآن ایمان را و كفر را یك مفهوم متافیزیكی نمی داند، یك گرایش عملی می داند، لهذا در تعریف كفر می گوید: أرأیت الذی یكذب بالدین. فذلك الذی یدع الیتیم. و لا یحض علی طعام المسكین. . . و در تعریف ایمان می گوید: ان الذین یكفرون بایات اللّه و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس [32]فبشرهم بعذاب الیم. اولئك الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخرة و ما لهم من ناصرین(آل عمران/21- 22) . رسالت مذهب محكوم این نیست كه علیه لامذهبی وارد جنگ شود، لامذهبی نقشی ندارد و لااقل نقش مرتجعانه ندارد و احیاناً نقش پیشرو دارد. آنچه مذهب محكوم باید با او وارد جنگ شود، نیروهای ارتجاعی حاكم بر جامعه یعنی زر و زور و تزویر است. پس مبارزه ی مذهب و لامذهبی باید تبدیل شود به جنگ مذهب علیه مذهب، به جنگ مذهب توده و محرومین علیه مذهب طبقه ی حاكم یعنی حاكمان، سرمایه داران، روحانیان. این است كه می گویند: اسلام دین محكومان و محرومان است و تشیع، اسلامِ محكومان و محرومان. همین كه دین موجود دین طبقه ی حاكم شد، اسلام از طبقه ی محكومان علیه طبقه و مذهب حاكمان ظهور كرد، و همین كه خود اسلام مذهب سه شاخه ی طبقه ی حاكم شد، تشیع به عنوان اسلامِ برخاسته از طبقه ی محكومان پدید آمد، و هنگامی كه خود تشیع مذهب حاكم می شود، نامش تشیع صفوی است و بازگشت به تشیع علوی ضرور می شود.
مذهب توحید و مذهب شرك
نظریه ی چهارم، نظریه ی خود قرآن. نظریه ی قرآن دو مذهب را و گاهی دو دین را(لكم دینكم و لی دین)قبول می كند، مذهب شرك و مذهب توحید را می پذیرد. ولی برای مذهب توحیدی، چه از نظر ریشه و مبدأ و منشأ و خاستگاه و چه از نظر روح و هدف و چه از نظر پذیرش
جلد دهم . ج1، ص: 447
یافتن در میان مردم، ریشه ی طبقاتی قائل نیست [33]؛ نه پیامبران را منحصراً از میان مستضعفین می داند و نه حامیان را. قرآن جنگ مذهب را جنگ توحید علیه شرك، جنگ عدل علیه ظلم می داند، اما روح طبقاتی نمی دهد زیرا در آن صورت جنگ ماده علیه ماده است نه جنگ عقیده و ایمان علیه جهل و شرك و خرافه و تقلید و یا جنگ عدل و گرایش فطری عدل گرایانه علیه ظلم، همچنان كه جنگ مذهب را صرفاً علیه مذهب نمی داند، علیه لامذهبی صرف هم می داند كه در آیه ی «ما هی الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و مایهلكنا الاّ الدهر» اشاره شده است، و بلكه [در] آیاتی كه می گوید: انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدونیعنی آیات تقلید و آیات: ما یأتیهم من ذكر من ربهم محدث الاّ استمعوه و هم یلعبون، نوعی مبارزه ی مذهب علیه سنتهای غیرمذهبی آباء و اجدادی نیز دیده می شود، و همچنین آیه یو یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم.
و از نظر [اجتماعی ] قبول دارد كه مذهب توحید و عدل، مذهب آگاهی اجتماعی و حركت و انقلاب است. اما آنچه قبول ندارد اول خاستگاه اصلی خود مذهب، دوم نوع افرادی است كه پیكار می كنند كه مخصوص مستضعفین نیست، سوم از نظر روح و هدف كه توحید یعنی عقیده و ایمان و دیگر عدل به عنوان یك ارزش انسانی نه به عنوان یك نفع رسان است.
از نظر قرآن، طبیعت تاریخ به طور كلی مادی نیست، خاستگاه معنویات (اعم از مذهب، اخلاق، فلسفه، هنر و غیره) ضرورتاً مادی نیست، و البته این كه مادی نیست به معنی این نیست كه تأثیر متقابلی احیاناً در كار نیست؛ خاستگاه اوّلی مذهب (اعم از توحیدی و شرك) طبقه نیست. از نظر درون اجتماع، خاستگاه مذهب توحید، فطرت انسانی است كه گرایش به وحی یا قبول مذهب می كند و از ناحیه ی خارج اجتماع هم وحی الهی است. از نظر قرآن، آنان كه با
جلد دهم . ج1، ص: 448
مذهب واقعی كه حق و عدل است مبارزه می كنند یعنی اقتضاء مبارزه در آنها هست و به صورت مانعی ظاهر می شوند مستكبرین و ملأ هستند، اما مستضعفین چنین مانعی برای فطرتشان نیست، بلكه دو اقتضاء در آنها هست: هم اقتضاء فطری و هم رسیدن به خیر مادی، بر خلاف مستكبرین كه در مذهب منتفی شدن خیر مادی خود را می بینند. این است كه اكثریت گروندگان به مذهب مستضعفین اند و بر خلاف نظریه ی ماركس مستكبرین نیستند كه به مذهب می گرایند و هدفشان تحمیق و تخدیر مستضعفین است، و بر خلاف نظریه ی نیچه مستضعفین برای احیای ارزش عدل و نه برای تأمین منافع خود و فریب ابر مردها به مذهب می گرایند، و بر خلاف نظریه ی ماركس زدگان خاستگاه مذهب و پیشتازان و گروندگان آن منحصراً مستضعفین نیستند و هدف و روح هم منفعت نیست، ارزشهای انسانی است و روح جنگهای مذهبی جنگهای طبقاتی نیست. مذهب واقعی احیاناً طرفداران خود را از غیر مستضعفین می گیرد، همچنان كه احیاناً از آنها از دست می دهد.
به هر حال در عین اینكه استضعاف و مستضعف نقشی دارد در حمایت و در طرفیت با مذهب، چنین نیست كه لزوماً خاستگاه مذهب توحیدی طبقه ی مستضعف باشد و خاستگاه مذهب شرك طبقه ی مستكبر.
در ورقه های جامعه و تاریخ ص 477، از درسهای ماركسیسم در قم ص 179 نقل كرده ایم كه:
ما هم تأثیر طبقه را قبول داریم، ولی از نظر ما رابطه ی طبقه و ذی الطبقه، خواه برای گرایش مستضعف به ایمان و گرایش استضعافگر به كفر، رابطه ی امكانی اقتضایی است، اما از نظر آنها رابطه ی مستضعف با گرایش ایمانی لااقل بعد از وارد شدن وضع طبقاتی به خودآگاهی او و همچنین رابطه ی استضعافگر با گرایش ضد حركتی و انقلابی رابطه ی وجوبی و علیت تامه ای
جلد دهم . ج1، ص: 449
است. از نظر ما آنچه در قرآن در مورد ملأ و مترف و مستضعف و مستكبر آمده بیان رابطه ی اقتضایی است نه بیان رابطه ی وجوبی، مثل آنچه در مورد غنا و فقر و عشیره داشتن آمده است.
ما در درسهای معارف قرآن در قم، پنجشنبه /57/214 گفتیم كه از نظر اسلام پیامبران بالضروره به جنگ مستكبران و فراعنه و طاغوتها آمده اند و برای شكستن آنها و در هم ریختن آنها. اما پیامبران در زیر حجاب وجود اجتماعی فرعونها كه وجود طاغوتی آنهاست، یك انسان اسیر و خفته هم سراغ دارند و می خواهند در درجه ی اول او را علیه این طاغوت و برای درهم شكستن آن برانگیزند و او همان انسان فطری است؛ می خواهند غل و زنجیرهای او را باز كنند و با دست او وجود اجتماعی طاغوتی را خرد كنند. این است كه به نیروی وعظ و اندرز و پند و تذكر متوسل می شوند: اذهب الی فرعون انه طغی. فقل هل لك الی ان تزكی. و اهدیك الی ربك فتخشی.
10. آیات ملأ:
اعراف/59- 60:
ملأ
لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فقال یا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غیره انی اخاف علیكم عذاب یوم عظیم. قال الملأ من قومه انا لنریك فی ضلال مبین.
اعراف/65- 66:
و الی عاد اخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غیره أفلا تتقون. قال الملأ الذین كفروا من قومه انا لنریك فی سفاهة و انا لنظنك من الكاذبین.
جلد دهم . ج1، ص: 450
اعراف/80- 82:
و لوطاً اذ قال لقومه أتأتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمین. انكم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون. و ما كان جواب قومه الاّ ان قالوا أخرجوهم من قریتكم انهم اناس یتطهرون [34].
اعراف/85- 88:
و الی مدین أخاهم شعیباً. . . قال الملأ الذین استكبروا من قومه لنخرجنك یا شعیب و الذین آمنوا معك من قریتنا أو لتعودن فی ملتنا قال اولو كنا كارهین.
اعراف/103- 110:
ثم بعثنا من بعدهم موسی بایاتنا الی فرعون و ملائه فظلموا بها فانظر كیف كان عاقبة المفسدین. . . قال الملأ من قوم فرعون ان هذا لساحر علیم یرید أن یخرجكم من ارضكم فماذا تأمرون.
(در این سوره، آیات 116- 125 راجع به ایمان سحره كه دلیل نیرو بودن برهان است علی رغم پایگاه طبقاتی، خیلی جالب است و در صفحه ی 443 به آن اشاره شد) .
اعراف/127:
و قال الملأ من قوم فرعون أتذر موسی و قومه لیفسدوا فی
جلد دهم . ج1، ص: 451
الارض و یذرك و آلهتك قال سنقتل أبناءهم و نستحیی نساءهم و انّا فوقهم قاهرون.
اعراف/175:
و اتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان [35]. . .
هود/26- 27 مربوط است به نوح و قومش شبیه آنچه در اعراف گذشت.
ایضاً قوم عاد اما سخنی از ملأ نیست.
ایضاً صالح اما سخنی از ملأ نیست.
ایضاً ابراهیم اما سخنی از ملأ نیست.
ایضاً لوط اما سخنی از ملأ نیست.
ایضاً شعیب اما سخنی از ملأ نیست.
ایضاً موسی ولی ذكر ملأ هست (آیه ی 97) .
مؤمنون، آیه ی 24 مربوط به نوح و جواب ملأ:
و قال الملأ الذین كفروا من قومه. . .
مؤمنون/31- 33:
ثم انشأنا من بعدهم قرناً آخرین. فأرسلنا فیهم رسولاً منهم ان اعبدوا اللّه ما لكم من إله غیره أفلا تتقون. و قال الملأ من قومه الذین كفروا و كذبوا بلقاء الآخرة و أترفناهم فی الحیوة الدنیا ما
جلد دهم . ج1، ص: 452
هذا الاّ بشر مثلكم یأكل مما تأكلون منه و یشرب مما تشربون.
مؤمنون/آیه ی 46- 48 ذكر موسی هست و ملأ فرعون.
در سوره ی شعراء، سلیمان به بزرگان اطرافیان خود می گوید: یا ایها الملأ ایكم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین. از اینجا معلوم می شود كه ملأ یعنی بزرگان كه چشمها را پر می كنند، اعم از این كه فاسد باشند یا نباشند.
شعراء/25 راجع به موسی و فرعون:
قال لمن حوله ألا تستمعون.
قصص/20:
ان الملأ یأتمرون بك لیقتلوك. . .
قصص/38:
و قال فرعون یا ایها الملأ ما علمت لكم من اله غیری.
یونس/75 و 83 و 88 (موسی و فرعون)
11. اما آیات مترف:
هود/116- 117:
مترف
فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الاّ قلیلاً ممن أنجینا منهم و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و كانوا مجرمین. و ما كان ربك لیهلك القری بظلم و اهلها مصلحون.
جلد دهم . ج1، ص: 453
مؤمنون/33:
و قال الملأ من قومه الذین كفروا و كذبوا بلقاء الآخرة و اترفناهم فی الحیوة الدنیا. . . [36]
مؤمنون/64:
حتی اذا أخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجأرون.
انبیاء/11- 14:
و كم قصمنا من قریة كانت ظالمة و انشأنا بعدها قوماً آخرین.

فلما أحسوا بأسنا اذا هم منها یركضون. لا تركضوا و ارجعوا الی ما اترفتم فیه و مساكنكم لعلكم تسئلون. قالوا یا ویلنا انّا كنا ظالمین.
اسراء/16 و 17:
و اذا أردنا ان نهلك قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیراً. و كم أهلكنا من القرون من بعد نوح و كفی بربك بذنوب عباده خبیراً بصیراً.
این آیه صریح است كه ریشه ی همه ی هلاكتها فسق و ریشه ی فسق ترف بوده است.
زخرف/19- 25:

جلد دهم . ج1، ص: 454
و جعلوا الملائكة الذین هم عباد الرحمن اناثاً أشهدوا خلقهم ستكتب شهادتهم و یسئلون. و قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم ما لهم بذلك من علم ان هم الاّ یخرصون [37]. أم آتیناهم كتاباً من قبله فهم به مستمسكون [38]. بل قالوا انّا وجدنا آباءنا علی امة و انّا علی آثارهم مهتدون [39]. و كذلك ما أرسلنا من قبلك فی قریة من نذیر الاّ قال مترفوها انّا وجدنا [40]آباءنا علی امة و انّا علی آثارهم مقتدون [41]. قال أولو جئتكم بأهدی مما وجدتم علیه آباءكم قالوا انّا بما ارسلتم به كافرون. . . [42]
سبأ/34:
و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الاّ قال مترفوها انّا بما ارسلتم به كافرون [43].
واقعه/44- 45:
. . . لا بارد و لا كریم. انهم كانوا قبل ذلك مترفین.
12. از آیات قرآن باید استنباط شود- همچنان كه [قبلاً] گفتیم
جلد دهم . ج1، ص: 455
كه ضدهای انبیا و ضدهای مذهب و ضدهای دعوت انبیا كدامند- این كه مانعها در راههای آنها و در راه دعوت آنها چه مانعهایی است.

مجموعاً این موانع استنباط می شود [44]:
الف. موانع مادی، جاه، مقام، ثروت، امتیازات طبقاتی.
ب. عادات موروثی و تقالید. البته از آیات بر می آید كه گروه اول در تحكیم این عادات موروثی ساعی هستند. دین موروثی نیز از این قبیل است.
ج. موانع اخلاقی كه از آنها به رین قلوب و ختم قلوب و غمرة قلوب تعبیر می شود. از آن جمله است غرورها و غفلتهای ناشی از جمع مال و اولاد و قدرت، نه صرف به خطر افتادن منافع كه به بند الف مربوط است.
13. فرقان/30- 34:
و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً. و كذلك جعلنا لكل نبی عدواً من المجرمین و كفی بربك هادیاً و نصیراً. . .
تقابل همیشگی حق و باطل
آیات بعد تا سه آیه مربوط به كفار زمان رسول اكرم است و بعد به داستان موسی و هارون و اعداء مجرم آنها و قوم مجرم نوح و عاد و ثمود و اصحاب رسّ و قرون كثیری بین اینها و بعد قوم لوط و بعد با دو سه آیه به وضع مردم زمان رسول اكرم [اشاره می كند و] به مطلب پایان می دهد.
این آیه تطبیق شود با مفهوم آیه ی 123 از سوره ی انعام:
و كذلك جعلنا فی كل قریة أكابر مجرمیها لیمكروا فیها و ما یمكرون الاّ بأنفسهم و ما یشعرون.
جلد دهم . ج1، ص: 456
پس باید دید آیا این آیات مفهوم «لكل فرعون موسی و لكل موسی فرعون» را بیان می كند یا صرفاً تقابل دو گروهِ به كمال ایمان رسیده و گروه منحط و ساقط در حیوانیت را ذكر می كند.
14. در درسهای ماركسیسم در قم (درس 12، ص 155) این بحث را طرح كرده ایم كه گفته اند ماتریالیسم تاریخی یعنی برداشت تاریخی از اقتصاد و برداشت اقتصادی از تاریخ، یعنی تاریخ هویت و ماهیت اقتصادی دارد و اقتصاد (و جامعه) وجود تاریخی (دیالكتیكی) . پس اگر به «ماهو» سؤال شود، جوابْ جنس و فصلی مادی است، از قبیل اینكه اسلام چیست؟ نمودی مذهبی از یك مرحله ی اقتصادی در جامعه ی عربستان. نهضت پروتستانتیسم چیست؟ باز، نمودی مذهبی از یك جریان اقتصادی در اروپا. اقتصاد جوهر است و غیر او عرض، اقتصاد بود است و غیر او نمود.
در درس 13، ص 171 گفته ایم: ماتریالیسم تاریخی یعنی تاریخ هویت مادی دارد و اقتصاد وجود تاریخی (دیالكتیكی) و جنبه های غیر مادی تاریخ اصالت ندارد، روح تاریخ اقتصاد است، جنبه های غیر مادی جلوه ها و تجلیات و نمودها و آثار و توابعی است از واقعیت جوهری مادی تاریخ. همان طور كه در جهان، ماده اصل است و روح جلوه و انعكاسی از ماده است، در تاریخ و جامعه هم اقتصاد اصل است و جنبه های غیرمادی توابع و انعكاساتی است از آن اصل. همان طور كه فرد انسان هویت مادی دارد و تحت تأثیر محركات مادی است و احیاناً در اثر عادت [45]، تلقین، تحت تأثیر محركات معنوی واقع می شود و آن محركات معنوی اصل نیستند و جهت اصلی زندگی را آنها تعیین نمی كنند و در عین اینكه اصل نیستند و نقش اصلی را بر عهده ندارند، محركات مادی را (ولو موقتاً) تحت تأثیر قرار می دهند، اما جبر حیات را محركات مادی تعیین می كنند، جامعه نیز هویت مادی دارد و تحت تأثیر محركات مادی
جلد دهم . ج1، ص: 457
است و تعیین كننده ی اصلی مسیر و سرنوشتش عوامل مادی است، احیاناً تحت تأثیر نهادهای معنوی قرار می گیرد و نهادهای معنوی نهادهای مادی را به حكم اصل تأثیر متقابل و همبستگی اشیاء تحت تأثیر قرار می دهد كه از آن به تأثیر روبنا بر زیربنا تعبیر می شود.
برای بحث طبیعت تاریخ كه آیا مادی است، رجوع شود به ورقه های ماتریالیسم تاریخی كه عالیتر و عمیقتر بحث كرده ایم.
1. بحث درباره ی این كه دین به حمایت مظلومان برخاسته در ضدیت با ظالمان، و عدل الهی ایجاب می كند انتقام از ظالمان را ولو در قیامت، پس دین برای حمایت از مستضعفین است.
2. آیا ماهیت جنگها در گذشته چه ماهیتی بوده: مادی و طبقاتی یا اعتقادی و ایدئولوژیك؟ آیا ماهیت جنگها جنگ منافع بوده و ایدئولوژیها متد و وسیله ای بوده برای حفظ منافع یك گروه یعنی برخورداران و ایدئولوژی دیگر وسیله ای بوده برای تحصیل منافع طبقه ی محرومان و دین به قولی ایدئولوژی طبقه ی اول است و به قولی ایدئولوژی طبقه ی دوم و به قولی در ابتدا ایدئولوژی طبقه ی اول است، بعد تحویل می شود به ایدئولوژی طبقه دوم. و یا ماهیت جنگها در گذشته دو جور بوده و احیاناً اعتقادی ایدئولوژیك بوده و جنگها جنگ حق و باطل بوده و عقیده و ایمان هدف بوده و نه وسیله و در آینده بیشتر هدف خواهد بود، انسان آینده بیشتر از منافع می بُرد و به اعتقاد می پیوندد، و همچنین ماهیت عقیده ها دو گونه بوده:

عقیده های فطری و عقیده های منفعتی.
3. بحثی درباره ی پیروزی نهایی هست كه قرآن گاهی به عنوان «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا» و گاهی به عنوان «وعد اللّه الذین آمنوا» گفته است، و مسلماً اراده ی خداوند به صورت گزاف نیست، به صورت تأیید و حمایت است. آیا می خواهد بگوید محرومان را به دلیل اینكه محروم بوده اند بر ستم پیشگان پیروزی می دهیم قطع نظر از ایدئولوژی شان كه چه باشد (اسلام یا غیر اسلام) ؟ یا می گوید
جلد دهم . ج1، ص: 458
طرفداران عقیده ی حق و ایدئولوژی عدل را پیروز می گردانم، اعم از اینكه مستضعف باشند یا نباشند، و خلاصه آیا قرآن می خواهد پایان جنگ ایدئولوژیك تاریخ را اعلام كند یا می خواهد پایان جنگ طبقاتی را اعلام كند؟
4. این كه می گوید اراده ی خدا بر منّت بر مستضعفین است یا اراده ی خدا بر استخلاف مؤمنین است، مسلماً نمی خواهد بگوید كه بی وسیله؛ وسیله یا مستضعفین اند اگر ماهیت جنگ طبقاتی باشد و یا مؤمنین اند اگر ماهیت ایدئولوژیك و اعتقادی باشد.
5. بنا بر اصالت منافع، هر عقیده و اندیشه ای وسیله است، در حكم فلسفه ی یك حزب است كه وسیله ی تأمین منافع آن حزب است، یعنی تئوری یك غلبه و پیروزی است، و بنا بر اصالت عقیده ممكن است عقیده و اندیشه خود از نوع جهان بینی حق و ایدئولوژی، ایدئولوژی عدل باشد و خود هدف است و نه وسیله برای منافع، بلكه منافع احیاناً فدای آن هدف می شود و احیاناً یك فلسفه ی تاكتیكی و آئین نامه ای برای رسیدن به پیروزی عقیده باید تدوین كرد و یا در متن آن مسلك، آن هم تدوین شده است.
6. آیاتی از قبیل: بل نقذف بالحق علی الباطل. . . یا: فامّا الزبد فیذهب جفاء. . . و یا: ان الارض للّه یورثها. . . یا: و لقد كتبنا فی الزبور. . . و یا: و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلین. . . یا: و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنینو یا:

ضرب اللّه مثلاً رجلاً له شركاء متشاكسون. . . دلیل براصالت عقیده است.
7. آیه ی فرزندان آدم، اعلام یك جنگ اعتقادی است نه جنگ منافع.
8. آیا چون مردم به دو گروه مؤمن و متقی، و كافر و منافق تقسیم می شوند، بعضی عادل و بعضی ظالم اند، بعضی متقی و بعضی فاسق اند، و یا چون به دو گروه استضعافگر و مستضعف تقسیم می شوند، بعضی مؤمن اند و بعضی غیر مؤمن؟
9. [می گویند] جامعه به قطبهای مختلف متضاد تقسیم می شود.

تضاد اصلی و عمده تضاد طبقه ای، تضاد طبقه ی استضعافگر و بهره كش
جلد دهم . ج1، ص: 459
و طبقه ی محروم و به اسارت گرفته شده ی تاریخ است.
یكی از دلایل این كه دید قرآن درباره ی تاریخ، فطری است نه مادی این است كه كلمه ی «انذار» را در مورد متقین و «الذین یخشون ربهم بالغیب» و درباره ی «من كان حیاً» به كار برده است. (ر. ك: ص 7 الی 9، آیه ی حكمت و موعظه ی حسنه)
جلد دهم . ج1، ص: 460

[1] رجوع شود به ورقه های ماتریالیسم تاریخی.
[2] این تعبیر بهتر است از تعبیر به «چند حیاتی» كه احیاناً خود ما در «درسهای ماركسیسم» قم تعبیر كرده ایم.
[3] رجوع شود به صفحه ی 456.
[4] البته قبلاً گفته ایم كه دو نوع حركت داریم: حركت عادی اجتماع كه به تاریخ علمی مربوط می شود، و حركت تطوری كه به فلسفه ی تاریخ- به اصطلاح خود ما- مربوط می شود.
[5] رجوع شود به ورقه های ماتریالیسم تاریخی.
[6] البته این شعور مخفی شامل وحی انبیا هم می شود كه به منزله ی قلب الهامگیرجامعه اند و راه طبیعت كمال جوی انسان را باز می كنند.
[7] این خود دو بحث است: یكی این كه مخاطبهایش را از چه افرادی و چه طبقه ای انتخاب می كند، همه ی مردم را یا گروهی خاص را، و دیگر این كه هر دعوت تكیه گاه و یا تكیه گاهها دارد كه به منزله ی اهرم حركت است، باید دید اهرم حركت در دعوت انبیا چیست.
[8] رجوع شود به ورقه های ماتریالیسم تاریخی.
[9] به طور كلی دعوت انبیا بر اساس تذكر به مبدأ و معاد است، زندگی دنیا نیز به عنوان پاداش الهی معمولاً وعده داده می شود، حتی مغانم كه در قرآن آمده است.
[10] درباره ی جمله های نهج البلاغه (العلم خیر من المال) از این نظر مطالعه شود.
[11] بلكه بسیاری از مهاجرین صدر اسلام هجرتشان از تنعم به درویشی بود: الذین اخرجوا من دیارهم. . . (سوره ی حج) .
[12] برای این قسمت مخصوصاً به سوره ی شعراء مراجعه شود.
[13] رجوع شود به سوره ی شعراء.
[14] آیات اول سوره ی مطفّفین: . . . كلاّ بل ران علی قلوبهم ما كانوا یكسبون.
[15] در حقیقت روی سه عامل تكیه دارد: عامل منافع و جحد یا استیقان مثل عامل مانع فرعونها، عامل مسخ روحیه و زنگار قلب، عامل جهل و عادت.
[16] [گروه فرقان كه استاد را به شهادت رساندند. ]
[17] نویسنده در اینجا امّی را منسوب به امت گرفته نه از امّ و معنی امت را توده ی مردم گرفته و قهراً امّی به معنی توده [ای ] و وابسته به توده خواهد بود، پس امّیین یعنی توده ی محروم و مستضعفان، پس خداوند پیغمبر را از میان مستضعفان برگزید. جواب این است كه امّی منسوب به امّ است نه امت، و [امّیین ] یعنی مردم بی سواد یا بی كتاب كه شامل ابو سفیان ها هم می شود و بعلاوه پیغمبر شخصاً در وقت رسالت و بعثت از اغنیا بود نه فقرا، به نص: الم یجدك یتیماً فَاوی. و وجدك ضالاً فهدی. و وجدك عائلاً فأغنی.
[18] ظاهراً مقصود نویسنده از آیه ی 129 بقره همین قسمت است.
[19] اینجا ممكن است كسی بگوید دو دلیل متعارض نیستند، چون هر دو مثبت اند، چه مانعی دارد دو سنت باشد؟ جواب این است: با توجه به مفهوم سنت و این كه بعد سوم تاریخ منظور است و با توجه به مفهوم امامت و وراثت در این آیه كه در آن آیه ها هم آمده، احتمال دو سنت نمی رود.
[20] بعید نیست كه آیات استكبار، برخی استكبار اخلاقی به معنی خروج از تذلّل عبودیت باشد، آنچنان كه در آیات 40 و 133 اعراف و آیه ی 75 یونس و آیه ی 46 مؤمنون و آیه ی 38 سجده آمده است و آیه ی ثم ادبر و استكبر. فقال ان هذا الاّ سحر یؤثر(مدّثّر/23- 24) و آیه ی 87 بقره: أفكلّما جاءكم رسول بما لا تهوی انفسكم استكبرتم. . . و آیه ی 31 جاثیه: أفلم تكن آیاتی تتلی علیكم فاستكبرتم و كنتم قوماً مجرمین، و برخی دیگر استكبار اجتماعی است و آن آیاتی است كه تعبیر «استكبار فی الارض» را دارد، مثل آیه ی 39 عنكبوت و آیه ی 15 حم سجده و آیه ی 20 احقاف و آیه ی 144 اعراف. درباره ی ابلیس و جنودش آمده است: و استكبر هو و جنوده فی الارض بغیر الحق(قصص/39) و ظاهر این است كه در این [مورد] فقط، ناظر به استكبار از عبادت است.
بعید نیست كه قرآن ریشه ی استكبار بر خلق را استكبار از عبادت حق بداند و لهذا استكبار ابلیس را هم استكبار فی الارض (ممكن است كلمه ی «فی الارض» به اعتبار جنود ابلیس كه گروهی از انسانها هستند آمده باشد) خوانده است و این خود اصلی است، گواینكه ریشه ی استكبار از عبادت یا یكی از ریشه ها ترف است. آیه ی تلك الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علواً فی الارض و لا فساداً(قصص/83) و آیه یاستكبرت ام كنت من العالین(ص/75) ناظر به استكبارهاست.
[21] . تفسیركشاف و المیزان هر دو، جمله ی لمن آمن را بدل گرفته اند و ضمیر منهم را به قوم برگردانده و نتیجه این می شود كه مستضعفین «مساوی با» مؤمنین.
[22] . كشاف و المیزان هر دو كلمه ی حسنای الهی را همان «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض. . . » دانسته اند.
[23] از این آیه استنباط می شود كه استضعاف علت تامه ی حقانیت و در گروه اهل حق بودن نیست.
[24] این آیه نیز مثل آیه ی پیش است.
[25] فساد همواره از بالا به پایین می ریزد.
[26] نفی جبر اجتماعی و امكان انتخاب راه دیگر، همچنان كه در آیه ی 97 نساء مربوطبه اهل مكه نیز آمده است: أ لم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروا فیها.
[27] معلوم می شود در آخر كار به عذر خیالی می پردازند كه روزگار همه ی ما را فریب داد: هم شما را كه ما را تشویق به كفر می كردید و هم ما كه از شما می پذیرفتیم.
[28] قرآن، مستكبرین و مستضعفین هر دو را ظالم به نفس خوانده است.
[29] ر. ك: ص 450 و 451 و ص 428.
[30] رجوع شود به ورقه های ماتریالیسم تاریخی، و مخصوصاً به ورقه ی ماتریالیسم تاریخی و مذهب.
[31] مذهب ارتجاعی ممكن است از اول اختراع طبقه ی حاكمه باشد مثل مذهب زردشت، و ممكن است صورت مسخ شده ای از مذهب محكوم باشد مثل اسلامِ خلافت و تشیع صفوی، مذهب محكوم كه در اختیار طبقه ی حاكمه قرار می گیرد.
[32] الناس توده [این معنایی است كه ماركس زده ها از «ناس» دارند. ]
[33] ریشه ی مذهب شرك نیز صرفاً اقتصاد نیست، جهالت و تقالید نیز هست.
[34] اینجا نوع گناه گناهی است كه به ملأ اختصاصاً مربوط نمی شود، فجور است. لهذا آنها هم تطهّر اینها را عیب گرفتند. به هر حال اینجا استثنائاً سخن از ملأ مستكبر نیست.
[35] این شخص یعنی بلعم برخلاف آنچه گفته می شود یك روحانی وابسته نبوده، بر عكس یك زاهد واقعی فریب خورده بوده است.
[36] ر. ك: ص 451 و 452.
[37] نوعی اندیشه های محمل جویانه ی این طبقه.
[38] پس، از این جهت عذر واقعی ندارند.
[39] سنت گرایی و محافظه كاری و چسبیدن به روش گذشتگان.
[40] به طور كلی آیات تقلید كه در ورقه های تقلید جمع كرده ایم، نوعی مبارزه ی مذهب علیه عادات را ارائه می دهد كه غیر از مبارزه ی مذهب علیه شرك یا علیه ظلم است، مقوله ی جداگانه ای است.
[41] پس ریشه ی سنت گرایی و تمسك به عادت یا مذهب اجدادی، منافع مادی است ویا فرو رفتن در فسق و فجور و از دست دادن محیط مساعد و پاك برای اندیشه ی پاك است و از نظر ما دومی درست است، یعنی آیه ناظر به دومی است.
[42] یعنی به هر حال ما حاضر نیستیم بپذیریم.
[43] قبلاً نقل شد. رجوع شود به صفحه ی 441.
[44] رجوع شود به صفحه ی 431.
[45] رجوع شود به صفحه ی 418 و 419 همین ورقه ها.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است